شاید بـتوان دوران امامت امام رضا (ع) (۱۸۳ ـ۲۰۳ق) را یکی از پر جنب و جوش ترین دورانهای فعالیت فرقه های مختلف شیعی دانست. آنـچه به ویژگی این دوره مـی افزاید آن اسـت که این فرقه ها فعالیت خود را در ساحتهای مختلف عقیدتی، سیاستی، نظامی و فقهی سامان می دادند.
ردنا (ادیان نیوز) – در یک گونه شناسی می توان این جریانات درون شیعی را در گروه هایی با عناوین غالیان، زیدیه، اسماعیلیه، فطحیه و واقفیه دسته بندی کـرد. تکیه عمده این نوشتار بر بررسی دو فرقه اخیر و به ویژه فرقه واقفیه است. در این دوره غالیان یکی از اصلی ترین مراحل تطور خود را طی کرده بودند و ترجیح می دادند به گسترش آموزه های عقاید سردمداران پیـشین غـلات همچون ابوالخطاب بپردازند.[۱]
چگونگی تطور گروه های غالی در این دوره، عقاید آنها، سردمداران این جریان و نیز شناخت عرصه های مختلف مبارزه امام رضا (ع) با آنان، خود می تواند موضوع نوشتار مستقلی باشد. علاوه بـر آنـکه باید به این نکته توجه داشت که اصولاً از نظر ملاکهای عقیدتی، به علت در نوردیده شدن همه هنجار های شیعی توسط این گروهها و شدت عمل ائمه(ع) و اصحاب آنان با این جـریانهای انـحرافی، به هیچ وجه نمی توان این گروهها را جزو فرقه های شیعی به حساب آورد.[۲] گنجانیده شدن نام آنها در زمره فرقه های شیعی از سوی ملل و نحل نویسان تنها به این علت است که بستر پیـدایش ایـن گـروهها در موارد فراوانی، در درون جامعه شـیعی بـوده اسـت.
فرقه زیدیه در این دوره و به ویژه پس از پیروزی مأمون، فعالیت خود را بر جهت نظامی متمرکز کردند و در سال ۱۹۹ق قیامهای گسترده ای را علیه مأمون سامان دادنـد. هـسته اصـلی این قیامها در آغاز بر عهده محمد بن ابراهیم بـن اسـماعیل (۱۷۳ـ۱۹۹ق) معروف به ابن طباطبا بود که خود را امیر المؤمنین خواند[۳] و توانست با همکاری یکی از سرداران سابق عباسی با نـام مـنصور بـن سری معروف به ابوالسرایا، عباسیان را در جنگهایی شکست دهد و به گـسترش قیام خود بپردازد و عمده نقاط مرکزی همانند کوفه، بصره، حجاز و یمن و برخی از نقاط شرقی همانند فارس و اهواز را در بـرگیرد.[۴]
پس از مـرگ مـشکوک و نابهنگام ابن طباطبا که برخی ابوالسرایا را در آن متهم نموده اند[۵] و نیز به دنبال شـکست قـیام ابوالسرایا، محمد فرزند امام جعفر صادق (ع) ملقب به دیباج که یکی از سردمداران و رهبران قیام ابن طباطبا بـود، در مـکه قـیام مستقل خود را آغاز نمود و عده زیادی از فرقه زیدیه جارودیه[۶] را به خود جـذب کـرد.[۷] گـونه شناسی جریانات زیدیه در این دوره، چگونگی برخورد آنها با مسئله ولایت عهدی امام رضا (ع)، و نیز شـناخت مـواضع و عـکس العمل امام (ع) نسبت به قیامهای آنان، خود می تواند موضوع نوشتار مستقلی باشد.[۸]
فرقه اسـماعیلیه کـه نطفه آن در زمان امامت امام صادق (ع) (۱۱۴ ـ۱۴۸ ق) منعقد شده بود، پس از وفات اسماعیل (۱۳۸ یا حدود ۱۴۵ق) حـالت نـیمه رسـمی به خود گرفته و فعالیتهای خود را پس از وفات امام صادق (ع) (۱۴۸ق) شدت بخشیده بود. این فرقه پس از مـرگ اسـماعیل دچار انشعاباتی شد که جریان اصلی آن، به امامت محمد فرزند اسماعیل معتقد شـدند و از آنـجا کـه وی فعالیت خود را به صورت زیرزمینی و آن هم در نقاط مختلف ایران ساماندهی کرده بود، هیچ گونه ارتـباطی بـا شیعه امامیه و نیز امام رضا (ع) نداشتند. مشهور شدن وی به محمد مکتوم نـیز گـویای هـمین ادعاست. اصولاً اسماعیلیه پس از مرگ اسماعیل تا زمان تشکیل دولت فاطمی در مغرب در سال ۲۹۷ق، به صـورت زیـرزمینی فـعالیت می کردند و از آنجا که اطلاعات کمی از این دوره برجای مانده است، این دوره را بـه عـنوان دوره ستر می شناسند و آن را در مقابل دوره بعدی که به عنوان دوره دعوت یا دعوت هادیه مشهور شده بـه حـساب می آورند.[۹]
اگر بپذیریم که محمد مکتوم در سال ۱۹۳ق وفات یافته، ده سال از ریـاست خـود را معاصر امامت امام رضا (ع) (۱۸۳ ـ۲۰۳ ) سپری کرده اسـت. امـا اگـر مرگ او را در سال ۱۷۹ق بدانیم، عمدتاً ریاست او با امـامت امـام کاظم (ع) (۱۴۸ـ۱۸۳ ق) همزمان بوده است. در این هنگام، بیشترین همزمانی امامت امام رضا (ع) با ریـاست عـبدالله معروف به عبدالله مستور فـرزند مـحمد است کـه از او اطـلاعات چـندانی در دست نداریم.
از مهم ترین دلایلی که مـی تواند عـدم حضور اسماعیلیه را به صورت آشکار در شهر هایی مانند مدینه و کوفه که در آن زمان مـرکز شـیعیان بود، اثبات نماید، آن است کـه در این دوره و حتی دوره های بـعد، در کـتب رجالی شیعه به کمتر نـام راوی بـرخورد می کنیم که دارای گرایشهای اسماعیلی معرفی شده باشد و اصولاً واژه اسماعیلی چه در کتب رجال مـتقدم امـامیه و چه در کتب متأخر آنها کـمتر یـافت مـی شود. با این تـوضیحات مـقدماتی، اکنون بحث خود را در دو مـحور فـرقه های فطحیه و واقفیه پی می گیریم.
۱. فرقه فطحیه
فرقه فطحیه گروهی بودند که در اوج خفقان حکومت منصور (۱۳۶ ـ۱۵۸ق) و پس از وفـات امـام صادق (ع) (۱۴۸ق) در حالی که در سرگردانی و حیرت به سـر مـی بردند، به سـراغ امـامت عـبدالله افطح[۱۰] رفتند[۱۱]، زیرا عـده ای از آنها ناقل روایتی بودند که امامت را در پسر بزرگ تر امام قبلی منحصر می دانستند.[۱۲] اما در منابع چـنین آمـده که در آغاز بیشتر اصحاب امام صـادق (ع) [۱۳]بـه عـبدالله پیـوستند، امـا عده کمی از آنـها او را در مـسائل فقهی (حلال و حرام) امتحان نمودند و پس از آنکه پاسخهای صحیح و شایسته ای دریافت نکردند، امامت او را انکار کردند و به امـامت امـام مـوسی کاظم (ع) معتقد شدند.[۱۴] اما آنچه فرقه فـطحیه را کـم ضـرر سـاخته بـود، آن بـود که عبدالله بیش از هفتاد روز زنده نماند. در روایتی نیز امام صادق (ع) برای فرزندش موسی (ع) این پیشگویی را بیان می کند که بعد از من برادرت به جای من خواهد نشست و ادعـای امامت خواهد کرد. اما تو اصلاً با او درگیر نشو، زیرا او اولین فرد از خاندان من است که به من ملحق خواهد شد.[۱۵]
پس از مرگ او، بیشتر یارانش که تعداد زیادی از فقها را در خود جـای داده بـودند، به امامت امام کاظم (ع) معتقد و امامت عبدالله را منکر شدند، زیرا طبق روایتی معتقد بودند که امامت به جز در مورد امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از برادر به برادر دیگر منتقل نـخواهد شـد. اما تعداد کمی از آنها که نوبختی اصحاب بزرگی همچون عبدالله بن بکیر بن اعین و عمار بن موسی ساباطی را از آنها می داند، امامت عبدالله را پذیرفتند و پس از مرگ وی بـه امـامت امام کاظم (ع) معتقد شدند. [۱۶]در حـقیقت در سـلسله امامت آنها میان امام کاظم (ع) و امام صادق (ع)، امام دیگری وجود دارد. و آنان ناچار بودند که انتقال امام (ع) از برادر به برادر دیگر را بپذیرند.
