اسلام دارای مبادی ، مبانی و ارکان تئوریکی است که آن را از سایر ادیان مجزا کرده و آن را نه تنها برای بشر که برای تمدن های احتمالی و موجودات فرازمینی که نزد مفسرین و عالمان دینی طبق احادیث و ایات متعدد وجود آنها قطعی است ، قرار میدهد.
اندیشه دین کیهانی، برآن است که اسلام را نه تنها یک دین بین المللی ، که یک دین کیهانی و جهان شمول حتی برای موجودات فرا زمینی که دارای قوه عاقله و اختیار هستند معرفی کند.
اسلام دارای مبادی ، مبانی و ارکان تئوریکی است که آن را از سایر ادیان مجزا کرده و آن را نه تنها برای بشر که برای تمدن های احتمالی و موجودات فرازمینی که نزد مفسرین و عالمان دینی طبق احادیث و ایات متعدد وجود آنها قطعی است ، قرار میدهد.
دین اسلام و مقوله های بشری و فرازمینی آن :
دین اسلام نه تنها برای بشر که برای سایر مخلوقاتی که دارای قوه عاقله هستند و مختار هستند نیز مترقی ترین دین است، در واقع دین اسلام نه برای انسان به آن اصطلاح که در زمین ازآن میشناسیم بلکه برای نوع بشر و فراتر ازآن برای نوع موجود به ماهو عاقل و مختار آورده شده است.از جمله ادله ای که برآن به این نظریه استدلال میکنیم تکیه بسیار اسلام به مختار افریدن انسان ، و عاقل افریدن انسان، و ارزش بسیار بالایی است که اسلام برای تفکر و تدبر فی نفسه و بالعرض معتبر میداند. بعلاوه تمامیه احکام اسلام از آن منظر که بر انسان به ما هو عاقل و مختار بار شده است، و دلیلی که میتواند موید این خصوص باشد همین مورد است که انسان با اسلام و دین راستین اسلام نمونه هایی برای اخرین طبقات بهشت فرستاد به طوری که هیچ فرشته ای نتوانسته است به مقام انسان چنین کند. این اسلام یعنی دین حقیقی اسلام بوده است که در خود انسان های بزرگ پرورانده است و به مقام اولیاء الله رسانده است.
در واقع پیامبر اسلام و معصومین بالاترین بطن و مرتبه اسلام را درک کرده بودند و آن را اجرا میکردند آنهم در عصر جاهلیت با آن همه محدودیت های فردی و اجتماعی و فکری و فرهنگی که اعراب و جوامع آن زمان درگیرش بودند.
یکی از شاخصه های اصیل این تفکر مراتبی بودن ، دست یابی انسان به بطون دین و به تبع دست یابی به احکام متناسب با تکامل تعقلی و رفتاری و اختیاری بشر است، یعنی هر مرتبه که انسان حکمت هایی از حکمت های ایات الهی را درک میکند ، و هر مرتبه که انسان بطونی از بطن های ایات الهی را با کشف و انکشافات علوم طبیعی و غیر طبیعی ،مانند علوم برهانی و عقلانی که مشتمل بر علوم مدن و تدبیر و … میشود و آن هارا درک و اثبات برهانی و قطعی میکند، و به آن متمسک میشود ، دین اسلام دارای احکامی میگردد که یا نوین است و یا دچار ترقی میشود و طبق شرایط خاصه شرع و عقل صادر و اجرا میشود.
دلیل دیگری که ما به آن متمسک میشویم احادیثی است که قران را دارای بطون مختلف میداند و ما بر این عقیده هستیم که بطن های قرانی همان مراتب فهم برهانی و کشف و انکشافات قطعی انسان به واسطه علوم متعدده و دخیل کردن آنها در منظومه ی صدور حکم است همانطور که سالها است برهان های منطقی، و فلسفی و کلامی در این احکام اثر داشته اند.
در کتاب جواهر الکلام، ضمن مبحثی در باره قرآن آمده است: همان گونه که در روایت آمده:
- «هر باطنی از آن، باطنی دارد، تا هفتاد باطن».(جواهر الکلام، ج ۹، ص ۲۹۵.)
- در مقدمه تفسیر المیزان نیز آمده است: روایت هایی از پیامبر(ص) و ائمّه اهل بیت(ع) در این خصوص، وارد شده است، مانند این فرمایش آنان که: «قرآن، ظاهری دارد و باطنی، و باطن آن هم باطنی دارد، تا هفت باطن» یا «تا هفتاد باطن»(المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۷. گفتنى است که این روایت، تا کلمه «هفت باطن (سبعه أبطن)» در عوالى اللآلى (ج ۴، ص ۱۰۷، ح ۱۵۹) آمده است)
- در احادیث فراوانی آمده است که قرآن، هفت یا هفتاد باطن دارد. (. معانى الأخبار، ص ۲۵۹ (پاورقى مرحوم على اکبر غفّارى).
- وَ مَن لا یکشَفُ لَهُ هذا الطَّورُ لَم یعرِف سِرَّ بُطونِ القُرآنِ الَّتی ذَکرَها رَسولُ اللَّه(ص) بِقَولِه: «لِلقُرآنِ ظَهرٌ وَ بَطنٌ إلی سَبعَهِ أبطُنٍ» وَ فِی رِوایهٍ «إلی سَبعینَ بَطناً». این شیوه برای هر کس معلوم نشود، سرّ بطون قرآن، برای وی بر ملا نمی شود که پیامبر خدا(ص) در باره آن فرموده: «قرآن، ظاهر و باطنی دارد تا هفت باطن» و در روایتی «تا هفتاد باطن
(إعجاز البیان فى تفسیر اُمّ القرآن، ص ۱۲۸.) - وقال النبی(ص): «إنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً وبَطناً، ولِبَطنِهِ بَطنٌ إلی سَبعَهِ أبطُنٍ» و ورد «سَبعینَ» و «سَبعَ مِائَهٍ» و «سَبعینَ ألفٍ» و غَیرُ ذلک. پیامبر(ص) فرمود: «قرآن ظاهر و باطنی دارد، و باطن آن هم باطنی دارد، تا هفت باطن». و «هفتاد باطن» و «هفتصد باطن» و «هفتاد هزار باطن» و جز اینها روایت شده است.
(جامع الأسرار ومنبع الأنوار، ص ۵۳۰.)
از جمله ادله ای که ما به آن متمسک میشویم ایه ای است که میفرماید:
یادم اسکن أ نت و زوجک الجنه فکلا من حیث شئتما و لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظلمین( اعراف ۱۹)
از این ایه چنین استفاده مى شود که آدم و حوا در بدو خلقت در بهشت نبودند، سپس به سوى بهشت راهنمائى شدند، و همانطور که در سوره بقره ذیل آیات مربوط به آفرینش آدم یادآور شدیم ، قرائن نشان مى دهد که این بهشت ، بهشت رستاخیز نبوده بلکه همانطور که در احادیث اهلبیت (علیهم الاسلام ) نیز وارد شده است بهشت دنیا یعنى باغ سرسبز و خرمى از باغهاى این جهان بوده که انواع نعمتهاى پروردگار در آن فراهم بوده است ( تفسیر نمونه ایات ۱۹ تا ۳۰)
در تفسیر فوق مشاهده میکنید که گفته شده است حضرت آدم از همان ابتدا در بهشت رستاخیر وارد نشده است بلکه پس از آن هم ، بحث از بهشت جاویدان و رستاخیر نمیتواند باشد. این ایه خود نشان میدهد که حتی حضرت ادم نیز از ابتدا داخل در بهشت نبوده است و پس از آنهم نبوده است بلکه پس از اخذ شرایط و طی نمودن مراتب تکاملی است که میتواند پا در بهشت رستاخیر بگذارد، لکن این اخذ شرایط نه فقط ظاهر ابتدایی از فهم دین بلکه به تناسب عقول ، اختیارات ، ازادی ها ، شرایط زمانی و مکانی و تمدنی و اقتضائات اجتماعی و قضا و قدری و دانش و میزان ترقی و تکامل بشری است که اولا از او سوال و خواسته میشود و سپس در صورت کوتاهی و قصور توبیخ و یا مجازات میشود. و این قانون برای هر انسان و هر موجود به ماهو عاقل و مختار است.
با توجه به اینکه قران دارای بطون است ، پس دین دارای بطن هایی است که انسان هر زمان با ابزار ها و استعداد هایی که خداوند برای انسان قرار داده است، در کنار کتاب و عترت رسول اکرم (ص) میتواند در مرتبه اول ظاهر ابتدایی را به ظاهر ثانوی تبدیل کرده و با استفاده از حجیت ظواهر ، از آن احکام مختص به تمدن مد نظرش صادر کرده و به سوی بطن های دیگر برود یکی پس از دیگری آن هارا کشف کند و هر بطن را به ظاهر تبدیل کند.
