حجتالاسلام اسلامی اردکانی گفت: در مقام حیرت، گویی که بُهتمان میزند و در این مقام گویی که تمام مجاری وجود ما گشوده میشوند تا آن واقعیت که موجب حیرت شده را بفهمیم.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حجتالاسلام والمسلمین دکتر سیدحسن اسلامی اردکانی، استاد فلسفه اخلاق دانشگاه ادیان و مذاهب، در نشستی که از سوی خانه اخلاقپژوهان جوان برگزار شد، به طرح بحث در زمینه «دعوت به شگفتی» پرداخت که در ادامه میخوانید؛
یکی از پدیدهها و یا فضیلتهای جهانی، شگفتزده شدن است. ارسطو، اولین جمله کتاب متافیزیک را با این عبارت آغاز میکند که آدمیان به سبب حیرت به اندیشیدن فلسفی روی آوردهاند؛ حیرت سرآغاز تفکر است. حیرت یعنی انسان ناگهان متوجه شود که چیزی را نمیداند. یکی از تعاریف از انسان این است که انسان حیوان ضاحک است و بر این تصور بودند که فقط انسان میخندد و این خنده نیز شگفتانگیز است که چرا انسان میخندد اما انسان برای این میخندد که تعجب میکند و شگفتزده میشود و از نظر ارسطو شگفتی موجب خنده میشود. برابر شگفتی، حالتی داریم که به آن بیتوجهی میگوییم. آدمهایی را میبینیم که نسبت به چیزی سؤال ندارند و شگفتزده نمیشوند و هرچه به آنها گفته میشود، هیچ تأثیری در آنها ندارد. گویی چیزی ذهن او را قلقلک نمیدهد.
میگویند سردبیری خبرنگاری را فرستاد تا از سخنرانی فلان آدم خبری تهیه کند. خبرنگار آمد و گفت سخنرانی برگزار نشد. سردبیر گفت چرا؟ خبرنگار گفت: چون سخنران را ترور کردند. گویی اصلاً برای او مسئله نبود که این یک خبر مهمتر از سخنرانی بوده است، چون خبرنگار حس شگفتی را نداشت و فکرش کرخت بود. در مقابل این کرختیها، بچهها هستند که یکسره شگفتیاند. آشکارترین عضو بچهها چشمشان است و اگر به چشم آنها نگاه کنید، گویا این چشمها میخواهد جهان را ببلعد.
یکی از شگفتانگیزترین پدیدهها راه رفتن انسان است که با کمترین نقطه اتکا به زمین میایستیم و میدویم که سراسر شگفتی است. اینجا است که میخواهم به برخی از آیات نقبی بزنم که خدا ما را به حیرت و شگفتزده شدن دعوت میکند.
قرآن نمیخواهد زیستشناسی به ما یاد دهد، بلکه میخواهد ما را به نگاه کردن دعوت کند. از اینرو فرمود: «أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَیَقْبِضْنَ مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَنُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ»، آیا به پرندگان نگاه نمیکنند که گاه بال میزنند و گاه بال را باز نگه میدارند؟ جمله گویا چیز خاصی ندارد، اما همین میتواند نقطه عزیمتی برای شگفتزده شدن باشد و آن اینکه چطور میشود که گاهی بال میزنند و یا گاهی بال نمیزنند. قرآن میگوید: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ»؛ یعنی ما از یک مایع جهنده آفریده شدهایم. اما چه چیزی در این مایع هست که از آن یک انسان پدیدار میشود؟ یا فرمود: «أَفَلَا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ» که دعوت به سیر در آفاق است و فرمود: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ».
در سنت عرفانی ما سیاحت کردن بخشی از سلوک بوده است. آنها بحث تقویت توکل را در نظر داشتند، اما شاید بخشی از آن هم همین مسئله حیرت بوده است. کل عالم آیتی از آیات خدا است و باید به آن نگاه کرد که خداوند دعوت میکند در آفرینش آسمان و زمین تفکر کنیم که این آفرینش و پیدرپی آمدن شب و روز و کشتی که در دریا هست، اینکه آبی از آسمان فرود میآید و زمین را زنده میکند و در این زمین جنبدگان را میپراکند، همه آیات خدا است.
