در پی حرکت جوامع بین المللی به سوی ابواب جدید علم ومطرح شدن رتبهی کشورها بر اساس درجهی علمی آن ها، آشنایی مسلمانان و ملل اسلامی با گروههای مختلف موجود در اسلام و شناخت اهداف و عقاید آنان، چه در گذشته و چه در زمان حال، و پرداختن به علل تشکیل و اعتلا و سقوط این فرقه ها، بر تمامی صاحبان خرد و به ویژه مسلمانان لازم است.
ردنا (ادیان نیوز) – در پی حرکت جوامع بین المللی به سوی ابواب جدید علم ومطرح شدن رتبهی کشورها بر اساس درجهی علمی آن ها، آشنایی مسلمانان و ملل اسلامی با گروههای مختلف موجود در اسلام و شناخت اهداف و عقاید آنان، چه در گذشته و چه در زمان حال، و پرداختن به علل تشکیل و اعتلا و سقوط این فرقه ها، بر تمامی صاحبان خرد و به ویژه مسلمانان لازم است. یکی از فرقههای مهم اسلامی که در بازهی زمانی خاصی مورد توجه قرار گرفت و رشد و گسترش یافت و تداوم آن پایه گذار فرقه ها و گروههای مهم دیگری در جهان اسلام گردید، فرقهی کیسانیه است. در این مقاله برآنیم به معرفی این فرقه و چگونگی شکل گیری آن، معرفی رهبران برجستهی کیسانیه و اعتقادات ایشان و سرانجام به انشعابات و اندیشههای اصلی کیسانیه بپردازیم.
در جریان تکامل روند علوم اسلامی و به ویژه علم کلام و در پی گسترش افکار، عقاید و اندیشههای گوناگون در جامعهی اسلامی که علل متعددی از جمله تلاقی آراء سرزمین ها و نژادهای مختلف با مسلمانان و نیز ترجمهی اندیشههای آنان مخصوصا در علوم نقلی داشت؛ فرقههای متعددی درون جامعهی اسلامی شکل گرفتند که خود دارای انشعابات مختلفی بودند. در این میان فرقههای شیعه با محوریت اعتقاد به امامت و جانشینی حضرت علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، جایگاه خاص خود را داشتند و در دسته بندیهای مخصوص خود قرار میگرفتند. کیسانیه نام یکی از شاخههای اصلی شیعه است که در دوره ای از تاریخ نقش پر رنگی را ایفا کردند. پس از شهادت امام حسین علیه السلام، هر چند اکثریت شیعیان به امامت فرزندش امام سجاد علیه السلام قائل شدند ولی اقلّیتی، معروف به کیسانیّه قائل به امامت محمّد بن حنفیّه، یکی از فرزندان حضرت علی علیه السلام شدند و با نظریات خاص خود، به ترویج این عقیده پرداختند. در ادامه به شکل گیری، انشعابات و اندیشههای کیسانیه پرداخته میشود.
دربارهی نامگذاری این فرقه با عنوان کیسانیه، نظرهای مختلفی وجود دارد که مشهورترین آن ها به شخصیت مختار ثقفی باز میگردد. به عقیدهی بسیاری از مورخان، کیسان لقب مختار بوده و این فرقه منسوب به اوست. برخی مانند نوبختی کیسان را لقب ابوعمره، فرمانده محافظان و رئیس موالی لشکر مختار میدانند و برخی هم وی را از موالی و غلامان علی علیه السلام. وجه مشترک تمام این نظرات، پیروی کیسانیه از محمد بن حنفیه است. باید توجه داشت که به فرض قبول ابن حنفیه و پذیرش چنین امری از طرف شیعیان، نمیتوان تشکیل گروهی را به نام کیسانیه به گونهای خلق الساعه تصور کرد. چرا که بر فرض قبول رهبری توسط وی که نوعی مقابله با امام سجاد تلقی میشد، چنین پذیرشی را میتوان نقطه آغازین این گروه دانست، و شکلگیری رسمی این فرقه را بعد از مرگ مختار به حساب آورد. به دیگر سخن، قیام مختار و حتی قبول ضمنی و یا صریح ابن حنفیه برای رهبری و تأیید قیام وی، زمینهساز بعدی و یا بهانهای برای صاحبان این فرقه بود. شاید با توجه به چنین تحلیلی باشد که برخی شکلگیری رسمی کیسانیه را در زمان امام جعفر صادق علیه السلام میدانند. (آقا نوری، ۱۳۸۵: ۲۵۵) موضوع خلق الساعه نبودن کیسانیه را به گونه ای دیگر نیز میتوان تحلیل کرد.
میتوان این گونه برداشت نمود که فرقهی کیسانیه به پیروی از شخصی به نام کیسان، پیش از زمان مختار و قیام وی وجود داشته اند و مختار ثقفی با زیرکی از نیروی آنان در راستای اهداف خود استفاده کرده است، یعنی در لوای حمایت از رهبر ایشان که همان محمد حنفیه بوده، قیام خود را به نام این فرد از خاندان بنی هاشم خوانده است تا علاوه بر جلب حمایت طرفداران خاندان اهل بیت و شیعیان، فرقهی کیسانیه را هم به گروه خود ملحق نماید. بنابر این احتمال، شاید بتوان این گونه بیان کرد که مختار ثقفی علقه و اعتقاد خاصی به محمد حنفیه و امامت وی نداشته است و تنها از این راه در جهت مشروعیت بخشیدن به قیام خود و جذب طرفدار، بهره برده است. به این ترتیب تهمت هایی که علیه وی مبنی بر علم کردن محمد حنفیه برای مقابله با امام سجاد علیه السلام بیان شده است، درست نمینماید.
