یک پژوهشگر دین ضمن اشاره به تاریخ بنیاسرائیل تصریح کرد: در داستان حضرت مریم(س) میبینیم دغدغه نجات که قبلا مبتنی بر ظهور مردان بود جایش را عوض کرده است و نظام مردسالاری رنگ میبازد و به مریم میرسد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، نشست «مریم، مادر کلمه» شب گذشته با سخنرانی علی طهماسبی، پژوهشگر دین به میزبانی دینآنلاین برگزار شد.
گزیده متن جلسه از نظر میگذرد؛
یک تفاوت جدی میان تاریخ واقعی یعنی آنچه در تاریخ واقع شده است و تاریخ دینی وجود دارد. تاریخ واقعی رئال است و به واقعیتها پرداخته است در حالی که تاریخ دینی بیشتر سورئال است و به آرزوها و آرمانها و دغدغههای بشری پرداخته است. به عبارت دیگر تاریخ دینی، تاریخ قصه و داستان است. داستانهایی است که باعث پدید آوردن تمدنها و فرهنگهای بشری شده است. بنابراین از تاریخی دینی یا از مضامین دینی و متون دینی خیلی نباید توقع این را داشته باشید به یک زمان و مکان خاصی اشاره داشته باشد، بلکه در طول تاریخ برای همه نسلها سیال است.
قوم یهود مثل همه اقوام دیگر به یک گذشته طلایی و یک بهشت نخستین برای خودش باور داشت که این بهشت نخستین، دوران سلیمان است. اینکه واقعا قصههایی که درباره سلیمان نوشته شده است و در تفاسیر آمده است واقعی است یا نه، موضوع سخن من نیست ولی به هر حال بنی اسرائیل باور داشتند که گذشته طلایی داشتند. در ملتهای دیگر هم همینطور است و خیلی از اقوام به یک گذشته خوب برای خودشان باور دارند. بنابراین یهود با اینکه به یک گذشته خیلی خوبی برای خودش معتقد بود، مراحلی از فروپاشی را شاهد بوده است. مثلا در یک فروپاشی فرمانروای بابل به اورشلیم حمله میکند و بنیاسرائیل را به اسارت میآورد. آنها در زمان اسارت منتظر یک منجی بودند که آنها را نجات بدهد. در آن زمان مسیحی به نام کورش ظهور میکند. کورش بنی اسرائیل را از دام بابل نجات داد و بعد توانستند تورات را از نو بنویسند، توانستد اورشلیم را آباد کنند. وقتی حکومت هخامنشیان فروپاشید دوباره نوعی ویرانی سراغ بنیاسرائیل آمد. در آن زمان به نحوی فرهنگ و زبان یونانی در فرهنگ بنی اسرائیل نفوذ کرد. در آن دوران افراد زیادی به عنوان مسیح ظهور میکردند که توسط حکومت کشته میشدند. این قضایا و سرگردانیها کماکان ادامه داشت و یهودیان نجات را در این میدیدند که کسی مثل کورش بیاید و با شمشیر بتواند وضع اسرائیل را سامان دهد.
ظهور کلمه، فصل جدیدی در تاریخ قوم یهود
اگر مسئله را از منظر قرآن بررسی کنیم به داستان زکریا میرسیم که میفرماید: «قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا». تعبیر «اشتعل راس شیبا» خیلی معنای جالبی دارد و به معنای شمعی است که میسوزد و دارد تمام میشود و نفسهای آخرش را میکشد. بعدا در سوره مریم میخوانیم به زکریا وعده داده میشود پسری خواهد آمد که اسمش یحیی خواهد بود. خود کلمه «یحیی» به معنای بشارت آمدن کسی است که نوید زندگی خواهد آورد. یحیی توسط پادشان یهود کشته میشود. در تمام این داستانهایی که قبل از ظهور مسیحیت داریم، دغدغه نجات مبتنی بر نوعی پدرسالاری است یعنی اینکه کسانی مثل کورش ظهور کنند و قوم یهود را نجات دهند. در آن هنگام کلمه تازهای نبود که راه را برای قوم بگشاید.
اینجاست که داستان مریم شروع میشود، مریمی که نماد روح مادرانه است. جالب است وقتی مادر مریم حامله است، نذر میکند وقتی بچهاش به دنیا آمد او را خادم معبد کند. وقتی بچه به دنیا میآید میبیند دختر است و نمیتواند خادم معبد باشد به هر حال دخترش را نزد زکریا میبرد و در معبد رشد میکند. از اینجا است که نظام مردسالاری کمکم رنگ میبازد.
قرآن میفرماید: «یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ». این خیلی مهم است. انگار خود مریم است که دارد کلمه تازهای ارائه میدهد. دغدغه نجات که قبلا مبتنی بر ظهور مردان بود جایش را عوض کرده است و نظام مردسالاری رنگ میبازد و به مریم میرسد. جالب است در قرآن سوره عیسی نداریم و به جایش سوره مریم داریم در حالی که در خود مسیحیت مریم خیلی در انجیلها نمود دارد.
وقتی داستان مریم را در قرآن بررسی کنیم بسیار نمادین است یعنی روایت قرآن خیلی نمادین است. آیه میفرماید: «وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا» این درخت یک درخت خرما بوده است یا مقصود از آن درخت قبیله است. در تاریخ گذشته، معمولا قبیله با شجره نامگذاری میشد. آیه میفرماید این درخت را تکان بده تا میوه تازه بدهد. این میوه تاز دادن مرا یاد آیهای میاندازد که میفرماید کلمه طیبه میوههای نو به نو میدهد: «تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا». میتوان آیه را اینگونه تاویل کرد؛ درختی که مریم تکان میدهد درخت قبلیه است و میخواهد میوه نو بدهد. این صحنه کاملا نمادین است.
وقتی زکریا دارد پیش خدا مناجات میکند، میگوید همسر من عقیم و نازاست. این هم نمادی از گرفتاری قوم به روزهای نازایی فرهنگ و کلمه است. با این کلام تازه که آمده است ورق برمیگردد و جنگ جای خودش را به صلح میدهد.
پیام مشترک عیسی و قرآن
این پیام مسیح به گونههای دیگری در قرآن آمده است، مانند آیه: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا.» همچنین بارها در قرآن میخوانیم خودتان را از دیگران برتر نبینید. این چیزی است که هم در قرآن میخوانیم و هم در تعالیم مسیح میخوانیم. آیه دیگر میفرماید: «وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى». «بر» از بَر به معنای بیابان گرفته شده است. در صحرا همه نوع جانور هست و صحرا آنقدر بزرگ است که همه اینها را در خودش پذیرفته است. این آیه هم میفرماید صحرادل باشید و تنگنظر نباشید.
من توضیحی هم درباره خود کلمه بیان کنم. داستان آفرینش سه بخش دارد؛ قسمت اول بهشت نخستین است که در آنجا اسما را به حضرت آدم یاد میدهند. اسم از «سمو» و به معنای حد و مرز پدیدهها را شناختن است. این دوران مثل دوران کودکی آدم است. وقتی انسان سنش بالا میآید تصور میکند بهشت نخستین پرکشیده و رفته و هبوطی برایش اتفاق میافتد. بعد از هبوط دنبال نجات میگردد. اینجاست که آدم اسما را تلقی میکند: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ». تلقی برای این بود که دوباره به سمت خدا برگردد. این یک صحنه از تاریخ کلمه است.