«سید ابوالحسن ندوی» و «ابوالاعلی مودودی» نماینده دو جریان فکری بزرگ در شبه قاره هند یعنی «دیوبندیه» و «جماعت اسلامی» هستند که با یکدیگر اختلافاتی دارند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، «سید ابوالحسن ندوی» و «ابوالاعلی مودودی» نماینده دو جریان فکری بزرگ در شبه قاره هند یعنی «دیوبندیه» و «جماعت اسلامی» هستند که با یکدیگر اختلافاتی دارند.
اختلاف ابوالحسن ندوی با ابوالاعلی مودودی در دو مسئله است: ۱ – امکان، امتناع یا اقتضائات فهم درست دین در امت اسلام. ۲- جایگاه حکومت و مسائلی سیاسی در منظومه فکری دین اسلام.
سید ابوالحسن ندوی کتاب «تفسیری سیاسی از اسلام» را در نقد کتاب «اصطلاحات چهارگانه در قرآن» مودودی نوشته است. مودودی در این کتاب چهار اصطلاح قرآنی «اله»، «رب»، «دین» و «عبادت» را مورد بحث قرار داده و مدعی است که در زمان نزول قرآن، مردم عرب معنا و مفهوم کامل و صحیح این عبارات را میفهمیدند. اما به تدریج فهم مسلمانان از معنای این کلمات تغییر کرده است.
لذا به این دلیل که این چهار کلمه «روح اسلام» بودند، فهم کنونی ما از اسلام دچار تحریف شده و طرز فکر مرکزی این کتاب آسمانی بر ما پوشیده است. (۱)
مودودی اصل و جوهر الوهیت را سلطه میداند. او تعاریف مشابهی از ربوبیت، عبادت و دین ارایه میدهد که مبتنی بر روابط سلطهآمیز میان خداوند و بندگانش است.
در مقابل ندوی تحول در فهم معانی دینی را یکسره مردود میداند:
«معانی و مفاهیم این کلمات و واژههای دینی معین است. زیرا رسول اکرم «ص» با زبان خویش آنها را تفسیر و با عمل خود حدودشان را تعیین نموده است؛ بنابراین این معانی و مفاهیم در میان امت اسلامی به طور لفظی و عملی به تواتر منقول و ثابت هستند و امت اسلامی با آنها آشنایی داشته و آنها را پذیرفته است.»(۲) بنابراین به نظر ندوی «خداوند متعال هرگز این امت را به گمراهی عمومی و همگانی مبتلا نمیکند و همواره از جهل فراگیری که همزمان بر تمام افراد امت سایهگستر باشد محفوظ میدارد.»(۳)
از پیامدهای این اعتقاد ندوی نفی لزوم هرگونه تغییر معرفتی ریشهای و انقلابی از یک طرف و نیز دوری از رویکردهای اندیشهای در فعالیت دینی از سوی دیگر است. ندوی معتقد است که نه تنها ما تاکنون هیچگاه از تعالیم ناب دینی به کلی جدا نیافتادهایم، که اساساً غیرممکن است چنین اتفاقی روی دهد؛ لذا هیچگاه نیازی به انقلابی معرفتی پیدا نخواهیم کرد. در واقع ندوی در حوزه فهم دین برخلاف جریانات سلفی، فاصله عمیق و گسست بنیادین میان «آنچه هست» و «آنچه باید باشد» نمیبیند.
دیدگاه ندوی در باب قطعیت استمرار فهم صحیح دین در میان امت اسلامی، او را از رویکردهای سلفی دور و به رویکردهای سنتی اهلسنت نزدیکتر میکند. چرا که بنای سلفیت بر این گزاره بنا شده که ما از سیره و روش سلف صالح دور شده و باید به آن دوره «بازگشت» داشته باشیم. در حالی که ابوالحسن ندوی اساساً گسست و شکاف میان فهم سلف صالح و مسلمانان ادوار بعدی از دین را رد کرده و به یک استمرار بی کموکاست در این زمینه قائل است.
این اعتقاد ندوی همچنین او را از پرداختن به مسائل معرفتی دینی بینیاز میکند. چرا که او احساس خطری در این زمینه نمیکند. البته مباحث اندیشهای در آثار ندوی به چشم میخورد؛ اما مسئله اصلی ندوی «اندیشه» نیست. از نظر او مسئله اصلی «دل» است. دل که درست شود همه چیز درست میشود.
