خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

توسعه مفاهیم در زمینه فقه المقاصد ثمرات بسیار بزرگی برجهان اسلام بر جای خواهد گذاشت

سید ابوالحسن نواب با اشاره به اهمیت اثرگذاری مقاصد الشریعه بر آینده جهان اسلام، تکمیل نظریه فقه المقاصد آخرین هدف تحقیقاتی خود عنوان کرد و گفت: تعلیل مداری در اجتهاد پیدا کردن و یافتن یک فهم عقلانی از نص است و تعقل گرایی را با سنجش مقتضیات زمان گسترش می‌دهد. استاد مبلغی کتاب «رویکرد تعلیل مداری در اجتهاد» اثر استاد نواب را در رویکرد استظهارگرایی مقاصدی جای داد و گفت: مقاصد برای همین شریعت است. مقاصد چیزی نیست که ما به شریعت تحمیل کنیم. اگر بگوییم که شریعت مقاصد ندارد حکمت خدا را مدنظر قرار نداده‌ایم.

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، نخستین کرسی علمی – ترویجی معاونت پژوهشی دانشگاه ادیان و مذاهب در تابستان ۱۴۰۲ با رونمایی، نقد و بررسی کتاب «تعلیل مداری در اجتهاد» اثر حجت‌الاسلام ‌والمسلمین سید ابوالحسن نواب، با حضور استا احمد مبلغی و دیگر اندیشوران حوزه و دانشگاه برگزار شد. آنچه در ادامه می‌خوانید گزارشی از این نشست است:

استاد نواب: بحث امروز ما درباره تعلیل مداری در اجتهاد است. این بحث به عنوان یک درآمد ابتدایی بر این نظر است که امیدوارم بتوانم در گام‌های بعدی این طرح را تکمیل کنم. تصمیم دارم تا آخر عمرم به غیر از این مسئله روی مسئله علمی دیگری کار نکنم. معتقدم توسعه مفاهیم در زمینهٔ فقه المقاصد ثمرات بسیار بزرگی برجهان اسلام بر جای خواهد گذاشت.

مسئله اساسی ما مسئله حرفیت نص است. آیا به نصی که به دست‌مان می‌رسد باید به کلمه کلمه‌اش توجه کنیم و به هیچ وجه در حرفیت نص خارج نشویم و به معنایی جنود بر نص داشته باشیم یا اینکه راه گذری بر جمود بر نص وجود دارد؟ این راه در نوع خودش به نحوی به تعقل‌گرایی بر می‌گردد. تمام تلاش‌های عبور از حرفیت نص به عنوان یک حرف عقلانی از نص و پیدا کردن علت می‌رسد که تلاشی برای این رویکرد اجتهادی است.

بحث ما شش موضوع دارد. اول تاریخچه اجمالی است، زمینه‌ها، تعلیل منصوص، تعلیل غیر منصوص، آثار اجتهاد مقاصدی و تعلیل و چالش‌ها و موانع است.

اولین بحث روایات تعلیلی و تدوین کتب حدیثی و… است. از زمان امیرالمومنین (ع) شروع کردند به بیان تعلیل و روایاتی گفته‌اند که این بحث را بررسی کرده‌اند. یازده کتاب حدیثی در باب علل الشرایع نوشته شده است. این مسئله بحث‌های مفصلی دارد حتی در صدر اسلام برخی از افراد مثل فضل بن شاذان و عبدالله بن یونس اینها که آمدند بحثی بکنند و فراتر از نص حرفی بزنند متهم شدند به قیاس و مخالفان گفتند که اینها اهل قیاس هستند. بعد در زمان ابن جنید مسئله مقاصد و تعلیل را بیان کردند که به قیاس متهم شدند. البته در بحث‌ها آمده است که آیت‌الله سیستانی از ابن جنید دفاع کرده‌اند و می‌گویند این قیاسی که به ابن جنید نسبت داده‌اند فقط موافقت روحی ایشان با کتاب بوده است.

این بحث جلوتر آمده و در مدرسه جبل عامل در قرن هشتم خود شهید کلمه مقاصد را آورده است. یعنی همان مقاصد الشریعه که اهل سنت می‌گویند و همچنین می‌گویند که اسلام برای پنج مقصد آمده است. حفظ دین، مال، جان، ناموس و عقل.

چرا کتاب علل الشرایع تدوین شد
در مورد اینکه چرا کتاب علل الشرایع تدوین شده است باید بگویم که چند دلیل دارد: تأثیر پذیری از حکیم ترمذی، همگامی با فضای اهل تسنن، شیوع فضای کلامی در قرون ابتدایی، تفنن در تصنیف حدیثی. شما می‌دانید که احادیث ائمه (علیهم‌السلام) را به دسته‌بندی‌های مختلفی تقسیم کرده‌اند. برخی آمده‌اند چیزهایی که در روایات پنج تا بوده است را سبعه، عشره و … درست کرده‌اند. شاید هم علل الشرایع دسته بندی‌اش به این دلیل باشد که یک کسی آمده علل را در یک کتابی دسته بندی کرده‌ است.

می‌دانید که کتاب‌های مجامع حدیثی صدر اول هر کدامش به یک شکلی مانند چهل حدیث را رسم کرده‌اند. یا اگر امام (ع) گفته که سه چیز مهم است آمده‌اند تمام سه تا را جدا کرده‌اند. این تفنن در مجموعه جوامع حدیثی زیاد بوده است. برخی هم گفته‌اند که این علل الشرایع را برای باور پذیری احکام شرعی بیان کرده‌اند. گفته‌اند که اگر مسلمانان بدانند که چرا این حکم را عمل می‌کنند،‌ بهتر می‌پذیرند و بهتر قبول می‌کنند. برخی هم گفته‌اند که شاید آنهایی که این کتاب را نوشته‌اند ایمان به نظریه مقاصد یا اجتهاد تعلیل محور داشته‌اند.

خب اتهاماتی که به ابن جنید وارد شده است در مورد قیاس، برخی‌ها مانند آیت‌الله سیستانی و دیگران در این مورد گفته‌اند که منظور موافقت روحی با کتاب و سنت است و یا استفاده از قیاس با هدف احتجاج بوده است، برخی گفته‌اند وی واقعا به قیاس عمل می‌کرده است و قیاس حدود متفاوتی داشته است. خب ما هم قیاس منصوص العله را می‌پذیریم.

