هنوز در گوشه و کنار جهان انسان ها و اقوامی به صورت ابتدایی زندگی می کنند؛ بومیان استرالیا، قبایل آفریقایی قبایل سرخپوست آمریکا، اسکیموهای قطب شمال از این دسته اند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، این مردمان با تمدن و فن آوری دنیا جدید چندان آشنا نیستند و مانند انسان های ده ها قرن قبل ، و گاهی مانند انسان های ما قبل تاریخ زندگی می کنند ، ایشان نه تنها برای امرار معاش خود از وسایل ابتدایی استفاده می کنند بلکه به لحاظ فرهنگی و فکری ساده و غیر پیچیده اند انسان ابتدایی ویژگی هایی دارد که باعث شکل گیری اندیشه و فرهنگ خاص او می گردد. وی چنان به جامعه و قبیله خود وابسته است که در واقع از شخصیتی فردی و مستقل برخوردار نیست. او اندیشه و عقیده ای جدا از جامعه خود ندارد و آن چنان مجذوب جامعه خویش است که چشم بسته اخبار و عادات و رسوم آن را می پذیرد و کمتر به خود اجازه می دهد در آنها تامل و تدبر کند و همین امر موجب می گردد که اندیشه انسان ابتدایی کمتر دچار تغییر و تحول شود.
رسوم و عقاید انسان ابتدایی متناسب با نیازهای جسمی و روانی اوست، نیازهای جسمانی از قبیل، غذا، آب، دارو، درمان و مانند اینها و نیازهای روانی مانند نیاز به پناهگاه مطمئن در برابر خطر مرض، مرگ و نابودی، اندیشه های او را ساخته اند، اندیشه دینی او با توجه به زندگی او و مشکلات آن شکل گرفته و او کمتر به فکر نجات در زندگی دیگری جز زندگی کنونی است.
شناخت انسان ابتدایی بیشتر بر حواس ظاهری وتجربیات جسمی او مبتنی است و تعقل و تفکر در اندیشه او جای چندانی ندارد ، دین ابتدایی به انسانی تعلق دارد که ساده – زود باور – حس گرااست بنابراین هرگز ساختاری پیچیده ندارد . وی بر اساس عادات و رسوم قبیله خود برای تامین نیازها و رفع موانع و مشکلات به نیروهای نامحسوسی که به اعتقاد او در پدیده های طبیعی و محسوس وجود دارند پناه می برد و از آنها کمک می جوید ، و دین او همین است.
از آنجا که عادات، آداب و رسوم قبایل مختلف و نیز مظاهر طبیعت در نقاط مختلف جهان بسیار متنوع است. بنابراین ادیان ابتدایی نیز بسیار متنوع هستند به گونه ای که شمارش این ادیان کاری غیر ممکن است زیرا هر قبیله و روستایی، دین ویژه ای دارد و امور خاصی را می پرستند و اعمال خاصی را انجام می دهند. این تنوع ، مطالعه و بررسی عقاید و اندیشه های دینی تمام اقوام ابتدایی را ناممکن می گرداند با این حال، دین پژوهان و انسان شناسان ویژگی هایی را برای ادیان ابتدایی بر شمرده اند ، آنان معتقدند که ادیان مزبور با همه تنوع و تکثرشان، در اموری که به ان اشاره می کنیم، مشترک هستند.