اما در برخی از مـنابع چـنین آمده که عده ای از فـطحیه پس از مـرگ عبدالله، به امامت و بعدها به مهدویت فرزندش محمد معتقد شدند.[۱۷] البته در منابع تاریخی و فرقه شناسی شاهدی برای اثبات چنین نظری یافت نشد. این در حالی است که در برخی از منابع کهن چنین آمـده کـه عبدالله هنگام مرگ فرزند ذکوری از خود به جای نگذاشت[۱۸] و به همین علت طرفدارانش به امامت امام موسی (ع) گرویدند.
امابه هر حال، گروهی که در تاریخ تشیع به عنوان فطحیه مـاندند و تـا زمان امـام حسن عسکری (ع) کم و بیش در جوامع شیعی حضور دارند، همانها هستند که امام کاظم (ع) را امام هشتم خود مـی دانستند. از مهم ترین افراد این گرایش می توانیم از خاندان بنی فضال و از جمله حسن بـن عـلی بـن فضال (م ۲۲۰ق) نام ببریم.[۱۹] او در زمان امامت امام رضا (ع) می زیسته و یکی از خصیصان آن حضرت (ع) معرفی شده است و گفته اند در تـمام عـمر خود فطحی بوده و فقط در آخرین لحظات زندگی اعتراف به حق (انکار امامت عـبدالله ) کـرده اسـت. [۲۰]
چنان که اشاره شد، در برخی از کتب اسامی شانزده نفر از بزرگان فطحیه از قرار زیر ذکر شده اسـت: احمد بن محمد بن حسن بن علی بن فضال، اسحاق بن عمار، حسن بن علی بن فضال، عبدالله بن بـکیر شیبانی، علی بن اسباط، عـلی بن حـدید بن حکیم، علی بن حسن بن علی بن فضال، عمار بن موسی ساباطی، عمار بن سعید مدائنی، محمد بن سالم بن عبدالحمید، محمد بن ولید بجلی، مصدق بن صدقه، معاویه بن حکیم، یونس بن عبدالله، یونس بن عبدالرحمن، یونس بن یعقوب.[۲۱] گرچه درباره فطحی بـودن تعدادی از این اسامی مانند یونس بن عبدالرحمن، علی بن اسباط و مصدق بن صدقه بحثهای فراوانی وجود دارد، اما نکته مهم آن است که افراد بسیاری از این فهرست، معاصر امام رضا (ع) بوده اند و حتی برخی از آنها از راویـان حـضرت (ع) به شمار می آیند که از آن جمله می توانیم از یونس بن عبدالرحمن، علی بن حدید بن حکیم، مصدق بن صدقه و حسن بن علی بن فضال یاد کنیم.[۲۲]
اما جالب توجه آن است که شیخ طوسی(ره) در کتاب رجال خود، ضمن شـمارش نـام اصحاب امام رضا (ع)، هیچ یک از آنها را متهم به فطحی بودن نمی کند. به نظر می رسد این نکته می تواند بیانگر عدم تأثیر گرایش فطحی در پذیرش اصل امامت امام رضا (ع) باشد، چنان که در کـمتر گـزارش یا روایتی سخن از درگیری مستقیم امام رضا (ع) با فطحیان به میان آمده است. شاید بتوان گفت: علل این عدم درگیری می تواند ریشه در آن داشته باشد که اولاً فطحیان معمولاً فقهیان بـزرگ شـیعه بـودند که خود را داخل در مناقشات کـلامی نـمی کردند و مـهم ترین مسئله کلامی آن روز شیعیان امامی که مسئله امامت امام رضا (ع) بوده، به هر حال مورد قبول آنها بوده است گرچه آن حـضرت (ع) را در سـلسله امـامت، امام نهم به حساب می آوردند.
ثانیاً، فطحی مـذهبان حـاملان روایات فراوانی بودند که با توجه به آنکه در موارد فراوان به عنوان افراد ثقه و مورد اطمینان معرفی می شده اند، از دسـت دادن آنـها بـرای جامعه امامی خسران عظیمی به حساب می آمد.
ثالثاً، عمده درگـیری درون مذهبی امام (ع) در آن هنگام واقفیه بودند که علاوه بر آنکه امامت امام رضا (ع) را نمی پذیرفتند، از خطرناک ترین گروهها برای از هم پاشیدن انـسجام درون مـذهبی به شمار می آمدند و شاید امام (ع) صلاح نمی دید که با وجود درگـیری آنـها، جبهه تازه ای را علیه فطحیان بگشاید.
از اینجاست که برخی از رجال شناسان معاصر امامیه، با توجه به وضعیت ایـن فـرقه، بـه مقایسه آن با واقفیه پرداخته و آنها را نزدیک ترین فرقه به امامیه بر شمرده اند، زیـرا در نـظر ایـنان اولاً آنها بر خلاف دیگر فرق به انکار امامت هیچ یک از امامان دوازده گانه نپرداختند و فقط بـه واسـطه شـبهه ای که برایشان پیش آمده بود، امامی به امامان دوازده گانه افزودند و روایات حاکی از امامت امـامان دوازده گانه را به امامت دوازده گانه فرزند امام علی (ع) توجیه کردند. بنابراین، فطحیان در هر حال (بـه جـز کـسانی که در فاصله هفتاد روزه حیات عبدالله افطح پس از امام صادق (ع) از دنیا رفته اند. ) عارف به امـام زمـان خود بوده اند. ثانیاً، فطحیه بر خلاف دیگر فرقه ها و از جمله واقفیه در فروع فقهی اخـتلافی بـا امـامیه ندارند، زیرا از امام اضافی خود یعنی عبدالله هیچ حکم فقهی را دریافت نکردند و هرچه در کتب آنـها وجـود دارد، روایات حاکی از امامان امامیه است.[۲۳]
اما ناگفته نماند که پذیرش اصل انـتقال امـامت از بـرادر به برادر، این زمینه را برای فطحیان و بلکه دیگر جریانات شیعی فراهم آورد که به این اصـل در هـنگام پدیـد آمدن بحرانهای شدید عمل کنند و از مسیر امامیه منحرف شوند. پس از وفات امام حـسن عـسکری (ع) و در حالی که تعداد زیادی از شیعیان از وجود فرزندش بی خبر بودند، ادعای جعفر برادر امام حسن عسکری (ع)، عده ای از شـیعیان را بـه خود جذب کرد و در این بین عده ای از فطحیه و از جمله علی بن طاحی (طاحن) بـا تـکیه بر همان اصل پیشین خود به جـعفر پیـوستند.[۲۴]
نـکته پایانی در این بحث آنکه به واسطه فـراهم آمـدن مجموعه ای عظیم از روایات ائمه (ع) در نزد محدثان فطحیه و عدم امکان چشم پوشی از آنها و نیز مـعروف نـبودن آنها به دروغگویی و جعل و وضـع، و هـمچنین نداشتن انـگیزه کـلامی در جـعل روایات، امامان شیعه یاران خود را بـه اسـتفاده از این میراث عظیم سفارش نموده اند و به این نکته توجه داده اند که فـقط بـه روایات آنها و نه به آرا و نظریاتشان تـمسک کنید، چنان که از امام حـسن عـسکری (ع) درباره روایات خاندان بنی فـضال کـه معروف به گرایش فطحی بودند، چنین نقل شده است «خذوا ما رووا و ذروا ما رآوا.»[۲۵]
۲ـ فـرقه واقـفیه
الف ـ واژه شناسی
واقفه در اصطلاح فرقه شناسی شـیعی در اسـتعمال عـام خود به گـروهی گـفته می شود که به هـر دلیـل در سلسله امامت امامان دوازده گانه شیعی، به جز بر آخرین امام (ع)، بر امام دیگری تـوقف کـرده و امامت را منتهی به او دانسته باشند و امـامت امـامان پس از او را نپذیرفته بـاشند.