به بیانی دقیق تر ، هرگاه مجتهد دینی و یا تیم مجتهدین دینی، بطنی از بطون دین را با استدلال برهانی و یا با استفاده از تیم های تخصصی و با استفاده از دلایل قطعی در آن زمان بتوانند دین را درک و استدراک کنند میتوانند بطن های قران را با ترکیب علوم اجتهادی با علوم برهانی و قوانین و استدلال های قطعی علمی و طبیعی اشکار سازد و به ظاهر تبدیل کند.
و از مرحله ی ابتدایی ظواهر خود را برهاند و به ظاهری متقن تر و تکاملی تر قدم بگذارد در واقع بطن که لایه ی پنهان قران است ، و مفسران و مجتهدان ما و فقیهان ما در حال کشف و انکشاف این لایه های پنهان قران و دین هستند کشف شده و به ظاهر قرانی و دینی مبدل میشود مگر اینکه دلیلی قطعی تر و حاکم بر دلایل استنباطی غالب یافت شود . به این اقدام تبدیل بطن به ظاهر میگوییم. که با توجه به اینکه ما اثبات کرده ایم ظواهر بر ما حجت اند، میتوانیم این را نیز بگوییم که کشف و انکشاف بطن های قرانی و دینی و اخذ ظاهر ثانویه از حالت پیشینی را که ظاهر اولیه مینامیم را در بر میگیرد و ما میتوانیم به آن متمسک باشیم و صدور احکام کنیم.
دلایلی که ذکر آن گذشت ازجمله دلایلی بود که تنها به بخشی از این طرح عظیم میپردازد اما سایر ابعاد دیگر این نظریه مانده است
فقه سنتی و مسئله محور بیشتر مربوط به مسائل جزئی و موجبه و سالبه جزئیه است، یعنی بیشتر گزاره های آن برای تعیین احکام در بعد فردی و روابط فردی تدوین شده است و آنچه جدای از این قواعد بعد ها به اصول عملیه مشهور شد و مورد استفاده قرار گرفت و به موجب آن احکامی ترکیبی از مسائل فردی اجتماعی را لحاظ کرد در عصر کنونی و در چهارچوبه ی نظام سازی اسلامی و تمدن سازی تا به آن اندازه که مورد نظر است نمیتواند کارامد باشد و الا تا به حال نظامات فقهی و تمدن اسلامی از آن منابع اخذ شده بود و این به دلیل این است که یا فقهای ما ذهنیت فردی و نهایتا فردی اجتماعی محدود به روابط خاص اجتماعی داشتند و یا عقیده و نظر آنان بر این بوده است که چون به واقع نمیتوانیم دست پیدا کنیم و جون این واقع بر ما پوشیده است و بیشتر مسائل اجتماعی انتزاعی و ذهنی است و حکم بر مسائل ذهنی بار نمیشود داخل در این عرصه های نظام سازی و تمدن سازی نشده اند.
و به نظر همین قسم دوم بیشتر مورد نظر باشد آنجا که علامه مظفر در بحث مباحث عقلی و ذهنی میگوید حکم برآن بار نمیشود وغالب تفکرات فقهای معاصر و غیر معاصر ما مشمول همین قاعده است و علاوه برآن مشمول قاعده ای است که از زمان شیخ طوسی تا به الان بر این ادعا است که ما به واقع دسترسی نداریم ، و این تفکرات در منظر متفکرانی که قصد داشتند جامعه را در اسلام به جلو حرکت بدهند و تفکر ها و اصول استنباطی جدید و نوینی ارائه دادند، مولد تفکر منطقه الفراغ شهید صدر ، و عنصر مصلحت گرایی در اندیشه امام (ره) در بحث ولایت مطلقه فقیه شد .
اما از همان ابتدا سید مرتضی بر این ادعا بود که ما به واقع دسترسی داریم. و نظریه ی دین کیهانی نیز چنین میگوید که ما میتوانیم به واقع دست پیدا کنیم اما در مرحله ی نهایی از تکامل بشری یعنی انسان کامل شدن و زمان تشکیل تمدن اسلامی و دوران پسا تمدن اسلامی ، زمانی است که چنین انسان هایی را به نسبت زمان پیشرفت مبادی و مبانی و عرصه های فتح شده توسط مسلمین یکی پس از دیگری تحویل جامعه ی انسانی میدهد و این مهم نیازمند بسط ساختاری و زیرساختاری برای علوم اسلامی است که به موارد مهم آن اشاره میکنیم.
اولین این موارد تغییر ساختار اصول استنباط است یعنی ، ذیل استفاده از باب عقل علوم عقل نظری و عقل عملی را که شامل علوم طبیعی و سیاست و مدن و … است وارد کرده و از آن جهت که در بعد کلامی مقدمات نظری و عقیدتی مهیا میشود مقدمات تئوریک عقلی و برهانی و مستدل و مستحکم در طول تکامل بشر نیز مهیا شود ودر اصول استنباط از آن جهت که در باب عقل مطرح میشوند به کار گرفته شوند.گاه در سر فصل مستقلات عقلیه و گاه در سر فصل غیر مستقلات عقلیه با مد نظر داشتن حکمت های عملی و نظری از این علوم و وارد کردن این حکمت ها در اصول استنباط تا زمانی که در روند تکاملی بشریت این استدلال به استدلالی مستحکم تر مبدل شود. بعلاوه نیازمند است تا تیم های اجتهادی و تخصصی با هم کار کنند و صدور حکم و استنباط کنند.دیگر در این مرحله از مرحله ی فقهی ، فقه گسترده و وارد لایه های وسیع علوم اجتماعی میشود.و در رگه های حیات اجتماعی نفوذ کرده و به آن جهت گیری توحیدی اسلامی میدهد.و این تخصص گرایی نیازمند چنین ساختاری است. مگر اینکه افراد دو تخصص اجتهادی و علوم دیگر را باهم بگیرند.
و اگر اشکال کنند که اگر این حکمت ابتدایی و دلیل عقلی و برهانی ابتدایی نسخ شد یا باطل شد یا به نوعی ضعیف شد چه کنیم؟ میگوییم اولا مصلحت گرایی و ابواب عقل نیز چنین اند همان کاری که سالهای متمادی در ساختار اجتهادی انجام میشد یعنی رویگردانی از حکم اولیه و صدور حکم ثانویه و دیگر دستگاه های تعریف شده میتواند در اینجا بکار گرفته شود در ثانی بنابر اینکه تا سرحد توان بنابر مقتضیات زمان و مکان و داشته ها و استعداد هایمان عمل کرده ایم و حکم صادر کرده ایم ولو به واقع نرسد اما خداوند از ما میپذیرد و تکلیف از ما ساقط است انچه به آن امر شده ایم استفاده از تمام امکانات برای کشف احکام الهی است و در بعد اجتماعی و تمدن سازی و نظام سازی این مهم اگر میخواهد جهت گیری توحیدی و اسلامی داشته باشد تنها با تفکر دین کیهانی و تفکرات نزدیک به آن که دستگاه حکمت گرایی را مصلحت گرایی را وارد و جایز میدانند میتوانند کار کنند و مفید واقع شوند از این منظر. چرا که فقه سنتی مسائلی نمیتواند نگاهی به روند تکاملی بشر داشته باشد و اگر داشته باشد ناقص و محدود دارد و در طی زمان به انزوا و خمودی میرود. در حالی که ما با توجه به اینکه اثبات کردیم احکام الهی بر روی موجود به ماهو عاقل و مختار رفته است ، و این موجود بنابر مصلحت گرایی و حکمت گرایی به تکامل و زیبا گرایی روی می اورد و به حقیقت گرایی روی می اورد پس دائما احکام او نیز میبایست تکامل یافته تر بشود.
