رهبران یهودی مدعی هستند که همواره در معرض احساسات و رفتارهای یهودستیزی قرار داشتهاند. ایشان اصرار دارند که یهودستیزی یک گرایش متعصبانه فاقد بنیاد و دلیل منطقی است و غالباً آن را با یک ویروس یا بیماری ناشناخته و رازآلود، مقایسه میکنند. اما آیا یهودستیزی واقعیت دارد؟
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، یکی از راهبردهای کلان جنبش صهیونیستی از بدو تشکیل، طراحی برنامهها و تاکتیکهای متعدد برای ترسیم تصویر یک قربانی از قوم یهود به مثابه یهودستیزی بوده است. به عبارت دیگر صهیونیستها، حداقل در عصر مدرن تلاش کردهاند تا با مظلومنمایی، خود را به عنوان قومیتی جلوه دهند که همواره مورد ظلم واقع شده و تظاهر کنند در جوامعی که در آن حضور داشتهاند، مورد اذیت و آزار دائمی قرار گرفته، حقوق انسانیشان تضییع شده و هرگز هیچ دخالتی در تعیین سرنوشت خود نداشتهاند. ایشان با استفاده از این تاکتیک میکوشند اقدامات انحصارطلبانه خود را توجیه کنند که حتی به قیمت از بین رفتن حقوق تمام دیگر اقوام و گروههای غیریهودی ساکن در یک کشور، باید منافع ایشان تأمین گردد.
یکی از تاکتیکهای برجسته صهیونیسم برای مظلومنمایی، مطرح کردن پدیده «یهودستیزی» است. در ادامه به بررسی ریشههای این تاکتیک پرداخته و پیامدهای آن را آشکار میسازیم و نشان میدهیم که آنچه که به عنوان یهودستیزی مطرح میشود نه تنها یک پدید ضدفرهنگی و نژادپرستانه نیست، بلکه واکنشی طبیعی به انحصارطلبی سیریناپذیر یهود-صهوینیستی است و رهبران و چهرههای برجسته صهیونیست حتی با مصادره به مطلوب کردن این واکنش طبیعی نیز سعی بر آن داشتهاند که منافع خود را بیش از پیش توسعه دهند.
در طول قرنهای متمادی، معاندت با یهودیان مکرراً باعث بروز خشونت و ناآرامی فراوان شده است. بارها و بارها، یهودیان از کشورهایی که در آن ساکن بودند، بیرون رانده شدهاند. اما چرا پدیدهای تحت عنوان یهودستیزی وجود دارد؟ و چرا معاندت با یهودیان بارها و بارها در کشورهای مختلف، مناطق گوناگون و فرهنگهای متفاوت، رقم خورده است؟
این مسئله ذیل یک موضوع بزرگتر قرار میگیرد که عبارت است از روابط پرتنش میان یهودیان و غیریهودیان. موضوعی که کارشناسان و نویسندگان این حوزه آن را تحت عنوان «مسئله یهود» توصیف میکنند. در غالب موارد گفتگو و بحث در باب یهودستیزی و «مسئله یهود» به واسطه تعصبات غلط، عقاید انحرافی و فقدان حسن نیت، دچار انحراف شده است. اما این در حالی است که باید با نگاهی دقیق، آگاهانه و صادقانه به این موضوع و مسئله ذیل آن پرداخت.
رهبران یهودی مدعی هستند که همواره در معرض احساسات و رفتارهای یهودستیزانه قرار داشتهاند. ایشان اصرار دارند که یهودستیزی یک گرایش متعصبانه فاقد بنیاد و دلیل منطقی است و غالباً آن را با یک ویروس یا بیماری ناشناخته و رازآلود، مقایسه میکنند.
