آبائی، با بیان اینکه منبع اصلی احکام یهود تورات است، گفت: کلیات احکام ۶۱۳ گانه یهود در متن تورات است و سایر کتب عهد عتیق فقط می توانند تفسیر یا ابعادی از آن احکام را ارائه دهد و اما بطور کلی عهد عتیق به عنوان اولین سطح فقه یهود، مورد استفاده است.
به گزارش خبرنگار رنا (ادیان نیوز)، آرش آبائی، پژوهشگر یهودی در هفتمین نشست دوره پیشرفته جریان شناسی ادیان ابراهیمی با اشاره به وجود سیزده اصل داراش (روش های استخراج حکم شرعی از تورات) اظهار کرد: منابع قانونی حقوق یهودی (تفسیر فقه یهود) عبارتند از: تَنَخ (مجموعه تورات و سایر کتب انبیاء یهود، عهد عتیق)، قَبالا (سنت از زمان موسی) یا تلمود (مشهور به تورات شفاهی)، میدراش (تفسیر متن مقدس)، تَقانا (قانونگذاری ایجابی، اصلاحیه) و گِزرا ( حکم محدود کننده، دستور سلبی)، مینهاگ(عرف)، مَعَسِه (عمل، رویه، رفتار علما)، سِووُرا (نتیجه منطقی،عقل).
وی با بیان اینکه محور بحث این جلسه بخش سوم منابع فقهی با عنوان میدراش (تفسیر متن مقدس) است، افزود: میدراشه هلاخا (از ریشه داراش، به معنای تحقیق کردن و در جست و جوی چیزی بودن)، بخش عمده ای از ادبیاتی است که شریعت یهود را تفسیر می کند و شواهدی را در لابهلای متن تورات می جوید تا به فهم بیشتر آن نائل آید.
منبع اصلی احکام شرعی یهود
آبائی خاطرنشان کرد: وقتی نص کتاب مقدس تورات به عنوان منبع اصلی هَلاخا (حکم شرعی) مطرح است، هر واژه و عبارتی مهم به شمار می آید در این زمینه لازم است به چهار سطح تفسیری تورات نیز توجه داشت.
پژوهشگر کلیمی بیان کرد: این چهار سطح با عنوان پَردِس (به معنای پردیس یا فردوس، مخفف حرف اول چهار کلمه) شامل ِپشاط: معنای آشکار، رِمِز: کنایی یا تمثیلی، دراش: وعظی (و یا فقهی) و سُود: عرفانی یا باطنی است.
میدراش؛ تفسیر کتاب مقدس یهود
وی با اشاره به اینکه داراش یا دراش سطح سوم تفسیر متن است که به عنوان میدراش نیز عنوان می شود، میدراش هم به تفسیر روایات و هم به تفسیر احکام (هلاخا) از متن تورات می پردازد، عنوان کرد: فرض میدراش های هلاخایی این است که هر حکم یا عملی که در تورات آمده به طور صحیح و دقیق تقریر یافته است و این فرض هر امری را هرچند جزئی مهم می سازد.
پژوهشگر یهودی بیان کرد: هر واژه ای هرچند نامربوط اعم از اینکه واژه ای غیر ضروری باشد و یا اینکه نقش اساسی در معنا نداشته باشد، منبعی برای مطالعه است و نامربوط بودن خود گویای نوعی تأکید است. وقتی که از دو موضوع که هر دو از قرابت و نزدیکی برخوردار باشند، در کنار هم مطرح می شود تا حدودی این امکان دست می دهد که از یکی به آن دیگری پی برد، حتی اگر موضوع آن دو واحد نباشد.
وی با بیان اینکه حرف نامربوط و اضافی هم دارای معنا هستند، بیان کرد: مثلا اگر جمله ای با حرف عطف «واو» شروع شود بدین معنا است که این جمله به نحوی با جمله قبلی دارای ارتباط جوهری است به جزء مواردی استثنایی، میدراش آیات گوناگونی را که در مورد یک موضوع وارد شده اند با هم مقایسه کرده و هرکدام را با روش خاصی که در خود آن آیه است تفسیر کرده است.
آبائی ادامه داد: اصول مورد استفاده برای داراش شیوه های گوناگونی دارند، «هیلِل» در قرن اول میلادی هفت اصل را برای تفسیر گردآوری کرد، «ربی ییشماعئل بن الیشاع» در قرن دوم میلادی اصول تفسیری ۷گانه هیلل را به ۱۳ اصل رسانید.
وی عنوان کرد: «ربی العازار بن ربی یوسه گالیلی» نیز آنها را به شیوه ای دیگر در ۳۲ اصل بیان کرده است، ولی در این میان ۱۳ اصول بیان شده توسط ربی ییشماعئل روش های بنیادین را پوشش داده و به عنوان اصول پذیرفته شده تفسیر تورات بیشتر به کار می روند.
پژوهشگر یهودی بیان کرد: مهم ترین این اصول تفسیری عبارتند از: قل واحومر (اصل یکم)، گِزِرا شاوا(اصل دوم)، بینیَن آو(اصل سوم)، کِلال اوفراط (اصل چهارم)، داوار هَلامِد مِعینیانو(اصل۱۲) و شِنه کتوویم مخحیشیم (اصل ۱۳).
