قدرت پلید و مرموز شیطان همواره از آغاز زندگی بشر توهم زا وترس آفرین بوده است و برخی از انسان های ابتدایی برای آسودگی از شر او به تکریم و تقدیسش می پرداختند، تا به امروزکه در مدل های نوین و در قالب آئین هایی با ایدئولوژی خاص سر برآورده و به اسم شیطان پرستی در دنیا مطرح شده است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، سران شیطانیسم در تلاشند این اجتماع را به تحقق برسانند و برای این مقصود، از ابزارهای متنوّع اطلاعرسانی بهره میبرند، که این نوشتار سعی داشته شاخصههای موجود در منابع شیطانیستی در رابطه با انسان جامعه شیطانیست را بررسی کند تا راه برای شناخت ابعاد کلی جامعه شیطانیست، هموار شود. خوب است بدانیم، همه این شاخصهها تحت هدف مخفی و پوشیدهای با سربرگ «تغییر ذائقه» هستند.
چنانچه همه اقسام شاخصههای مذکور در شکلهای متفاوت، هرکدام به گونهای به مخاطب «القا میشوند» و مخاطب تقریباً به طور غیرمستقیم و تحت تأثیر و تبعیت فضای حاکم بر کتابها و منابع و البته محافل حضوری، اینگونه احساس میکند که به این شاخصهها نیازمند است؛ بدین گونه که اگر برنامهریزی براساس این شاخصهها صورت گیرد، این ویژگیها در وجود مخاطب، نهادینه شده و عادّی و ملزوم تلقّی میگردند.
ویژگیهای رفتاری به الحان مختلف در میان آموزههای شیطانیستی به کار رفته است و با درنظر گرفتن آنها در کنار هم، به نظر میرسد بتوان به تصویری کلی از جامعه ایدهآل شیطانیست ساخت: جامعهای با شعار تحقق انسان حقیقی و با حقیقتی پوشالی و متناقض و موحّش، که سرانجام آن بیسرانجامی است.
روزگار عصر حاضر برای شیطانیستها، روزگار مقدمه چینی و پایه ریزی و انسجام است. سران شیطانیست، با ابزارهای متنوع اطلاعرسانی (مانند کتاب، سایتهای اینترنتی و محافل و مجامع حضوری) درصددند زیربنایی برای تشکیل یک جامعه منسجم به وجود بیاورند. در این میان، شناخت این جامعه منسجم، منوط به شناخت شاخصههای معرفی شده در تبلیغات شیطانیستها برای معرفی خود است که در این نوشتار، به آن خواهیم پرداخت.
شیطانیسم و ادیان
در همه صحبتهایی که این گروه از خود ارائه میکنند، ویژگیهای مشترکی یافت میشود. در واقع، اگر فردی قرار است وارد دنیای شیطانیسم شود، باید مجموعهای از ویژگیها را در خود ایجاد کند. برای تعریف این ویژگیها، هنجارهایی تعریف میشوند که به تدریج، ذائقه مخاطبان را تغییر میدهد.
به این گونه که در ترسیم زندگی یک شیطانیست، به او القا میشود که رفتارهای خاصی در خور وجود اوست و او زمانی خود را شناخته و به ابعاد وجودی خودش پی برده است که این رفتارها و ویژگیها را در خود شکوفا کرده باشد. از طرف دیگر، مدح این رفتارها و برنامهریزیهای منطبق با آنها، موجب میشود این ویژگیهای رفتاری در فرد، مقبول تلقی گردد و نهادینه شود. برای روشنتر شدن مطلب، به چند شاهد مثال توجه کنید:
یک شیطانیست نباید و نمیتواند در ذهن خود جایی برای ادیان الهی باز کند. پذیرش ادیان الهی در ذهن شیطانیست، عمق جهل او را میرساند(!) زیرا او چیزی را باور کرده که امکان وجود آن عقلی نیست و در تمام استدلالاتی که در منابع شیطانیستی با آن مواجه میشویم، مستقیم یا غیرمستقیم، ادیان الهی و هرگونه عقیده مربوط به آنها زیرسؤال رفته، به آن توهین میشود یا انکار میگردد.
نمونه بارز آن را میتوان در کتاب انجیل شیطان (satanic bible) اثر آقای آنتون لاوی به عینه دید. او در این کتاب، گناهان هفت گانه کبیره مسیحیان (حرص و طمع، غرور، شکمپرستی، حسد، غضب، شهوت و کاهلی) را نام میبرد و از این گناهان دفاع میکند و حتی آنها را محترم میشمرد و هرکدام را- با سفسطه بسیار- توجیه میکند و در آخر نتیجه میگیرد که همه این هفت گناه، نیازهای طبیعی ما هستند که باید به آنها بپردازیم؛ آن هم با این زبان که: «شیطانیسم، از افراط در هرکدام از این «گناهان» دفاع میکند زیرا هرکدام از اینان، راهی به سوی کامرواسازی فیزیکی، ذهنی و احساسیاند.»