موتور مقابله با یهودستیزی
اتحادیه ضد افترا (ADL) یکی از بزرگترین و بانفوذترین سازمانهای یهودی-صهیونیستی در جهان است. این سازمان خود را یک مرکز پیشگام در رصد و مبارزه با یهودستیزی تفلقی میکند و افکار عمومی را در رابطه با این پدیده خطرناک آموزش میدهد. آبراهام فاکسمن (Abraham Foxman)، مدیرکل اتحادیه ضد افترا، در کتاب خود تحت عنوان هرگز دوباره؟ (Never Again?)، درباره آنچه که معاندت روبه فزونی علیه یهودیان توصیف میکند، به شدت اظهار نگرانی میکند. او مینویسد: «من به این یقین رسیدهام که در حال حاضر با تهدیدی جدی مواجه هستیم که امنیت و ایمنی مردم یهود را هدف قرار داده است؛ درست همانند تهدیدی که در دهه ۱۹۳۰ با آن مواجه بودیم ـ البته تهدید کنونی به مراتب بزرگتر است.» وی همچنین مدعی میشود که در باب دلایل شکلگیری و استمرار این تنش میان یهودیان و غیریهودیان، گیج شده است و مینویسد: «من فکر میکنم که یهودستیزی یک بیماری است. همچنین یهودستیزی به مثابه بیماری است که فرد مبتلا به آن اساساً رفتاری عاری از منطق پیشه میکند… این بیماری یک بیماری روحی و روانی است.»
الی ویزل (Elie Wiesel) یکی از سرشناسترین نویسندگان یهودی و از چهرههای برجسته اجتماعی در عصر مدرن بود. خاطرات وی از تجربیات جنگ جهانی دوم، که تحت عنوان شب (Night) در سراسر دنیا به زبانهای مختلف منتشر شده، یکی از متونی است که در بسیاری از کلاسهای درسی در مقاطع مختلف تحصیلی در آمریکا، به عنوان یک متن ادبی اجباری، تدریس میشود. وی در سال ۱۹۸۶ جایزه صلح نوبل را دریافت و مدت چهار سال به عنوان استاد تمام در دانشگاه باستون، تدریس کرد. هرچند ویزل به عنوان یکی از نویسندگان برجسته در حوزه یهودستیزی شناخته میشود اما خود او گفته که این مسئله او را گیج کرده است. وی در سخنرانی برای مخاطبین خود در آلمان گفت که منبع و استمرار یهودستیزی در طول تاریخ، همچون یک معمای رازآلود، بینتیجه باقی مانده است. در سخنرانی دیگر وی یهودستیزی را به عنوان یک «بیماری غیرمنطقی» توصیف میکند. در سخنرانی در یک کنفرانس در سال ۲۰۰۲، ویزل یک گام فراتر رفته و چنین گفت: «جهان در ۲۰۰۰ سال اخیر تغییرات فراوانی را به خود دیده است و فقط یهودستیزی پابرجا باقی مانده است…. تنها بیماری که هنوز درمانی برای آن یافت نشده، یهودستیزی است.»
چارلز کروتامر (Charles Krauthammer)، یکی از نویسندگان بانفوذ یهودی-آمریکایی که البته از مدافعان سرسخت رژیم صهیونیستی نیز بود، به همین شکل خود را در برابر استمرار و پایداری احساسات یهودستیزانه، مبهوت و سردرگم توصیف میکند. وی در یکی از یادداشتهای خود در واشنگتن پست که در بسیاری از دیگر روزنامههای آمریکا بازنشر شد، چنین مینویسد: «پایداری یهودستیزی، شبیه به بسیاری از سموم باستانی، یکی از اسرار بزرگ تاریخ است.»
فاکسمن، ویزل و کروماتر به همراه دیگر رهبران برجسته یهودی-صهیونیست، نمیتوانند ـ یا نمیخواهند ـ توضیحی در باب پایداری و بقای یهودستیزی ارائه کنند. ایشان بر این باور هستند، یا ادعا میکنند که بر این باورند که با توجه به آنکه این مسئله یک «بیماری» کاملاً غیرمنطقی و فاقد مبنای عقلی است، در نتیجه میان آنچه که یهودیان انجام میدهند و آنچه که غیریهودیان در مورد یهودیان میاندیشند، هیچ ارتباطی وجود ندارد. از نظر ایشان، معاندت و تنش میان یهودیان و غیریهودیان که در طول قرنهای متمادی پابرجا مانده، هیچ ارتباطی با رفتار یهودیان ندارد.
خوشبختانه توضیح منطقی برای این پدیده ماندگار توسط یکی از برجستهترین و بانفوذترین چهرههای یهودی در تاریخ مدرن ارائه شده است: تئودور هرتصل، بنیانگذار جنبش صهیونیست مدرن. وی نظرات خود را در یک کتاب به زبان آلمانی و تحت عنوان دولت یهودی منعکس کرد. این کتاب در سال ۱۸۹۶ منتشر شد و به مثابه سنگ بنای جنبش صهیونیسم تلقی میشود. یک سال و نیم بعد از انتشار این کتاب، وی اولین کنفرانس بینالمللی صهیونیست را برگزار کرد.