چندوقت قبل در یک محفل خانوادگی یک هزارپا دیده شد. بنده نیز یک لیوانی گذاشتم و آن را گرفتم. قبل از اینکه آن را از خانه خارج کنم، از دیگران دعوت کردم آن را ببینند، اما کسی حاضر نشد آن را ببیند، در حالی که محفوظ بود و امکان گریز نداشت. وقتی عادت کردهایم از دیدن عالم و زمین و … دوری کنیم، خصلت حیرتزدگی در ما از بین میرود.
دعوت به تفکر و تعقل را در قرآن مکرر میبینیم. فرمود این زمین افسردهشده، اما به آن آب میباریم و ناگهان این زمین مرده با دریافتن آب جان میگیرد و شادمان میشود و به شعف درمیآید و از گیاهان زیبا برای ما میرویاند. ما در دنیای جدید عادت کردهایم که اینها را آیه خدا نبینیم و یکی از کارهایی که باید بکنیم این است که قرآن را یکبار از این منظر بخوانیم که انسان را به شگفتزدگی دعوت میکند و انسانی که شگفتزده نشود یک نقص معرفتی دارد.
وقتی میخواستم در باب دروغ مصلحتآمیز پایاننامه بنویسم با علما صحبت میکردم. میگفتند مسئله کاملا روشن است و نیاز به کار و تأمل ندارد، اما من میگفتم این طور نیست و سؤالات بسیاری وجود دارد. آنها به قدری به علم خود اعتماد داشتند که فکر نمیکردند جایی نیاز به تفکر داشته باشد و اینجا است که ارسطو میگوید حیرت شاخصه آدمی است که به جهل خود عالم است. در بین عرفا مرسوم است که پیامبر(ص) فرمود: خدایا بر حیرت ما بیفزا و در مقامات عرفانی که عطار نقل میکند، مقام ششم مقام حیرت است. در سنت مسیحی گابریل مارسل را داریم که مسئله و راز را مطرح میکند که مسئله را حل میکنیم اما باید با راز همزیستی داشته باشیم و این راز مایه حیرت ما میشود.
در اینجا باید به مثالی برای ویژگیهای حیرت اشاره کنم؛ تصور کنید مادری با پسر کوچکش به بازار آمده است و وقتی هر چیزی را میبیند درخواست میکند و اگر برای او خریده نشود شروع به گریه میکند. ناگهان از کنار مغازه پرندهفروشی رد میشوند و این پسر میبیند که یک کبوتر دارد به فرزندش غذا میدهد و این کودک نیز چیزی که میخواست را فراموش میکند و این یعنی حیرت کرده است و از خودش فاصله گرفته و با دنیای فراتر از خودش آشنا شده و از حقارتش بیرون آمده است.
یکی از کارکردهای شگفتی این است که ما در این زمان به شدت به حقارت خود پی میبریم. ما در حالت عادی خودمحور هستیم و خود را محور عالم میدانیم، اما تصور کنید در کوهستان طلوع و یا غروب خورشید را ببینم و یا در یک منطقهای سکوت محض را تجربه کنیم که در آنجا اولین چیزی که میفهمیم حقارت خودمان است که زاده عظمت آن موقعیت بیرونی است که با حسی از ابهت و احترام همراه است. این اتفاق را هنگامی تجربه میکنیم که از موقعیتهای طبیعی زندگی خود خارج شویم و شاهد یک باران سیلآسا باشیم و یا به اعماق دریا برویم.
دومین ویژگی که در حیرت صورت میگیرد این است که ما یک حس گشودگی را تجربه میکنیم. اگر در دریا در حال شنا باشید و ببینید کوسهای شما را تعقیب میکند، به وحشت میافتید، اما اگر یک جایی آکواریوم بزرگی باشد و حرکت کوسه را ببیند، شما به حیرت میرسید و این گشودگی را تجربه میکنید و گویی که ما رها میشویم.
سومین ویژگی که در شگفتی حضور دارد نیز انفعال است. ما دوست داریم فعالیت کنیم و بدویم و … ، اما در مقام حیرت، گویی که بُهتمان میزند و در این مقام گویی که تمام مجاری وجود ما گشوده میشوند تا آن واقعیت که موجب حیرت شده را بفهمیم. در این حالت، قدسیت و عظمت را نیز تجربه میکنیم؛ یعنی دیگر غروب خورشید را نمیبینیم، بلکه گویی رازآمیزترین امر هستی را میبینیم. اینکه گذشتگان ما این طور برای خورشید ارزش قائل بودند؛ یعنی در آن چیزی میدیدند که با آمدنش گویی کره زمین روشن میشود و از تیرگی رها میشوند.