جلوه های دفاع از امامت، اسلام و دلسوزی برای مردم در انقلاب فاطمی
حضرت زهرا (س)میدیدند اگر مردم از اسلام محروم شوند به عذاب ابدی مبتلا میشوند و هم سعادت دنیا را از دست میدهند و هم مبتلا به عذاب ابدی الهی میشوند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجدالنبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمیگذارند، زمینهای فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بیثمر بودن دادخواهیاش به مسجد پیامبر رفت و خطبهای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را بهخاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد.
خطبه فدکیه مجموعهای از معارف ناب در زمینههای خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را در بردارد.
آنچه پیش رو دارید قسمت پنجاه و یکم از سخنان مرحوم آیتالله مصباح یزدی است که در خصوص شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کردهاند:
خدا را شکر میکنیم که توفیق عنایت فرمود تا در طی جلساتی خطبه فدکیه حضرت زهرا سلاماللهعلیها را مورد گفتوگو قرار دادیم. حضرت زهرا سلاماللهعلیها خطبه کوتاه دیگری دارند که معمولاً در کنار خطبه فدکیه ذکر میشود. اگر خدا توفیق دهد قصد داریم چند جلسهای به توضیح این خطبه بپردازیم.
حضرت بعد از فارغ شدن از آن مسجد و از آن خطبه، با نارضایتی از مردم جدا شدند و به منزل تشریف بردند. بعد از آن ماجرا بیماری حضرت شدت یافت و بعد از چند روز همان کسالت به وفاتشان منتهی شد. وقتی بیماری حضرت شدت پیدا کرد زنان مهاجرین و انصار برای عیادت ایشان به خدمتشان مشرف شدند. حضرت این فرصت را هم غنیمت شمردند و سخنانی ایراد کردند که حاصل آن همین خطبه دوم شد. قبل از پرداختن به عبارات این خطبه باید به این نکته توجه داشته باشیم که حضرت با آن بیماری شدیدشان سعی کردند از این فرصتی که با اجتماع زنان مهاجر و انصار حاصل شده بود استفاده کنند و مطالبی را بیان کنند که جای دیگر امکان بیان آنها به این شکل نبود. در این جا دیگر صحبت از فدک و غصب اموال مطرح نیست، بلکه تکیه اصلی روی مسأله امامت امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه و تغییر مسیر امامت و ولایت است.
در واقع میتوان گفت: این فرمایش، بهترین، کاملترین و مؤثرترین دفاعی است که حضرت از مسأله ولایت و امامت کردند و حضرت در همین عبارات نسبتاً کوتاه – پیداست که حال حضرت هم اقتضای بیان طولانی نداشته است – مطالب بسیار عمیق، عبرتآموز، کوبنده و هشداردهندهای را بیان کردند که دلهای آماده را تکان میدهد. بنابراین ایشان قصد داشتند در آخرین روزهای حیاتشان بار دیگر از مسأله ولایت و امامت دفاع کنند و در حد ممکن حقایق را برای مردم بیان کنند تا بفهمند چه کار خطرناکی انجام گرفته و چه آثار شومی به دنبال خواهد داشت.
اقدام حضرت لایه عمیقتری هم دارد و آن این است که دفاع حضرت از مسأله امامت و امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه به عنوان یک امر عاطفی خانوادگی و روی علاقه شخصی به همسرشان و اینگونه مسائل نبود. البته دفاع از شوهر کار پسندیدهای است؛ اما مسأله دفاع حضرت زهرا سلاماللهعلیها خیلی بالاتر از مسأله دفاع از حق شوهر است. امامت، علت مبقیه اسلام است و لذا دفاع از امامت امیرالمؤمنین علیهالسلام یعنی دفاع از اسلام. اگر نبود نقشی که امیرالمؤمنین علیهالسلام در کمال محدودیت و مظلومیت ایفا کردند، به جد میتوان گفت که نامی از اسلام باقی نمیماند تا چه رسد به حقانیت مذهب شیعه و معارف اهلبیت علیهمالسلام.
پس در ارزیابی رفتار حضرت زهرا سلاماللهعلیها و انشای این خطبه باید گفت اول مسأله حمایت از ولایت و امامت مطرح است، و دوم مسأله حمایت از اسلام. ولی لایه عمیقتری هم برای این حرکت وجود دارد. گاهی شخصی برای دفاع از اسلام در جبهه و جهاد شرکت میکند اما وقتی عمق دلش را میکاوی میبینی ترس از جهنم یا امید به ثواب، بهشت و حور و قصور وی را وادار به شرکت در جهاد کرده است. آیا دفاع حضرات معصومین و مخصوصاً شخص حضرت زهرا سلاماللهعلیها از اسلام فقط به جهت انجام یک تکلیف واجب بوده است یا مطلب عمیقتری هم وجود دارد؟ حقیقت این است که لایه زیرین این دفاع دلسوزی برای مردم بود.