در مسئله برده داری نیز چنین بود که از ابتدا حکم اسلام بر ضدیت با برده داری بود و الا احکامی را قرار نمیداد که برده ها ازاد شوند و یا زمام داران این دین دعوت به ازاد سازی برده ها نمیکردند بعدها برچسب نسخ بر ایات برده داری زده شد در حالی در اصل چنین نبود بلکه نسخ معنا ندارد، چون مطابق اندیشه دین کیهانی اسلام از ابتدا بطون حکمی و دینی را در قران و اسلام قرار داده است و عرت و کتاب را در کنار هم اورد تا آن دین را در جامعیت خودش بنگریم و صدور حکم کنیم حال میگوییم احکام از ابتدا در بهترین وجه ممکن اورده شده اند، و در طول زمان فرسوده نمیشوند بلکه در یک روند تکاملی به واقع شرعی و رتبه نهایی خود نزدیک میشود و این همان نظریه ی بطن داشتن قران و به تبعش اسلام است. و این اقتضا میکند که ما بطن های قرانی و به تبع اسلامی را با دستگاه حکمت گرای کشف کرده و اسلام پویا را در تمام منظره های خود به بشریت صادر کنیم. اما جدای از این مباحث این سوال در جایی است که ما این احکام را در این نظریه مولوی بدانیم حال که اینطور نیست چرا که حکمت های عملی و نظری در میان میایند. و احکام را ارشادی میکند. و منطق استخلاف و ولایت فقیه که سلطه انسان بر کائنات و رهبری متخصص دینی ذی الشرایط بر انسان ها و جوامع را معلوم میسازد، این است که انسان میتواند در روند تکاملی خود از عقل در تمام جوانبش بعنوان یک استعداد برای کشف احکام استفاده ببرد.وتمام دلایل اثبات عقل از طرق استنباط، بر این مدعی قابل صدق است.و مدیریت جامعه و بشریت را در روند تکاملی اش برعهده بگیرد. علاوه بر این ما مجاز به چنین استفاده ای هستیم و بنابر استدلال قاعده لطف و قواعد فلسفی از اختیار و عقل انسان، اولا لازم بود که خداوند تمام احکام را صادر کنند یا انسان را از همان ابتدا اگاه به تمام مسائل واقعی احکام و شرع و دین کنند و یا اختیار را از انسان سلب و عقل را از انسان سلب کند.چرا که تنها در این صورت ها است که ما مجاز به استفاده از این موارد در صدور احکام نداریم.
حال که هیج یک از صورت های فوق صحیح نیست بعلاوه ما در سیره شارع، انبیا و معصومین و پیامبر اکرم (ص) و حتی در معجزات ان حضرات و استدلال فقها که معجزه را به امور طبیعی و غیر طبیعی تقسیم کرده اند و فرموده اند در امور طبیعی امکان این هست که در اثر پیشرفت علوم انسان به آن اتفاقات علم حاصل کند و خود بتواند مثلا در موضوع شفا دادن دارویی درست کند، در این موارد میابیم که ائمه و معصومین و انبیا و به خصوص نبی اکرم احکام بسیاری صادر کردند که ارشادی بوده است شرع مقدس نیز چنین کرده است یعنی احکامی را امضا کرده است که وجه ارشادی داشته است و مردم به مصالح و مفاسد آن و حکمت های آن اگاه بوده اند.
و اگر چنین نکنیم عقاید بشر به قطع الحادی میشود محدودیت های بشریت روز به روز در حال برداشته شدن است و زمانی میرسد که انسان کائنات را در قبضه خود در میاورند و به جهت سلطه الحادیون و ماتریالیست ها بر این علوم ، جهت گیری های الحادی و ماتریالیستی را شاهد خواهیم بود که بنیان دین را نابود میکند.
فرض کنید که علم و پیشرفت در دست ماتریالیست ها و الحادیون از مرزهای نوینی پیش روی انسان قرار بدهد و جهت گیری های مادی و غیر الهی این علوم به گونه ای صورت پذیرد که بسیاری از عقاید دینی و فروع دینی را هدف قرار دهد. در عصر حاضر نیز چنین شده است اما علاوه بر این قدرت گیری الحادیون و دستگاه الحاد از استفاده ی این علوم و ابزار های تولیدی از این علوم میتواند برای نوع بشر و حیات دینی ما بسیار مخرب بوده و باشد از این جهت نیاز است تا این قدرت ها را در یک چهارچوب تحولی کسب کرده و مرز های آتی آن را در نوردیده و یکی پس از دیگری محدوده ی اسارت علم در دست الحادیون را کاسته و کم کنیم. و در آرمان شهر و تمدن اسلامی آتی آن را به کار ببریم. جهت گیری های الهی به ابزار ها و داشته های علمی بدهیم و حق و حقیقت را بر همگان برملا سازیم و اغنای اجتماعی را رقم بزنیم.
از این روی با توجه به مسئله ی علوم انسانی اسلامی که در این تئوری علوم موجود به ما هو عاقل و مختار میبایست لحاظ شود که بنابر حکم خرد و ذات خردمندی و فطرت هایی جون حقیقت گرایی و کمال گرایی و زیبایی گرایی که همه ی آنها بازگشتش به عقل میتواند باشد ، همچنین رکن اساسی اختیار را که اگر این منظومه ی موجود مختار و عاقل را در:
1.عقل گرایی و دعوت به تعقل(توجه به موجود معقول و به تبع موجود مختار و فاعل و حقیقت گرا و کمال گرا)
۱.الف) توبیخ تقلید کور کورانه و درخواست برهان در برابر حرفهای بیهوده
بقره، ۱۷۰؛ و مانند آیات (مائده، ۱۰۴)؛ (انبیاء، ۵۴ و ۵۳)؛ (شعراء، ۷۴) ؛(زخرف، ۲۳).
مائده، ۷۷.
ایات فوق مربوط به طرد تقلیدی است که بدون تدبر و تعقل صورت پذیرد، پس اصل در اسلام تعقل و تدبر است و به تبع آن اصل در اسلام اختیار است چرا که اگر اختیار نبود تعقل در آن مطرح نبود و به تبع آن حقیقت گرایی مطرح میشود چرا که اگر حقیقت گرایی مطرح نبود و انسان به سوی حقیقت حرکت نداشت تعقل معنا نداشت چرا که حقیقت و حقیقت گرایی بر اساس تعقل منطقی و برهانی و متقن صورت میگیرد.و بر همین اساس موجود معقول و مختار در اسلام ارزش است و عقل و اختیار تابعه حقیقت و حقیقت طلبی که در فطرت انسان است، اساس قرار میگیرد. عقل و اختیار که جزو جوهره و ارکان و اساس موجود مختار و عاقل است ، فلذا ذات اختیار و تعقل که منجر به کنکاش در حقیقت است و ذات حقیقت که منجر به تکامل و سعادت موجود مختار و عاقل است، اینچنین ویژگی مختص به اسلام است.
و منجر به این میشود که هر موجود مختار و عاقل و حقیقت گرا با توسل به اساس و مبانی اصیل اسلامی و با مد نظر داشتن معاد و نبوت و توحید و جهت گیری های حقیقی تکامل و سعادت نصیب آن موجود به ما هو عاقل و مختار شود و این یعنی رسیدن به دو گرایش درونی و حقیقی.
دسته ی دیگری از ایات هستند که انسان را دعوت به برهان گرایی و مباحث یقینی میکند و آن وقتی است که خداوند در قبال حرفهای بیهوده و نادرست برخی انسانها، تقاضای دلیل و برهان میکند و با صراحت تمام انسانها را از پیروی چیزی که دانشی نسبت به آن ندارند منع نموده است در این صورت یعنی در صورتی که از همه انسانها میخواهد که در برابر خرافات و مطالبی که یاوه گویان ادعا میکنند، عقل خود را قاضی نموده و تقاضای برهان کنند در این صورت است که دعوت به برهان و تعقل یقینی صورت گرفته است. برای این موارد میتوان به ایات اسراء، ۳۶ بقره، ۱۱۱ بقره، ۲۵۸ اشاره داشت.
1.ب) خلقت آسمانها و زمین و اشاره به نظم حاکم بر مخلوقات
بقره، ۲۹؛ و آیات دیگری؛ مانند (یونس، ۵) و (ملک، ۳ و۴) و (بقره، ۱۶۴) و (رعد، ۳ و ۴) و (مومنون، ۶۹ و ۸۰) و …؛ ۱۹۰ سوره آل عمران،. غاشیه ۱۷.
این ایات و دیگر ایات دعوت به تفکر در مباحث طبیعی و علوم مربوط به طبیعیات میکند موجود عاقل و مختار با تفکر در این علوم و دریافت هوشمندی در این عالم میتواند مسیر حقیقی خود در منظومه ی توحید و معاد و نبوت و امامت بیابد ، آن را بازیابد و آن را شناسایی کند و در آن قدم برداشته و به سعادت برسد.
در عصر پست مدرنیسم ، این علوم جهت گیری مادی و ماتریالیستی و اومانیستی گرفته است، لازم است که متفکرین اسلامی این جهت دهی را از دست ماتریالیست ها و اومانیست ها گرفته و جهت دهی توحیدی و معادی به آن ببخشند.
