به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، محسنحسام مظاهری
مادامی که حتی یک کارشناس اهل سنت اجازهی حضور در رسانهی عمومی کشور و تبیین مواضع و بیان روایت هممذهبان خود از تاریخ اسلام را ندارد، ادعاهایی ازین قبیل که میخواهیم در فلان برنامه دربارهی واقعهی حساس و چالشبرانگیزی مثل سقیفه، علمی و مستند «گفتگو» کنیم، تنها به شوخی شبیه است.
بگذریم از اینکه واقعاً مشخص نیست چه نسبتی است میان بازخوانی رخدادی مثل سقیفه با مسایل انسان امروز و جهان معاصر آنهم در یک رسانهی عمومی مثل صداوسیما.
قرنهاست یکطرف صحاح را شخم میزنند و طرف دیگر کتب اربعه و بحار را، به قصد یافتن تعارضها و تناقضها و به قول معروف «سوتی»های طرف مقابل و اثبات حقانیت مسلک خود!
قرنهاست بر سر فتوحات و سقیفه و معنای ولی و شأن نزول آیات سورهی مائده و شورا و خلافت بین اهل قبله نزاع و خونریزی است.
قرنهاست اینها «مؤتمر علمای بغداد» و «شبهای پیشاور» و «ثم اهتدیت» مینویسند و آنها «منهاج السنه» و «خرافات وفور» و «شاهراه اتحاد». اینها از امثال تیجانی مجسمهی قهرمان میسازند، آنها از امثال برقعی. نهایتش هم هیچکدام از مجادلات تکراری و کسلکننده و بیحاصل شیوخ شبکههای «اهل البیت» و «ولایت» با مولویهای «کلمه» و «وصال» گامی فراتر نرفتهاند.
آخرش چه؟ تاریخی به بلندای چهارده قرن که عمدهی صفحاتش را این مباحثات و منازعات فرقهای سیاه و سرخ کرده، چه جای افتخاری دارد؟ عایدی این تاریخ برای انسان امروز چیست؟ مسلمان امروز چه بهرهای از پرداختن دوباره و دوباره به این منازعات تاریخی میبرد؟ کدام مسایلش، کدام چالشهایش، کدام پرسشهایش در این تورق چندینباره قرار است پاسخ پیدا کند؟
صرفنظر از آن دسته، در طرفین، که ارتزاق ازین چالشها میکنند و حیات و مماتشان بسته به شعلهورماندن اختلافات است، باقی مسلمانان، در دنیای پیچیدهی امروز چه طرفی از این نگاه به گذشته میتوانند ببندند؟ غایت این راه جز تفرقهی بیشتر، جز تشدید منازعات فرقهای، جز تعمیق شکافها، جز تشدید وضعیت نابسامان جوامع اسلامی چه چیز دیگری میتواند باشد؟
اگر هم هدف واقعاً عبرتآموزی و مواجههی راهبردی و «گفتگوی انتقادی» است، ابتداییترین شرط چنین گفتکویی، حضور نمایندگانی مورد قبول طرفین است. نه آنکه چند کارشناس تاریخی ـ دینی شیعه با یک مجری روحانیِ شیعه بنشینند و باهم «گفتگوی انتقادی» کنند!
دکتر امداد توران
(عضو هیئت علمی دانشکده شیعهشناسی دانشگاه ادیان)
این توهم را- که نمی دانم اولین بار چه کسی برسر زبان طیفی از شیعیان انداخت- بارها شنیدهایم که سقیفه و مساله امامت و خلافت یک منازعه تاریخی و تاریخگذشته است. به نظر میرسد که مروجان اصلی چنین سخنی در واقع مروجان سقیفهاند. اگر سقیفه و مساله امامت و خلافت یک مساله تمام شده تاریخی است چرا از ابتدا تا کنون طی قرون متوالی حتی مطرح کردن آن تا این حد حساسیتبرانگیز بوده است؟ چرا به آسانی می توانید درباره مثلا تاریخ یونان باستان سخن بگویید ولی تقریبا در هیچ شهر و روستای جهان اسلام نمی توانید بدون ترس از پیامدهای سخنانتان نگاهی انتقادی به سقیفه داشته باشید. یک مرور ساده بر تاریخ و اکنون جهان اسلام کافی است تا متفطن شویم که سقیفه یک واقعه کاملا زنده است که گرچه در ۱۴۰۰ سال پیش نطفهاش بسته شد شاخ و برگش کل تاریخ و جغرافیای جهان اسلام را دربرگرفته است: از خلافت اموی، و عباسی و عثمانی گرفته تا اخوان المسلمین و داعش و طالبان همهگی برگ و بر سقیفه اند. سقیفه، صرف نظر از اینکه تا مغز استخوان کلام، تفسیر و فقه و دیگر علوم جهان اسلام نفوذ کرده و بدانها صورت و محتوا بخشیده، یک گفتمان دینی سیاسی است درباره نحوه تاسیس حکومت و نحوه حکمرانی بر امت اسلامی؛ گفتمانی مبتنی بر فلته و قهر و غلبه. تاریخ خلافت و خلافتگرایان گواهی میدهد که گفتمان خلافت که ریشه در سقیفه دارد گفتمانی بوده است برای توجیه هر گونه استبداد و تحمیل و سرکوب نه فقط به شیعیان بلکه به عموم امت مسلمان؛ و نیز گفتمانی بوده است برای توجیه جنگ طلبی و توسعه طلبی نظامی در جهان به نام و به بهانه دین. بر این اساس، سقیفه و گفتمان برآمده از آن تهدیدی است نه فقط برای شیعیان بلکه برای کل امت اسلام و حتی کل بشریت.