از ایـن رو اسـت که در منابع کهن شـیعی اعم از کتب فرقه شناسی و برخی از کتب رجالی همانند اختیار معرفه الرجال کشی، فرقه هایی همچون سبائیه، بـاقریه، نـاووسیه که به ترتیب بر امام عـلی (ع) امـام بـاقر (ع) و امـام صـادق (ع) توقف کردند و امـامان بـعدی را نپذیرفتند، واقفه گفته شده اند.[۲۶] همچنان که این اصطلاح درباره گروهی که پس از وفات امام حسن عسکری (ع) مـعتقد بـه عـدم وفات او بودند و امامت دوازدهمین امام را نمی پذیرفتند، نـیز بـه کـار رفـته اسـت.[۲۷] امـا این واژه در اصطلاح خاص خود تنها به گروهی گفته می شود که پس از وفات امام کاظم (ع)، امامت امام رضا (ع) را نپذیرفتند که خود به گروههایی از قرار زیر تقسیم شدند:
۱-گروهی کـه معتقد بودند امام موسی بن جعفر (ع) زنده است و همو قائم مهدی است که جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. آنان چنین گمان کردند که او مخفیانه از زندان بیرون آمده، بدون آنکه کسی او را ببیند.
۲-گـروهی کـه معتقد بودند، امام (ع) از دنیا رفته و پس از مدتی دوباره زنده گشته و در مکانی مخفی شده است و همو قائم است. و آنان روایاتی را از قول امام صادق (ع) نقل می کنند که علت نامگذاری قائم را بر خـاستن او پس از مـرگ می داند.
۳-گروه سوم معتقد بودند که او به وسیله بنی عباس کشته شده و همو قائم است، اما در هنگام قیام خود زنده خواهد شد و جهان را پر از عـدل و داد خـواهد کرد.
۴-باور گروه چهارم بـر ایـن بود که امام (ع) کشته نشده بلکه از دنیا رفته و خداوند او را به سوی خود بالا برده و در هنگام قیامش او را به زمین خواهد فرستاد.[۲۸]چنان که مشاهده می شود، قـدر مـشترک تمامی این گروهها عـدم پذیـرش امامت امام رضا (ع) و امامان پس از اوست، گروه پنجم را نیز که به علت تعارض گزارشها امامت امام رضا (ع) را نپذیرفته بودند، می توان در این مجموعه داخل کرد. این گروه می گفتند: به علت ورود روایـات فـراوان مبنی بر قائمیت و مهدویت امام کاظم (ع)، نمی توان این مسئله را تکذیب کرد و از سوی دیگر مرگ پدران امام (ع) نیز غیر قابل انکار است که همین مسئله می تواند مؤید صحت گزارشهای مرگ امام (ع) بـاشد، مـا در میان ایـن دو دسته روایات سرگردانیم و بر امامت امام کاظم (ع) توقف می کنیم تا امام رضا (ع) بتواند با دلالتها و نشانه های قـانع کننده امامت خود را اثبات نماید. [۲۹]
در برخی از منابع کهن برای این فـرقه، واژه های دیـگری همچون موسویه[۳۰] و ممطوره نیز به کار رفته است. اصطلاح اخیر به معنای سگ باران زده است که بـسیار بـد بو بوده و هرچه خود را تکان دهد، باعث پراکنده شدن بیشتر نجاست به اطـراف مـی شود. ایـن اصطلاح برگرفته از مناظره دو تن از بزرگان امامیه به نامهای علی بن اسماعیل میثمی و یونس بن عبدالرحمن با بـرخی از واقفه برگرفته شده که در پایان علی بن اسماعیل به آنها گفت: «ما انتم الا کـلاب ممطوره؛ شما تنها سـگان بـاران زده ای هستید.»[۳۱] بدین ترتیب، این لقب نکوهش آمیز برای آنها در میان امامیه مشهور گشت.[۳۲]
در مقابل، به کسانی که به وفات امام کاظم (ع) یقین پیدا کرده و پس از وی امامت امام رضا (ع) را پذیرفتند«قطعیه» مـی گویند.[۳۳] در اینجا قطع به معنای یقین و یقین به مرگ امام کاظم (ع) است و نه به معنای قطع سلسله امامت.[۳۴]
ب ـ علل اهمیت واقفیه
در میان فرقه های انشعابی از امامیه، واقفیه از اهمیت بسزایی برخوردارند، زیرا دارای ویـژگیهایی هـستند که برخی از آنها در کمتر فرقه انشعابی دیده می شود که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱-سران این گروه و تعداد زیادی از شخصیتهای پیوسته به آنها،[۳۵] از بزرگان فقهای شیعه به شـمار مـی رفتند که طبیعتاً جایگاه رفیعی در نزد شیعیان داشتند و موضع گیری آنها در مقابل امامت امام رضا (ع) بیشتر شیعیان را به آنها ملحق می کرد و یا لااقل در حالت شک و حیرت می انداخت.
۲-آنها میراث دار بخش عـظیمی از مـیراث روایی شیعه در ساحتهای مختلف فقه، کلام، تفسیر و دیگر معارف اسلامی و شیعی بودند که طبیعتاً ممکن بود در این میان، روایاتی موافق با گرایشهای آنها و یا روایاتی دوپهلو که امکان اسـتفاده آنـها را فـراهم می آورد، نیز وجود داشته بـاشد. هـمین مـسئله شیعیان امامیه را در برخورد با پذیرش روایات آنها دچار مشکل می کرد و چنان که مشاهده می کنیم، در موارد مختلف، رجالیون شیعه متذکر واقفی بودن افـراد شـده و بـه اظهار نظر های مختلف پیرامون آنها پرداخته اند.[۳۶]
۳-سازمان وکـالت امـامیه که نقش اصلی در بنیانگذاری آن را امام کاظم (ع) بر عهده داشت[۳۷]، در دوران امامت ان حضرت (ع) توانست رشد قابل ملاحظه ای داشته باشد و به سـرعت بـه سـمت اهداف خود برود که همانا ساماندهی بیشتر شیعه و اداره امور آنـها از جهات مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بود. اما پدید آمدن این فرقه که اتفاقاً سران آن از سران این سازمان نـیز بـودند، ضـربه محکمی بر پیکره این سازمان زد و تا مدتی آن را در حالت ضعف قرار داد.