ما در قرن هفتم مدرسه حله شهید اول را داشتیم، ابن ابی الجمهور احسائی را، وحید بهبهانی و محمد جواد عاملی صاحب مفتاح الکرامه را داشته‌ایم. این هر ۴ بزرگوار به گونه‌‌ای از حرفیت نص عبور کرده‌اند و اجتهاد تعلیلی را پذیرفته‌اند و گفته‌اند که ما باید بر احکام یک ریشه تعلیلی پیدا کنیم که با آن مبنا آن فتوایی که دیدیم نمی‌شود بر حکمی بدون مفسده و مصحلت باشد. حتما حکم باید پشت سرش آنی که وجوب و استحباب دارد مصلحتی باشد و آنی که کراهت دارد و حرمت دارد باید پشت سرش یک مفسده باشد.

فقهایی که به مذاق شارع استدلال کرده‌اند
بعد از زمان شهید و سه بزرگوار دیگر می‌آییم به صد سال اخیر می‌رسیم. البته ما این را خواهیم گفت که مرحوم صاحب جواهر (رضوان الله تعالی علیه) مفصل به مذاق شارع استدلال کرده است و ما ده‌ها جا در کتابی که بعد از جلسه خدمت شما تقدیم می‌شود به این مسئله اشاره کرده‌ایم. بر این مذاق شارع،‌ مرحوم نائینی و شیخ حسین هندی و بعد از استوانه‌ها مانند آیت‌الله خویی خیلی به مذاق شارع استناد می‌کنند. مثلاً در مورد اینکه زن نمی‌تواند قاضی باشد می‌گوید که فتوای فقهی نداریم، ولی مذاق شارع این است که زن نباید خیلی با مرد اختلاط داشته باشد. قضاوت، طبعش بر این است که زن (قاضی) در دسترس باشد و مدعی و متهم و شاکی و … به آن رجوع کنند. این کلمه مذاق شارع، در مبنای آیت‌الله خویی به صورت گسترده‌ای در بین شاگردانشان مطرح شد.

مرحوم محمدجواد مغنیه مفصل در این بحث وارد شده و گفته‌ است که روح قانون این نیست. او این موضوع را در فضای لبنان پروراند. بعد شهید سید محمدباقر صدر شاگرد برجسته آیت‌الله خویی ایشان هم نظامات شارع را گفته و هم مقاصد الرسول را گفته است. ایشان می‌گوید که پیامبر دو تا پیامبر (ص) است. یک پیامبر مبلغ دین خداست و رساننده پیام خداست، یک پیامبر هم ولی مردم و حاکم مردم است. این دو نظر است. یکی بلغ ما انزل الیک … و یکی هم وشاورهم فی الامر… معلوم است که و شاورهم فی الامر مشورت است و بعد هم عمل کن. در جنگ احزاب همین کار را کرد. در جنگ خندق هم همین کار را کردند. ایشان آمد سلمان گفت که ما ایرانی‌ها می‌خواهیم این کار را انجام بدهیم. و پیامبر هم این کار را کرد. این که مشخص است که وحی نیست. پس پیامبر دو تا پیامبر (ص) است. یکی پیامبری که مبلغ ما انزل الله … است و یکی پیامبری که امام مردم است و شاورهم فی الامر … . برای ائمه هم همین‌گونه است.

وقتی پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی(ع) را به یمن می‌فرستد ایشان می‌پرسد که بر اساس چه چیزی حکم کنم؟ پیامبر (ص) می‌گوید بر اساس کتاب الله و سنت پیامبر (ص). می‌گوید وقتی که این دو را در اختیار نداشته باشم چه؟ می‌گوید اجتهاد کن به رأی خودت. برخی می‌گویند که چون امیرالمومنین(ع) عصمت داشته؛ چی می‌گویید درباره صحابه‌ای که امام صادق(ع) به آن گفت برو بشین توی چارچوبت، (یا همان صندلی قضاوت) و فتوا بده. گفت: چطور فتوا بدهم وقتی چیزی در دست ندارم. گفت: اجتهد بالرأیک.

شهید صدر هم وقتی مقاصد الرسول می‌گوید، منظورش رسول دوم است نه رسول بلغ ما انزل الله. رسولی که حاجب مردم است و باید حکم حکومتی بکند. شمس الدین هم که از شاگردان برجسته آیت‌الله خویی بوده هم می‌گفت که ما مقاصد الشیعی داریم. همان طور که اهل سنت مقاصد الشریعه دارند. علامه فضل الله هم همینطور. شاگردان آیت‌الله خویی طبق اقتضای منطقه‌ای شان آمده‌اند و به این نظر یک شکلی داده‌اند. شاگردان لبنانی که آزادتر بوده‌اند و با اهل سنت بیشتر در ارتباط بوده‌اند اینها همان مقاصد را استفاده کرده‌اند.

شاگرد عراقی ایشان مرحوم صدر نیز سه قاعده گفته‌اند: یکی نظامات،‌ یکی مقاصدالرسول و یکی مذاق شارع را. همچنین ایشان مناسبات حکم و موضوع منطقه الفراق را نیز گفته‌اند. شهید صدر بحث‌های زیادی در این زمینه دارد که بحثی بسیار زیبا و خواندنی است.

یکی دیگر از شاگردان ایشان آیت‌الله سیستانی هستند. ایشان می‌گویند که شریعت یک اصول کلی دارد که نمی‌شود با اسلام مفرداتی با آن بحث کرد. یک فتوای مفرد اینجا، یک فتوای مفرد آنجا، در مورد حقوق زن نیز که به آن اشاره شد، شهید مطهری درباره حقوق زن کتابی نوشته است و اسمش را گذاشته نظام حقوق زن، این کلمه خیلی کلمه رسایی است. یعنی حقوق زن اینطور نیست که یک فتوای مفرد بدهند و بروند، بلکه حقوق زن در اسلام یک نظام دارد.

آیت‌الله سیستانی می‌فرماید که اسلام قوانین اساسی دارد و در این شریعت اصول کلی داریم. و وقتی اصول کلی داشته باشیم باید آن اصول کلی بر اجزای فتوای مفرداتی حاکم باشد. مرحوم آیت‌الله صانعی، می‌فرماید که عدالت مبنا است. یعنی هر فتوایی که مخالف عدالت باشد باید رد شود. عدل حاکم بر فتوا است.

بحث مقاصد به‌پای خودش وارد حوزه علمیه قم می‌شود
وقتی کتاب «رویکرد تعلیل‌مداری در اجتهاد» را به آیت‌الله شب زنده‌دار تقدیم کردم ایشان هم گفتند که چقدر آدم می‌خواهد که بگوید که عدل حاکم است. ولی اینکه چگونه از مقاصدش بکنیم مهم است. اخیرا کتابی برای جایگزینی کفایه به نام الفائق نوشته است؛ در فصل پنجمش بحث مقاصد آمده است. یعنی بحث مقاصد به پای خودش هم دارد وارد حوزه علمیه قم می‌شود.