هرتصل در کتاب خود توضیح میدهد که فارغ از محل زندگی یا تابعیت، یهودیان صرفاً به مثابه یک خُرده جامعه مذهبی نیستند، بلکه یک ملیت و مردم وابسته به یک ملیت هستند. وی از واژه آلمانی Volk (به معنای «مردم») استفاده میکند. او میگوید هر جایی که تعداد زیادی از یهودیان در میان غیریهودیان زندگی میکنند، بروز منازعه نه تنها محتمل، بلکه اجتنابناپذیر است. او مینویسد: «مسئله یهودیان هر جایی که تعداد قابل توجهی از یهودیان زندگی میکنند، وجود دارد. در جایی که این مسئله وجود ندارد، یهودیان آن را با خود به آن محل وارد میکنند… من معتقد هستم که یهودستیزی را درک میکنم؛ مسئلهای که بسیار پیچیده است. من این تحول را به عنوان یک یهودی، بدون داشتن احساس تنفر یا ترس، درنظر میگیرم.»
در یادداشتهای عمومی و خصوصی خود، هرتصل توضیح میدهد که یهودستیزی نه یک انحراف بلکه یک واکنش طبیعی توسط غیریهودیان به رفتار و دیدگاههای غریب یهودیان است. وی اضافه میکند که برخلاف آنچه که بسیاری ادعا میکنند، احساسات یهودستیزانه، ناشی از جهالت یا تعصب نیست؛ بلکه منازعه باستانی و درظاهر غیرقابل رهگیری میان یهودیان و غیریهودیان کاملاً قابل درک است زیرا یهودیان، مردمی متمایز و متفاوت هستند و منافعی متفاوت و اغلب معارض با منافع مردمی را دنبال میکنند که در جامعه ایشان زندگی میکنند.
هرتصل معتقد است که احساسات ضدیهودی در عصر مدرن ناشی از «رها سازی» یهودیان در قرون هجدهم و نوزدهم است که ایشان را از زندگی بسته در گتوها آزاد کرده و وارد جامعه شهری مدرن ساخت و معاملات اقتصادی مستقیم میان ایشان و طبقه متوسط غیریهودی را فراهم کرد. هرتص مینویسد که یهودستیزی «یک واکنش قابل درک نسبت به نواقص یهودیان است. به نظر من یهودستیزی در واقع حق [غیریهودیان] است.»
هرتصل تأکید میکند که یهودیان هم در میان خود و هم در مقابل غیریهودیان نباید بیش از این تمارض به این کنند که همانند دیگران هستند بلکه آشکارا باید اعتراف کنند که مردمی متفات و متمایز هستند که اهداف و منافعی متمایز و مجزا دارند. او میگوید که تنها راهکار طولانی مدت مؤثر آن است که یهودیان این واقعیت را بپذیرند و در نهایت به عنوان مردمی «عادی» در یک کشوری مجزا برای خود، زندگی کنند. در نامهای برای تزار روسیه، هرتصل نوشت که صهیونیسم «راهکار نهایی برای مسئله یهود است.»
حییم وایزمن (Chaim Weizmann)، اولین رئیس جمهور اسرائیلی، دیدگاه مشابهی را ارائه میکند. وی در خاطرات خود چنین مینویسد: «هر زمان کمیت یهودیان در هر کشوری به نقطه اشباع میرسد، آن کشور نسبت به ایشان واکنش نشان میدهد … این واکنش را نمیتوان یهودستیزی یا چیزی شبیه به آن تلقی کرد؛ این در واقع همزاد اجتماعی و اقتصادی مهاجرت یهودی است و نمیتوانیم آن را از خود جدا کنیم.»
اعتراف عجیب کسینجر و جورج سوروس در مورد یهودستیزی
برخی از بانفوذترین چهرههای یهودی در عصر مدرن به صورت خصوصی به وجود یک رابطه میان رفتار یهودیان و احساسات یهودستیزانه، اعتراف کردهاند. یکی از قدرتمندترین و برجستهترین یهودیان اروپایی در نیمه دوم قرن نوزدهم، مایر کارل روتشیلد (Mayer Carl Rothschild) است. وی چهره برجسته خانوادهای است که نقش مهمی در امور مالی بینالمللی ایفا میکند. در یک نامه خصوصی به سال ۱۸۷۵ به یک بانکدار بانفوذ یهودی دیگر در آلمان، وی چنین مینویسد: «در رابطه با احساسات یهودستیزانه، خود یهودیان مقصر هستند و معاندت کنونی باید به گردنکشی، غرور و گستاخی بی حد و حصر ایشان نسبت داده شود.»