ویژگی های مشترک ادیان ابتدائی
۱-مانا
کلمه مانا برگرفته از واژه محلی « ملانزیایی» است که باستان شناسان آن را از اقوام آن جزایر گرفته ، در معنایی علمی به کار برده اند. کشیش انگلیسی، کودرینگتون، که برای نخستین بار این عقیده را در ملانزیا مورد مطالعه قرار داد، اصطلاح مانا را چنین تعریف می کند:
نیرو و نفوذی است غیر مادی و در یک معنا مافوق طبیعت که بوسیله قدرت مادی یا هر نوع قدرت و برتری که انسان داراست ظاهر می شود.به طور کلی ، همه اقوام بدوی اعتقاد دارند که قدرتی مرموز در هر شی وجود دارد که مانند نیروی حیاتی موجود در اشیاست و از سوی اشخاص معین ، به موجودات زنده یا غیر زنده انتقال می یابد. این نیرو را می توان از اشیای جامد به افراد جاندار منتقل ساخت یا از یک شخصی به شخص دیگر و یا از اشخاص به اشیای جامد باز گرداند. این نیرو با اشخاص یا اشیایی ارتباط می یابد که سرشت و طبیعتی مستعد داشته باشند. اینان قایل اند که رئیس قبیله و گونه های مهم حیوانات ، گیاهان و سنگها این نیرو را در خود دارند. در جوامع ایتدایی برای مهار نیروی مانا و استفاده از آن تکنیک هایی وجود دارد. نیروی رمزی و جادویی مانا را می توان به صورت مثبت و منفی به کار برد. برای مثال ، این نیرو به ابزار شکار یا کشاورزی منتقل می شود و در موفقیت شکارچی یا کشاورز موثر است. همچنین اشیایی که نیروی مانا به آن داده شده ، به انسان کمک می کند ، تا از خطر نیروها و ارواح شریر در امان باشد..
۲- سحر و جادو
قبایل و انسان های ابتدایی برای تسخیر یا دفع نیروی موجود در طبیعت ( مانا ) از اوراد و اعمال خاصی که سحر و جادو خوانده می شود ، استفاده می کنند این اعمال به صورتهای گوناگونی انجام می پذیرد . گاه فردی که شمن یا جادو- پزشک خوانده می شود . با اعمال و وردهای خاصی که می خواند و شکل و شمایل زشت و وحشتناکی که برای خود ایجاد کرده است و حرکتهای عجیب و فریادهای مهیب سعی می کند نیرویی را که باعث بیماری یک شخص شده تسخیر و رام کند . اما گاهی مراسم سحر و جادو به وسیله فردی خاص انجام نمی شود بلکه عموم مردم قبیله آن را انجام می دهند ، برای مثال : گناهان خود را به حیوانی منتقل کرده ، او را می کشند و یا به قایقی منتقل کرده ، آن را غرق می کنند و بدین ترتیب از بلا یا نجات می یابند یا باعث حاصلخیزی زمین یا باروری انسان یا حیوان می شوند . (جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان ص ۱۰)
۳- اعتقاد به فتیش
فتیش به زبان پرتغالی به مضای افسون و طلسم است . فتیش شی یا جسم یا چیزی است که در قیاس با سایر اشیاء عادی و طبیعی ، حالتی بدیع و جالب توجه دارد. مثل سنگ های رنگی ریز و درشت، دانه های زیبا ی و سنبد های زنانه – چوب های سخت و صاف کمیاب استخوان یا شاخ خوش ترکیب شاخهای پیچیده گوزنها ، نظر سنگهای صاف و صیقلی ، اشیاء بلورین و چیزهای بدیعی که ابزار کار رماران وساحر است .