آقای حکیم هم مسئله عدالت را می‌گویند و معیاریت عقل و کرامت انسانی باید بر اجتهاد حاکم باشد. آقای محمدتقی مدرسی گذر از تفکر ارسطویی به اجتهاد منقح مقاصدی را عنوان می‌کند. سید محسن امین گرایش مقاصدی دارد. آیت‌الله علیدوست نیز بین اجتهاد مصلحتی که مصلحت و اجتهاد مقاصدی دارد یک همکاری درست می‌کند و می‌گوید که تا مقاصدی فکر نکنیم مصالحی نمی‌توانیم فکر کنیم و بالعکس. اگر می‌خواهیم بگوییم که مصلحت این است باید پا را از حرفیت نص بیرون بیاوریم. ولو به حرفیت نص که مجوز مصلحت نمی‌دهند. مجمع تشخیص مصلحت نظام هم به همین منظور درست شده است. مصلحتی که در طول پنج قرن حکومت عثمانی را اداره می‌کرد و هزاران گره را با آن حل کردند. با مصلحت حل کردند و مصلحت یعنی تجاوز از حرفیت نص. در حقیقت ما اگر می‌خواهیم حکومتی را اداره کنیم باید توجه کنیم که حکومت بسیاری از جاهایش منطقه الفراق است و بسیاری از جاهایش مباهات و خیلی جاهایش هم احتیاج به مصلحت دارد.

اگر ما بخواهیم بر نص جمود کنیم، نص به ما اجازه حرکت نخواهد داد. آیت‌الله منتظری هم فهم تاریخی از نصوص را مطرح می‌کند. می‌گویند که از نص فهم تاریخی برداشت می‌شود و باید به آن فهم تاریخی توجه داشته باشید. حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) مسئله نقش زمان و مکان در اجتهاد را مطرح می‌کند. خب، این یعنی گذر جدی از نص. از احمدآقا خمینی (رحمت الله علیه) شنیدیم که امام می‌گویند این موسیقی که رادیوی ایران پخش می‌کند و من گوش می‌دهم، اگر این را عربستان سعودی پخش کند، این موسیقی حرام است. چون آنجا در جهت تقویت ظلم است و اینجا در جهت تقویت دین. شهید بهشتی از امام (ره) پرسیده بودند که این سرود ای مجاهد ای شهید مطهر، که شما قبول دارید، بدون موسیقی است دیگر؟ امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فرموده بود نه! با موسیقی‌اش را قبول دارم.

مرحوم آیت‌الله خویی هم که از ایشان در مورد موسیقی پرسیده بودند ایشان هم گفته بود این موسیقی‌ها که جمهوری اسلامی در جنگ پخش می‌کند همه اینها حلال است. اینها که مارش جنگی است، ولو موسیقی هم باشد حلال است. منظور این است که گذر از نص همین نقش زمان و مکان در اجتهاد، یعنی عبور از یک مرحله‌ای در اجتهاد.

دیگری حجیت دلیل عقل است. هم مبنا و حکم عقلا و هم فهم عقل از راه‌های گذر هستند. چون آمده‌اند و گفته‌اند که احکام دو دسته است. یکی احکام تعبدی فقهی است که در مورد عبادیات است. مانند نماز، روزه و حج و … . و اما در بخش معاملات چطور؟ در بخش چیزهایی که مربوط به زندگی اجتماعی مردم چه؟ اینجا یا حکم حکومتی است یا دایره اقتضائات عقلی است، و یا دایره مصالحی است که باید برای مردم ایجاد شود. از اینجاست که وارد بحث حکمت و علت می‌شویم.

بحث حکمت و علت در فقه شیعه بسیار مفصل است. حکمت جایی است که باید فهمید چگونه حکم ریخته می‌شود. اقتضای حکم به چه شکلی است؟ یعنی منشأی که موجب علت خواهد شد حکمت است. حکمت مرحله متقدمه علت است. می‌گویند بر اساس این حکمت، این علت یا حکم صادر می‌شود. مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب البیع‌شان جلد سوم صفحه ۴۱۶ گفته‌اند که حکمتاً او علتاً. یعنی حکمت و علت را با هم عطف کرده‌اند.

اما برخی از علما مانند مرحوم محقق داماد گفته‌اند، نه! علت هم می‌تواند معمم باشد و هم مخصص، ولی حکمت فقط می‌تواند معمم باشد. علت را هم که می‌دانید در بحث‌های شیعی کاربرد بسیاری دارد. لا تشرب الخمر لانه مسکر، خب لانه مسکر را گرفته‌اند و تعمیم داده‌اند به همه جا. گفته‌اند لاتشرب الخمر هم، دیگر موضوعیت ندارد. توقف بر این نص نکرده‌اند. از روی این اسم دیگر گذشته‌‌اند و همه فتوا می‌دهند که هر مسکری حرام است. ملاک جعل حکم این است که به آن می‌گویند حکمت. اینجا محقق داماد گفته‌ که علت ناقصه، که برخی‌ها به آن همان حکمت اطلاق می‌کنند، عدم تخصیص است. یعنی می‌گویند که حکمت نمی‌تواند تخصیص بزند و فقط می‌تواند تعمیم بدهد.

رابطه حکمت و نظریه مقاصد
رابطه حکمت و نظریه مقاصد هم روشن است. حکمت در استنباط فراتر از تخصیص و تقیید است. یعنی حکمت می‌تواند هدف از تشریع یک حکم را بیان کند. علت هم به دو قسم اثباتی و ثبوتی تام و ناقص تقسیم‌بندی می‌شود. اثباتی هم به مناط حکم یا همان ما یدور الحکم مداره تقسیم‌بندی می‌شود. یدور الحکم فی تحریم الخمر السکن؛ این تخصیص و مسکر بودن است که باعث حرمت می‌شود.

کارکردهای تخصیص (احترازیت قیود و مفهوم تعلیل)، در بحث بررسی کارکرد تعمیم، فقهای ما می‌گویند اگر می‌خواهی علت لانه مسکر را بفهمید سه تا شرط دارد، یکی باید ادوات تعلیل باشد، لان باید باشد، ضبط و تمییز بین علت و حکمت و اینها هم باشد و قسم سوم اطلاق حکم و موضوع هم باید باشد.