۴-گـرچه ادعـای مهدویت برای امامان شیعه یا شخصیتهای دیگر قبلاً در میان گروههای مختلف شیعه همانند کسیانیه، باقریه، نـاووسیه وجـود داشـت، اما این اولین بار بود که گروهی از بزرگان و فقهای شیعه که قـبلاً از جـایگاه قـابل توجهی در میان شیعیان برخوردار بودند، این اندیشه را در مورد امامی مطرح می کردند و به شدت بـر آن اصـرار مـی ورزیدند.
۵-این گروه به دنبال طرح این اندیشه و برای جا انداختن آن در میان شیعه، شروع بـه نـگارش نوشته هایی کردند که عمدتاً عنوان کتاب الغیبه داشت. آنان در این راه، روایات فراوان ائمـه (ع) دربـاره اصـل غیبت و نیز روایاتی را که به ادعای خود صریحاً یا ظاهراً بر غیبت و مهدویت امـام کـاظم (ع) تطبیق می شد، جمع آوری کردند و از این جهت نقش مهمی در گستراندن این روایات ایفا کـردند. [۳۸] در ایـن عـرصه، گرچه برخی از بزرگان امامیه همانند شیخ طوسی (ره) در کتاب الغیبه خود و به مناسبت بحث رد مهدویت و قـائمیت امـام کاظم (ع)، بیش از چهل روایت از یکی از نوشته های واقفیه با نام علی بن احمد عـلوی مـوسوی را آورده و بـا استدلالهای مختلف به رد آنها پرداخته است[۳۹]، اما نباید از نظر دور داشت که این گونه روایات و البته آن هـم در مـباحثی هـمانند علائم ظهور که منافات با مهدویت امام دوازدهم (عج) نداشته باشد، در بـرخی از کـتب غیبت نگاری امامیه همچون کتاب الغیبه نعمانی راه یافته است.
۶-درگیری شدید این گروه با امام رضا (ع) و نـیز عـکس العمل امام (ع) در برابر این گروه و اندیشه آنها و موضع گیری شدید در برابر آنها در ساحتهای مـختلف اعـتقادی، اجتماعی و سیاسی، اهمیت این گروه را مضاعف مـی سازد، بـه گـونه ای که چنان که خواهیم دید، عمده مشغله فـکری امـام رضا (ع) مبارزه با این گروه و کج اندیشیهای آنها بود. امام می کوشید تا شـیعیان فـروغلتیده به دامان آنها را نجات دهـد و از گـمراهی دیگر شـیعیان جـلوگیری کـند. در اینجاست که باید گفت: در صورت نـبود چـنین جریان پرقدرتی، مسلماً امام (ع) بهتر می توانست به تبلیغ معارف اسلامی و شیعی بـپردازد، زیـرا از جهت سیاسی فرصت گرانبهایی در اختیار امـام (ع) قرار گرفته بود کـه در مـیان تاریخ ائمه (ع) کم نظیر بـود.
۷-بـالاخره دیرپایی و حضور آنها تا قرنها بعد و همچنین تأثیرگذاری اندیشه های آنها در مقاطع مختلف تـاریخ تـشیع، از دیگر علل اهمیت این فـرقه اسـت.
گـرچه ولایت عهدی امام رضـا (ع) نـقش عظیمی در بازگشت واقفیان بـه امـامیه و پذیرش امامت آن حضرت (ع) ایفا کرد و تا حد زیادی باعث افول آنان شد، اما کـودکی امـام جواد (ع) در هنگام شهادت پدرش، باعث تکاپوی دوبـاره واقـفیان شد[۴۰] و آنـها تـوانستند عـده ای از شیعیان را به خود جـذب کنند.[۴۱] برخی چنین معتقدند که در طی دوران امامت امام رضا (ع) تا امام حسن عسکری (ع)، دوره نزاع مـیان جـریان واقفه با امامیه ادامه داشته اسـت. آنـان در ایـن زمـینه از گـزارش جعفر بن حرب مـعتزلی (د ۲۳۶ ق) بـهره می گیرند که اشاراتی به فعالیت این فرقه دارد.[۴۲] در برخی از منابع رجالی کهن شیعی، سخن از شخصیتی با نـام حـُمَید بن زیـاد (د ۳۱۰ق) آمده که واقفی بوده و کتابهای متعددی را نـگاشته اسـت.[۴۳]
در حـالی که بـه عـلت وجـود این شخصیت، پایان فعالیت واقفه در قرن چهارم دانسته شده است، اخیراً برخی از محققان با توجه به مطالعات مستشرقانی مانند مادلونگ که در تحقیق خود عمدتاً بر کتب جـغرافیای تاریخی تکیه کرده، به این باور رسیده اند که این فرقه دست کم در قرن ششم هجری فعال بوده اند که البته این فعالیت در شهرهای مرکزی حکومت بلکه در دوردست ها یعنی در آفریقای غربی بـوده اسـت. ادریسی که حوالی سال ۵۴۸ق، کتاب جغرافیای خود را با عنوان نزهه المشتاق فی اختراق الافاق می نگاشته، چنین آورده که عده ای از مردم دومین شهر این منطقه بر مذهب موسی بن جعفرند کـه آنـها از پیروان دانشمندی به نام علی بن ورسند بجلی به شمار می روند که از دانشمندان اوایل قرن سوم شیعه بوده است و از این رو این فرقه بـا نـام «بجلیه» نیز معروف شده اند.[۴۴]
ج ـ عـلل و زمـینه های پیدایش، رشد و گسترش واقفیه
گرچه در منابع کهن شیعی، هنگام گزارش پدید آمدن واقفه بیشتر بر روی علل اقتصادی یعنی اختلاس عده ای از وکلای امام کاظم (ع) تـکیه مـی شود، [۴۵] اما با مطالعه دقـیق تر در روایـات و گزارشهای رسیده و تحلیل آنها می توان مجموعه ای از علل را در پیدایش و رشد و گسترش این گروه برشمرد که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود.
۱.فعالیت های امام کاظم (ع)
با مطالعه سیره امام کاظم (ع) در می یابیم کـه ایـن سیره از جهت سیاسی به گونه ای متفاوت از سیره امامان پیشین است. زیرا در این سیره مجموعه شواهدی را مشاهده می کنیم که این نظریه را که امام (ع) در صدد فراهم آوردن زمینه های ساماندهی به امور شیعیان در جـهت تـشکیل حکومت بـوده، تقویت می کند. از آن جمله می توانیم اموری همچون تشکیل و تقویت سازمان وکالت، جمع شدن اموال فراوان نزد وکلا، گـرفتن وجوه شرعی همانند زکات و خراج به صورت گسترده[۴۶] و بالاخره زندانی شـدن امـام (ع) در زمـان هارون را ذکر کنیم.
از سوی دیگر، نهی شدید امام (ع) از همکاری یاران خود با حکومت[۴۷] (تا از سویی کمک بـه انـسجام شیعیان کرده باشد و از سوی دیگر پایه های حکومت عباسی را تضعیف کرده باشد) و در عین حـال اجـازه و بـلکه تشویق برخی از افراد مانند علی بن یقطین به نفوذ در دستگاه حکومتی[۴۸] (برای آنکه از اخبار حکومتی آگـاه باشد) و نیز توبیخ شدید افرادی از اصحاب خود مانند صفوان جمال که شترهای خـود را برای سفر حج بـه هـارون کرایه داده بود[۴۹]، از دیگر شواهد این مسئله به شمار می آیند.