انسان جادو کار به خطا سبک و سیاق افکار خود را به سبک و سیاق طبیعت انگاشته است و خیال کرده است که چون بر تصورات خود می تواند تسلط یابد بر اشیاء نیز می تواند تسلط داشته باشد . جادو کاریها انواع بسیاری دارند مانند جادوی شکار – عشق – کشاورزی سحر باطل و غیره …
تطهیر و کفاره
اصل دیگری که در عموم اقوام ابتدایی دیده می شود و با اصل قبلی ، یعنی تابو مرتبط می باشد ، آداب تطهیر و کفاره است . اگر کسی تابو را رعایت نکند ، آلوده و نجس می شود و زیانهای مهلکی به خود و قبیله اش وارد می شود . برای مثال ، روحی پلید او یا قبیله اش را آزار می رساند . برای رهایی از این وضع باید مراسمی خاص صورت گیرد و یا اعمال به خصوصی انجام شود . اگر روحی پلید بر فرد یا قبیله ای چیره شود ، باید طی مراسمی ویژه با کمک و وساطت روحی قوی تر ، آن روح پلید دفع گردد . آداب و اعمالی که برای تطهیر و کفاره در اقوام مختلف صورت می گیرد ، بسیار متنوع است ؛ به گونه ای که شمارش آنها غیر ممکن است . برخی از این اعمال عبارت است از : روزه گرفتن ، تراشیدن مو ، به خاک افتادن ، دویدن در میان آتش یا جستن از روی آن، مجروح کردن بدن و …
توتم پرستی
در قرن هجدهم، مهاجران سفید پوست اعتقاد و اعمالی خاص را در خصوص برخی از حیوانات یا گیاهان، در میان سرخ پوستان آمریکا مشاهده کردند و واژه «توتم» را از آنها گرفتند. بعدها انسا شناسان وجود این پدیده را در بسیاری از قبایل ابتدایی شناسایی کردند. قبایل بدوی بین خود و برخی از حیوانات شباهتی می بینند و آن حیوان را نیا و جد قبیله خود به شمار می آورند و در حقیقت آن حیوان را توتم خود قلمداد می کنند . برای مثال ، ممکن است قبیله ای خرس را توتم خود بداند و نسبت به ان احترام گذارده، برای مراقبت از آن توجهی خاص مبذول دارد . آنان حتی از تصویر و مجسمه آن استفاده می کنند و تصویر آن را بر بدن خود خال کوبی می نمایند . افراد قبیله توتم خود را شکار نمی کنند و از گوشت آن نمی خورند. تنها در مراسم و تشریفاتی خاص ، از گوشت آن حیوان استفاده می کنند . همچنین ممکن است گیاهی خاص برای قبیله ای توتم باشد؛ به گونه ای که افراد قبیله معتقدند غذای آنان بیشتر از این گیاه به دست می آید . آنان برای ازدیاد آن گیاه تلاش نموده ، حتی برای آن مراسمی خاص نیز اجرا می کنند .توتم قبایل ، محدود به حیوانات یا گیاهان نیست و گاه اشیا یا پدیده های طبیعی مانند ماه ، خورشید و ستارگان نیز توتم قبیله شمرده می شوند و از این رو نسیبت به آنها آداب و مراسمی خاص اجرا می شود.
توتم پرستی دو بعد دارد : «اجتماعی» و دیگری «شعایری» : بعد اجتماعی آن – برای مثال – خود را در مسائل خونی و نژادی و نیز قوانین مربوط به ازدواج نشان می دهد. مثلاً در میان قبایل بدوی استرالیا فرد باید همسر خود را از بیرون گروهی برگزیند که با او در یک توتم شریک اند. «بعد شعایری » آن خود را در برخی از اعمال و رفتار در خصوص توتم نشان می دهد. برای مثال ، خوردن گوشت توتم به جز در مراسمی خاص ممنوع است.
آنیمیسم
اصطلاح آنیمیسم که از واژه لاتینی «anima » به معنای «جان و روان» مشتق شده، برای نخستین بار انسان شناس انگلیسی ، ای . بی . تایلر ( ۱۸۳۲-۱۹۱۷ ) آن را به کار گرفت. او این اصطلاح را برای تبیین نظریه خود در باب منشأ دین به کار برد . وی می گفت : اقوام ابتدایی ، همه موجودات جهان را زنده و دارای نفوس یا ارواح می پنداشتند . آنیمیسم به این معناست که مظاهر طبیعت روح و احساس دارند و از همین رو می توان با آن تعامل بر قرار کرد . انسان تنها موجود زنده ای نیست که دارای روح و اراده است ، بلکه حیوانات ، گیاهان ، سنگها ، رودخانه ها ، کوهها ، اجرام آسمانی ، دریاها و زمین همه روح دارند و می توان با آنها ارتباطی دو سویه بر قرار کرد . نیز می توان با آنها از در چاپلوسی و تملق در آمد و یا آنها را آزار رسانید و به خشم آورد . از دیگر سو ، آنها نیز می توانند به انسان خدمت کنند یا به او صدمه برسانند . انسانهای بدوی با طبیعت به گونه ای رفتار می کنند که گویا دارای درک و شعور است . آنان هنگام ساختن خانه ای بر یک تپه از او اجازه می گیرند و هنگام قطع یک درخت از او رخصت می طلبند . همچنین اینان برای او قربانی می دهند و اجازه می گیرند که هر قطعه از درخت را در راه مقاصد نیک مصرف کنند . نیز به هنگام شکار یک حیوان ابتدا از او عذر خواهی نموده ، به جسد او احترام می گذارند.