تحول دلالی از طریق تعلیل که شامل تحول وجوب به استحباب و تحول حرمت به کراهت هم از کارکردهای تخصیص است. دوران امر بین علت و حکمت در مقام حکم واقعی (اصل لفظی) است و در مقام حکم ظاهری (اصل عملی) است.

تمسک به علت منصوص و چالش قیاس؛ برخی می‌گویند اگر می‌خواهید به علت منصوص تکیه کنید که این همان قیاس است. می‌خواهید بگویید لانه مسکر و بعد به همه جا تعمیم بدهید، پس این همان قیاس است. همچنین بعضی‌ از علما و همه فقها می‌گویند نه که علت منصوص یا قیاس منصوص العله کار ندارد وقتی منصوص شد و تنصیص شد.

مسئله بعدی مناسبات حکم و موضوع است. این مناسبات یک مطلب جالب، زیبا و بسیار حساسی است که عرف هم عاملش است. به من می‌گویید که ان اصاب ثوبک الدم یا بول، فاغسله. اسمی از آب در این روایت نیست. غسل می‌تواند به شکل‌های دیگری هم باشد. ولی عرف چه می‌فهمد؟ می‌فرماید وقتی لباست خونی شد بشوی، و از این استنباط شستن می‌کند. با اینکه فاغسله اعم از فغسله بالمای. ولی این را استنباط می‌کند. خودش تعمیم می‌دهد از مناسبات موضوع و بعد این را از لباس زراره و اینها در می‌آورد. لباس زید، امر و بکر و بعد این را از این نجاست در می‌آورد و می‌برد به سایر نجاسات و بعد تعمیم می‌دهد. این حکم را موضوعش را عرف می‌فهمد. هیچ حاکم دیگری هم ندارد. عرف یک فهمی دارد، عرف کوچه بازار هم اگر این روایت را ببیند می‌گوید که خب لباس زراره اینطور شده پس منظورش ما نیستیم، وقتی نجاست به این صورت تعمیم شده است. شاید در روایتی هم نباشد و در مناسبات حکم و موضوع اضافه شده باشد.

مذاق شارع و روح شریعت و خیلی چیزهای دیگر که در لسان فقها است مانند، استشمام از فقه، روح شریعت، روح دین و فرهنگ دین، اینها کلمات مختلفی است که در کلمات فقها کاربرد دارد. مشخصاً در کلام صاحب جواهر و مرحوم نائینی و مرحوم شیخ حسین حلی و آیت‌الله خویی و امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه)، در همه اینها کلمه مذاق شارع به صورت مفصل آمده است. مثلاً آقای مددی می‌گوید که فرهنگ دینی. می‌گوید که حلقه لهیه در فرهنگ هیچ دینی نیست. اعم از دین اسلام است. می‌گوید که در دین یهود و نصاری هم نیست.

تنقیح مناط و الغای خصوصیت که مشخصاً‌ الغای خصوصیت را عرف هم انجام می‌دهد. ان اصاب ثوبک دم جواب الزراره معلوم است که زراره خصوصیت نداشته، بول هم خصوصیت نداشته و دم هم که خصوصیت نداشته است.

دلیل دیگر دلیل اعتبار است. دوستانی که اینجا نشستید در حدود ۹۵ درصدتان مکاسب خوانده‌اید. و یدل علیه دلیل الاعتبار این یعنی چه؟ اعتبار همان اعتبار عقلی و حکم عقلایی است. اینها همه‌اش به یک چیز اشاره می‌کند و آن این است که همه از نص عبور کرده‌اند.

تنوع سیاقی متکلم همان مقاصد الرسول است که اشاره کردم. دو تا سیاق داریم. پیامبر (ص)، یک بلغ ما انزل الیک و یک شاورهم فی الامر دارد. اینها تنوع سیاقی دارد که آقای صدر به آن می‌گوید مقاصد الرسول.

تمسک به روش جعل حکم شرعی هم به اشکال مختلفی جعل می‌شود.‌ مناسبات حکم و موضوع شامل ادله حجیت و اعتبار مناسبات حکم و موضوع است که دلیل اصلی‌اش آن حکم عقل خواهد بود و برداشت عرف را شامل می‌شود. عقل به ما می‌گوید این کلامی که تو می‌گویی، ببین عرف چه برداشتی می‌کند. این عرف هر چه برداشت کرد همان می‌شود.

کاربرد نقش مناسبات موضوع هم کاربرد تعمیمی و تخصیصی است. یعنی یک جاهایی تخصیص می‌دهد و یک جاهایی هم تعمیم می‌دهد. کارکردش هم فهم عرف است. پشتوانه فهم عرف چیست؟ حکم عقل است. دین برای مردم آمده است. این مردم چه چیزی از آن می‌فهمند. فقیه می‌گوید که من حکم می‌کنم که همین فهم مردم را تو هم برداشت کن. باید بدانید که ادله اعتبار حجیت یعنی مناسبات حکم و موضع سه دلیل دارد یکی ظهور عرفی، دیگری دلیل الزام و استلزام فقه جدید.

استلزام فقه جدید چیست؟
استلزام فقه جدید چیست؟ این را آقای ایروانی اشاره کرده‌ و می‌گویند که اگر تو مناسبات بین حکم و موضوع را رعایت نکنی و بخواهی جمود بر لفظ کنی در اینجا فقه جدید می‌آید. یعنی باید اعلام کند که آقایان این قطره خون مال لباس زراره است و هیچ ربطی به شما ندارد. شما هیچ راهی برای رسیدن به فتوا ندارید. استدلال فقه جدید یعنی باید در فقه را ببندید و بگویید نه اینکه امام درباره زراره گفته ان اصاب ثوبک الدم، این را برای لباس زراره گفته‌ است و ربطی به شما ندارد و این یه سبک جدید می‌شود.

کارکردهایش هم که اینجا نوشته شده است شامل، تضییق و توسعه، کاربرد در نصوص غیرانشایی، تحدید اهم از مهم، قید حدوثی یا قید بقایی، طریقیت با موضوعیت، فوریت با تراخی، مولویت یا ارشادیت، رفع یا ایجاد تعارض بین نصوص، فهم آبی از تخصیص، رفع ابهام یا اجمال، تاکید بر عنوانیت دلیل است.

اینها را عرف از مناسبت حکم و موضوع می‌فهمد. از ما هم راحت‌تر می‌فهمد. کمتر از ماهم به آن گیر می‌دهد، زیرا با فهم خودش استنباط می‌کند. در ادامه به تحلیل‌های از کارکرد استقراء علل و مقاصد آن می‌پردازیم. همان‌هایی که توضیح دادیم در مذاق فقه در فتوای مراجع‌، مذاق شارع، مذاق شرع، روح الشریعه و فرهنگ شارع و حتی مبنای آیت‌الله خویی زیاد آمده است.