حضرت میدیدند اگر مردم از اسلام محروم شوند به عذاب ابدی مبتلا میشوند و هم سعادت دنیا را از دست میدهند و هم مبتلا به عذاب ابدی الهی میشوند. حضرت میخواستند تا آن جایی که ممکن است مردم را هدایت کنند. جوهر وجود کسی در وجود حضرت زهرا سلاماللهعلیها مجسم شده است که خدای متعال در وصفش میفرماید: «حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ. پیامبری به سوی شما آمد که بر هدایت شما حریص است و با مؤمنان رؤوف و مهربان است.» از این روست که حضرت زهرا سلاماللهعلیها دوست دارد تا آخرین لحظه حتی اگر یک نفر هم که شده حق را بشناسد و هدایت شود و دست از گمراهی، لجاجت و دنیاپرستی بردارد.
پس در واقع حضرت برای بیان این واقعیات سه انگیزه داشتند که در طول هم بودند؛ اول مسأله دفاع از امامت، دوم دفاع از اسلام و سوم دلسوزی برای مردم بود. آنقدر دلسوز مردم بود که هر فرصتی را برای هدایت آنها غنیمت میشمرد.
شکوه از نامردمیها
لما مرضت فاطمه سلام الله علیها المرضه التی توفیت فیها دخلت علیها نساء المهاجرین والأنصار یعدنها؛ هنگامی که حضرت زهرا سلاماللهعلیها مریض شدند همان مرضی که با آن مرض وفات یافتند زنان مهاجر و انصار به عیادتشان آمدند. فقلن لها کیف أصبحت من علتک یا ابنه رسول الله؛ گفتند: از بیماریتان چه خبر؟ حالتان بهتر شده است؟ حضرت میتوانستند جواب مختصری بدهند و مطلب را تمام کنند؛ اما فرصت را غنمیت شمردند و در جواب احوالپرسی شروع به سخنرانی کردند. فحمدت الله و صلت علی أبیها؛ حضرت همچون همه سخنرانیهای اسلامی خطبه خود را با حمد الهی و صلوات بر پدرشان شروع کردند.
ثم قالت أصبحت و الله عائفه لدنیاکن قالیه لرجالکن؛ سپس فرمودند: صبح کردم در حالی که به خدا قسم نسبت به دنیای شما بسیار منزجر و متنفرم و نسبت به مردان شما بسیار خشمگین و ناراحتم (طبعاً مسئولیت وقایعی که اتفاق افتاده بود به عهده مردان بود و زنان مستقیماً مسئول آن کارها نبودند).
لفظتهم بعد أن عجمتهم؛ (این فرمایش حضرت، همچون سایر سخنانشان تعبیراتی بسیار ادیبانه است که معمولاً ما از بیان زیباییها و ادای حق آنها عاجزیم.) معمولاً عربها وقتی میخواهند خرمایی را بخورند که به سلامت آن شک دارند ابتدا آن را زیر دندانشان فشار میدهند تا معلوم شود خرمای سالمی است یا نه. به این کار «عجمه» میگویند. حضرت میفرمایند: مردان شما را آزمایش کردم تا ببینم چگونهاند؛ در همان امتحان اول فهمیدم که اینها افراد فاسد و خرابی هستند. بعد آنها را به بیرون پرت کردم. «لفظه» یعنی بیرون انداختن. لفظ را لفظ میگویند چون هوایی است که انسان از دهان بیرون میاندازد. و سئمتهم بعد أن سبرتهم؛ گاهی انسان در هنگام خرید جنس، فقط ظاهر آن را نگاه میکند و گاهی بادقت زیر و روی آن را بررسی میکند تا به کیفیت آن پی ببرد. وارسی اعماق یک چیز را «سبره» میگویند. حضرت میفرمایند: بعد از اینکه با دقت مردان شما را آزمودم و آنها را شناختم از آنها خیلی متنفر و ملول شدم.
در هر زبان برای بیان تنفر از کسی یا چیزی تعبیراتی وجود دارد. در زبان عربی تعبیراتی ادبی برای این مقام وجود دارد که حضرت برای بیان نفرت خود از مردان آنها از آن تعبیرات استفاده میکنند که بعضاً در قرآن هم آمده است. مثلاً خداوند کلمه «بُعداً» را درباره قوم عاد و ثمود بکار برده است (أَلاَ بُعْدًا لِّعَادٍ قَوْمِ هُودٍ ؛۲ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ). این تعبیر مانند «لعن» است.
وقتی بر کسی لعن فرستاده میشود یعنی از رحمت خدا به دور باد. «بُعدا» هم یعنی دور باد. گاهی در چنین مقامی تعبیرات دیگری هم بکار میرود. در اینجا حضرت شبیه به این تعبیرات را میفرمایند: فقبحا لفلول الحد؛ زشت باد کُند شدن شمشیر بعد از تیز بودنش (چه قدر زشت است شمشیری که برای جهاد باید از آن استفاده شود وقتی میخواهیم از آن استفاده کنیم میبینیم کند شده و نمیبرد). و اللعب بعد الجد؛ و زشت باد شوخی گرفتن امر مهم بعد از تصمیم جدی. یعنی شما اسلامی را که عامل حیات و سعادت دنیا و آخرت شماست و باید با جدیت با آن برخورد کنید به بازی گرفتهاید.