بهندرت میتوان یک یهودی را یافت که نقشی به حساسیت و اهمیت هنری کسینجر در دولت و حکومت ایالات متحده ایفا کرده باشد. وی در دوران ریاست جمهوری دو رئیس جمهور آمریکا به عنوان وزیر امور خارجه و مشاور امنیت ملی، ایفای نقش کرد (۱۹۶۹ تا ۱۹۷۷). ناخرسند از تفلاش دائمی جامعه یهودی برای همگام کردن سیاست خارجی آمریکا با منافع گروهی خاص این جامعه، کسینجر چنین میگوید: «اگر در یک خانواده یهودی متولد نمیشدم، قطعاً یک یهودستیز بودم. مردمی که برای مدت دو هزار سال تحت تعقیب و پیگرد قرار داشتهاند، قطعاً کار اشتباهی انجام دادهاند.» در یک مکالمه تلفنی، کسینجر چنین میگوید: «من اولین یهودی خواهم بود که به یهودستیزی متهم خواهد شد.»
چنین صداقتی بسیار نادر است. به ندرت رهبران یهودی، یهودستیزی را به عنوان واکنشی به رفتار یهودیان، توصیف میکنند. یکی از ثروتمندترین و بانفوذترین چهرههای عصر مدرن، جورج سورس (George Soros)، میلیاردر مجاری الاصل است. عموماً وی از نشان دادن روابط خود با جامعه یهودی پرهیز میکند و به ندرت در مجامعی حاضر میشود که همه اعضای آن یهودی هستند. اما در سال ۲۰۰۳ وی در نشستی در نیویورک سیتی در جمع اعضای «شبکه بنیانگذاران یهودی» (Jewish Funders Network) سخنرانی کرد. هنگامی که از او در مورد یهودستیزی در اروپا سؤال شد، سورس به ناگهان به سیاستهای آمریکا و اسرائیل در حمایت از صهیونیسم اشاره کرد. وی گفت: «میتوان گفت که شاهد خیز مجدد یهودستیزی در اروپا هستیم. سیاستهای دولت بوش و دولت شارون، به این امر کمک کرده است. اگر ما این مسیر را تغییر دهیم، یهودستیزی نیز محو خواهد شد. نمیتوانم بگویم که چگونه میتوان با این موضوع به صورت مستقیم مقابله کرد.»
رهبران جامعه یهودی با خشم و ناراحتی به اظهارات سورس واکنش نشان دادند. ایلان اشتیانبرگ (Elan Steinberg)، مشاور ارشد کنگره جهانی یهود (WJC) و مدیرعامل سابق این سازمان بانفوذ، چنین گفت: «اجازه دهید یک چیز را به صورت شفاف درک کنیم: یهودستیزی توسط یهودیان به وجود نیامده، بلکه توسط یهودستیزان شکل گرفته است.» آبراهام فاکسمن، اظهارات سورس را «کاملاً ناپسند» توصیف کرد و ادامه داد: «وی فریب کلیشهها را خورده است. این برداشت، تصوری سادهانگارانه، منفعلانه، انحرافی و متعصبانه از چیزی است که در دنیای بیرون شاهد هستیم. این کار به این معناست که قربانی را به عنوان مقصر اصلی تمام بیماریهایی بدانیم که اسرائیل و مردم یهود به آن دچار هستند.»
بیشتر مردم فوراً میپذیرند که احساسات مثبت غیریهودیان نسبت به یهودیان، ریشه در رفتار یهودیان دارد. اما رهبران یهودی همچون فاکسمن، ویزل و اشتاینبرگ تمایلی به پذیرش این امر ندارند که احساسات منفی نسبت به یهودیان نیز ممکن است ریشه در رفتار یهودیان داشته باشد. همانند تمام دیگر رفتارهای اجتماعی در گذر زمان، منازعه میان یهودیان و غیریهودیان یک سنگ بنای آشکار و قابل درک در تاریخ و ماهیت انسانی، دارد. اسناد تاریخی حاکی از آن است که استمرار بقای یهودستیزی در طول چندین قرن، ریشه در نحوه رفتار نامعمول یهودیان با غیریهودیان دارد.