بالاخره داعیه داشتن امام (ع) را باید در تعیین حدود و ثغور فدک مشاهده کنیم که در پاسخ هارون برای تعیین حدود ان به منظور بازپس دهی آن منطقه، حـدود آن را به گونه ای تعیین کرد که با گستره حکومتی آن دوره برابر بود.[۵۰]به نظر می رسد مجموعه این شواهد، شیعیان آن حضرت (ع) را به این نتیجه رسانیده بود که حضرت (ع) درصدد تشکیل حکومت است و از آنجا کـه تـصور آنان از حکومت، همان حکومت آرمانی مهدی بوده، به آسانی باور نمی کردند که امام (ع) از دنیا رفته باشد، بدون آنکه موفق به تشکیل حکومت آرمانی شده باشد. یعنی حکومتی که عدل و داد را بـرپا سـازد و جور و ظلم را از بین برد. از این رو، ادعاهایی چون غیبت حضرت (عج) و یا رجعت او در نزد شیعیان پذیرفتنی می شد. همچنین زندانی بودن آن امام (ع) در اواخر عمر و عدم امکان ارتباط با او، این ادعا را پذیـرفتنی تر مـی کرد.
۲.روایات قائم و مهدی
روایات قائم و مهدی از دیرباز در میان شیعه گسترده شده و به عنوان یکی از آمال مهم شیعیان مطرح می شد. در طول تاریخ مشاهده می کنیم که گاهی فردی با این ادعـا بـرمی خیزد و تـعداد زیادی از شیعیان را به خود جـذب مـی کند. بـه نظر می رسد در طول دوران امامت امام کاظم (ع) و به ویژه در سال های واپسین عمر آن حضرت (ع) در زندان و همچنین پس از وفات آن حضرت (ع)، تعدادی از شیعیان افراطی در ایـن روایـات دسـتکاری نمودند و یا روایاتی را به گونه ای جعل کردند کـه فـقط قابل تطبیق بر امام موسی کاظم (ع) باشد، مانند آنکه از امام صادق (ع) چنین نقل می کردند که «سابعکم قائمکم»[۵۱] (یعنی هـفتمین فـرد سـلسله امامت قائم است). این روایات زمینه مناسبی برای اعتماد بـه قائمیت امام کاظم (ع) و به دنبال آن ادعای عدم وفات او پدید می آورد.[۵۲]آنچه این ادعا را پذیرفتنی تر می کرد، آن بود که شـیعیان غـیر امـامی قبلاً در گروههای مختلف خود با آموزه غیبت آشنا بودند و گاهی مـدعی غـیبت افرادی همچون محمد حنفیه، ابوهاشم، امام باقر (ع) و امام صادق (ع) می شدند.[۵۳] بنابراین، غیبت امامی از سلسله امامان امـامیه بـرای آنـها امر عجیبی نبود.
۳.شبهه «الامام لا یغسله الا الامام»
در میان شیعیان روایتی شایع بـود کـه بـرخی آن را از جمله علائم امامت می دانستند. آن روایت این بود که امام (ع) قبلی به جز به وسـیله امـام بـعدی غسل داده نمی شود و از آن تعبیر به «الامام لا یغسله الّا الامام» می شد.[۵۴] واقفیه از این گونه احادیث به شـدت سـوء استفاده می کردند و با توجه به عدم حضور امام (ع) در بغداد در هنگام وفات پدر خود، بـه نـفی امـامت او می پرداختند. یکی از سران واقفیه به نام علی بن ابی حمزه شبیه این شبهه را مطرح سـاخت[۵۵] و امـام (ع) در پاسخ او استناد به ماجرای شهادت امام حسین (ع) و حضور یا عدم حضور امام سـجاد (ع) در کـربلا کـرد و هر پاسخی را که آنان برای حل این شبهه می دادند، امام (ع) درباره خود نیز جاری مـی دانست.[۵۶] البـته وجود این گونه روایات دانشمندان شیعه را واداشته است تا پاسخهای مناسبی برای این شـبهه بـیابند و در ایـن زمینه تا حدودی موفق بوده اند. چنان که شیخ صدوق این گونه روایات را حاکی از نهی تحریمی دانسته اسـت و نـه عـلامت امام، بدین معنا که با وجود حضور امام بعدی، غسل امام قـبلی بـر دیگران حرام است و فقط باید امام متکفل این امر بشود. اما اگر کسی غیر از امام، اقـدام بـه غسل کرده، دلیل بر بطلان امامت امام بعدی نخواهد بود.[۵۷]
۴.وجود زمـینه بـرای شبهه عقیم بودن امام رضا (ع)
از آنجا کـه امـام رضـا (ع) تا سال ۱۹۵ق[۵۸] یعنی در حالی که دهه پنجم عـمر خـود را سپری می کرد، صاحب فرزندی نشده بود، از این رو شبهه عقیم بودن امام (ع) دارای زمینه های مـساعدی بـرای پذیرش شده بود. این در حـالی بـود که عـمده فـعالیتهای واقـفیه علیه امام (ع) در همین دوران بی فرزندی امام (ع) بـود. ایـن شبهه بدین گونه مطرح می شد که از قول امام صادق (ع) روایتی نقل شد. کـه امـام نمی تواند عقیم باشد. سپس به امـام رضا (ع) گفته می شد: در حـالی کـه سنی از تو گذشته است و هـنوز دارای فـرزند نشده ای. حسین بن قیاما یکی از سران واقفه چنین مسئله ای را نزد امام (ع) مطرح کـرد. پاسـخ امام (ع) در آن هنگام، پیشگویی از تـولد فـرزندی در زمـانی نزدیک بود کـه بـه گفته راوی هنوز یک سال نـگذشته، پیـشگویی امام (ع) محقق شد.[۵۹]
۵.علل اقتصادی
چنان که اشاره شد، در دوران امامت امام کاظم (ع) به واسطه تـشکیل سـازمان وکالت و اخذ گسترده وجوهات همچون زکـات و خـراج و نیز فـراوانی هـدایای شـیعیان، اموال فراوانی نزد وکـلای آن حضرت (ع) جمع شده بود که حضور امام (ع) در زندان باعث عدم مصرف آنها شده بود. رعـایت مـسائل امنیتی نیز احتمالی است که دربـاره جـمع شـدن چـنین امـوالی ذکر شده اسـت، زیـرا امام (ع) می دانست که هارون به شدت او را در نظر دارد و از این رو نمی خواست اموال به او منتقل شود تا مبادا بـهانه ای بـه دسـت حکومت بیفتد.[۶۰]
طبیعتاً شدت اختناق و مراقبت هـارون بـرای ارتـباطات حـضوری و مـکاتبه ای امـام (ع) این اقتضا را داشت که وکیلان تا حدی از خودمختاری برخوردار باشند تا نظام وکالت دچار مشکل نشود. این خودمختاری تعدادی از وکیلان سرشناس را وسوسه کرد تا پس از وفات امام (ع) در حـالی که اموال فراوانی نزد آنها جمع شده بود، به انکار امامت امام رضا (ع) بپردازند تا مجبور نشوند این اموال را به او تحویل دهند. درباره مقدار این اموال یونس بن عبدالرحمن، یکی از بزرگان اصـحاب امـام رضا (ع)، نقل می کند که در نزد زیاد بن مروان قندی هفتاد هزار دینار و در نزد علی بن ابی حمزه بطائنی سی هزار دینار جمع شده بود.[۶۱] چنان که گفته شده در نزد عثمان بن عیسی رواسـی وکـیل امام (ع) در مصر اموال فراوان و تعداد شش کنیز از اموال امام (ع) موجود بوده است. [۶۲]نیز درباره حیان سراج گفته شده که سی هزار دینار از امـوال زکـات و دیگر وجوهات خاندان اشاعثه در نـزد او بـاقی مانده بود.[۶۳] این اموال همچنان که وسوسهگر این وکلا بوده، کارکرد دیگری داشته است و آن اینکه وکلا به وسیله آن می توانستند به خریدن تعداد دیگری از شیعیان و حـتی اصـحاب اقدام نمایند. چنان که یـونس بن عـبدالرحمن که دارای جایگاه رفیعی در نزد امامیه بود، خود نقل می کند که به او پیشنهاد رشوه ده هزار دیناری داده شد تا از آنها دفاع کند.[۶۴] یونس نمی پذیرد و به شدت از امامت امام رضا (ع) دفاع می کند. هـمچنین دربـاره صفوان بن یحیی از دیگر بزرگان اصحاب امام رضا (ع) نیز چنین نقل شده که واقفیه اموال زیادی در راه جذب او هزینه کردند و عاقبت ناموفق ماندند.[۶۵]
اما باید توجه داشت که تاریخ تنها عـدم پذیـرش رشوه از سـوی صفوان و یونس را نقل کرده است و طبیعتاً کسانی که رشوه گرفته اند، خود به نقل آن نمی پردازند. از اینجا مـی توانیم چنین بهره برداری کنیم که بالاخره تعدادی بوده اند که به وسیله رشـوه خـریداری شـده اند، هرچند نام آنها در کتب تاریخ و رجال نیامده است. زیرا طبیعی است که گسترش چنین حرکت ضد امـامتی نـمی تواند تنها معلول شبهات عقیدتی پیش گفته باشد و حتماً صرف هزینه های مالی نیز در این جـهت نـقش مـهمی داشته است.