و قرع الصفاه؛ برای باز شدن در، باید حلقه در را کوبید. اگر انسان به جای حلقه در، صخرهای را بکوبد کار احمقانهای انجام داده است. مقصود حضرت این است که خداوند دری از رحمت خود به روی شما باز کرده بود و شما باید آن در را میکوبیدید تا رحمت الهی به روی شما سرازیر شود. اما شما به جای کوبیدن در رحمت الهی به سراغ صخرهای رفتهاید و آن را میکوبید که هیچ نفعی برای شما نخواهد داشت.
به جای اینکه باب علم، باب رحمت، و باب سعادت را بکوبید، سراغ کسی که به سنگی میماند رفتهاید که هرچه در بزنید جوابی نمیشنوید. و صدع القناه؛ آن نیزهای که تیز کرده بودید و اکنون باید از آن استفاده کنید کارآییاش را از دست داده است. و ختل الآراء و زلل الأهواء؛ رأی و نظرهایتان همه به خطا رفته و هوسهایتان گل کرده است.
به جای اینکه دنبال حق بروید دنبال هوس میروید و به جای اینکه رأی صائب داشته باشید نظرهای خطا و اشتباه ابراز میکنید. دیگر من چه امیدی به شما داشته باشم؟ بعد به آیه هشتادم سوره مبارک مائده اقتباس میکنند و میفرمایند: بئس ما قدمت لهم أنفسهم أن سخط الله علیهم و فی العذاب هم خالدون؛ آیاتی که حضرت انتخاب میکنند و در لابهلای سخنرانیهایشان به آن استشهاد میکنند آیات بسیار کوبندهای است که حاکی از بینش حضرت نسبت به جریانی است که در سقیفه شکل گرفت و بعد ادامه پیدا کرد. استشهادهای حضرت بیانگر این است که این حرکت اگر بالفعل کفر نباشد به گونهای است که به کفر منتهی خواهد شد.
اینجا هم میگویند: با این کاری که مردهای شما کردند چه ذخیره نامبارکی را برای خودشان پیش فرستادند، ذخیرهای که موجب غضب الهی به آنها شد، به گونهای که در عذاب جاودانه بمانند. عذاب جاودانه برای کافر است و مؤمن اگر عذاب هم داشته باشد عذابش موقت است؛ یعنی حضرت با ذکر این آیه میخواهند بگویند: کسانی که مرتکب این کار شدند از دین خارج شدند یا دستکم به راهی رفتند که به کفر منتهی میشود.
لا جرم لقد قلدتهم ربقتها؛ با این رفتاری که اینان کردند من هم ریسمان خلافت را به گردن این شتر انداختم. و حملتهم أوقتها؛ و بار سنگینش را بر دوش این مردم گذاشتم. و شننت علیهم غاراتها؛ و با آنها به ستیزه برخاستم.
فجدعا و عقرا و بعداً للقوم الظالمین؛ در اینجا هم حضرت تعبیراتی بکار میبرند که در مقام نفرین به کار برده میشود. البته برخی از این تعبیرات با ادبیات ما خیلی آشنا نیست. در بین عربها مرسوم است وقتی میخواهند کسی را نفرین کنند میگویند بینیاش بریده باد!
«جدعا» یعنی بینیاش بریده باد و «عقرا» یعنی شتری را پی کنند و دست و پایش را با شمشیر بزنند. یعنی این قوم مردمی ستمگرند. اینها از رحمت خدا دور باشند و خداوند نهایت ذلت را بر ایشان مسلط کند.
دفاع صریح از ولایت
بعد میفرمایند: ویحهم أنی زعزعوها عن رواسی الرساله و قواعد النبوه و الدلاله و مهبط الروح الأمین و الطبین بأمور الدنیا و الدین؛ وای بر آنها! آنها بار خلافت را از جایگاه و مسیر خودش منحرف کردند و به جایی بردند که هیچ امنیت و صلاحیت مستقر شدن ندارد. این تعبیرات شاهدی برای این نکته است که یکی از اهداف حضرت از سخنان قبلیشان هم اثبات عدم صلاحیت متصدیان امر حکومت بود. حضرت میخواست به مردم بفهماند آنها به هیچ وجه صلاحیت جانشینی رسول اکرم را ندارند. حضرت مقام رسالت و شؤون آن را به کوههای بلند تشبیه میکنند و میگویند: جایگاه جانشینی پیامبر اکرم کوههای بلند رسالت بود؛ اما آنها آن را به ته دره هولناکی پرت کردند. این مقام شایسته کسانی است که بهترین مصالح دین و دنیای مردم را بدانند. ألا ذلک هو الخسران المبین؛ این زیان بسیار آشکاری است.
خدای متعال چنین نعمت عظیمی را در جایگاه مناسب و رفیعی قرار داده بود تا شما برای همیشه از آن استفاده کنید و هم دنیا و هم آخرتتان آباد شود. اما با این کاری که کردید هم دنیا را از دست دادید و هم آخرت را. آیا زیانی بالاتر از این وجود دارد؟