آیت‌الله تبریزی در دروس خود از کلمه استشمام استفاده می‌کرد. مثلاً می‌گفت از اسلام استشمام نمی‌شود و اگر کسی شم‌الفقاهه داشته باشد و فقاهت را بفهمد این را متوجه می‌شود. طلبه‌ای بعد از درس ایشان پرسید آیا این مسئله از اسلام استشمام می‌شود؟ آیت‌الله تبریزی به شوخی نفسی داخل سینه داد و گفت نه استشمام نمی‌شود.

آثار اجتهاد مقاصدی
تنقیح مناط و الغای خصوصیت هم که بحثش را قبلاً ذکر کردم. باید بگویم که آثار اجتهاد مقاصدی ۴ تاست. یکی اجتهاد عللی و فقه اولویات، که فقه اولویات برای اهل سنت است و خیلی هم راجع به آن کتاب نوشته ‌اند. اجتهاد تعلیلی و فقه حیل شرعی، اجتهاد تعلیلی زیرآب فقه حیل شرعی را می‌زند. چه شکلی؟ حیل شرعی گفته‌اند «لَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ»، ربا نخورید این حرام است. خب شما باید یک کلاه شرعی سرش بگذارید. اینکه آن ملاکی که شارع داده است و آن مبنایی که شارع داشته است ربا نخوردن در جامعه و پول را به باطل نخوردن است. مثلاً یک قالی بردارم و یک قوطی کبریت بگذارم توی‌ آن و … این که نمی‌شود. مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه) و آیت‌الله سبحانی اینها به صورت مفصل با فقه حیل مبارزه کرده‌اند. می‌گویند حیل شرعیه آن مبنا و مقصدی که شارع از آوردن آن حکم داشته یا تعبیر آیت‌الله سیستانی آن اصول کلی که اسلام داشته این حیل شریعه زیرآب آن را می‌زند. یا فرض کنید در زکات، زکات را گفته‌اند بده که هم انفاق باشد و هم گذشت از مال در راه خدا باشد. مثلاً برود با یک فقیری طی کند که من زکات را به تو می‌دهم تو پانصد کیلوی آن را بردار نه تن و پانصد کیلوی باقی مانده را برگردان به من. این دیگر از حیل شرعیه است. چون وقتی زکات دادم که، حالا شما چه کار به زکات ما دارید. خب اینکه روح اسلام، روح شریعت، اصول کلی اسلام و مبانی کلی اسلام در این کار رعایت نشده است. البته اگر این را نپذیرفت.

قسم دیگر هم اجتهاد تعلیلی و تعادل و تراجیح بین روایات خب در این قسمت هم وقتی با مقاصد کار بکنیم و فقه تعلیلی می‌فهمیم که این روایت به نظر شریعت و دین و قانون و روح قانون نزدیک تر است تا آن دیگری. دیگر هم نظام‌های فقهی و اجتهاد تعلیل‌محور که اخیراً دیگر آن دنیای گذشته نیست. در این دنیای فعلی همه به دنبال نظام می‌گردند. الان می‌گویند که یک چیزی از ماه و خورشید در آورده‌اند که هزاران سال قبلی و ماه‌های قمری رو هم مشخص می‌کنند. یعنی می‌گویند که مثلاً ۵۰ سال قبل گفتید آن روز عید فطر است نه عید فطر نبوده است. الان اخیراً در کشف‌های نجومی گفته‌اند. پس الان دنیا دنیای نظامات فقهی است. شما باید یک نظامی داشته باشید که بخواهید بانکداری کنید. شما باید یک نظامی داشته باشید که بخواهید حقوق زن داشته باشید. همچنین عدالت و کرامت اجتماعی و انسانی نیازمند نظام است. این نظامات فکری بدون تعلیل‌گرایی در فقه غیرممکن است.

آخرین مورد هم چالش‌ها و موانع است. که ۴ مورد را در آن بررسی کرده‌ام.

۱- یکی قاعده تبیعه الاحکام للاسما، مثلا ما قبول نداریم که لاتشرب الخمر لانه مسکر، بلکه لا تشرب الخمر تبیعه الاحکام للاسماء. این خمر است که حرام است. حشیش حرام نیست. این یک چالش جدی است.

۲- چالش دوم می‌گویند که با این کار به سکولارسیم می‌رسید. شما وقتی دست از نص بردارید می‌افتید به سکولاریسم. دیگر در سکولارسیم که شما بیایید یک اصول کلی و یک قاعده کلی در بیاورید و از نص دست بردارید این گشایشی برای سکولاریسم است.

۳- چالش سوم تأسیس فقه جدید است. گفته‌اند که اگر شما بخواهید اسلام مقاصدی و اسلام تعلیلی اینها را بخواهید بگویید یک اسلام جدید دارید به وجود می‌آورید. که این اسلام منطبق بر آن نص، منطبق بر آن قاعده فقهی و چارچوب‌‌های فقهی نیست.

۴- چالش چهارم نهی از قیاس است. می‌گویند که شما به گونه‌ای وارد قیاس می‌شوید. وقتی می‌گویید این قاعده کلی وقتی از یک نص فقهی یک قاعده کلی در می‌آورید. تعمیم کرده‌اید و قیاس برایش آورده‌اید و در ورطه قیاس افتاده‌اید. ماهم به شدت معتقدیم که هیچ وارد مرحله قیاس نمی‌شود بلکه استفاده از این کلمات روایت حکم عقل است. یعنی استفاده فهم عرف است از کلمات این روایت. فایده فهم عرف است از این نصوص دینی.

و آن بیچاره‌ای که هم می‌گوید که هرچه زایل‌کننده عقل است حرام است، استناد می‌کند به یک آیه از قرآن و روایات متعدد که در مورد عقل آمده است. آنها هم مبتنی بر این مسئله هستند. این کتاب یک مدخل، یک گام کوچک، یک قدم خیلی خیلی متواضع برای وارد شدن به دریایی است که می‌تواند تاثیرات و منافع و کاربردهای مختلفی در اجتهاد امامیه داشته باشد.