د) موضع گیری های امام رضا (ع) در مقابل واقفیه
با دقت در روایات و گزارشهای رسیده، چنین به دسـت می آید که حداقل در هجده سال از دوران امامت بیست ساله، امام رضا (ع) (۱۸۳ ـ۲۰۳ق) با واقفیه و شـبهات آنها دست به گـریبان بـوده است، چنان که به گزارشی برخورد می کنیم که امام (ع) در هنگام پیمودن مسیر خود از مدینه به مرو در سال ۲۰۱ق، در نزدیکی پل یا روستایی به نام اربق (اربک) در نزدیکیهای رامهرمز یا اهواز[۶۶] با شخصی به نـام جعفر بن محمد نوفلی برخورد می کند که او شبهات واقفیه را مطرح می سازد و امام (ع) به آنها پاسخ می دهد.[۶۷] چنان که اشاره شد، ویژگیهای جریان واقفیه به گونه ای بود که شدت مبارزه امام (ع) را در ساحتهای مختلف می طلبید و از ایـن رو شـاهد موضع گیری های گوناگون امام (ع) در مقابل این جریان هستیم. به طور خلاصه می توان گونه های مختلف موضع گیری های امام (ع) را در ذیل موارد زیر بیان کرد:
۱.مناظره ها و پاسخهای علمی
به گوشه هایی از این مناظرات در بخشهای گذشته اشـاره شـد. آغاز کننده این مناظرات عمدتاً سران واقفیه بودند که شبهات خود را در زمینه های مختلف مطرح می کردند و پاسخ آن را می شنیدند.
این شبهات، علاوه بر موارد پیش گفته همچون شبهه عقیم بودن امام و نـیز وجـوب غسل امام قبلی به وسیله امام بعدی و نیز شبهات مربوط به مهدویت امام (ع)، در عرصه های دیگری همچون اعتراض به امام (ع) به جهت عدم تقیه و نیز شبهه عدم وفات امام کـاظم (ع) و یـا لااقـل تشکیک در وفات آن امام (ع) نیز خـود را نـشان مـی داد.[۶۸]
۲.محاصره اجتماعی واقفیه
منظور ار محاصره اجتماعی، بازداشتن اصحاب و شیعیان از مراوده و رفت و آمد با واقفیه است. در برخی از گزارشها چنین آمده اسـت کـه امـام (ع) وقتی از همنشینی یکی از یاران خود به نام مـحمد بن عـاصم با آنان باخبر می شود، او را به شدت نهی می کند.[۶۹] در روایات دیگر امام (ع) به صحابی خود به نام یحیی بن مـبارک دسـتور مـی دهد که تا می تواند با واقفیه دشمنی کند.[۷۰]
۳.محاصره اقتصادی
مـنظور از محاصره اقتصادی، محروم ساختن واقفیه از بهره وری از زکات و دیگر وجوهاتی است که تصمیم گیری در آن با امام (ع) است. در روایتی یکی از اصـحاب بـه نـام یونس بن یعقوب از امام (ع) درباره پرداخت زکات به آنها می پرسد و امام (ع) بـه شـدت او را از این عمل باز می دارد.[۷۱]
۴.لعن و نفرین برآنها
روایات متعددی از امام (ع) رسیده که در آنها واقفیه مورد لعـن امـام (ع) قـرار گرفته اند.[۷۲] شدت لعن امام (ع) با عبارتی همچون «لعنهم الله ما اشدّ کذبهم»،[۷۳] نـشانگر گـستردگی فـعالیت آنها و دلخوری شدید امام (ع) از آنهاست.
همچنین در برخی از گزارشها چنین آمده است که امام (ع) بـه یـاران خـود اجازه می دهد تا در قنوت نمازشان، این گروه را نفرین نمایند.[۷۴] این خود در بازداشتن اصحاب از هـرگونه مـراوده با آنان بسیار مؤثر بود.
۵.معرفی آنها به عنوان کفار
روایات فراوانی بـه امـام رضـا (ع) منسوب است که در آنها عباراتی به کار رفته که ظاهر آنها تکفیر واقفیه اسـت. از ایـن گونه روایات می توانیم به مواردی اشاره کنیم که واقفیه با عناوینی همچون زنادقه[۷۵]، کـفار[۷۶]، مـشرکان[۷۷] مـعرفی شده اند. در برخی روایات منسوب به امام جواد (ع)، آنان با زیدیه و ناصبیان مقایسه شده و در یک ردیـف قـرار داده شده اند.[۷۸]
ظاهر این گونه روایات خارج ساختن واقفیه از شمار مسلمانان است. اما بـا دقـت در مـضمون برخی از روایات به این نتیجه می رسیم که این شدت برخورد به علت انکار امامت و وصـایت وصـیی از اوصـیای الهی از سوی واقفیه است[۷۹]، چنان که در روایات فراوانی آنها به عنوان افراد شـکاک مـعرفی شده و به همین جهت مورد مذمت قرار گرفته اند. به علت همین شک که طبیعتاً شک در امـامت اسـت، برای آنها سرانجامی مانند زندیقان پیش بینی شده است.[۸۰] عباراتی همچون: «الواقف عـاند عـن الحق و مقیم علی سیئه»،۸۱ یعنی واقفی مـعاند حـق و پایـدار بر گناه خود است، نیز مؤید ایـن ادعـاست. از اینجا روشن می شود که تکفیر آنها به معنای اعلام خروج آنها از دایره مـعتقدان بـه سلسله امامت است.
دوران امـامت امام رضـا (ع) (۱۸۳ـ۲۰۳ق) از جـهت انـشعابات عقیدتی درون شیعی از اهمیت بسزایی برخوردار اسـت، زیـرا علاوه بر حضور گروههایی همچون غالیان، زیدیه، فطحیه و نیز فعالیت زیرزمینی اسـماعیلیه کـه در دوره های قبلی پدید آمده بودند، در ایـن دوره یکی از قدرتمندترین جریانهای فـقهی و کـلامی شیعه یعنی واقفیه پدید مـی آید. ایـن گروه به عللی همچون جایگاه فقهی و روایی سران آن، نقش آنان در دوره امام کاظم (ع) و نـیز در سـازمان وکالت و نیز سهم آنان در رواج انـدیشه غـیبت، جریانی ویژه اند. در ایـن مـیان، بیان کیفیت تقابل ایـن گـروه با امام (ع) و متقابلاً موضع گیریهای امام (ع) در مقابل آنها توجه خاصی را می طلبد.