برخی اعتقاد به بقای روح انسان بعد از مرگ – که در همه ادیان زنده جهان رواج دارد – و نیز اعتقاد به جن ، شیطان و فرشته را از بقایای اعتقاد به آنیمیسم شمرده اند. به نظر می رسید که این برداشت نابجا باشد . در واقع در آنیمیسم – همان طور که قبلا اشاره شد – اعتقاد بر این است که همه موجودات طبیعت مانند انسان روح دارند . بنابراین اصل ، اینکه انسان جان ، روح ، شعور و اراده دارد، امری مسلم بوده است. در واقع انسان بدوی همه موجودات عالم را مانند خود می شمرده و نیز برای همه موجودات روحی قایل بوده است . ممکن است کسی این اندیشه را به شدت رد کند، اما بر این باور باشد که موجوداتی غیر جسمانی از قبیل جن یا فرشته در جهان موجودند.
برخی دیگر، این عمل مسیحیان را که درخت کاج خاصی را در عید کریسمس به خانه خود می برند و یا گردیدن مسلمانان به دور خانه کعبه را، از بقایای آنیمیسم شمرده اند . واضح است که این امور هیچ ارتباطی با آنیمیسم ندارد؛ نه مسیحیان برای آن درخت خاص روح و قدرتی قایل اند و نه مسلمانان سنگ سیاه درون کعبه را جاندار و دارای قدرت می دانند. اینها اشیایی است که به صورت نمادین به کار می رود و ارتباطی با آنیمیسم ندارد.
پرستش مظاهر طبیعت
پدیده دیگری که در میان انسانهای ابتدایی رواج دارد، پرستش مظاهر طبیعت است . آنان در مقابل مظاهر طبیعت از قبیل ، خورشید ، ماه ، سیارات و ستاره ها، گیاهان، حیوانات، کوهها، سنگها ، رودخانه ها و دریاها ، آتشفشان ، ابر ، باد و دیگر اشیا و پدیده های طبیعت کرنش کرده ، از آنها یاری می طلبند. در واقع پرستش مظاهر طبیعت لازمه برخی از اعتقاداتی است که قبلا بیان شد . مهم ترین اعتقادی که باعث پرستش این امور می شود ، همان آنیمیسم است . پس از اینکه انسان ابتدایی مظاهر طبیعت را دارای روح ، قدرت و اراده دانست و معتقد شد که این موجودات می توانند در زندگی او تأثیر گذار باشند ، پس طبیعی است که آنها را بپرستد و در مقابل آنها کرنش کند.
البته همان طور که اشاره شد، انسانهای ابتدایی، غیر از آنیمسیم، به نیروهای دیگری نیز در طبیعت معتقدند. آنان بر این باورند که این نیروها در زندگی آنان تأثیر می گذارد ، از این رو برای به کارگیری و استخدام آنها تلاش می کنند . قبلا گذشت که انسانهای ابتدایی به نیرویی به نام مانا در طبیعت قایل اند . نیز معتقدند که برخی از اشیا یا اشخاص دارای این نیرو هستند . به تعبیر برخی ، انسان ابتدایی طبیعت را دارای نیرو و قوایی می داند که می توانند او را یاری دهد یا به او ضرر و زیان برساند . این نیروها دو گونه اند : یا شخص هستند که این همان آنیمیسم است ، و یا اینکه شخصیت ندارند و صرفاً نیرویی مبهم اند که همان نیروی ماناست . انسان ابتدایی برای استفاده از نیروی اول راه پرستش و کرنش را برگزیده و – همان طور که گذشت – نیروی دوم را از طریق سحر و جادو به استخدام در می آورد.