استاد احمد مبلغی: این جلسه بسیار مهمی است چون درباره موضوعی اساسی، جالب و پرجاذبه، گفتگو می‌کند. منظور کتابی‌ است که استاد نواب نوشته‌اند. ایشان جایگاه بزرگی در حوزه‌های علمیه دارند و شأن‌شان هرچه گسترده‌تر تبیین بشود، باز هم آنچنان که نقش ایشان در ارتباط با روحانیت در ارتباط با دانشگاه و حوزه‌ها حداقل بیشتر از آن چیزی است که ارائه می‌شود. شأنه ثبوتی او من شأنه الاثباتی، اگر چه ایشان شأن اثباتی‌اش زمین و زمان را پر کرده است.

چون ایشان بحث را از نص شروع کردند و از لفظیه النص، من هم مقدمه‌ای ذکر می‌کنم که جایگاه این نوع کتاب که در این زمینه ایشان پیگیر هستند مشخص شود. قاعدتاً ما با نص سروکار داریم. یعنی نص را نمی‌شود ملغی کرد. نص محوریت و مرکزیت قهاری در استنباط دارد و هذا متفقه علیه الاکل، سنی و شیعه، اخباریه و اصولیه. همه محوریت و مرکزیت نص و غیرقابل احمال و تجاهل نص را می‌پذیرند. مبدا دوم هم این است که ما صرفا هم نمی‌توانیم بر تنصیص اکتفا کنیم. بلکه فراتر از تنصیص باید از ظاهر نص استفاده شود. صرفاً تصریح نیست که اعتبار دارد.

۱– بل العقلا یعتمدون علی الظواهر. این هم یک قاعده غیر قابل انکاری است. منتها از اینجا به بعد اختلاف‌ها و بحث‌ها شکل می‌گیرد. ما تا به حال چند نوع استظهار داشته‌ایم که فکر می‌کنم باید ببینیم تلاشی که جناب استاد نواب داشته‌اند این تلاش در کجا واقع می‌شود. در ابتدا یک استظهار ابتدایی، غیراصولی داشتیم. و این چیزی بود که از قبل شیخ صدوق و شیخ مفید و … اینها استظهار می‌کردند. استظهارشان اما خیلی از خاستگاه اصول نبود. چون آن موقع هنوز اصول نیامده بود یا اگر آمده بود این این بحث استظهار مطرح نبود. به هرحال در مواردی یک استظهار خوب و در مواردی یک استظهار ضعیف صورت می‌گرفت این یک مرحله.

۲- در مرحله دوم استظهار گرایی غیرعقلایی، غیرعقلانی از ناحیه اخباری‌ها شکل گرفت. این‌ها هم استظهار می‌کردند اما استظهارشان اساساً بویی از عقلانیت نداشت. حالا اینکه ما نفی استظهار عقلایی می‌کنیم نه اینکه اینها کاملاً استظهارعقلایی نداشتند. نه! طبیعی است که استظهار چون خاستگاهش عقلایی است در مواردی استظهارعقلایی نیز داشته‌اند منتها، مکانیزمی که به حرکت در می‌آمد خیلی مبتنی بر اصول و روش‌های عقلایی یا اصولی نبود و به همین جهت به جاده خاکی به کرات، نه یک‌بار نه چند بار که زیاد می‌زدند. در استنباط‌هایشان در نگاه‌هایشان و این جاده خاکی هم این طور نبود که کمی از مسیر اصلی دور شوند. زیاد دور شدند و ضربه‌هایی جدی هم زدند. خب هذه المرحله الثانیه، الاستظهار الغیرالعقلانی، الغیر اصولی و … چون اخباری‌ها اشکالات زیادی در استنباط ایجاد کردند.

بحث تبدل در موضوع را اولین بار استرآبادی اخباری، کلید زد
بحث تبدل در موضوع را اولین بار استرآبادی اخباری، کلید زد، نه یک اصولی. بعد اصولی‌ها در استصحاب آن را بعدها مطرح کردند و خودش بابی باز کرد. بعد هم حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) آن را آورد در یک فضای بزرگ اجتهادی استنباطی ناظر به زمان را مطرح کرد. همین اجماعی که حضرت آیت‌الله بروجردی مطرح فرمودند اولین بار شهید مطرح کرد. بعد استرآبادی مطرح کرد، و بعد از استرآبادی کسانی آمدند آن را مطرح کردند و آن در مکتب اصفهان بود تا آیت‌الله بروجردی در آنجا تلمذ کرد و از آنجا ایده گرفت و آن را تبدیل به یک نظریه کرد. پس اخباری‌ها در ایجادش نقش اساسی داشتند.

۳- مرحله سوم استظهارگرایی عقلایی اصولی است. که ما در این مرحله قرار داریم. یعنی استظهارمان از خاستگاه اصول است و معتمد و متکی بر یک قاعده اصولی است و قواعد مختلفی دارد و دم به دم تولید اندیشه اصولی این استظهار را دارد و پشتیبانی می‌کند. که خود این استظهارگرایی، عقلانی اصولی چند مرحله را تا به حال در ذیل خودش دیده است. این مرحله که همان مرحله ابتدایی است که با همان نگاه عمومی رخ داده است. که الان هم خیلی‌ها که استظهار می‌کنند در اجتهاد استظهار اصولی دارند اما عمومی است. تخصصی نیست. مثل یک پزشکی که نسخه‌ای می‌پیچد اما متخصص نیست استظهارشان ابتدایی است، اما عقلایی است.

اگر می‌خواهید رابطه فطرت و دین را برقرار کنید، علیکم بالارتکازات
یک مرحله‌ای بعد از این رخ داده است به نام استظهارگرایی عقلایی در چارچوب ارتکازات. زمانی که بحث ارتکازات مطرح شده ارتکازات یک مقداری دست و پای هر نوع استظهاری را می‌بندد. ارتکازات هنوز هم که باید و شاید شکل نگرفته است. ارتکازات تنها نقطه‌ای است که انسان را وصل می‌کند به فطرت چون بخشی از آن از فطرت است. اگر می‌خواهید رابطه فطرت و دین را برقرار کنید. علیکم بالارتکازات و نسل‌ها و گونه‌های مختلفی که دارند. متاسفانه ورودمان در ارتکازات بیش از آنچه که در اصول باشد در فقه است. اگر بشود این را مطرح کرد گاه از اوقات نگاه ما نگاه عقلایی واقعی می‌شود نه نگاه عقلایی اصطناعی. گاه اوقات ما خودمان را جای عقلا می‌نشانیم و حرف‌هایی هم در دهان عقلا می‌گذاریم. چون ارتکازات قرائن لبی است و می‌چسبد به ذهن انسان از یک طرف و نص را می‌بلعد و در کام خودش نمی‌گذارد که خطایی در آن شکل بگیرد.