علم و مقوله ی دانش های تجربی ، نه برای مدرنیسم و پست مدرنیسم که برای اسلام و دانشمندان مسلمانی همچون بو علی سیناها بوده است.این دانشمندان مسلمان بودند که وارد مباحث و مبادی طبیعت شناسی شدند و علوم ریاضیات ، نجوم، طبابت و کیمیا و … را ابداع کردند و امروزه در عصر مدرنیسم و پست مدرنیسم ، مکاتب باطل و پایین دستی، مانند اومانیسم و ماتریالیسم به اسارت گرفته شده است . اندیشه ی ماتریالیستی و اومانیستی اندیشه های محدود به انسان و به ماده و مادیگرایی است، و ادمی را فانی و وجود کائنات و انسان را فانی میداند. اما اندیشه حق و مستدل و مستحکم اسلام، انسان و کائنات را از وجودی فراتر از ماده و مادیات میداند ، منشا شده از آن میداند و برای انسان مسیر ، هدف و جهان بینی دقیق و محاط ارائه میدهد به گونه ای که تمام ابعاد موجود مختار و موجو عاقل را به خود اختصاص میدهد و هر آنچه برای سعادت و تکامل او میباست مهیا باشد مهیا کرده است.
در واقع آن اندیشه و مکتبی میتواند کامل و برای موجود مختار و عاقل واقع شود که ابعاد این موجود را تماما در برگیرد و مستحکم و مستدل به آن مسیر و هدف و جواب های بنیادین بدهد خلا های وجودی آن را پوشش بدهد و دغدغه اش را از ابتدائیات ، به مباحث پیچیده تر و بزرگ تر از زندگی مادی و فرامادی منتقل کند و منجر به این شود که موجود عاقل و مختار به آنها بپردازد.
اگر هدف از علوم طبیعی در اندیشه ماتریالیستی و اومانیستی برای به خدمت گرفتن طبیعت و استثمار آن برای انسان است هدف از علوم طبیعی به خدمت گرفتن طبیعت و کائنات برای رسیدن به تکامل و سعادت بشری در تمام ابعاد خود است.برای تبیین جهان بینی اش و تعیین مرز های حیاتی و تفکری او ، برای تعیین مسیر نهایی و ساخت ابزار هایی نظری و عملی برای تکامل و سعادت در دنیا و فرا دنیا است. همچنین برای بهتر زیستن برای هدف نهایی و بهتر رسیدن به آن اهداف کلی ، استراتژیک و اصلی است.
الگوریتم و ساختار اندیشه اسلامی برای انسان در اندیشه ، فعل و عمل برنامه دارد و به تمام ابعاد آن پرداخته است، و قابل کشف و انکشاف است.
شاید این اشکال مطرح شود که اسلام نیز مطابق اندیشه ی شهید صدر و نظریه ی استخلاف برای انسان آمده است.
و اسلام هم یک نوع اومانیسم است، در پاسخ به این عده میگوییم که اسلام پایه ی هستی و تمامیت انسان را توحید میداند، نه انکه توحید را از انسان و اومانیسم بگیرد و بگوید مقصد و مبدا هستی انسان است. همچنین اسلام انسانه موحد و توحید اندیش و توحید گرا را انسان مترقی میداند نه انسان به ما هو انسان.
آدمی در اندیشه اومانیسم میتواند مرکز قدرت قرار گیرد و این درحالی است که انسان اومانیستی، انسانی نیست که بتواند به صورت کامل مسیر خود را مشخص کند و موید این صحبت اندیشه ها و مکاتب بشری است که پر از تناقضات فکری و تئوریک هستند، و همچنان نتوانسته اند جز دنیا برای انسان سعادت دیگری را متصور باشند این مولفه ها و تناقضات ، منشا بسیاری از مفاسد فکری و به تبع آن مفاسد رفتاری و عملکردی است که امروزه در جوامعی که دارای مکاتب بشری اند با آن رو به رو هستیم.
ذات مولفه ها و گزاره ها و استدلال های متناقض و غیر تکاملی بشری که انسان تکامل گرا و حقیقت طلب را اغنا نمیسازد و جز دنیا و مادی گرایی و پایانی جز نابودی به آن نمیدهد فساد افرین است چرا که عقل معیشت اقتضا میکند که اگر تنها این دنیا مکان سعادت مندی ما هست پس تمام اعمال و رفتار و به تعبیر دقیق تر ایدئولوژی و اخلاق رفتاری ما و جهان بینی ما مطابق این تفکر چیدمان میشود و دیگران را در این دنیای محدود بر علیه هم میشوراند و فرد گرایی را که برامده از همین تفکرات محدود است خلق میکند. و لیبرالیسم از این جهت به طور حتم محکوم به نابودی است و ما به اندیشمندان بزرگ مکاتب بشری نوید پایان تاریخ به کام اسلام را میدهیم.
در شکل فوق اساس و نظم طبیعت را در یک ساحت آن از منظر غذایی مشاهده میکنید، چرخش غذایی و نظم غذایی این مخلوقات به گونه ای است که اگر یکی یا چند گونه و نوع از این چرخه حذف شود حیات بشری و حیات زمینی تحت تاثیر قرار خواهد گرفت و اثار سوء بسیاری بر حیات زمینی خواهد گذاشت.
همچنین مطابق علم نجوم مدارهای سیارهای آن عمدتاً دایروی هستند و در یک صفحه قرار دارند، درست برخلاف مدارهای غیر متحدالمرکز اغلب سیارات فراخورشیدی. الکه پیلات لوهینگر از دانشگاه وین اتریش بر این ایده بود که اثر ترکیبی مشتری و زحل (دو غول سنگینوزن منظومه شمسی) میتواند مدار گردش دیگر سیارات منظومه را شکل داده باشد. او از مدلهای کامپیوتری برای بررسی اثرات تغییر مدارهای این دو سیاره غولپیکر بر زمین استفاده کرد. میبینیم که حتی مدار زحل از منظر دانشمندان اختر فیزیک و نجوم بر حیات زمینی موثر است.
ما از این خصیصه بنابر قول حضرت امام علی(ع) ، به نام غریزه های کائناتی نام میبریم یعنی غرائز و رفتار ها و فطرت و افرینش خاصی که از جانب خداوند متعال برای تمام اجزا و طبقات آسمان و زمین قرار داده شده است تا طبق اهدافی که خداوند از افرینش این دنیا قصدش را داشته است عمل کنند و پیش بروند.که البته این قواعد و غرائز کائناتی میتواند بر اساس افرینش محیطی برای انسان برای رسیدن به تکامل خلقتی خود باشد.
أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِیَّهٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَهٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَکَهٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَهِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِیهَا أَحَالَ الْأَشْیَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ لَأَمَ بَیْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا مُحِیطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا
خداوند آفریدگان را از آغاز، بیهیچ «جولان اندیشه» و بهرهوری از تجربه، پی افکند و نیازی به حرکت جدید در ذات خود و یا «همامهای» از فراسوی آن نداشت.
هر چیز را به هنگام آورد، و دوگونگان را همگون ساخت، و هر پدیده را سرشت ویژه داد و بدان پایبند کرد. او پیش از آفرینش، آفریدگان را میشناخت و از زیر و بم این شعرِ ناسروده آگاه بود و بر جزئیّات و جوانب و انجام آن محیط.( نهج البلاغه خطبه ۱)
https://b2n.ir/811208
۱.ج) دعوت به تعقل در مباحث توحیدی
انبیاء، ۲۲؛ و آیات عقلی مشابهی در (مؤمنون، ۹۱) و (هود، ۳۵).مائده، ۷۶. انعام، ۷۶-۷۸؛ سبأ، ۴۶.
در این موارد اسلام ادمی را به تعقل در مباحث توحیدی دعوت میکند، اما شاید ایراد شود که مبحث توحید یک مبحث خرد و جزئیی است، در جواب میگوییم بحث توحید فی نفسه به جهت آنکه به خدای یگانه و واحد میرسد که آن منشا عالم است و هر نظم و منظومه ای در این دنیا منشا شده از هوشمندی است که خبر از هوشمندی الهی و دخالت یک خالق هوشمند در این افرینش نظام واره میدهد.اینها خود با پیش برد روز افزون علم بیش از پیش نمایان میشود و ادمی به دقت در مباحث هوشمندی طبیعت و کائنات پی به خلق هوشمند یعنی خداوند یکتا میبرد. یعنی همان خدایی که اسلام به آن دعوت میکند.