با تحلیل این جـریان و نـیز فرصت سوزی که به علت فعالیتهای خـود بـرای امام (ع) ایـجاد کـردند، بـه خوبی می توان علت مـوضع گیریهای شدید امام (ع) در مقابل این جریان را دریافت. بالاخره این گونه موضع گیری که در ساحتهای مختلف علمی و عـملی اجـرا می شود، تضعیف شدید این جریان را در سـالهای واپسـین امـامت امـام (ع) فـراهم می آورد، هرچند پسـ از شـهادت امام (ع) این جریان دوباره فعال می شود و دردسرهایی را برای امامان بعدی به وجود می آورد.
پی نوشت ها:
[۱] صـفری فـروشانی، نعمت الله، غالیان، کاوشی در جریان ها و برآیند ها، مشهد، بـنیاد پژوهـشهای اسـلامی آسـتان قـدس رضـوی ۱۳۷۵ ص۱۲۵ ـ ۱۲۷.
[۲] برای آگاهی از برخی از فعالیتهای شدید ائمه (ع) در مقابل این جریانات و طرد آنها از جامعه شیعی و مبارزه شدید با عقاید آنها بنگرید به: بحار الانوار، ج۲۵، ص۲۶۱ ـ۳۵۲، و کتابهای آراء ائمه الشیعه فی الغلاه، هـویه الشیعه و نیز کتاب غالیان، ص۱۵۱ـ۱۶۸.
[۳] مسعودی، مروج الذهب، تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، بیروت، دار المعرفه ج۴، ص۲۷.
[۴] مقاتل الطالبیین، ص۵۲۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۴۷.
[۵] ابن اثیر، الکامل، بیروت، داراحیا، الثرت، ۱۴۰۸ ق، ج۴، ص۱۴۹.
[۶] برای اطلاع تفصیلی از این فرقه و عقایدشان رکـ: مـقاله «جارودیه »، دانشنامه جهان اسلام، ج ۹، ص۲۳۹ ـ۲۴۲. الارشاد، ص۵۵۷.
[۷] برای آگاهی از برخی از سرنخهای بحث مراجعه شود به: مجله اندیشه نو، (ویژه نامه امام رضا (ع))، آذر ماه ۸۵، شماره اول، ص ۴۸ و۹. (شیوه برخورد امام رضا (ع) با فرقه های درون شیعی).
[۸] برای اطـلاع بـیشتر از این فرقه و منابع مطالعاتی آن در این دوره مراجعه شود به: تاریخ فرق اسلامی، ج۲، ص۱۱۰ ـ۱۱۶
[۹] به علت آنکه او افطح الرجلین (یعنی دارای پاهای پهن و عریض) بود، به ایـن لقـب نامیده شده است (رک: فرق الشـیعه، ص۸۸ و الارشـاد، ص۵۵۵) و برخی گفته اند او افطح الرأس (دارای سر پهن) بوده است (فرق الشیعه، ص۸۸).
[۱۰] درباره پیشینه او، شیخ مفید چنین می نگارد: کان یخالط الحشویه و یمیل الی مذهب المرجئه (الارشاد، ص۵۵۴).
[۱۱] عبارت کـشی چـنین است: فد خلت عـلهم الشـبهه لما روی عنهم علیهم السلام: انهم قالوا: الامامه فی الاکبر من ولد الامام (اختیار معرفه الرجال، ج ۲، ص۵۲۵ و نیز رک: فرق الشیعه، ص۸۸ که مروی عنه این روایت را امام جعفر صادق (ع) می داند ).
[۱۲] عبارت کشی (عـامه مـشایخ العصابه و فقهاءها) و عبارت نوبختی (رجل من قال بامامه ابیه جعفر بن محمد غیر نفر یسیر) است.
[۱۳] شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، تصحیح و تعلیق میر داماد استر آبادی، تحقیق سید مـهدی رجـایی، قم، مـؤسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث ج۲، ص۵۲۵، فرق الشیعه، ص۸۸.
[۱۴] اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۵۲۵.
[۱۵] اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۵۲۵؛ فرق الشیعه، ص۸۹. برای اطلاع از اسامی ۱۶ نـفر از فطحیه که البته در فطحی بودن برخی از آنها سخن فراوان است مـراجعه شـود بـه: کتاب الرجال، ابن داود، ص۲۸۹.
[۱۶] اشعری، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، با مقدمه و تصحیح محمد جواد مشکور، تهران، مرکز انـتشارات عـلمی و فرهنگی، ۱۳۶۸، ص۸۸.
[۱۷] نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه تعلیق سید محمد صادق بحر العلوم، نجف اشـرف، مـطبعه الحـیدیه، ص۸۸: فمات عبدالله ولم یخلف ذکراً.
[۱۸] نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شیری زنجانی، قـم مؤسسه النشر الاسلامی، ششم، ۱۴۱۸ق، ص۳۶.
[۱۹] اردبیلی غروی، محمد بن علی، جامع الرواه، قم، مکتبه آیت العـظمی مرعشی نجفی، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۱۴.
[۲۰] حلی، حـسن بن عـلی بن داوود، کتاب الرجال، تصحیح سید محمد صادق آل بحر العلوم، نجف، مطبعه الحیدریه، ۱۳۹۲ق، ص۲۸۹.
[۲۱] برای اطلاع بیشتر از آنها و نیز دریافت معاصرت یا عدم معاصرت آنها با امام (ع) مراجعه شود به: کتب رجالی مانند جـامع الرواه، ذیل اسامی آنها.
[۲۲] الواقفیه دراسه تحلیلیه، ج۱، ص۳۴ به نقل از تنقیح المقال ما مقانی، ج۱، ص۱۹۴، الفائده السابعه.
[۲۳] فرق الشیعه، ص۱۰۶ و نیز رک: مکتب در فرآیند تکامل، ص۱۵۹. البته در این کتاب، علی بن حسن بن فضال از سران فطحیه نـیز جـزو گروندگان به جعفر شمرده شده که مخالف نظر علمای رجال شیعه است. منابعی که او برای تأیید ادعای خود آورده، (مانند الزینه، هدایه خصیبی و الملل و النحل شهرستانی) نیز در این زمینه غـیر مـعتبر به شمار می آیند.
[۲۴] کتاب الغیبه، ص۲۳۹و۲۴۰ و برای تحلیل سند و محتوایی این روایت نک: اصول علم الرجال بین النظریه و التطبیق، ص ۴۶۴ ـ۴۶۷.
[۲۵] برای اطلاع بیشتر رک: الواقفیه دراسه تحلیلیه، ص۴۱ ـ۴۸. و نیز مقاله «واقفیه»، مجله تـاریخ اسـلام، شماره ۲۳، ص۵۴و۵۵.
[۲۶] کمال الدین و تمام النعمه، ص۴۰، و قس: فرق الشیعه، ص۱۰۶.
[۲۷] فرق الشیعه، ص۹۱.
[۲۸] همان، ص۹۲.
[۲۹] الملل و النحل، ج۱، ص۲۷۵ و نیز رک: فرهنگ فرق اسلامی، ص۴۳۰.
[۳۰] فرق الشیعه، ص۹۲.
[۳۱] فرق الشیعه، ص۹۰.
[۳۲] گفته شده که واژه ممطوره می تواند به دو معنای بـاران زده و بـاران یـافته باشد که در معنای اول لقب ذم اسـت و در مـعنای دوم کـه شواهد تاریخی برای استعمال آن نیز وجود دارد، به عنوان وصف مدح به کار می رود. اما در هر حال همه شواهد بر آن اسـت کـه در مـورد واقفیه در معنای ذم خود به کار رفته است. رک: مـکتب در فـرآیند تکامل، ص۱۲۴ (پاورقی ).
[۳۳] درباره اختلاف فرقه نویسان بر سر واژه قطعیه و اظهار نظر های مختلف آنان مراجعه شود به: مکتب در فرآیند تـکامل، ص۱۲۷ (پاورقـی).