مختاربنابیعبیده بن مسعود بن عمرو بن عمیر بن عوف بن قسی بن هنبه بن بکر بن هوازن از قبیلهی ثقیف، از زیر مجموعههای قبیلهی بزرگ هوازن، و از اعراب منطقهی طائف، در سال اول هجری متولد شد و در سال ۶۷ هجری، توسط مصعب بن زبیر به قتل رسید. پس مطابق بر تاریخ بیان شده، او زمان پیامبر اسلام ” صلی الله علیه و آله و سلم “، امام علی علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیهما السلام و نیز امام سجاد و دوران کودکی امام باقر علیهما السلام را درک نموده است. کنیه اش ابواسحاق و لقب وی مطابق با برخی روایات، کیسان بوده است. کیسان به معنای زیرک و تیزهوش است. اصبغ بن نباته، از یاران حضرت علی ” علیه السلام” میگوید: «لقب کیس را امیرالمؤمنین به مختار دادند.»
مادر مختار، دومه، از زنان با شخصیّت بود و او را صاحب عقل و رأی و بلاغت و فصاحت شمردهاند. (جمعی از نویسندگان، ۱۳۸۷: ۱۲۳-۱۲۴) پدر مختار، ابوعبیده ثقفی، از سرداران جنگ بین مسلمانان و ایرانیان بود. وی به دستور عمر خطاب، خلیفهی دوم، علیه رستم فرخزاد، سردار یزدگرد سوم، پادشاه ساسانی، لشکر کشید و دو فرماندهی وی را شکست داد. با فرارسیدن نیروهای لشکر ساسانی، مسلمانان پلی از قایق بر رود فرات ایجاد کردند و به همین علت این جنگ، نبرد جسر (پل)، نام گرفت. در این نبرد، که در سال ۱۳ هجری رخ داد، ابوعبیده ثقفی، توسط فیلی از لشکر ایران، در پای مالیده و کشته شد و در نهایت مسلمانان عقب نشینی کرده و گریختند.
مختار در آغاز جوانی، همراه با پدر و عموی خود برای شرکت در جنگ با لشکر فُرس به عراق آمد و خاندان او همانند بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، در عراق و کوفه ماندند. وی در کنار امیرالمؤمنین علیه السلام بود و پس از شهادت آن حضرت، برای مدّتی کوتاه به بصره آمد و در آنجا ساکن شد.
به روایت شیخ مفید درالإرشاد، مختار از کسانی است که مسلم بن عقیل علیه اسلام، هنگام ورود به کوفه، به خانهی او رفت. او در تمام مدت واقعهی عاشورا در زندان به سر میبرد. مختار پس از رهایی از زندان اموی به وساطت عبدالله بن عمر، در مکه به نزد محمّد بن حنفیّه، فرزند امام علی علیه السلام رفت و به وی گفت: «من تصمیم دارم به خونخواهى و پشتیبانى شما قیام کنم. نظر شما چیست؟» محمّد پاسخ روشنی به وی نداد.
مختار در رمضان سال ۶۴ هجری وارد کوفه شد و مردم را به سوی خود دعوت کرد و گفت:
مهدی، محمد بن علی (محمد حنفیه) مرا به سوی شما فرستاده است و من مورد اعتماد و وزیر و برگزیده و امیر او هستم و به من فرمان داده که با بیدینان بجنگم و به خونخواهی خاندان وی و دفاع از محرومان قیام کنم. وی از خلأ رهبران سنتی شیعهی کوفه سود جست و به سازماندهی شیعیان و فراهم آوردن زمینههای قیام خود پرداخت. در این میان، گروهی از بزرگان شیعه به نزد محمد بن حنفیه در حجاز رفتند و به وی گفتند: «مختار از سوى شما ما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش و خونخواهى خاندان وى دعوت کرده و ما نیز با وى بیعت کردهایم. اگر فرمان دهى، از او پیروى کنیم.» محمد در پاسخ آنان گفت: به خدا دوست دارم خداوند به دست هرکدام از بندگانش که صلاح بداند، انتقام ما را از دشمنانمان بگیرد. اینان به کوفه بازگشتند و گفتند: «محمد بن حنفیه به ما دستور داد مختار را همراهى کنیم.» از همین روی، شیعیان کوفه پیرامون مختار گرد آمدند.
این جریان به صورتی دیگر هم آمده است: چند تن از افراد سرشناس شیعه در کوفه، به مدینه آمدند و به حضور محمّد بن حنفیه رسیدند و به او چنین گفتند: «اى فرزند رسول اللّه! آیا مختار ثقفى از جانب شماست تا با او بیعت کنیم یا نه؟» در اینجا، دو روایت نقل شده است:
روایتی که علامه مجلسی (ره) در کتاب بحار الانوار آورده، چنین است: محمد حنفیه به این افراد گفت برخیزید تا به سوی اماممان علی بن الحسین (ع) برویم، چون بر امام وارد شدند به امام اطلاع داده شد که ایشان به چه منظوری به حضور رسیدهاند. امام زین العابدین فرمود: «اى عمو! اگر بردهاى سیاهپوست، تعصّب ما اهل بیت را داشته باشد بر همه مردم واجب است که او را یارى دهند و من مسؤولیّت این امر را به تو مىسپارم، هرچه مىخواهى بکن.» حاضران نیز چون کلام امام را شنیدند خارج شدند در حالی که با یکدیگر میگفتند: امام زین العابدین و محمّد بن حنفیه به ما اجازه دادند تا از مختار پیروی کنیم.