یک نمونه از مواردی که دانشمندان نجوم و فیزیک به آن پی برده اند ، همان مسئله ی بیگ بنگ و قواعد ترمودینامیکی است که پرده از این مسئله برداشته است ، عالم از یک نقطه ی اغازین شروع شده است نقطه ای که تمام جهان در انقباض شدید قرار داشته است و مانند گویی عظیم به خود شکل گرفته بوده است که مسلما طبق قواعد فیزیکی و نجومی این انقباض شدید باعث تراکم زیاد و تمرکز حرارت وانرژی در یک نقطه از عالم میشود.با این حال ما در مرحله ی پس از انفجار بزرگ قرار داریم مرحله ای که جهان درحال بسط و انبساط و جدا شدن از هم دیگر است همانطور که در شکل فوق میبینید. و این دارا بودن جهان از یک نقطه ی اغازین، خود گواه این است که این گوی بزرگ و این انفجار بزرگ ولو به واسطه ی اسباب مادی ، اما دارای خالقی هوشمند بوده است که چنین طرح هوشمندانه ای طراحی و اجرا نموده است.
میبینیم که اندیشه توحید یک اندیشه جهان شمول است و یک اندیشه ای است که برای موجود عاقل و مختار طراحی شده است ، تا خالق خود را بشناسد و مسیر حقیقی خود را بازشناسی و بازیابی و بازسازی کند. بعلاوه اینکه اندیشه توحید در تمام ساحت حیات کائناتی و بشری قابل طرح و قابل دفاع است.
1.د) توبیخ مستقیم انسانهایی که تعقل نمیکنند
استفاده از تعبیراتی چون ” أَ فَلا تَعْقِلُون”، “أَ فَلا تَتَفَکَّرُون” و “أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن”در این موارد استفهام توبیخی به کار رفته است و انسان یعنی موجود دارای قوه عاقله و مختار را در تفکر و تدبر و برهان سوق میدهد و مورد عدم تفکر ایشان را توبیخ میکند.
مفسران و افرادی که این نوع از تفکر را محدود به تفکر در دین کرده اند ، اولا تعقلون و تدبرون جمع اند و مشخص میکند که برای یک جمعیت و جامعه کثیر و یا نوع بشر چنین توبیخی صورت گرفته است. در نتیجه افراد که کثیره شوند ، افکار آنها و شبهات و تخصص های آنها و تئوری ها و پیشفرض های ذهنی آنان و … نسبت به دین و مسائل توحید، نبوت و معاد و امامت ، در نزد آنها قطعا مختلف خواهد بود پس تفکر یک تفکر عام و فراگیر میشود. علاوه برآن ما قائل نیستیم که قران بر اساس شان نزولش تخصیص میخورد چرا که قران کتابی است جاویدان و دربردارنده ی قوانین بسیاری که ثابت هستند و تحت محدوده های زمانی مطرح نمیشوند. همچنین در تئوری هایی که فقهای بزرگی در موضوع ولایت فقیه و نظریه ی استخلاف آورده اند اثبات کرده اند قران و فرامین الهی برای زمان های مختلف برنامه های مختلف و مقتضی به آن را برای جوامع و انسان ها دارد و این مد نظر گرفتن نوع انسان ها ، و حال تئوری و نظریه ی نوین دین کیهانی ، و تمدن کیهانی که در آن به مراتب اثبات خواهیم نمود اسلام میتواند یک دین کیهانی و فرابشری و فرا زمینی نیز مطرح باشد پس کتاب و ایین آن نیز نمیتواند محدود به زمان اعراب جاهلی باشد.
و آنان که میگویند در خصوص قواعد منسوخ چه میگویید ، میگوییم قواعد منسوخ یا وجود ندارد و یا اگر وجود دارد در ترکیب فهم ما از سنت و سیره ائمه آن قوانین از ابتدا نسخ شده بوده اند، مثال ما برده داری و قواعد آن است که در رفتار و ذات قواعد که به هربهانه ای کفاره هارا ازاد سازی برده و بنده قرار داده اند و خود نیز در طی طول زمان همواره هم و غمشان ازاد سازی برده ها بوده است این سیستم و ساختار رفتاری و ذاتی احکام نشان میدهد که اصلا نسخی در کار نیست چرا که در تفسیر این ایات که قوانین برده داری از آنها اخذ میشود میرسیم به آنکه سیره که مخصص ایات قران است، میتواند این نتیجه را به ما بدهد که اسلام حکمش این است که ما باید با برده داری مبارزه کنیم .در قضیه ی شراب نیز چنین است سیره انبیا و معصومین چنین اقتضا میکرد که حکم ما تحریم چنین موضوعاتی باشد. و به قطع سیره نبی اکرم(ص) و معصومین در زمان خود و در زمان حال در صورت اثبات میتواند مقدم بر بسیاری از احکام باشد چرا که رفتار معصومین مطابق قاعده ی خطا ناپذیری ، میرساند که ایشان قران حی و زنده اند و علم لدنی و اجتهاد دینی و نبوغ ویژه ای که این عزیزان در امر دین و دیانت و شناخت عوالم داشته و دارند همه و همه حاکی از این است که رفتار معصوم مخصص قران بوده و میتواند به آن طبق شرایطی عمل کرد. وحکم صادر کرد.
همچنین در خصوص قوانین غیر ثابت نیز چنین است، و ما از این استدلال به یک تئوری و نظریه ی خرد در این تئوری عام میرسیم و آن اینکه:
2.احکام ثابت و غیر ثابت
2.احکام غیر ثابت و تکامل پذیری اسلام
خداوند در مسیر تکامل و اختیاری انسان بهترین احکام را بر پیامبران خود نازل کرده است و در یک منظومه ی اجتهادی تفسیری در بطن قران و عترت قرار داده است این احکام در زمان و مکان ها و موضوعات متفاوت، در صورتی که جهت گیری توحیدی و معادی داشته باشد و در منظومه توحیدی تکاملی انسان جای گیرد و با برهان و عقل محض و با دلایل اجتهادی مستحکم اثبات شد و متناسب با دیگر مولفه های اسلامی بودند در صدور حکم به مرحله ی اجرایی شدن هم میتواند تعلق بگیرد و الا آن قانون و حکم میبایست طرد شود. برخی از فقها در زمان خودشان احکامی صادر کردند و نظریه هایی ارائه دادند که دقیقا از مولفه های فوق پیروی میکرد ، از جمله ی این امور و نظریه ها میتوان به نظریه ی ولایت فقیه و نظریه ی فقه اجتماعی و نظریه ی استخلاف را بیان داشت که هم نیاز روز جامعه را برطرف میکرد هم ظلم را ضرر را در زمان خود از سر مردم مسلمان و ملت مسلمان برداشت و هم توانست مترقی بودن احکام اسلامی را بر عالمیان مشخص و مبین سازد. حکم تحریم تنباکو نیز از جمله ی این احکام میتواند باشد که از فقیه بزرگی چون آیت الله میرزای شیرازی در زمان خودش صادر شد و یا نظریه هایی چون ولایت فقیه که مترقی ترینش ولایت مطلقه ی فقیه است را میتوانیم نام ببریم که با بکار بردن عنصر مصالح مسلمین و اسلام و دیگر عنصر های اجتهادی مرحوم امام (ره) پرده از گستردگی مولفه های دین اسلام و تشیع در مسئله ی امامت و ولایت بر امت اسلامی برداشته و آن را برهمگان نمایان کردند. اگر تغییر نا پذیر در اسلام بسیار محدود هستند و بیشتر مشمول قواعد اصول دین و مباحث اعتقادی مانند توحید و معاد هستند
موید صحبت ما نیز میتواند دلیل بیان همان دلیلی طرح و رد روایات مخالف قران و ایات باشد که در احادیث از قول معصومین به ما امر شده است که در مخالفت اخبار آحاد ، با قران آن را طرح و رد کنیم، در این خصوص شیخ انصاری(ره) چنین گفته است که این موارد از احادیث عرض ، منظور اخبار احادی است که مخالف با قران اند در خصوص اصول دین.( رسائل بخش ادله ی طرح و عرض)
2.ب) ارشادی و غیر ارشادی بودن اخبار در نظریه ی دین کیهانی
نکته ای که میبایست به آن توجه داشت مطابق نظریه ی دین کیهانی و فرازمینی ، این سوال مطرح میشود که ایا احکام در این نظریه تماما ارشادی میشوند؟
میگوییم خیر ، ملاک ارشادی بودن که فهم عقل و عقلا از ملاک و حکمت حکم یا یک مفهوم اجتماعی و فرازمینی است میباشد که اگر این ملاک را برخوردار باشد احکامی که در این دستگاه صادر میشوند ، احکام ارشادی میباشند، اگر چنین نبود ارشادی نمیباشند. همچنین است سایر شرایط ارشادی بودن. لکن اصل بر ارشادی بودن است چرا که عقل انسان میتواند به مراتب تکامل خود اسلام را درک کرده و به مرور به حکمت های متعدده و تشکیکی احکام اسلامی پی برده و این مهم برعهده ی پشتوانه ی علم کلام و فلسفه و دیگر علوم مرتبط با شرع است.