نکته ای را که باید درباره پرستش مظاهر طبیعت بدان توجه داشت ، این است که انسان ابتدایی اساسا جسم این موجودات را نمی پرستد ، بلکه روحی را می پرستد که معتقد است در این موجود نهفته است ؛ هر چند ممکن است گاه افراد ساده تر ، جسم این موجودات را نیز بپرستند.
آیین قربانی
یکی از رایج ترین اعمالی که در همه ادیان جهان به چشم می خورد ، قربانی است . در سراسر تاریخ می توان انسانهایی را دید که قربانیهای گوناگونی را به خدایان ، ارواح ، دیوها و نیاکان پیشکش می کردند . اغلب این قربانیها حیواناتی است که کشته و سوزانده می شود و یا طبح شده، در پیشگاه خدایان از آنها می خورند . اما تقریبا هر شی دیگری می تواند یک قربانی باشد . انسانها شراب، شیر، آب، چوب ، ابزار ، اسلحه و جواهرات و اشیای دیگری را به خدایان تقدیم می کرده اند . حتی گاه این قربانیها انسان بوده اند که البته بیشتر انسانهایی که اسیر می گشته اند ، برای خدایان قربانی می شده اند و گاه نیز فرزند یا عزیزترین افراد قبیله را قربانی می کرده اند .آیین قربانی در میان ادیان ابتدایی بسیار رواج دارد . اما سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که هدف این انسانها از قربانی کردن چه بوده است ؟برخی بر آن اند :که انسانهای ابتدایی نیروهای موجود در طبیعت را با سحر و جادو به استخدام خود در می آورده اند ، اما به تدریج به این نتیجه رسیدند که برخی از نیروها چنان قوی هستند که نمی توان آنها را با سحر و جادو تسخیر کرد . از این رو ، آنان بر آن شدند ، تا با پیشکش کردن قربانی دل آنان را به دست آورده ، از آنان استفاده کنند . اما همان طور که گفته شد ، انسانهای ابتدایی نیروهای موجود در طبیعت را به دو دسته تقسیم کرده ، برخی را دارای تشخص و برخی را فاقد آن می دانسته اند . قربانی دادن برای موجود ی غیر متشخص بی معناست ؛ چرا که او اراده و احساس ندارد که تحت تأثیر قربانی قرار بگیرد . در واقع آن نیرو را تنها با سحر و جادو می توان تسخیر کرد . اما برای موجود متشخص باید قربانی کرد و او را تحت تأثیر قرار داد.
انسان ابتدایی معتقد است که نیروهای طبیعت به گونه ای از قربانی بهره مند می شود : آنان از خوردنیها و آشامیدنیهای پیشکش شده استفاده ، و بوی قربانیهای سوزانده شده را استشمام می کنند.
پرستش ارواح نیاکان
اعتقاد به اینکه انسانها با مرگ کاملاً از بین نمی روند و به گونه ای به حیات خود ادامه می دهند ، تاریخی بس طولانی به قدمت حیات انسان دارد . قبلا گذشت که انسان نئاندرتال و کرومانیون همراه جسد مردگان خود توشه و ابزار و اشیای دیگری را دفن می کرده اند که این امر حکایت از اعتقاد آنان به ادامه حیات انسان بعد از مرگ بدنی دارد . یکی از اعتقادات عمومی انسانهای ابتدایی این است که مردگان به نوعی به حیاب خود ادامه می دهند و می توانند به انسانهای زنده کمک کرده ، یا به آنان زیان رسانند . بنابراین در میان این انسانها احترام به مردگان و پرستش آنها امری معمول است . نکته ای که در بین انسانهای ابتدای در خصوص مردگان جلب توجه می کند ، ترس و وحشت آنان از مردگان است ؛ به گونه ای که آنان ترفندهای زیادی برای در امان بودن از مردگان به کار می بندند . آنان مرگان را با طناب می بندند یا با تکه چوبی که در سینه مرده فرو می برند ، او را به زمین میخکوب می کنند یا سنگهای بسیار بزرگی را روی قبر می گذارند . همچنین گاه مرده را از پنجره یا پشت بام منزل خارج نموده ، در هنگام حمل جنازه ، به صورت پیچ در پیچ حرکت می کنند ، تا مرده نتواند را بازگشت به خانه را پیدا کند.