یک استظهارگرایی را برخی از فقهای ما انجام داده‌اند اخیراً، خیلی ضعیف است ضعیف‌تر از ارتکازات در قالب تجمیع نصوص. تجمیع نصوص فقهی ما نداریم. نص‌گرایی مفرد تک انگار داریم. ما نص گرایی تعمیمی تفسیری می‌خواهیم. این را شهید صدر انجام داده است. یکی دیگر استظهار عقلایی از خاستگاه نسبت‌سنجی ظرف و مظروف می‌باشد. مظروف حدیث است. ظرف جامعه و تاریخی است که حدیث در آن وارد می‌شود. هیچگاه نرفته‌ایم نسبت سنجی کنیم و این دو را با هم بسنجیم و از آن خاستگاه استظهارمون را شکل بدهیم. شما در زمان خودت استظهار می‌کنی. آخر چه کسی می‌گوید این استظهار از روایتی که در آن قرن آمده است، این استظهار درست است. برخی از اصولیون مانند وحید بهبانی به این مورد اشاره داشته‌اند اما نه به این شکل.

۴- و چهارمین که، کتاب استاد نواب در آن جا می‌گیرد و بدایتی است که باید در آن کار کرد، استظهارگرایی مقاصدی است. مقاصد برای همین شریعت است. مقاصد چیزی نیست که ما به شریعت تحمیل کنیم. اگر بگوییم که شریعت مقاصد ندارد حکمت خدا را مدنظر قرار نداده‌ایم. خدا را نعوذبالله یک عبث کار آن هم در شریعتی که آمده است کمال ببخشد.

باید برای مقاصد در منهج استنباط جایی پیدا کرد
خب اگر مقاصد مربوط به شریعت است، اگر بگوییم که یک خنثی بی‌خاصیتی است، معلوم می‌شود شما دارید یک کلامی را بدون مقصد بیان می‌کنید؛ اینجا کلام کلام بی‌فایده و بدون مقصد و عبثی است. شما باید کلام را با توجه به مقصد فهم کنید. بنابراین باید برای مقاصد در منهج استنباط جایی پیدا کرد. حالا بگذریم یک عده‌ای می‌گویند اصنعوا من المقاصد قاعده اصولیه و البقیه آنهایی که قبول دارند می‌گویند اجعلوها اداتا لتفسیر، یعنی شما فهمت را منقطع از مقاصد نکن که خودت مقاصدی به جای آن مقاصد شرع می‌گذاری و نص را داغون می‌کنی.

این کتاب را که بنده مطالعه کردم خیلی لذت بردم مانند خود استاد نواب که قدرت ارتباط‌گیری بالایی دارد و در همه جا سرکی کشیده است در این کتاب هم در تمام موضوعات سری زده و به آن اشاره‌ای کرده‌ است. هر چه بوده در ادبیات شیعی که می‌تواند منشا تحول باشد در اجتهاد ایشان آورده است و سعی کرده که بین آنها ارتباطی برقرار کند. این کتاب از این جهت بسیار ارزشمند است.

بخشی از این کتاب که اساساً به بحث وارد شده است، بحث حکمت و علت را خیلی زیبا به آن پرداخته‌اند. حقیقتاً سرفصل‌های خوبی در این بحث آمده است هم آرای معاصرین مثل آرای مرحوم محقق داماد و شاگردانشان که اینها تحولاتی است در باب حکمت و تاریخ قیاس منصوص العله خیلی زیبا ذکر شده است و دیدگاه‌هادر این باب بیان شده است. بخش‌هایی از این کتاب زیباست و خیلی عالی‌ست و قابل استفاده است و هر کسی می‌خواهد مطالعاتی در باب مبادی و قواعد تحول اجتهادی داشته باشد علیه الرجوع به هذا الکتاب. زیرا تتبع خوبی در آن شده است.

پس این کتاب را در این بخش اخیر می‌گذاریم. یعنی می‌گوید که نص را استظهار نکن، همینطور رها شده و کورکورانه بل اذهب الی المناطات، اذهب الی علل اینها را در یک نظم هم‌آوایی هماهنگ قطعاً اجتهاد باید این کار را بکند، باید قرار بدهد تا نص مدلول خودش را به شما ارائه کند والا آنچه که شما از او می‌گیرید این تویی که از او می‌گیری، این آن نیست که به تو می‌دهد. خب این هم یک بعدی از ابعاد استظهارگرایی عقلانی عمیق باید اسمش را بگذاریم.

این مهم است که جایگاه کتاب را بدانید. باید بدانید که جایگاه کتاب اینجاست. یعنی سر به سر استظهار می‌گذارد منتها با پیشنهادی که آن پیشنهاد همین رویکرد مقاصدی است. حالا محاسن کتاب بیش از آنچه که عرض کردم زیاد است. تبارشناسی خوبی دارد. تتبع خوبی در این کتاب است، خطبه الی الامام هست یعنی یک گام به پیش هست. بنده یک سری ملاحظاتی را هم ذکر می‌کنم. البته این بحث چون بحث پیچیده و مهمی است و چون کسی که می‌خواهد اجتهاد کند باید به این برسد. این بحث همانطور که خود استاد فرمودند یک درآمد است و یک خطبه اولیه و یک گام است و ارزش زیادی دارد. یک سری پیشنهادات عرض می‌کنم.

خاطره مرحوم میانجی از شهید مطهری
از مرحوم میانجی سوال کردند که از شهید مطهری خاطره‌ای دارید. فرمودند که در جایی دیدم که شهید مطهری دارد راه می‌رود من را که دید از من پرسید که مکاتیب الرسول را چه کارش کرده‌ای؟ گفتم که داده‌ام مطالعه کنند و ایراداتش برطرف شود. فرمود که نه! چاپ کن. مانند اروپایی‌ها که همه چیز را چاپ می‌کنند تا اندیشه در هر مرحله‌ای هست چاپ کنید تا سند شود و ماندگار شود و ویراست دوم و سوم و … بخورد، اندیشه را پنهانش نکنید. حالا اندیشه استاد در یک سطح و مرحله‌ای آمده است و قابل استفاده است که بنده نیز ملاحظاتی دارم که عرض می‌کنم.

۱- ملاحظه اول این است که ما باید یک تحلیل دایره‌ای و تعیین مرزی بین این مصطلحات داشته باشیم. چون مصطلحات مختلفی همچون حکمت، علت و مقصد، مناط خب اینها باید مشخص است و یک فصل مستقلی می‌خواهد. اینها باید مرزهایشان مشخص شود و باید دید هر کدام از اینها چه کارکردهایی‌ دارند. یکی شان تعمیم الحکم می‌کند یکی هم تعدیل و مفاد النص می‌کند. یکی نص را خارج می‌کند. یکی نص ضعیفی را به گردونه وارد می‌کند و یکی هم فرض کنید می‌آید و اثبات حکم نص را در جای غیر نص در غیر موضوع النص می‌کند. به هر حال هر کدام از اینها ممکن است کارکردهایی داشته باشند.