و اما روایت دوّم چنین است: امام زین العابدین، به محمّد بن حنفیه فرمود: «سؤالشان را پاسخ گو و خواستشان را پیگیرى کن.» محمّد بن حنفیه نیز چنین پاسخ داد: «آرى مختار ثقفى از جانب ماست و بر شماست تا با او بیعت کنید.» (مدرسی، ۱۳۶۹: ۱۷۵-۱۷۶)
باید توجه داشت که برخی از انقلابیون شیعی، ارتباط مستقیم با امامان علیهم السلام را به صلاح نمیدیدند و یا چون هدف آنان مبارزه با ظلم و امر به معروف و نهی از منکر بود و گروهی از عامه نیز به همین انگیزه با آنان همراه شده بودند، درآن مقطع به صلاح نمیدیدند که عقاید خود را به صراحت اعلام کنند، بلکه گاهی توریه میکردند و تقیه مینمودند. گاهی این تقیهها با اشاره و راهنمایی خود امام علیهالسلام بود. شاید مختار هم در جرگهی این قیام کنندگان شیعی بوده باشد. بنابراین گفتار، هنگامی که مختار علیه حکومت اموی و به خونخواهی امام حسین قیام کرد، با هدایت و دستور امام سجاد، محمد بن حنفیّه رهبری و هدایت قیام را به عهده گرفت و مختار بیشتر ارتباطش با ابن حنفیّه بود و از طریق دستورات و راهنماییهای او کار را به پیش میبرد. مختار با تکیه بر همین گروه شیعیان به انتقام گیری از سردمداران حادثهی جانسوز کربلا پرداخت و اغلب قاتلان و مسببّانحادثهی کربلا همچون، عمر بن سعد وقّاص و پسرش حفص و شمر بن ذی الجوشن و خولی بن یزید و سنان بن انس و حکیم بن طفیل و عبید اللّه بن زیاد، را به قتل رساند. سرهای شمر، عمر بن سعد و خولی بن یزید را همراه با سی هزار دینار برای محمد بن حنفیّه فرستاد و محمد پس از مشاهدهی آنها به دعاگویی مختار پرداخت. مختار در دوران حکومت شانزده ماهه خود چندین بار هدایایی برای محمد بن حنفیه فرستاد تا میان بنیهاشم تقسیم کند. وی از محمّد بن حنفیّه حمایت میکرد؛ تا جایی که وقتی عبداللَّه بن زُبیر وی را در بند کشیده بود، سپاهی برای رهایی محمد به مکه فرستادو او را از زندان رهایی داد. (ر.ک منتظرالقائم،۱۳۸۶: ۱۶۴-۱۶۷)
برخی از علمای شیعه، مختار ثقفی را به عقاید انحرافی ای که بعدها در فرقهی کیسانیه رخ نمود؛ متهم کردهاند و در اینباره به رد هدیهی او توسط امام سجاد علیه السلام استدلال کردهاند؛ ولی این نمیتواند دلیل بر بی اعتقادی و انکار او بر ولایت و برتری امامان معصوم علیهم السلام باشد. روایت شده هنگامی که مختار سر عبید الله بن زیاد ملعون را نزد امام سجاد علیه السلام فرستاد، آن حضرت به سجده افتاد و برای مختار دعای خیر نمود. هم چنین امام باقر علیه السلام درباره مختار فرموده است: به مختار بد نگویید؛ زیرا او قاتلهای ما را کشت و نگذاشت خونهای ریخته شده ما پایمال شود و دختران ما را شوهر داد و هنگام سختی اهل بیت، اموالش را میان آنان تقسیم کرد. در روایت است هنگامی که ابوالحکم، پسر مختار نزد امام باقر علیه السلام آمد، امام خیلی به او احترام کرد. ابو الحکم درباره پدرش پرسید و گفت: «مردم در مورد پدرم سخنانی میگویند، ولی سخن شما هرچه باشد ملاک است. در این هنگام امام مختار را تمجید کرد و بر او رحمت فرستاد و فرمود: ” سبحان الله! پدرم به من گفته که مهر مادرم از مالی بود که مختار برای او فرستاده بود ” و چند بار گفت: ” خدا پدرت را رحمت کند، او اجازه نداد حق ما ضایع شود، قاتلهای ما را کشت و نگذاشت خون ما پایمال شود. ” امام صادق علیه السلام نیز فرموده است: ” در خاندان ما زنی به گیسویش شانه نزد و حنا به مویش نمالید، تا اینکه مختار سر قاتلهای حسین علیه السّلام را فرستاد. ” (محرمی، ۱۳۷۸: ۱۰۸-۱۰۹)
قضاوت دربارهی شخصیت مختار را به دست تاریخ رده و به بحث فرقهی کیسانیه باز میگردیم. این مسأله که کیسانیه قبل از مختار وجود داشته اند یا نه، هنوز نامعلوم است ولی آن چه که مشخص است این نکته میباشد که کیسانیه، شیعیان را به امامت محمد بن حنفیه دعوت مینموده اند یعنی وجه اشتراک تمام گروههای کیسانیه، دعوت به امامت محمد بن علی بوده است. حال ببینیم محمد حنفیه چی کسی بوده است. وی محمد بن امام علی بن ابی طالب علیه السلام است و حنفیه، لقب مادر اوست. مادرش خَوله دختر جعفر بن قیس بن سلمه بن ثعلبه بن دول بن حنفیه است. او از اسیران یمامه بود که به خاطر ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام به اسارت درآمده بود و اعراب قصد فروش وی را داشتند، اما علی علیه السلام او را رها کرد و به همسری خویش برگزید.