رهبران اسرائیلی و یهودی-صهیونیست تأیید میکنند که یهودیان به مثابه «مردم» یا یک «ملت» هستند که این یعنی یک گروه ملیتی متمایز وجود دارد که یهودیان در سراسر دنیا باید خود را نسبت به آن وابسته و وفادار احساس کنند. برخی از رهبران یهودی آمریکایی، به صورت صریح به این موضوع اشاره میکنند. لوئیس برندیس (Louis Brandeis)، قاضی دیوان عالی و یک صهیونیست برجسته آمریکایی میگوید: «باید همه ما بدانیم که ما یهودیان یک ملیت مجزا داریم که تمام یهودیان، بیتوجه به کشور محل زندگی، محل کار یا اعتقادات، ضرورتاً عضوی از آن هستند.» استیفن اس.. وایز (Stephen S. Wise)، رئیس کنگره یهودیان آمریکا و کنگره جهانی یهود در اجتماع یهودیان در نیویورک در ژوئن ۱۹۳۸ گفت: «من یک شهروند آمریکایی با اعتقادات یهودی نیستم. من یک یهودی هستم…. هیتلر در مورد یک چیز حق داشت. وی مردم یهود را یک نژاد خواند و ما یک نژاد هستیم.» در باب این چشمانداز، رهبران اسرائیلی همچنین گفتهاند که دولت صهیونیست، فقط نماینده شهروندان یهودی خود نیست، بلکه نماینده تمام یهودیان در سراسر دنیا است.
صهیونیستها در حالی که اصرار دارند اعضای یک ملیت متمایز هستند و باید نسبت به آن خود را متعهد و وفادار بدانند، همزمان تأکید میکنند که یهودیان باید در هر کشوری که قصد زندگی دارند، به عنوان شهروندانی کامل و یکسان، مورد پذیرش قرار گیرند. یهودیان صهیونیست در آمریکا همچون آبراهام فاکسمن از «مردم یهودی» به عنوان ملیتی متمایز سخن میگوید و همزمان مدعی است که یهودیان، آمریکاییهایی هستند همانند دیگر آمریکاییها و اصرار دارد که یهودیان، ازجمله یهودیان صهیونیست باید از تمام حقوق شهروندی آمریکایی بهرمند باشند و هیچ مانع اجتماعی، حقوقی یا نهادی نباید قدرت و نفوذ یهودیان را در زندگی آمریکایی، محدود سازد. به طور خلاصه، رهبران و سازمانهای یهودی-صهیونیست (مانند کنگره جهانی هیود و کمیته یهودیان آمریکایی)، حقوق کامل شهروندی را برای یهودیان صهیونیست نه تنها در «کشورشان»، اسرائیل! بلکه در سراسر دنیا، خواستار میشوند.
سازمانهای بزرگ یهودی-صهیونیست و به صورت کلی، جامعه سازمان یافته یهود، همچنین مفاهیمی همچون «پلورالیسم»، «تساهل» و «تنوع» را در ایالات متحده و دیگر کشورها، ترویج میکنند. ایشان معتقد هستند که این کار برای یهودیان مفید است. آبراهام فاکسمن در این باره مینویسد: «جامعه چند قطبی آمریکا، در کانون امنیت یهودیان قرار میگیرد. در بلند مدت، آنچه که زندگی یهودیان آمریکایی را به یک تجربه مثبت منحصربهفرد در تاریخ پراکندگی جماعت یهود (Diaspora) تبدیل میکند و ما را قادر میسازد تا متحدینی مهم برای کشور اسرائیل باشیم، سلامت ناشی از یک جامعه چند قطبی، تساهلگرا و فراگیر آمریکایی است.»