2.ب.الف)علومی که میبایست در این منظومه لحاظ شوند تا بتوانند حکمت های متعدده ی احکام را و منظومه ها و نظامات آن را کشف کند
از آن منظر که اثبات نمودیم دستگاه حکمت گرایی در عرصه ی علم اصول مورد نیاز است برای درک این حکمت ها به نحو مراتبی نیازمند سیستم های درک و ادراک هستیم، علم و فن آوری در تمام مراتب آن ، و تفکر نقادی و فلسفه های معرفت شناختی و مضاف و دیگر علومی همچون تمامیه علوم تجربی چه انسانی و چه غیر انسانی و علوم مبنایی و ریاضیاتی محسباتی همه و همه نیاز است که در این دستگاه ورود پیدا کنند و حکمت ها و علل بسیاری از احکام را به مرجع یا به تیم های تخصصی صدور حکم تزریق کنند و آن ها با مباحثه حول این حکمت ها وقوانین علمی به مراتب فهم خود از دین را ارتقا بدهند.و بهترین نوع منظومه از صدور حکم را تدوین کنند.
از آن جهت که تمامیه دلایل لزوم ورود دین به عرصه های حیات انسانی و کائناتی در این نظریه وارد میشود به همان دلایل نیز برای ورود به عرصه مباحث اجتماعی نو ظهور و غیر نو ظهور و برای رفع تعارضاتی حکمی صادر شده که گاها با فطرت و عقل و علوم همخوانی ندارند. میبایست به این گونه ورود کرد و در فهم دین عمق بخشی ویژه و تخصصی صورت بگیرد.
کاری که جبهه باطل هم میکند همین است و علم را در قبضه و سیطره ی خود گرفته است و ازآن استفاده ی ابزاری میکنند چون تا بطلان دین و مبانی آن را میخواهد، در این بین از جهتی عرصه های علمی را در دست میگیرند و به بهترین وجه بر اساس مبانی همچون انسان محوری طبیعت را به خدمت میگیرند ( البته به صورت الیگارشی) و از طرفی قله های علم را در دست دارند و از سویی دیگر به علم جهت دهی غیر الهی میدهند. ما نیازمند بسط مبانی دینی در علوم را داریم و اصول دین را محوریت حکمت گرایی در علوم قرار دهیم و فلاسفه و دانشمندان را در علوم مختلف بر سر کشفیات تازه از دار السلام ، به بحث و گفتگو تشویق کنیم.
این حکمت گرایی در تجمیع با گزاره های قرانی و روایی و سایر نهاد های اصول فقهی میتواند بهترین پشتوانه برای درک دین و صدور احکام آن باشد.
در قدیم این مهم را متکلمان ما برعهده داشتند و زمینه های فکری اعتقادی و قوانین و حکمت های عقلانی و مقدمات عقلانی را برای فقها و دیگر نهاد های اسلامی مهیا میکردند این ها سپس وارد مباحث صدور حکم و اجتهاد دینی میشدند و در نهایت احکام صادر میشدند.یک چنین کاری در وسعت بالاتر و تکامل یافته تری در عصر امروز نیاز است.
تا مقدمات عقلانی اختیار و ازادی انسان مورد توجه متکلمان نمیبود و اثبات نمیشد ، تا مسئله جبر و اختیار روشن نمیشد و مباحث عقلانی و حکمت های آن به طور کامل مشخص نمیشد در آن زمان بسیاری از احکام که وابسته به این ها هستند امکان صدور هم نمیداشتند چه رسد به بحث های پسا صدوری، در زمینه های اقتصاد، پزشکی ، و مهندسی و معماری و … نیز میبایست متکلمان و معماران و مجتهدین در تیم های تخصصی یا با اموزش های تخصصی برای افراد و سپس گروهی کار کردن این افراد و همچنین در سایر علوم نیز میبایست این تحول رخ بدهد تا اسلام در تمام ابعاد کائناتی و حیاتی و انسانی و اجتماعی جریان پیدا کند.و موانع صدور حکم برداشته شود.و الا اسلام روز به روز با همان اصول ابتدایی احکامی ابتدایی صادر میکند و با این اندیشه که به واقع دسترسی نداریم پس نمیتوانیم ورود کنیم روز به روز عقب گرد میکند،
اما ایا نهاد هایی چون مصلحت گرایی، ثابت و متغیرات و احکام ثانوی ، و عام و خاص و سایر نهای ها میتوانند به تنهایی در برابر لیبرالیسم و پست مدرنیسم قد علم کنند؟ و برای جوامع حکم صادر کنند و اسلام را جهانی کنند؟ و دین واحدی را در جهان حاکم کنند؟
3.بنیان های خلل ناپذیر وتطبیق کامل گزاره ها و مولفه ها با فطرت موجود عاقل و مختار
حجم وسیعی از احکام و اصول اعتقادی و فرعی ما بر اساس فطرت انسان تدوین و صادر شده اند، یکی از اساسی ترین وجهه ی فطرت انسان که مرکزیت دارد ، تکامل گرایی انسان و موجود مختاراست.
مشهور فقها بل تمام فقها بر این نظر اتفاق دارند که دین مطابق فطرت انسان آورده شده است و احکام آن نیز مطابق عقل و فطرت آدمی است.
پس میتوان از همین مقدمه و اتفاق نظر فقها، پیبرد که اساسا احکام و منظومه ی دین پیش از آنکه بر روی فعل مکلف برود بر روی فعل به وصف اختیار و تکامل گرایی موجود عاقل رفته است.
یعنی انسان را از آن حیث که تکامل گرا عاقل و مختار است مد نظر گرفته است.
و در همین راستا است که نظریه ی فقه اجتماعی و استخلاف و نظریه ولایت فقیه با این نظریه همراستا بل این نظریه تقویت کننده ی آن نظریات و پشتیبان نظریات دیگر است. چرا که نظریه ولایت فقیه و استخلاف که بر ولایت و خلافت انسان بر انسان و کشور ها و امت های اسلامی اتفاق دارند ، تا مسئله های پست مدرنیسم و مدرنیسم را نتوانند حل و فصل کنند و تا نتوانند دین را در رگه های اجتماع و امت اسلامی رسوخ دهند و به تمام حیات آن جهت دهی دینی و توحیدی کنند نمیتوانند این نظریه ها را به اوج شکوفایی خود برسانند.
و به همین جهت بود که مرحوم امام خمینی از دستگاه مصلحت گرایی برای حل بحرانی که آن زمان مسلمین درگیر استعمار بودند استفاده بردند و به بهترین وجه آن را اثبات کردند.
3_الف) مصلحت گرایی و نظریه دین کیهانی
مصلحت گرایی جزئیی از دستگاه حکمت گرایی است یعنی مصالح و مفاسد یک جوامع و دین را در نظر میگرد و با توجه به احکام و مستندات شرعی و عقلی حکم صادر میکند.مصلحت سنجی و مفسده سنجی تا در دستگاهی به اسم حکمت گرایی که از تمام استعداد بشری و علوم آن برای یافتن مصالح و مفاسد استفاده میبرد دیده نشود نمیتواند به معنای دقیق و کامل و مترقی دین را شکوفا کند و مصالح جوامع را به صورت دقیق درک و توزیع و ابلاغ کند تا مجتهد و فقیه بتواند مطابق آنها صدور حکم کند.