سقیفه یک واقعه و واقعیت تاریخی زنده و اثرگذار است نه فقط در ذهن و جان اهل تسنن سیاسی بلکه حتی – در عصر حاضر- در ذهن جان برخی از جریانهای شیعی که برحسب فرض باید برکنار از سقیفه و متبری از آن باشند.
جریان روشنفکری شیعی از جمله این جریانهاست که تحت تاثیر جریان به اصطلاح اصلاحی- که اندیشههای سلفی و تشیع ستیزانه و حتی شیعهستیزانه را در محیط شیعی پراکنده است- بجای نقد سقیفه نظرا یا عملا حرمت آن را پاس می دارد. آیا کسی سراغ دارد که کسی از اصحاب این جریان بحثی جدی درباره سقیفه و آثار منفی آن بر جهان اسلام انجام داده باشد؟ در حقیقت این جریان بجای استفاده از ظرفیت عظیم سیره و سنت اهل البیت در بسط و ترویج ارزشهای امروزی از قبیل آزادی و اخلاق، حقوق بشر، رواداری دینی و مذهبی و صلح، در بسیاری از موارد تشیع و شیعیان را هدف تیر اتهام خود قرار داده است: توگویی همه جهان اسلام پایبند به این ارزشها بودند و هستند و این تنها تشیع و شیعیاناند که با ارزشهای دنیای امروز درافتادهاند. در حالیکه مروری ساده بر تاریخ نشان می دهد که دورترین سخنان و سیره ها از این ارزشها به موسسان و پیروان سقیفه تعلق دارد. به تعبیر دیگر، هسته بسیاری از آموزه ها و حوادثی در تاریخ اسلام که بتوان در سطح کلان سیاسی و اجتماعی انسانستیزانه نامید در سقیفه و توسط اصحاب سقیفه کاشته و آبیاری شد. اگر کسی در ریشهیابی تاریخی انسانستیزی در جهان اسلام از غیر از سقیفه شروع کند وجدان خود و افکار مخاطبانش را فریب داده و بجای عطف توجه به منشا بیماری، با دردهای مزمن انسانها در جهان اسلام کمی وررفته است.
روشن است که سقیفه به عنوان ابرپارادایم حاکم بر جهان اسلام که بخش اعظم تاریخ، علوم و به اصطلاح تمدن اسلامی را شکل داده ریشه دار تر از آنست که کسی بتواند پنجه در پنجه آن بیفکند. سقیفه آنچنان قوی است که اجازه مطرح کردنش به عنوان موضوعی برای بررسی تاریخی و انتقادی را نمی دهد چه رسد به اینکه کسی بخواهد با تاریخ، جامعه، علوم، فرهنگ و تمدنی که سقیفه آن را شکل داده دربیفتد.
اما اگر این مهم یعنی درافتادن با سقیفه مقدور نیست، پرهیز از ورافتادن در ظلمات آن لااقل برای شیعیان میسور است. این چرخ عظیم را نمیتوان متوقف کرد اما میتوان از تبدیل شدن به دندهای در آن خودداری کرد: اگر روشنفکریم و برایمان انسان و ارزشهای انسانی اولویت دارد مداح خلفا و خلافت نباشیم و از دستاوردهای به اصطلاح عظیم ایشان برای جهان اسلام داد سخن ندهیم؛ چرا که انسانستیزانهترین گفتارها و رفتارها را بنام دین اصحاب گفتمان خلافت رقم زده اند از سقیفه تا داعش تا طالبان.
آنچه گفته شد لزوما در نقد یادداشت این دوست گرامی نبود، بلکه مطالبی بود که به مناسبت تقدیم گردید.