برای مدتی اتحادیه ضد افترا شعار «تنوع، قدرت ماست» را ترویج میکرد. همگام با این شعار که ادعا میکند خود آن را وضع کرده، اتحادیه ضد افترا تلاش و منابع فراوانی را برای متقاعد کردن آمریکاییها ـ به ویژه جوانان ـ صرف کرد؛ تا از «تنوع» اجتماعی، فرهنگی و نژادی هر چه بیشتر، استقبال کنند. با این حال کمپین این اتحادیه بسیار ناموفق بود. سیاستمداران و مربیان آمریکایی و عملاً تمام رسانههای انبوه آمریکایی، «تنوع»، «چند فرهنگی» و «پلورالیسم» را ترویج میکنند و کسانی را که این مفاهیم را نمیپذیرند، منفور و جاهل جلوه میدهند. همزمان، سازمانهای بانفوذ یهودی-صهیونیست همچون کمیته روابط عمومی آمریکایی اسرائیلی (آیپک) اصرار دارند که آمریکا باید اسرائیل را به عنوان یک کشور تک قومی-مذهبی صرفاً یهودی به رسمیت بشناسد و از آن دفاع کند. ظاهراً پلورالیسم و تنوع فقط برای غیریهودیان تجویز میشود. آنچه که برای یهودیان در سرزمینشان مطلوب تلفقی میشود، البته از نظر رهبران یهودی-صهیونیستی، پلورالیسم و تنوع نیست، بلکه ناسیونالیسم قومگرا است.
پلورالیسم و تنوع فقط برای غیریهودیان تجویز میشود؟
آنچه که یهودیان بدان فکر میکنند، مهم است؛ زیرا جامعه یهودی قدرت رسیدن به اهداف خود را دارد. جو بایدن نیز در سخنرانی قابل توجه خود در سال ۲۰۱۳ بر این موضوع تأکید کرد. او گفت که نقش «گسترده» و «بیش از حد» یهودیان در رسانههای جمعی و زندگی فرهنگی آمریکا، تنها عامل مهمی است که در شکل دادن به دیدگاههای آمریکایی در یک قرن گذشته تأثیرگذار بوده است و بیشتر تغییرات فرهنگی-سیاسی مهم را ممکن ساخته است. بایدن میگوید: «من با شما شرط میبندم که ۸۵ درصد از آن تغییرات اجتماعی-سیاسی، چه در هالیوود یا رسانههای اجتماعی، نتیجه فعالیت رهبران یهودی در این صنعت است. این نفوذ گسترده و فراگیر است. میراث یهود، به آنچه که هستیم، شکل بخشیده؛ بیش از هر عامل دیگر در ۲۲۳ سال گذشته. این یک واقعیت است.»
بایدن در ارائه این نظرات و اعتراف به این مهم، تنها نیست. مایکل مدود (Michael Medved)، نویسنده برجسته یهودی و منتقد سینما در سال ۱۹۹۶ چنین مینویسد: «انکار کردن این واقعیت که قدرت و نفوذ یهودیان بر فرهنگ عمومی، گسترده و عمیق است، کاملاً دور از منطق و عقل است.» جوئل اشتین (Joel Stein)، ستوننویس روزنامه لسآنجلس تایمز در سال ۲۰۰۸ چنین مینویسد: «به عنوان یک یهودی مغرور، میخواهم که آمریکا از موفقیت ما آگاه باشد. بله، ما هالیوود را کنترل میکنیم…. برای من مهم نیست اگر آمریکاییها فکر میکنند که ما رسانههای خبری، هافلیوود، والاستریت یا حتی دولت را کنترل میکنیم. برای من فقط این مهم است که همچنان به کنترل کردن آنها ادامه دهیم.»
با این که یهودیان بیشتر از هر قومیت یا گروه مذهبی دیگری بر زندگی سیاسی و فرهنگی آمریکا، نفوذ و تأثیرگذاری دارند، اما گروههای یهودی زمانی که غیریهودیان به این موضوع اشاره میکنند، احساس خوبی ندارند. در واقع فاکسمن، مدیرعامل اتحادیه ضدافترا میگوید که یکی از نشانههایی که از یهودستیز بودن یک فرد حکایت میکند این است که با این عبارت موافق باشد: «امروز یهودیان قدرت بیش از حدی در کشور ما دارند.» ظاهراً برای فاکسمن، هرگز نمیتوان برای یهودیان، قدرت و نفوذ «بیش از حد» قائل شد و نمیتوان سقفی برای میزان قدرت و نفوذ ایشان تعیین نمود.
یهودستیزی یک «بیماری» رازآلود نیست. همانطور که هرتصل و وایزمن تصدیق میکنند و تاریخ نیز نشان میدهد، آنچه که غالباً تحت عنوان یهودستیزی معرفی میشود، نگرش طبیعی و قابل درک مردم نسبت به اقلیتی است که به شدت بر خاص بودن خود اصرار دارد و درصدد جذب حداکثر قدرت ممکن برای تحقق اهداف خاص خود است و هرگز خیر و نفع جمعی در یک جامعه انسانی، برای این گروه معنا ندارد.