محمد حنفیه شخصیتی عالم و آگاه بود و حلقهی درسی وی در مدینه با حلقهی درسی حسن بصری در بصره برابری میکرد. مهم ترین شاگردان محمد، پسرانش ابوهاشم عبدالله و ابومحمد حسن بودند که اولی مروج اندیشههای معتزله و دومی از پایه گذاران اندیشههای مرجئه محسوب میشوند. وی در سال ۸۰ یا ۸۱ هجری از دنیا رفت. (صابری، ۱۳۸۸: ۵۴)
گاهی در کتب تاریخی، قضاوتهای نابجایی دربارهی محمد حنفیه شده است و وی را چهره ای طغیانگر علیه امامان وقتش معرفی کرده اند؛ شخصیتی که سعی در تصاحب جایگاه امامت داشته است. در ادامه گفتارهایی در تصدیق ارادت محمد حنفیه به امامان معصوم علیه السلام آورده میشود.
امیرالمؤمنین علیه السلام، محمد را در صحنههای پیکار پیش میانداخت اما به حسنین علیهما السلام این اجازه را نمیداد و میگفت: او فرزند من است و این دو فرزندان رسول خدایند. برخی خوارج به محمد حنفیه گفتند: چطور است که پدرت به تو اجازه پیکار میدهد و به آن دو نه؟ گفت: من بازوان اویم و آن دو چشمهایش، و او با دست از چشمان خویش دفاع میکند. در ماجرای جنگ جمل، پس از آنکه نصایح و پندهای علی بن ابیطالب مؤثر نیفتاد، علی علیه السلام صفها را آراست و به محمد بن حنفیه فرمود، پرچم بهدست در مقدمه لشکر قرار بگیرد و امام حسن (ع) را در میمنه و امام حسین (ع) را در میسره سپاه قرار داد. (شاوی، ج ۱، ۱۳۸۶: ۳۳۲-۳۳۳)
به گزارش مسعودی در مروج الذهب، وقتی حسن بن علی علیه السلام را به خاک سپردند، محمد بن حنفیه بر سر قبر ایستاد و چنین گفت: ای ابامحمد! اگرچه زندگانیت پاک و پاکیزه بود، مرگ تو فاجعه بود. چگونه اینطور نباشد که تو از پنج تن آلکسا و پسر محمد مصطفی و فرزند علی مرتضی و از نسل فاطمه زهرا و از درخت طوبایی. آنگاه چنین سرود: چگونه سرم را روغن بمالم و بیارایم و مجالس خود را عطرآگین کنم درحالیکه تو صورت بر خاک و از ما گرفته شدی. چطور آب بنوشم درحالیکه درون تو با زهر آتش گرفت. بر تو خواهم گریست تا زمانی که کبوتران بر درختان انبوه نوا سر میدهند و تا وقتی که شاخه درختی در حجاز، سرسبز است. تو غریبی هستی که اطراف حجاز آن را فرا گرفته و هرکه در زیر خاک دفن باشد، غریب است. (سید علوی،۱۳۹۰: ۳۳۷)
محمد، محبّ حسین علیه السلام نیز بود. درباره این که چرا وی به کاروان حسینی نپیوست، مشهور آن است که بیمار و رنجور بود. با این حال بسیار نگران برادر و خاندانش بود و پیش از خروج کاروان حسین بن علی علیه السلام از مدینه، به برادرش سفارشاتی کرد که بخشی از آن چنین است: ” به مکّه برو، اگر آنجا را امن یافتی، این همان چیزی است که من و تو دوست میداریم و اگر جز این بود به یمن برو که مردمش یاران جد و پدر و برادرت هستند؛ و آنان مهربانترین و دلسوزترین مردمانند و سرزمینشان از همه جا فراخ تر و خردشان از همه برتر است. اگر سرزمین یمن را مطمئن یافتی [که به مقصود رسیدهای] وگرنه راه ریگزارها و درهها را در پیش میگیری و از شهری به شهری میروی تا ببینی که کار مردم به کجا میکشد و خداوند میان تو و میان مردمان تبهکار داوری فرماید. ” حسین علیه السلام در پاسخ سفارشات برادر چنین گفت: ” برادرم، به خدا سوگند که اگر در همه دنیا پناهگاه و جایی امن نیابم، هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرموده است: «بار پروردگارا، در یزید مبارکى قرار مده.» محمد حنفیه سخن حسین علیه السلام را قطع کرد و گریست و حسین نیز لختی با او گریست … آنگاه فرمود: «خداوند به تو پاداش خیر دهد که نصیحت کردی و رأیی درست زدی. امیدوارم که ان شاء الله رأی تو استوار و قرین توفیق باشد. من آهنگ رفتن به مکّه دارم و برادران و برادرزادگان و شیعیانم را آماده این کار ساختهام.