البته عموما ترس مفرط هنگامی است که فرد از دنیا رفته ، با بازمانگان خصومتی داشته ، یا در جوانی مرده باشد ، یا در اثر غفلت یا تعدی ، جان خود را از دست داده ، یا اینکه در دنیا با تحل رنج زیاد ، به گونه دیگری با او برخورد می شود . اعتقاد انسانهای ابتدایی بر این است که ارواح نیاکان می توانند به سود آنان عمل کنند . به همین جهت ، اینان برای خشنود ساختن ارواح تلاش می کنند . مثلا وسایل شخصی فرد متوفی را همراه او دفن می کنند و گاه حتی همسر یا خدمت گزاران مخصوص او را همراه او دفن کرده ، یا جسد او می سوزانند . این انسانها گاه خوردنی ها و آشامیدنی ها را نیز به ارواح نیاکان خود پیشکش می کنند . اعتقاد دیگری که در میان اقوام بدوی وجود داشته و دارد این که روح انسانهای شریر و بدخود ، به شیاطین و دیوهایی با همان صفات فرد ، بدل می شود و از سوی دیگر ، انسانهای صالح و نیکوکار نیز در عالم اساطیر به پهلوانانی تبدیل شده و حتی مقام الوهیت می یابند.
زبان اسطوره
اسطوره داستانی است که انسان ابتدایی با آن ، جهان و خود را تبیین و تفسیر می کند . در بین انسانهای بدوی داستانهای فراوانی برای تبیین همه امور طبیعی وجود دارد . اسطوره در واقع حوادثی را شرح می دهد که به صورت فرازمانی و ما قبل زمان رخ دارده است . بنابراین در می یابیم که انسان ابتدایی شیوه و زبانی خاص را برای تبیین هستی برگزیده است . او به زبان داستان سخن می گوید ، اما نمی خواهد بگوید این داستان من به صورت تحت اللفظی رخ داده است . او می گوید حادثه ای رخ داده است که من آن را با زبانی دیگر بیان می کنم . این زبان متناسب با سطح فکر و روحیات انسان ابتدایی و نیز نزدیکی او با طبیعت است . به هر حال ، تبیین اسطوره ای از جهان ، پدیده ای است که در میان انسانهای ابتدایی به وضوح دیده می شود . هر چند سادگی انسان بدوی در ایجاد و پذیرش اسطوره ها بی اثر نیست ، به نظر می رسد که زبان اسطوره صرفا یک خیال و توهم کودکانه نباشد ، آن گونه که برخی به تصویر کشده اند . انسان ابتدایی می گوید ، زمانی آسمان به زمین نزدیک بود ؛ به گونه ای که انسان به آن دسترسی داشت . اما زنی قطعه ای از آسمان را برداشت . تا آن را بپزد و مصرف کند . خداوند از این عمل غضبناک شد و آسمان را نزد خود برده ، دور از دسترس انسان قرار داد . این یک اسطوره است که با نظری سطحی ، داستانی کودکانه به نظر می رسد . اما شاید کسی بگوید در پشت این داستان دنیایی از معنا نهفته است . زمانی انسان به عالم معنا چنان نزدیک بود که هیچ فاصله ای میان خود و آن احساس نمی کرد ، این گناه و تعدی انسان بود که او را از آن عالم دور ساخت . اگر اسطوره را این گونه تفسیر کنیم، در می یابیم که همان سخنی که در ادیان زنده و پیشرفته آمده (درموردگناه انسان نخستین)، انسان ابتدایی به گونه ای دیگر بیان کرده است.