[۳۴] بـرای اطلاع کامل از فهرست اسامی این گروه مراجعه شود به: کـتاب الرجال، ابن داود، ص۲۸۶ ـ۲۸۹ که اسامی ۶۶ نفر را ذکر کرده است و برای اطلاع تفصیلی از این افراد و دیگر متهمان به وقف مـراجعه شـود بـه: الواقفیه دراسه تحلیلیه، ج۱، ص۲۵۹ ـ۶۱۸ و تمامی جلد دوم (۵۲۵ صفحه).
[۳۵] برای اطلاع تفصیلی مراجعه شـود بـه کتاب الواقفیه، ذیل اسامی آنها.
[۳۶] برای اطلاع از این سازمان و نقش امام کاظم (ع) مراجعه شود به: تـاریخ سـیاسی غـیبت امام دوازدهم (عج)، ص۱۳۴ و پس از آن و نیز رک: سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه (ع).
[۳۷] به عـنوان مـثال مـراجعه شود به: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عج ) ص۲۱و۲۲. و نیز مقاله «دو دستگی در شیعیان امام کـاظم (ع) و پیـدایش فـرقه واقفیه»، نوشته م. علی بیوکارا، ترجمه وحید صفری، مندرج در مجله علوم حدیث، شماره ۳۰ ص۱۸۲.
[۳۸] همان، ص۱۷۴ و ۱۷۵ و نـیز رک: الغـیبه، شیخ طوسی، ص۲۹ـ۴۲. برخی معتقدند که تاریخ نگارش این کتاب که با عنوان نـصره الواقـفه نـگاشته شده، قبل از وفات امام رضا (ع) بوده است. (رک: مقاله «غبیت صغری و نخستین بحران های امـامیه»، مـحمد کاظم رحمتی، مجله تاریخ اسلام، شماره ۲۵، ص۳۸).
[۳۹] دو دستگی در شیعیان امام کاظم (ع)، ترجمه وحید صـفری، مـجله عـلوم حدیث، شماره ۳۰، سال ۱۳۸۲، ص۱۸۸.
[۴۰] فرق الشیعه، ص۹۵.
[۴۱] غیبت صغری و نخستین بحران های امامیه، ص۳۸.
[۴۲] رجال النجاشی، ص۱۳۲.
[۴۳] مدرسی، سید حـسین مـکتب در فرآیندتکامل، ترجمه هاشم ایزد پناه_ تهران_ انتشارات کویر، ۱۳۸۶ ص۱۲۵(پاورقی ).
[۴۴] عیون اخبار الرضـا (ع)، ج۲، ص۱۰۳و۱۰۴؛ اخـتیار مـعرفه الرجال، ج۲، ص۷۶۰، ۷۶۱، ۷۶۷.
[۴۵] به عنوان مثال رک: اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۶۰ و نیز بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۳۱و۱۲۵.
[۴۶] اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۴۰.
[۴۷] بحار الانـوار، ج۴۸، ص۱۵۸
[۴۸] اخـتیار مـعرفه الرجال، ج۲، ص۷۴۰.
[۴۹] بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۴۴ و نیزقس: همان، ص۱۵۷.
[۵۰] الملل و النحل، ص۲۷۵.
[۵۱] برای اطلاع بیشتر مراجعه شود بـه: الواقـفیه، ج۱، ص۱۰۰ـ ۱۰۵ و مقاله «واقفیه»، ص۷۱ـ۷۲ و نیز مقاله «دو دستگی شیعیان. ..»، ص۱۷۱.
[۵۲] برای اطلاع بیشتر رک: غالیان کاوشی در جریان ها و برآیندها، ص۲۴۲ ـ ۲۴۶.
[۵۳] برای آگاهی از مـنابع ایـنگونه روایات رک: الواقفیه، ج۱، ص۹۵ ـ۹۷.
[۵۴] برای این شبیه گفته شد که در آن، راوی از تولی امور امام قـبلی (امـور کفن و دفن ) پرسش می کند و امام (ع) ماجرای کـربلا و حـضور یـا عدم حضور امام سجاد (ع) را شاهد می آورد کـه واضـح است، امام حسین (ع) نیازی به غسل نداشت. و نیز رک: عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۹۷و۹۸.
[۵۵] اختیار مـعرفه الرجـال، ج۲، ص۷۶۴.
[۵۶] شیخ صدوق، عیون اخبار الرضـا (ع)، تـصحیح حسین اعـلمی، بـیروت، مـؤسسه الاعلمی، ۱۴۰۴ق، ج ۲، ص ۹۷ و۹۸. عبارت ایشان چنین است: «. ..الصـادق عـلیه السلام انما نهی ان یغسل الامام الّا من یکون اماماً فان دخل مـن یـغسل الامام فی نهیه فغسله لم یبطل بـذالک امامه الامام بعده… »بـرای آگـاهی بیشتر از توجیهات امامیه رجوع شـود بـه: الواقفیه، ج ۲، ص ۹۶ ـ۹۸.
[۵۷] فرق الشیعه، ص۹۹.
[۵۸] عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۲۶. و نیز رک: الواقفیه، ص۱۱۰ ـ۱۱۲.
[۵۹] عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۰۴ (توضیح. شـیخ صـدوق ذیل روایت ۳)
[۶۰] عیون اخبار الرضـا (ع)، ج۲، ص۱۰۳.
[۶۱] هـمان، ص۱۰۴.
[۶۲] اخـتیار معرفه الرجال، ج۲، ص۷۶۰.
[۶۳] عـیون اخـبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۰۳.
[۶۴] رجال النجاشی، ص۱۹۷.
[۶۵] بـرای اطـلاع بیشتر از این ناحیه مراجعه شود به: عرفان منش، جلیل، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضـا (ع) از مـدینه تا مرو، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسـلامی آسـتان قدس رضـوی ۱۳۷۶. ص۵۱ ـ۵۴.
[۶۶] عـیون اخـبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۳۳.
[۶۷] برای اطلاع تـفصیلی از این مناظرات و پاسخهای امام (ع) مراجعه شود به: الواقفیه، ج۱، ص۱۵۵ ـ۱۶۴. و نیز رک: «مقاله دودستگی شیعیان امام کاظم (ع). ..»، ص۱۸۳ و۱۸۴.
[۶۸] اخـتیار مـعرفه الرجال، ج۲، ص۷۵۸.
[۶۹] همان، ص۷۶۲، عبارت امام (ع) چنین اسـت: «انـصب لهـم مـن العـداوه یا یحیی مـا اسـتطعت».
[۷۰] همان، ص۷۵۶، عبارت امام (ع) چنین است: «لا تعطهم فانهم کفار مشرکون زنادقه».
[۷۱] به عنوان مثال رک: همان، ص۷۵۸، ۷۵۹.
[۷۲] همان، ص۷۵۹.
[۷۳] هـمان، ص۷۶۲.
[۷۴] هـمان، ص۷۵۶ (حـدیث ۸۶۱ و۸۶۲)، ص۷۶۱ و۷۶۲.
[۷۵] همان، ص۷۵۹.
[۷۶] همان، ص۷۵۶.
[۷۷] همان، ص۷۶۱.
[۷۸] به عنوان نمونه رکـ: هـمان، ص۷۵۸ (. ..الاوصـیاء الذیـن کـفروا بـها الواقفه)، ص۷۶۲ حدیث ۸۸۰، ص۷۵۷، حدیث ۸۶۳.
[۷۹] همان، ص۷۵۶ و۷۵۷، ص۷۶۲ حدیث ۸۸۰ و ص۷۶۱، حدیث ۸۷۶ و ص۷۶۲، حدیث ۸۷۸.
[۸۰] همان، ص۷۵۶.