کارشان کار من و نظرشان نظر من است، اما تو، نه برادر، باکی نیست که در مدینه بمانی و چشم من در میان آنان باشی و چیزی از کارشان را بر من پوشیده نداری. ” آنگاه حسین علیه السلام دوات و کاغذ خواست و این وصیت را برای برادرش، محمد، نوشت:
” بسم الله الرحمن الرحیم؛ این وصیّت حسین بن علی به برادرش محمد معروف به پسر حنفیه است: حسین گواهی میدهد که خدایی جز خدای یکتا نیست و او شریک ندارد و محمد بنده و پیامبر اوست که حق را از سوی حق آورده است؛ و گواهی میدهد که بهشت و جهنم حق است و قیامت میآید و در آن شکی نیست و خداوند در خاک شدگان را برمیانگیزد. من از روی سرمستی، گردنکشی، تبهکاری و ستمگری قیام نکردهام، بلکه به پا خواستهام تا کار امّت جد خویش به صلاح آرم و میخواهم که امر به معروف و نهی از منکر کنم؛ و روش جدم و پدرم علی بن ابیطالب در پیش گیرم.
هر کس مرا با پذیرش حق پذیرفت خداوند به حق سزاوارترین است؛ و هر کس این را از من نپذیرد، شکیبایی میورزم تا خداوند میان من و مردم داوری فرماید و او بهترین داوران است، توفیق من تنها از خداوند است، بر او توکل میکنم و به سوی او باز میگردم. (شاوی، همان)
گفته شده محمّد بن حنفیه و حسن بن حسن علیه السلام و فرزندان عبّاس همگی با امام زین العابدین علیه السلام کشمکش داشتند، ولی از طرفی تمامی آنها بر این اعتقاد بودند که امام سجاد علیه السلام از همه برتر و برای تصدّی حکومت، از همه آنها نیرومندتر است. امام صادق علیه السلام در سخنی فرموده اند: ” محمد بن حنفیّه نمرد، مگر آنکه به امامت علی بن حسین (ع) اعتراف کرد. ” (پژوهشکده تحقیقات اسلامی، بی تا:۲۲۰)
با رحلت محمد بن حنفیه، پیروان وی که به کیسانیه مشهور بودند، ابوهاشم عبدالله، پسر محمد را به پیشوایی پذیرفتند و در برابر امام باقر علیه السلام مردم را به سوی ابوهاشم دعوت کردند، ولی شیعیان بیشتر با امام پنجم علیه السلام در رفت و آمد بودند. این امر موجب حسادت ابوهاشم گردید، به این خاطر، روزی در مسجدالنبی به حضور آن حضرت رسید و گفت: شما به دروغ و تزویر مدعی وصایت رسولخدا صلی الله علیه و آله هستید. امامباقر علیه السلام فرمود: «چه هدفى دارى؟ من فرزند فاطمه علیها السلام هستم و تو فرزند محمد بن حنفیه هستى.» مردم نیز به ابوهاشم حمله بردند و او را از مسجد بیرون کردند. (منتظرالقائم، ۱۳۸۶: ۱۸۶) مطلب بیان شده، نشانگر جایگاه برتر امام معصوم در نزد شیعیان، نسبت به رهبر کیسانیه است. درست است که طبق اسناد تایخی، ابوهاشم فردی عالم و متفکر بود ولی در هر صورت علم او قابل قیاس با علم مقام عصمت امام باقر علیه السلام نبود و شیعیان آگاه این موضوع را به راحتی متوجه میشدند. به هر حال ابوهاشم، جنبش کیسانیه را قوت و استمرار بخشید تا جایی که خلیفهی اموی، سلیمان بن عبدالملک، از وجود این گروه احساس خطر نمود. پس ابوهاشم را به شام دعوت کرد و استقبال گرمی از وی نمود و او را به سرای مرگ فرستاد یعنی عبدالله بن محمد حنفیه، در توطئه ای از پیش تعیین شده توسط عمّال فرمانروای اموی، در راه بازگشت از شام به مدینه، مسموم گردید. این حادثه در سال ۹۸ هجری رخ داد در حالی که ابوهاشم هیچ فرزندی نداشت.