۳.ب) تاویل گرایی و تفسیر و دین کیهانی
تاویل گرایی و تفسیر متون دینی جز با اخرین داده ها و متقن ترین داده های فلسفی، معرفتی و علمی امکان پذیر نیست و غلب بل تمام مفسران و علمای فقه و حدیث و قرآن بر همین سنت و سیره عمل میکنند به طور مثال تفاسیر ایت الله طباطبایی را وقتی جستجو میکنیم میابیم که از اخرین دستگاه فلسفی آن روز یعنی دستگاه حکمت متعالیه و تئوری های فلسفه اسلامی برای تبیین ایات فلسفی استفاده جسته اند، همینطور است تاویل گرایی که عده ای از مفسران از آن جهت که درگیر تفکر عدم دستیابی به واقع هستند کلا ایات متشابه و احادیث متشابه را رها میکنند و گروهی دیگر که اکثریت هستند با توجه به اخرین داده های عقلانی و علمی دست به تفسیر میزنند و ایات را مطابق داده های یقینی علمی و دینی تکاملی و تدوین میکنند. این دستگاه و فعل علما تا متوجه دستگاه حکمت گرایی نباشد یعنی تا متوجه آن دستگاه نوین حکمت گرایی نباشد نمیتواند مطرح شود و قدمی از قدم بردارد. بلکه در زمینه الفاظ ، فلسفه و علوم تجربی و عقلی دست به تفسیر قران و روایات زده اند.و این همان رویکرد دستگاه حکمت گرایی است که بر آمده از تئوری دین کیهانی است که معتقد است احکام بر روی موجود به ماهو عاقل و مختار و تکامل گرا رفته است. . از آن جهت که دین نگاهی به انسان تکاملی دارد و به انسان کامل و تمدن اجتماعی مینگرد پس در مسیر تکاملی بشر دین تکاملی را ارائه داده است. و این مخالف جاودانگی دین نه تنها نیست بلکه دین را در مسیری که بشر را به مقصد نهایی خود میرساند معرفی میکند.
ایا دین تابع علم است یا علم تابع دین
آنبخش از دین که مربوط به اصول دین است و با برهان های قاطع عقلانی و ادله متقن و مستحکم ثابت میشوند ثابت هستند و متبوع، و تابع ها دیگر موارد اند، به طور مثال توحید که اثبات شده ی شرع است ، میبایست محوریت و جزو ثابتات شرع باشد و حول محور آن مسائل مطرح و نظم بگیرند.اما بخشی از دین که میبایست در اثر پیشرفت علوم و استعداد های بشری و فرابشری تغییر کند و مترقی شود همانا بخش اعظمی از فروعات شرعی است.اما در قاعده ای حاکم بر این قاعده همانطور که در ابتدا گفته شد در نوع استدلال ها و کمتر حکمی است که دچار تحول و ترقی نشود و در منظومه و دایره صدور احکام دچار تاویل و تفسیر دقیق تر و پیشرفته تر نگردد.با این نگرش دین و علم و استعداد های بشری و دین هر دو مکمل هم دیگرند. در واقع در بخشی از از دین علم و استعداد های بشری و در بخشی دیگر دین محوریت قرار میگیرند و یک دیگر را تبیین و تفسیر میکنند.
توجه دین به موجودات فرا زمینی و مقوله ی دعوت کیهانی ( اندیشه ی دین کیهانی)
آیاتی از قرآن و نیز احادیث و روایاتی که وجود حیات بر سیارات دیگر را تأیید کرده اند با هم مرور می کنیم و در اخر تفسیر خودمان را در خصوص این موارد و ارتباطشان با نظریه ی دین کیهانی بیان میکنیم:
آیات
۱ – آیه ۴۲ سوره نور، وَ لِله ملک السموات و الارض و الی الله المصیر
و (بدانید که) ملک و پادشاهی آسمانها و زمین خاص خداست و بازگشت (همه خلایق) به سوی خداست.
۲ – آیه ۴۴ سوره الاسراء، تسبح له السموات السبع والارض و من فیهن و ان من شی ء الایسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم انه کان حلیماً غفورا.
آسمانهای هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست او را تسبیح می گویند و هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش تسبیح او می گوید ولی شما تسبیح آنها را درنم ی یابید به راستی که او همواره بردبار [و] آمرزنده است.
۳ – آیه ۲۴ سوره الشعراء، قال ربُّ السموات و الارض و ما بینهما ان کتم موقنین.
موسی جواب داد: خدای آسمانها و زمین است و آنچه ما بین آنهاست، اگر به یقین باور دارید.
در آیات نام برده ملاحظه میکنید که شباهت این موجودات زنده از شکل آیات کاملاً مشهود است، آیاتی هم دلالت بر این دارند که انسان های بر روی زمین و کرات دیگر هم زمان دچار حوادث هولناک روز قیامت خواهند شد.
۴ – آیه ۲۵ سوره نمل، الا سیجدو ا لله الذی یخرج الخب، فی السموات و الارض و یعلم ما تخفون و ما تعلنون
چرا برای خداوندی سجده نمی کنند که آنچه را در آسمانها و زمین پنهان است خارج ( و آشکار ) می سازد، و آنچه را پنهان می دارید یا آشکار می کنید می داند؟!
۵ – آیه ۶۳ سوره الزمر، له مقالید السموات و الارض والذین کفرو ابایات الله او لئک هم الخاسرون.
کلیدهای آسمانها و زمین از آن اوست و کسانی که به آیات خداوند کافر شدند زیانکارانند.
این گزارش حاکی از آن است که چون روز قیامت به انسان ها و عقاب و ثواب آن ها تعلق دارد لذا حوادث هولناک آن از قبیل ترس و خوف و بیهوش شدن انسان ها را شامل می شود و فرشتگان از این قاعده مستثنی هستند.
به علاوه اگر منظور از ساکن آسمان ها فرشتگان باشند لازم می آید که منظور از سماوات، کرات، آسمانی نباشند بلکه همان هفت آسمانی باشند که دارای مراتب معنوی و رتبی هستند، در حالی که با توجه به قرائن فراوان در قرآن مجید هر جا «سماوات» با «ارض» کنار هم آمده اند، منظور آسمان های سیارات دیگر هستند.
۶ – آیه ۲ سوره رعد، الله الذی رفع اسموت بغیر عمد ترون ها ثم استوی علی العرض و سخر الشمس والقمر کل یجری لاجل مسمی یدبر الامریفصل الایات العلکم بلقاء ربکم توقنون.
خداوند همان کسی است که آسمان ها را بدون ستون هایی که برای شما دیدنی باشد برافراشت، سپس به عرش استیلا یافت: خورشید و ماه را مسخر اراده خود ساخت، که هر کدام در وقت خاص به گردش در آیند، امر عالم را با نظامی محکم و آیات قدرت را با دلایلی مفصل منظم ساخت، باشد که شما به ملاقات پروردگار خود یقین کنید.
در این آیه منظور از ستون ها، نیروی جاذبه بین کرات است. به چند حدیث که موارد مذکور را تایید می کنند توجه نمایید:
۷ – آیه ۱۵ سوره ق، افعیینا بالخلق الاول بل هم فی لبس من خلق جدید.
مگر ما از آفریدن بار نخست عالم خسته شدیم؟ نه همه این حرفها را می دانند ولی نسبت به خلقت جدید در قیامت شک دارند.
از دیگر از آیات معروفی که از آن برای اثبات وجود موجودات فرازمینی استفاده شده است، «الحمد لله رب العالمین»(فاتحه/۲) است. جمع نمودن کلمه «عالم» با «ین» نشانه ذوی العقول بودن آن است. برخی مفسران مقصود از عالمین را جهان جن، جهان انس، جهان آب و … دانستهاند که هر کدام جهانی مستقل از دیگری هستند. اما علامه طباطبایی معتقد است که این کلمه هم بر تک تک افراد عالم دلالت دارد هم نوع نوع آنها
ایات دیگری نیز در این باب وارد شده است که به جهت اختصار از آن ها صرف نظر میکنیم.
روایات
– در کتاب توحید و حصال روایتی است از جابر بن یزید که از امام باقر (ع) در مورد آیه ۱۵ سوره «ق» پرسید، حضرت فرمودند: ای جابر آیا گمان می کنی که خدا فقط این عالم واحد، کره زمین را خلق کرده و آیا فکر می کنی که او به جز شما بشری نیافرید به خدا قسم که خداوند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم بیافرید که تو آخرین ایشان هستی و اینان نیز آدم اند.
۲ – امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:
هذِهِ النُّجُومُ الَّتی فی السَّماءِ مَدائِنُ مِثلُ المَدائِنِ الَّتی فی الأرضِ مَربُوطَهٌ کُلُّ مَدینَهٍ اِلی عَمُودٍ مِن نُورٍ
این ستارگانی که در آسمان هستند شهرها (و آبادی هایی) همچون شهرهای زمینند، هر شهری از آنها با ستونی از نور (با شهرهای دیگر) پیوسته است.