از دیگر انتقادات ابوالحسن ندوی به مودودی این است که مودودی رابطه خداوند و انسان را به رابطه حاکم و محکوم تقلیل داده است، حال آن که این رابطه فقط جزئی کوچک از رابطه خداوند و انسان است. ندوی با تکیه بر مبانی صوفیانه خود، ارتباط خداوند و بندگانش را یک ارتباط معنوی و مبتنی بر «محبت» میداند که قابل تقلیل به ارتباط حاکم و محکوم نیست.
ابوالاعلی مودودی و به تبع او «سید قطب» مفهوم نوینی از توحید را در فضای فکری اهلسنت مطرح کردند که میتوان آن را «توحید در اطاعت» نامید. بعضی از این دیدگاه به «توحید قصور» تعبیر کردند که در برابر «توحید قبور» وهابیت مطرح است.
هم مودودی و هم سید قطب، سلفی و متأثر از ابن تیمیه هستند ولی تحول مفهومی که آنها در نقطه مرکزی گفتمان ابنتیمیه یعنی «توحید» به وجود میآورند، سبب میشود تا فضایی کاملاً متفاوت از آنچه سلفیهای وهابی پیمودهاند را بپیمایند. در این فضای گفتمانی، مصادیق شرک از تبرک و توسل و زیارت، به قصرهای پادشاهان نالایق و قوانین ساخته دست بشر تبدیل میشود. این تفسیر از توحید، «اطاعت» را نقطه مرکزی خود قرار میدهد و مسایل اجتماعی و سیاسی را دارای اهمیتی بیش از مسایل فردی دین میداند.
بنابراین دغدغه اصلی مودودی و سید قطب نه مبارزه تمام عیار با مناسکی که بعضاً مشرکانه پنداشته میشود، که مقابلهای بیامان است با حکّامی که در عرض حاکمیت خداوند به حکمرانی و قانونگذاری میپردازند.
ندوی اما شرک اصلی را شرک در «دایره مابعدالطبیعه» دانسته و اموری مانند قبرپرستی، قربانی دادن برای غیرخدا و حاجت خواستن از غیرخدا و … را به عنوان مظاهر اصلی شرک معرفی میکند؛ و اطاعت غیر الله و پذیرش حکومت غیر الله را از نظر درجه اهمیت، در درجه بعد از شرک در دایره مابعدالطبیعه میداند. (۴)
ابوالاعلی مودودی با توجه به تحولی که در فهم مفاهیم اساسی قرآن پدیدمیآورد، تشکیل حکومت اسلامی را اصلیترین هدف دین میپندارد. او معتقد است که تمام انبیا سعی کردند انقلابی سیاسی برپا کنند؛ لذا تمام عبادات فردی را مقدمه و وسیلهای برای انقلابی سیاسی و برپایی حکومت دینی میداند. (۵) اما سید ابوالحسن ندوی نظری کاملاً خلاف دیدگاه مودودی دارد:
«قرآن کریم خلاف این پندار (هدف بودن حکومت و وسیله بودن عبادات)، جهاد و حکومت را وسیله میداند و برپا داشتن نماز را مقصد و هدف قرار میدهد.» (۶)
تصوف نقطه دیگر اختلاف ندوی و مودودی است. در حالی که مودودی تصوف را «افیون» میپندارد، ندوی معتقد است که تصوف نه تنها افیون نیست، که اتفاقاً در راس تمام جنبشهای اصلاحی مردانی از صوفیان بودهاند.
پی نوشت:
۱ – ر. ک: ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، نشر احسان، ص ۵۹
۲ – ابوالحسن ندوی، تفسیری سیاسی از اسلام ص ۶۶ – ۶۷
۳ – همان، ص ۶۵
۴- همان، ص ۱۱۸
۵- ر. ک: همان، ص ۱۲۸، به نقل از: ابوالاعلی مودودی، خطبههای نماز جمعه، ص ۳۰۱
۶ – ابوالحسن ندوی، تفسیری سیاسی از اسلام، ص ۱۳