عاقبت کار کیسانیه، به تشکیل حکومت عباسیان ختم میشود یعنی در واقع عباسیان با نقشه ای موشکافانه، کیسانیه را در خود جذب کرده و از نیروی آنان در راه رسیدن به قدرت استفاده نمودند و این به علت تقارن زمانی اعتلای کیسانیه با اوج گیری دعوت عباسیان بود. طبق روایاتی که حامیان دولت عباسی بیان کرده و مورخان بعدی هم آن را تکرار نموده اند؛ ابوهاشم در اواخر حیاتش، در حالی که متوجه توطئهی سلیمان بن عبدالملک برای از میان برداشتن خود شده بود، به حُمیمه، پایگاه جنبش عباسی رفت و محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب را جانشین خود قرار داد و اسرار دعوت و نامهای داعیان کیسانیه به ویژه نقیبانش در خراسان و عراق را به او گفت و به این ترتیب عباسیان وارث کیسانیه شدند. محمد بن علی بن عبد الله عباسی و فرزندانش تا زمان مهدی عباسی همین عقیده را داشتند و اصل دیانت عباسیان را از سوی محمد بن حنفیه معرفی میکردند و ابومسلم نیز همین دعوی را داشت و به همین امر دعوت مینمود و برای همین شیعیان بسیاری با شعار ” الرضا من آل محمد ” عباسیان جذب این گروه شده و حامی آن گشتند. البته به محض رسمی شدن حکومت عباسی، خلاف این عقاید بر مسلمانان ثابت شد و حکمرانان عباسی بر شیعیان و رهبران آن ها از فرق مختلف، بسیار سخت گرفته و عرصه را بر ایشان تنگ نمودند. داستان انتقال امامت از ابوهاشم به محمد بن علی عباسی تا زمان خلافت مهدی (۱۵۸ – ۱۶۹ ق) ادامه داشت اما مهدی عباسی، نسب عباسیان را به امامت عباس بن عبدالمطلب برگرداند و گفت که امامت از آن عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده و او از دیگران اولای به خلافت بوده است. پس از او عبد الله بن عباس، و سپس علی بن عبد الله و بعد محمد بن علی و بعد از به ترتیب پسرانش ابراهیم و ابوالعباس سفاح و سپس ابوجعفر منصور به امامت رسیدند و پس از این ها خودش – یعنی مهدی – امام است.
فرقههای کیسانیه:
فرقهی کیسانیه که آن را نخستین فرقهی شیعی دانسته اند، همانند دیگر گروههای فکری و مذهبی، بر سر پاره ای از تفاوت ها در اعتقادات، انشعاباتی یافت که در ادامه به آن ها اشاره میشود.
1. مختاریه یا مختاریهی خُلص: این گروه شامل پیروان مختار ثقفی بوده و امامت را از آن محمد بن حنفیه میدانستند؛ منتهی بر سر این که امامت به صورت بلافصل از علی علیه السلام به محمد بن حنفیه رسیده است یا این که پس از شهادت امام حسین علیه السلام، محمد حنفیه امام است؛ اختلاف داشتند.
2. کربیه: اینان پیروان ابوکرب یا ابن کرب ضریر هستند و بر این باورند که محمد بن حنفیه همان مهدی موعود است و پدرش علی بن ابیطالب علیه السلام او را به این نام خوانده است و پس از محمد بن حنفیه دیگر کسی امام نیست و خود او زنده است و در غیبت به سر میبرد و سرانجام روزی ظهور میکند. بخشی از گروه غالیان شیعه، همانند حمزه بن عمار بربری، از همین فرقه برخاسته بودند.
۳. هاشمیه: آن ها معتقد به امامت ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه پس از پدرش بودند. ابوهاشم از راویان معتبر و از اساتید واصل بن عطاء (پایه گذار مکتب معتزله) بوده است. پس از مرگ ابوهاشم، که در پی توطئهی حکومت اموی رخ داد، کیسانیه به چند دسته تقسیم شدند:
الف. رزّامیه پیروان رزام بن رزم و ابومسلم خراسانی که معتقد بودند ابوهاشم در حُمیمه، محمد بن علی بن عبدالله بن عباس را وصی خود قرار داده و امامت از طریق پسر محمد بن علی عباسی یعنی ابراهیم، به عباسیان رسیده است.
ب. گروهی که علی بن محمد، برادر ابوهاشم را جانشین او میدانستند.
ج. گروهی که معتقد بودند حسن بن علی بن محمد، برادر زادهی ابوهاشم، جانشین اوست.
د. حربیه که معتقد به وصایت عبدالله بن عمرو بن حرب کندی به جای ابوهاشم بودند. این گروه بعدها به امامت عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر طیار گرویدند.
ه. حارثیه پیروان عبدالله بن حارث و معتقدان به جانشینی عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر طیار. این گروه گرفتار اندیشههای غلو آمیز بودند.
و. گروهی که به امامت علی بن حسین علیه السلام گرویدند و در شیعیان امامیه هضم شدند. (صابری،۱۳۸۸: ۵۷-۶۱)
اندیشههای کیسانیه:
کیسانیه اساسا معتقد به امامت محمد بن حنفیه هستند و دربارهی امام خود غلو میکنند. به عقیدهی آنها محمد بن حنفیه امام است و به همهی علوم احاطه دارد زیرا دو برادر وی، حسن و حسین علیهما السلام، اسرار علوم و علم تأویل و باطن را به او سپردهاند. چون کیسانیه معتقدند که تاویل مسائل شریعت از امتیازات امام است طبعا عقیده دارند که اطاعت وی واجب است زیرا اطاعت امام اطاعت از قانون الهی است و همین قضیه آنها را از شیعیان معتدل ممتاز میکند. (پاینده،۱۳۷۶: ۳۶۱)
مسألهی مهدویت ابداع کیسانیه نبود ولی از اصول اساسی این فرقه محسوب میشود و در واقع محمد بن حنفیه نخستین کسی بود که رسما عنوان مهدی گرفت. شیعیان از همه بیشتر در هر دورهای امید و انتظار داشتند که مهدی و منجی رهاییبخش به نام «قائم» و از خاندان پیامبر در زمان آنها قیام کند و با درهمشکستن نظامهای فاسد، آنان را از رنج و سختی و آزارها و فشارهای سیاسی روزگار برهاند.