سفینه البحار، جلد ۳، صفحه ی ۵۷۴
ماده « نجم» از تفسیر علی بن ابراهیم نقل می کند. ( هذه النجوم فی السماء مدائن مثل المدائن التی فی الارض مربوطه کل مدینه الی عمود من نور. )
شرح کوتاه آیت الله مکارم شیرازی: بسیار خودخواهانه است که تصور کنیم تنها کره مسکونی جهان، کره زمین ماست و میلیون ها میلیون کرات آسمانی همه بایر و خاموش و خالی از سکنه اند. دانشمندان امروز با محاسباتی که روی وجود شرایط حیات و زندگی در کرات آسمانی کرده اند قطع دارند که میلیون ها یا صدها میلیون از این کرات دارای ساکنانی هستند که به احتمال قوی بسیاری از آنها تمدن هایی پیشرفته تر و به مراتب عالی تر از تمدن ساکنان زمین دارند زیرا آغاز حیات در آنها هزاران یا میلیون ها سال قبل از کره زمین بوده است. حدیث بالا یکی از معجزات علمی امیر مومنان است که چهارده قرن پیش بیان فرموده است.
۳ – روایتی از امام صادق (ع) هم وجود دارد که می فرماید: خدا دوازده هزار عالَم دارد که هر عالَمی بزرگتر از هفت آسمان و زمین است. هیچ عالَمی نمی داند که عالَم دیگری غیر از آنها وجود دارد. این روایت نشان می دهد که علم نداشتن نسبت به جهان دیگر بر فرض وجود جهان ها و عالم های دیگر معنا پیدا می کند.
۴ – روایت دیگری وجود دارد که از شهرهای درون آسمان ها خبر می دهد که ساکنان آن زبان متفاوتی دارند و نسبت به وجود آدم بی خبرند.
امام صادق (ع) فرمودند: به غیر از این زمین شما، زمینی نورانی وجود دارد که نورش از آن است و در آن مردمی هستند که خدا را بندگی می کنند و چیزی را با او شریک نمی شوند. پشت سر این خورشید شما ۴۰ خورشید دیگر (کنایه از کرات زیاد دیگر) نیز وجود دارد که مخلوقات زیادی در آن زندگی می کنند و غیر از این ماه شما ۴۰ ماه دیگر نیز هستند که. مخلوقاتی در میان آنان زندگی می کنند که اساساً اطلاع ندارند که آیا مخلوقاتی به نام آدم در زمین وجود دارد یا نه. ( https://b2n.ir/115505)
تفسیر
همان طور که میدانید دین اسلام دینی است که با عترت و کتاب بهترین مولفه های دینی و تفکری را در اختیار بشر قرار میدهد به شرط آن که انسان با تمام استعداد های ممکن بتواند پی به بطون و اسرار آن ببرد و روز به روز بر ترقی تفسیری خود از ایات و روایات بیافزاید.دینی که مولفه های فرازمینی را در خود قرار میدهد و بر اساس توحید بحث از پرستش خداوند توسط موجودات دیگر را بیان میکند ، دینی نیست که خود را محدود به زمان عصر جاهلیت اعراب کرده باشد و ظواهر ابتدایی را مد نظر داشته باشد، حال آنکه میتوان با استدلال های متن و منظومه های فکری مستحکم و با بکار گیری تمام استعداد های بشری برای کسب اطلاعات و داده ها برای تفسیر متون دینی بهره گرفت و نظریه ها و تئوری های پیشینی و پسینی لازم برای نظام سازی فقهی و دینی را با تیم های تخصصی و بکارگیری تمام استعداد های جامعه طرح ریزی کرد و آن را متصور شد.
دینی که نگاه فرازمینی دارد نمیتوانسته است تنها نگاهی دگم به یک وجه از ابعاد انسان یا چند موضوع از موضوعات انسانی و فرا انسانی داشته باشد.آن دین دینی است که نگاه خود را در منظومه های چند بعدی تفکری و علمی میبیند و در تناسبی که آنها میتوانند با هم داشته باشند و جهان را تدوین و تصویر کنند مد نظر گرفته است و همچنین این دین دینی است که با بکار گیری مولفه های فرازمینی ، بحث را مطابق آنچه فلسفه دین میدانیم که برای رسیدن به خداوند و سعادت و خوشبختی انسان تعریف میشود قرار میگیرد و احکام را متوجه تمدن ها و مووجوداتی معقول و مختار و مترقی و رو به ترقی قرار داده است.
و از آن جهت که انسان بخاطر عقل و استعدادهای نهفته اش میتواند به آن مراتب دست یابد از همین روی طرح خلافت انسان بر روی زمین را مطرح کرده است.بعلاوه دینی که متوجه موجودات فرابشری و تمدن های فرابشری است غیر ممکن است که برای موجود مختار و کمال طلب و عاقل برنامه نداشته باشد یعنی برای موجوداتی که میتوانند تشکیل حکومت بدهند و روابط فی ما بین آنها تعریف نکرده باشد چنین چیزی غیر ممکن است.
از همین روی نظریه ی دین کیهانی ، نظریه ای است میگوید احکام اسلام میبایست بر اساس دستگاه حکمت گرایی و تکامل گرایی مطرح شود و احکام را بر موجود معقول مختار و کمال گرا بار کند و نه انسان مکلف.
پایان دنیا
احکام پس از این عطر و بوی ارشادی بودن میدهند و نه عبودی و مولوی بودن ، چرا که در مرحله ای نهایی انسان به اوج ترقی میرسد و با بکار گیری تمام استعداد های خود برای کشف داده ها میتواند در مسیری حقیقی قرار گیرد و در کنار دین و مولفه های دینی مترقی تعریفی پیشرفته به خود بگیرد.
و از این جهت دین اسلام دین پایانی دنیا خواهد بود.دینی که با عقل و فطرت و کمال گرایی و اختیار انسان و هر موجودی با این ویژگی ها سازگار است و میتواند تمدن های کیهانی و فرازمینی را رقم بزند.و نه تنها نظامات فقه اجتماعی که نظامات فقه کیهانی و فقه تمدن های فرازمینی را مطرح کند.
- مطالب منتشر شده در این نوشتار، صرفاَ نظر نویسنده مقاله است و ردنا (ادیان نیوز) هیچگونه تأیید یا ردّی نسبت به آن ندارد.
دوست عزیز شما اشتباه دارید قیاس میکنید اصلا ربطی به هم ندارن
در مولفه های تئوری نویسنده ی محترم بسیار فرق هست با چیزی که قیاس کردید بحث بر سر نظام سازی اسلامی برای تمدن ها است و متدولوژی آن را بیان کرده اند. در حالی که عرفان حلقه خیلی بتواند بحثش پرو بال بگیرد در بحث فیزیک کوانتوم و ارتباط با ماوراء الطبیعه بتواند کاری کند آنهم به صورت باطل اما این تئوری از دیدگاه اسلامی و عقلی و مطابق اجتهاد دینی دارد به منظره ی دین نگاه میکند آنهم دین اسلام.
معادلات تفکری ایت الله سید کمال حیدری و فقهای سنتی را دگرگون کرده است و میگوید انسان میتواند به واقع دست پیدا کند
و استدلال اورده است سپس وارد مبادی و تاسیس نهاده حکمت گرایی و استفاده از تمامیه علوم برای این منظور میشود. همچنین نظریه ی فوکویامارا به طور کل طرد کرده است و پایان دنیا را نه لیبرال دموکراسی که متعلق به اسلام میداند، بعلاوه نظریه ی نو اندیشی دینی را طرد کرده است بخصوص نظریات سروش را و میگوید اینکه میگویید احکام برای ۱۴۰۰ سال پیش است خیر اینطور نیست بلکه در یک چهارچوب فکری حرف اسلام همانی بوده است که در مسیر تکاملی به آن دست پیدا میکند.نه اینکه ایات برای زمان دیگری باشد خیر این انسان است که برای زمان های مختلف است و پیشرفت انسان منجر به پیشرفت در فهم دین میشود.
از این جهات و جهات زیاد دیگر فرق میکنند ایندو با هم باید فقه سنتی و اجتهاد های رایج را به طور دقیق مطالعه کنید و اینکه
عرفان حلقه
برامده از مبانی خاص خودش است برامده از مبانی فیزیک و تطبیق فیزیک بر دین است
همچنین برامده از تفکر های انحرافی عرفانی است که به واسطه جن گیری و اعمال باطل مدعی براورده سازی نیاز های معنوی انسان ها است.و این اصلا ربطی به موضوع نویسنده ندارد.
درود بر شما
متشکر از زحمت هایی که متحمل شده اید، لکن سوال اینجاست وجوه تمایز بیّن و آشکار تئوری نویسنده محترم مقاله با اساس ادعای محمدعلی طاهری در عرفان حلقه جیست؟