وی ادامه داد: این موارد لزوما تمام اصول ممکن برای تفسیر فقهی نیست و علمای تلمودی از روش های دیگری نیز در این زمینه استفاده کرده اند. ضمن اینکه این اصول در کنار مرتبط بودن با هم، صرفا در قالب باور به متن تورات و در راستای سنتهای یهود کاربرد دارند و نمیتوان با استفاده از آن، مطلبی خلاف متن تورات یا اعتقادات یهود را استنتاج نمود.
اصل اول. تناسب سنجی یا طریق اولی
آبائی با اشاره به اصل اول «قُل وا حُومِر» سبک و سنگین کردن (تناسب سنجیدن) یا طریق اولی، خاطرنشان کرد: «قُل وا حُومِر» روشی ساده برای استنباط است که در تمام روش های منطق وجود دارد و قیاس قضیه کوچک به قضیه بزرگ، سنجش موردی یا سبک از سنگین یا بالعکس را ممکن می سازد.
مثلاً برای سنجش مورد سبک از سنگین چنین مثالی را می توان از تورات (پیدایش، فصل ۴۴ آیه ۸) در استدلال برادران حضرت یوسف در برابر اتهام دزدیدن جام نقره او ذکر کرد:
«مگر ما پولهایی را که دفعه پیش در کیسه های خود یافتیم نزد شما نیاوردیم؟ پس چطور ممکن است طلا یا نقره ای از خانه اربابت دزدیده باشیم ؟»
اصل دوم. قیاس یا حکم یکسان
پژوهشگر یهودی با بیان اینکه اصل دوم «گِزِرا شاوا» قیاس یا حکم یکسان است، گفت: این اصل دیگر اصل هرمنوتیکی بنیادین است که می توان آن را ضابطه فقه اللغتی نامید، وقتی که معنای یک واژه یا هلاخا روشن نیست، معنای آن را با تحلیل همان لفظ در یک آیه دیگر که معنایش در آن جا روشن است، به دست می آورند. چون آیه های مختلف دارای واژه های بسیار هستند و هر نتیجه دل خواهی را ممکن می سازند، یک شرط اساسی این است که فرد تا وقتی که گِزِرا شاوا را از استادش نیاموخته است نمی تواند به آن استناد کند. لذا این اصل فقط با نقل قول از زمان موسی معتبر است و حدود ۳۰۰ مورد از آن موجود است.
اصل سوم. اصل بنیادین
وی اصل سوم را «بینیَن آو» ساختن اصل بنیادین (مانند مشت نمونه خروار) عنوان کرد و گفت: این اصل یک روش استقرایی اثبات است که در آن تلاش می شود تا نشان داده شود که یک «آو» (قضیه) به عنوان پایه ای برای یکسری کامل از عبارت های مشابه دیگر که در ساختار با هم شباهت دارند به کار می رود.
اصل چهارم. از کل به جزء رسیدن
آبائی با بیان اینکه اصل چهارم «کِلال اُو فراط» کل و جزء از کل به جزء رسیدن است، عنوان کرد: «کِلال اُو فراط» شکل های مختلفی دارد اما جوهره اش این است که می توان از سبک نگارش آیه نتیجه گیری کرد و محدودیت مطرح می شود.
وی افزود: وقتی که در متن آیه یک اصل کلی بر اصل جزئی مقدم می شود، می گوییم تنها مورد کاربردی برای اصلِ جزئی است، به عبارت دیگر اصل کلی چیزی نمی افزاید بلکه تنها ساختار منطقی را تدارک می بیند.
آبائی با بیان اینکه اصل دوازدهم با عنوان «داوار هَلامِد معینیانُو» شامل موردی است که از موضوعش یا از انتهای موضوعش فراگرفته می شود و روشی برای استنباط از متن است، ادامه داد: مثلا فرمان «سرقت نکنید» دو بار در تورات بیان شده است. بار اول در ده فرمان در سیاقی مهم و خطیر(در کنار فرامین مربوط به قتل و زنا، که حکم اعدام دارند) آمده و بر همین اساس در شرح آن گفته اند که مراد از آن نوع دزدی، آدم ربایی است که مجازات آن مرگ است. باردوم در میان احکام مربوط به تجارت منصفانه و مانند آن آمده است که در آن جا به ممنوعیت سرقت اموال تفسیر شده است.
وی با بیان اینکه اصل سیزدهم «شِنِه کتوویم مَخحیشیم» است، گفت: دو آیه که با هم تضاد دارند، آیه سومی می آید و به تناض بین آنها فیصله می دهد.
آبائی خاطرنشان کرد: «شِنِه کتوویم مَخحیشیم» قاعده مربوط به دو عبارت متعارض، اعم از تعارض آشکار و یا پنهان است، در اینجا برای رفع تعارض باید سراغ آیه سوم رفت و دو آیه متعارض را به نحوی توضیح داد که هرکدام به موضوعی متفاوت از موضوع دیگری اشاره کند و از تعارض جلوگیری شود.
پژوهشگر یهودی خاطرنشان کرد: مباحث مطرح شده در این جلسه حاصل درسگفتاری از حاخام یونس حمامی لاله زار، رهبر کلیمیان ایران بود.
گفتنی است، دوره پیشرفته «جریان شناسی ادیان ابراهیمی» از سوی هیئت اندیشه ورز اسلام، ادیان و ارتباطات میان فرهنگی معاونت پژوهش حوزه علمیه خراسان برگزار می شود.