درست است که در پس پرده برخی از ادعاها، اهداف و اغراض شخصی و مادی و بهره برداریهای سیاسی وجود داشت اما از همه بیشتر این موج شدید مهدیخواهی و نجاتطلبی بود که موجب تطبیق ناآگاهانه و عموما غیرمغرضانهی مهدی موعود بر امامان شیعه و یا افراد دیگری از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میشد. با عنایت به چنین انتظاری، بعد از درگذشت هر امام، رحلت او در باور دستهای از افراد نمیگنجید چرا که قائم میبایست قبل از مرگش بساط ظلم و ستم را برچیند و با پرکردن زمین از عدل و داد، رسالتش را به اتمام رساند. از این روی این دسته یا به انکار درگذشت امام معتقد میشدند و یا حداقل انتظار آنها این بود که امام بعد از رحلتش دوباره به زمین برگردد و وظیفه قائم به شمشیر بودن خود را تمام میکند. بنابراین میتوان گفت ادعای مهدویت برای افرادی از خاندان پیامبر و از آن مهمتر تطبیق قائم بر هریک از امامان شیعه و در پی آن انکار مرگ و یا اعتقاد به رجعت او عموما برخاسته از فشارها و بنابر ملاحظات و انتظارات خاص سیاسی و گاهی نیز پیشفرضهای کلامی بوده است. بنا بر آن چه که گفته شد، معتقدان به مهدویت و رجعت محمد بن حنفیه هم، مرگ وی را نمیپذیرفتند و معتقد بودند محمّد بن حنفیّه در بواط مقیم و زنده است تا زمانی که خروج کند. بواط نام کوهی است از جبال جهینه در ناحیه رضوی و رضوی کوهی است ما بین مکه و مدینه نزدیک به ینبع. (ر.ک منتهی الامال، ج ۱، ۱۴۵)
کیسانیه به بدا نیز معتقدند، یعنی خداوند متعال هر چه را بخواهد تغییر میدهد. به گفتهی شهرستانی در الملل و نحل خود، بدا نخستین بار توسط مختار مطرح شده و معنی آن این است که خداوند چیزی را بر خلاف آن چه که زمانی به مصلحتی تعیین کرده بود، انجام داده است و این فعل اخیر، همان ارادهی راستین خداوند بوده است. باید توجه داشت که مسألهی بدا جزء نظریات عمومی شیعیان به حساب میآید و نمیتواند بر ساخته از اهداف مختار ثقفی باشد.
یکی دیگر از معتقدات کیسانیه علم مستودع است. کیسانیه بر اساس برخی اندیشههای غلو آمیز خود معتقدند که علمی ویژه و در واقع اسرار علوم و آگاهی از غیب، توسط علی علیه السلام به محمد بن حنفیه منتقل شده است و او نیز این علم را به پسرش ابوهاشم آموخته است و امام بر حق کسی است که دارای این علم باشد. این نکته گفتنی است که اکثر فرقههای موجود، برای رهبر دینی خود، علمی ویژه قائل هستند و این نوعی مشروعیت بخشی به افکار و اندیشههای آنان است.
یکی دیگر از عقایدی که به کیسانیه نسبت داده میشود، دعوی نبوت است. گفته شده که برخی از افراد این فرقه، با بیان سخنان سجع آمیز ادعای نزول وحی بر ایشان و در نهایت دعوی نبوت داشته اند. (صابری،۱۳۸۸: ۴۹-۵۰)
حلول و تناسخ هم از اعتقادات برخی از پیروان کیسانیه بوده است. تناسخ ارواح یعنی روح به هنگام جدایی از جسم به جسمی دیگر منتقل میشود و تا تکامل نیابد به سرای آخرت منتقل نمیگردد. از نظر آنان، امام مظهر بخشی از روح خدا یا محل استقرار اخگری از نور الهی بود که از حضرت آدم از طریق سلسلهای از پیامبران به آنان رسیده بود (آقا نوری، ۱۳۸۵: ۲۸۲) این نظریه به الوهیت رهبران ایشان ختم میگردید؛ یعنی معتقد بودند که روح خداوند در کالبد محمد صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفته و روح محمد در کالبد علی علیه السلام و روح علی در جسم حسن وسپس حسین علیهما السلام و از امام حسین علیه السلام به محمد بن حنفیه و سپس به ابوهاشم منتقل شده است و روح ابوهاشم در عبدالله بن عمرو بن حرب قرار گرفته است تا زمانی که محمد حنفیه ظهور نماید.