نمونههایی از این دست در کتابها و دیگر منابع شیطانیستی به وفور یافت میشود. در واقع، سرکوب ادیان الهی در جامعه شیطانیستی یک اصل و قاعده است. چنانچه به مخاطب این کتابها اینگونه القا میشود که به نوعی «تجدید» نیاز است.
مثلاً در «کتاب آسمانی شیطان» (The Demonic bible) اثر آقای تی سرک سوسج، فصلی در باب جهان پویا و جنبشی باز شده که در آن، تماماً از تحولات جهان صحبت میشود و لابهلای آن، از تحولات تاریخی نیز سخن به میان میآید و در همین میان به رابطه انسان و ادیان نیز گریزی زده میشود: «بیشتر مردم، ادیان پیشین را رد میکنند. ما نیاز به دینی داریم که تطابق بیشتری با اعتقادات جوامعمان داشته باشد.» سپس با استفاده از نقصهایی که در مسیحیت وجود دارد (مانند تعصبات بیحدّ کلیسایی و لغو خرد و منطق در آن) نتیجه میگیرد که ارزش انسان، دینی است که پاسخگو و مطابق با نیازهای او باشد. سرآخر نیز شیطانیسم را به عنوان یک «دین انعطافپذیر» معرفی میکند.
نمونه صریحتر (یا به معنای دقیق کلمه، وقیحتر) آن را میتوان در همان کتاب Satanic bible اثر آنتون لاوی یافت که در فصلی از کتابش خدا را تماماً زیر سؤال میبرد و آن را به سخره میگیرد که تشریح آن را در این نوشتار، مجال نیست.
میتوان نتیجه گرفت که یک شیطانیست، خدای واحد ادیان الهی را قبول ندارد. دیگر مبحثی که میتوان به عنوان یک سرواژه به آن اشاره کرد، بحث «تبلیغ انسان محوری و خدایی انسان» است که خود، زیرمجموعههای گستردهای را شامل میشود. گستردهترین مبحثی که در شیطانیسم، به آن اشاره میشود، همین انسان محوری است. همه افکار و عقاید و اعتقادات شیطانیستی بر پایه انسان بنا نهاده شده است؛ هرچه انسان بخواهد و هرآنچه او طلب کند.
تمام این اصل و قاعده شیطانیستی در این جمله آقای سوسج خلاصه شده است که: «شیطانیسم، آیین«خود» است. آیین «نفس» است. آیین «خدای درون (و پنهان)» است. این، همان چیزی است که سرانجام برگزیده میشود.» و توضیح آنکه: «در قرن کنونی، انسان خدا شده است. با اتکا به قدرت انسان، برای تعیین واقعیت خودش و تأسیس قانون خودش، او دیگر محدود به هیچ چیزی بزرگتر از تصورات و پنداشتههای خود نیست.»
نتیجه همه جملات و فصول کتابهای شیطانیستی، القای همین تفکر است که انسان، خدای عصر حاضر است. هرکدام از انسانها از نظر شیطانیسم، یک پدیدهاند که بالقوه خدا هستند و اگر به آیین شیطانیسم بگرایند، با آزادی عمل و پرورش با آیینهای خاص، که مختص شیطانیست است، تبدیل به یک خدا میشوند. اعتقاد شیطانیسم بر این است که «هر مرد و زنی یک ستاره است.» ستارهای درخشان به عنوان خدا.
البته در بیکرانه کهکشانی که هرکدام از ستارههایش خدایی واحدند! و نکته قابل توجه آن است که در هیچ کدام از منابع شیطانیستی و در هیچ کدام از توضیحات صوتی و تصویری و مکتوبی که از این گروه به جا مانده، هیچ کلامی در رابطه با تعامل، یا تقابل احتمالی خواستههای یک «ستاره» با «ستاره» دیگر وجود ندارد.
و اینکه تکلیف چیست اگر خدای فردی با خدای فرد دیگری تقابل پیدا کند؟ آیا این خداها هدف مشترکی دارند؟ آیا همکار و تکمیلکننده هماند؟ (شرک؟) هدف این خداها- بر فرض اشتراک- چگونه است و چه خصوصیاتی دارد؟ و اصلاً آیا میتوان با وجود این خداها- که ظاهراً هر کدامشان قدرت بینهایتی دارند- آیندهای متصوّر شد؟!