به نظر می‌‌رسد در گام بعدی ما گونه‌های تحول در اجتهاد را اولاً باید یک دو سه چهار داشته باشیم. این ادوات این ابزارهایی که در اینجا از آنها سخن به میان آمده است اینها را هم ردیف کنید و کارکردهایشان را مشخص کنید و نسبت اینها را بسنجیم که که چه نسبتی دارند یعنی اینها مقسم‌شان کجاست، مجا قسیم هم می‌شوند و کجا اشتراک دارند و مشخص می‌شوند رای، قیاس، مناط، مقصد حکمت علت و … باید همه اینها مشخص شود. زیرا اجتهاد است دیگر و باید زمینه برای تبدیل قاعده فراهم کرد. یک ملاحظه این است که تمایزبندی، نسبت‌سنجی و مرزبندی شود.

۲- نکته دوم که ایشان بحق اشاره کرده‌اند و نظر خیلی‌ها هم هست، هناک قواعد حاکمه؛ یعنی اصلاً آن قاعده‌ای که آن بالا قرار گرفته است را نمی‌توان تکانش داد. قواعدی هستند که خاصیت اینها مشخص است. حالا این قواعد کدام‌ها هستند هناک اختلاف. مثلاً شهید مطهری می‌فرماید قاعده العداله. می‌گوید که عدالت در آن رأس نشسته است و می‌گوید که عدالت در طول است. این سخن بزرگی است. کسی نیامده این را اثبات کند که چگونه عدل در طول است. چون ایشان مکانیزم اجتهادی‌اش را هم داده که در طول علل است. در طول علل حرف بزرگی است اگر این را ثابت کنید باید خیلی از احکام را کنار بگذاریم.

یک وقت شما می‌گویید آنجای عدالت است خب مخالف است کنار بگذار این نمی‌شود. باید اجتهادی حرف زد. اینجا عدالت است این عدالت در طول علل حکم است. اگر در طول علل حکم است خیلی از فتاوا را نباید داد. به قول ایشان هم بعضی از فتاوا که داده می‌شود چون شما طولیت را رعایت نکرده‌اید باید آن را کنار بگذارید. این نسبت قواعد حاکمه را ایشان مطرح فرمودند که نیاز به بحث‌های مفصل‌تری دارد.

۳- لزوم تعمیق نسبت‌های موجود بین قواعد تبعیت یک بحث زیبایی است که من در این کتاب دیدم. بحث تبعیت الاحکام عن الاسماء است که ایشان در آخر اشاره فرمودند. ما چند قاعده داریم که می‌توانیم اینها را ذکر کنیم و بین قواعد تبعیت بگنجانیم. اتفاقا بررسی اینها سر نخ‌‌های زیادی به ما می‌دهد. عقلانیت تبعیتی حکم را در ما ارتقا می‌بخشد، وضع را در یک حالت شفاف از حیث اجتهادی ـ استنباطی قرار می‌دهد. ولکنه لم یات احدا بین هذه القواعد المجموعیه که ما اولین کسی که این کار را کرد من یک مورد را دیدم که ایشان اشاره کرده‌اند. چند قاعده داریم. اگر بشود اینها را باید در یک نسخه مستقل و در یک نسخه دیگری یا مقاله‌ای، بررسی کرد.

۴- قاعده التبیعه الحکم و المصالح که ایشان آنجا اشاره کردند که بنده نسبت سنجی آن را می‌گویم. قاعده التبعیه الاحکام عن الاسماء. قاعده عدم تبعیتت التشریع من حیث الهدف عن الاسماء. یعنی عدم التشریع الحکم للاسم. ان الله لم یحرم ‌الخمر لسمه بل لاسمه. خیلی جالب است. ما اسم گرا لفظ گرا حرف گرا می‌گوید که لم یحرم الخمر لسمه عدم التبعیت تشریع الحکم عن الاسم. تشریع غیر از خود حکم است. حکم تابع اسم است. تشریع تابع اسم نیست بلکه تشریع تابع مقاصد است. تابع یک حکمت‌هایی است. مثل آن اختلافی که مرحوم نائینی ایجاد کرد بین علت حکم و علت تشریع. فرمود علت حکم داخل نظام تشریع است اذا جاءت العله جاءالحکم. ولی علت تشریع قبل از تشریع است. علت تشریع یعنی همان مقصد. یعنی آن هدف و مقصدی که دنبالش هستیم که ما می‌گوییم حکمت؛ و همینطور قاعده عدم تبعیته الحکم عن الحکمه اگر همه اینها در یک جا هم جمع بشوند یک نگاه نسبت‌سنجانه جالبی است.

۵- یک نکته دیگر گزارش‌های تاریخی که از فکر شیعی در بخش‌های مختلف کتاب هست جالب است که نمی‌شود کسی انکار کند که این گزارش‌ها برای انسان مفید است. یعنی وقتی گزارش را می‌خوانید تطور را می‌یابید. ولی در عین حال در برخی جاها به سرعت گذشته است این تتبع. برخی جاها نیاز داره در ویراست‌های بعدی بررسی شود. مثلاً در باب روح الشریعه اولین کسی که این مطلب را بهش اشاره کرد غزالی بود. یک عالم اهل سنت هم هست. قبل از او هیچ کس این را مطرح نکرده بود. در شیعه همانطور که ایشان فرمودند مرحوم وحید بهبهانی. قبل از بهبهانی فیلسوفان شریعت شناس هم این را مطرح کرده‌اند مانند ملاصدرا. ملاصدرا می‌گوید روح الصلاه روح الصوم یا اسلام یک روحی دارد. خب این روح گرایی یک نگاه است. هیچ کس به اندازه علامه طباطبایی و مرحوم ملاصدرا شریعت شناس نیستند. نه فقه الشریعه فلسفه الشریعه. اینها فیلسوف شریعت هستند. یک بخشی از کلامشان هم روح است. البته بنده المیزان را نگشته‌ام ببینم این روح را دارد یا نه. بنده در آخر به نوبه خودم از استاد تشکر می‌کنم. ایشان حقیقتاً بر همه ما و دانشگاه و حوزه به معنایی بر همه حق دارند و سرورٌ من السروران هستند.

گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.