باطنی گرایی و اباحه گری هم به کیسانیه نسبت داده شده است. آنان معتقدند دین، فرمانبری از یک انسان (امام) است و ارکان شرعیّه مانند نماز، روزه، زکات و حج، کنایه از افراد و امامانی معیّناند. بنابراین، امامت، اصل است و باید تابع نظرات وی بود. برخی از آنان بر این باورند که اگر آدمی امام را بشناسد، از قید واجبات و محرّمات دینی آزاد است. برخی دیگر معتقدند که بخشی از شریعت به وسیله بیان نسخ شده است و از این رو، خویش را به این بخش مقیّد نمیشمارند. (جمعی از نویسندگان، ۱۳۸۶: ۳۸۸)
نتیجه
کیسانیه فرقه ای بودند که در برهه ای از تاریخ، نقشی برجسته یافتند و توانستند نام خود را به عنوان اولین فرقهی شیعه ثبت نمایند. هر چند اغلب مورخان مؤسس اصلی کیسانیه را مختار ثقفی میدانند؛ ولی احتمال میرود که این فرقه پیش از ظهور مختار و شکل گیری قیام او حضور داشته اند و مختار تنها با زیرکی خود، از نیروی آنان در راستای اهداف خود بهره گرفته است. قضاوت دربارهی شخصیت مختار، امری پیچیده است ولی با توجه به این که وی جان خود و یارانش را در راه خونخواهی امام حسین علیه السلام فدا کرد و هم چنین انتقام اهل بیت را از قاتلان و سرداران اصلی واقعهی کربلا گرفت، نمیتوان گمان بد به وی داشت و قیام او را صرفا بر اساس مصالح شخصی و قدرت طلبی وی دانست و ارادتش را به خاندان اهل بیت نادیده گرفت.
قضاوت دربارهی شخصیت اصلی فرقهی کیسانیه، یعنی محمد بن حنفیه نیز دشوار است و نمیتوان وی را خواهان قدرت و شهرت معرفی کرد. طبق روایات مطرح شده، ارادت و اطاعت وی از امامان معصوم علیهم السلام اثبات میشود و این در حالی است که در هیچ روایتی، تا جایی که نگارنده بررسی نموده است، اسنادی دربارهی طغیان محمد بن حنفیه علیه امامان بر حق زمانش دیده نمیشود و همه جا سخن از فرمانبرداری اوست. حال این که فرقهی کیسانیه به نام وی دعوت میکرده اند و عقاید خرافه ای را نسبت به او روا میداشته اند، دلیل بر خطاکار بودن او نمیباشد. البته پسر او ابوهاشم، بری از این اتهامات نیست و نمیتوان رهبری وی را بی شائبه دانست. هر چند او هم مستقیما عَلم مخالفت با امام معصوم علیه السلام را برنداشت و در واقع توان این کار هم در او نبود ولی عباسیان با سیاست خود به خوبی از نام و عنوان وی بهره جستند و با خدعه، حکومت خود را مشروع جلوه داده و با جذب طرفداران، سلطنت خود را برای مدتی طولانی، بر سرزمینهای اسلامی، تثبیت نمودند به طوری که حومت ایشان بیش از پنج قرن (۱۳۲-۶۵۶ ق) به درازا انجامید و بر دوام بود.
انشعابات کیسانیه که بر مبنای تفاوت در عقایدشان شکل گرفتند، برخی دارای تفکرات محوری شیعه بودند و برخی دارای اندیشههای غلو آمیز و انحرافی که البته مشروعیت هیچ یک از این گروه ها توسط شیعیان تأیید نمیگردد. در پایان باید گفت هر چند مدت طلوع و غروب کیسانیه اندک بود، ولی این فرقه به طور کامل از بین رفت و در تشکیل دولت عباسیان و نیز گروههای قرامطه، نقشی بسزا ایفا کرد. در واقع این فرقه در فرقههای دیگری همچون قرامطه، غالیان، امامیه و عباسیان، منحل شدند.
کتابنامه
آقا نوری، علی (۱۳۸۵)، خاستگاه تشیع و پیدایش فرقههای شیعه در عصر امامان، انتشارات پزوهشگاه علوم و معارف فرهنگ اسلامی، قم.
پاینده، ابوالقاسم (۱۳۷۶)، تاریخ سیاسی اسلام، انتشارات جاویدان، تهران.
پژوهشکده تحقیقات اسلامی (بی تا)، زندگانی امام صادق علیه السلام، انتشارات پژوهشکده تحقیقات اسلامی، قم.
جمعی از نویسندگان (۱۳۸۶)، فرهنگ شیعه، انتشارات زمزم هدایت، قم.
جمعی از نویسندگان (۱۳۸۷)، پیامدهای عاشورا، انتشارات زمزم هدایت، قم.
سید علوی، ابراهیم (۱۳۹۰)، تاریخ توصیفی تحلیلی صدر اسلام، دفتر نشر معارف، قم.
شاوی، علی (۱۳۸۶)، با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه ترجمه مع الرکب الحسینی من المدینه إلی المدینه، انتشارات زمزم هدایت، قم.
صابری، حسین (۱۳۸۸)، تاریخ فرق اسلامی ۲ فرق شیعی و فرقههای منسوب به شیعه، انتشارات سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)، تهران.
قمی، عباس (۱۳۷۹)، منتهی الآمال، انتشارات دلیل، قم.
محرمی، غلامحسن (۱۳۷۸)، تاریخ تشیع از آغاز تا پایان عصر غیبت صغری، انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)، قم.
مدرسی، محمد تقی (۱۳۶۹)، امامان شیعه و جنبشهای مکتبی، انتشارات آستان قدس رضوی بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد.
منتظرالقائم، اصغر (۱۳۸۶)، تاریخ امامت، مرکز برنامه ریزی و تدوین متون درسی دفتر نشر معارف، قم.
نویسنده: سید مصطفی طباطبایی و سمانه حجار پور خلج