انسانهایی که از عشق بیتوقع به دیگران به دورند، در خلقت خود ناقصاند. این حکم، نتیجه آشکار تولد انسانیت است.
ردنا (ادیاننیوز) – انسانیت، انسان بودن، خوب بودن، و اخلاقیزیستن یک فرآیند زمانبر و البته دشوار است؛ ولی از کارهای خُرد و گامهای کوچک آغاز میشود. برای اینکه انسانِ خوبی باشیم لازم نیست منتظر بمانیم تا قطاری در خطر برخورد با کوه باشد و جانِ مسافرانش تهدید شود و یا سدّی پر آب در حال شکافته شدن باشد و شهری در شرف سیلاب.
موقعیّت ریزعلیِ دهقان و فطرس فداکار تنها دو نمونه از موقعیّتهای دشوار بودند که آن دو توانستند اخلاقی بودن خود را در آنجا به نمایش بگذارند، نه تمام موقعیّتهای اخلاقی. ما هر روزه در هزاران موقعیّتِ اخلاقی سادهتر قرار داریم که میتوانیم انسان بودن خود را نشان دهیم. کافیست بخواهیم خوب بودن را تمرین کنیم. کافیست بکوشیم تا دیگران را دوست بداریم.
دیگران را چون خویشتن دوست بدار
تقریباً تمام ادیان و مکاتب بشری، تعالیمِ اخلاقیِ خود را بر این قاعده مبتنی کردهاند که “دیگران را چون خویشتن دوست بدار”. این قاعده که به صورتهای گوناگونی بیان میشود، از آن سبب که اصل زیرین تمام نظامهای دینی_اخلاقیست به قانون طلایی یا قاعدهی زرّین معروف شده است. دوست داشتنِ دیگران راه را برای خوب بودن و عادلشدگی فراهم میکند و در نقطهی مقابلْ بیحسی اخلاقی و نفرت از دیگران سرآغاز ظلم و بیعدالتی است.
عشق و انسان ناقصالخلقه
«آگوستین»، یکی از مشهورترین پدرانِ کلیسای اولیّه، عشقورزیدن را نشانهی کمالِ انسان دانسته و میگوید: “عشق بورز و هر چه خواهی کن.” بر اساس آنچه او میگوید، بیتوجّهی به قاعدهی «عشق ورزیدن به دیگران» و فراموشی اصلِ “دیگران را چون خویشتن دوست بدار” معنایی جز “ناقصالخلقه” بودن انسان ندارد. انسانهایی که از عشق بیتوقع به دیگران به دورند، در خلقت خود ناقصاند. این حکم ممکن است در ادبیات دینی یک جهش ایمانی و یا اخلاقی به شمار آید، ولی بیگمان نتیجهی آشکارش تولّد انسانیت است.
این کار در حقیقت گذری سرنوشتساز از غریزهی خودخواهی به اخلاق است. با این حکمِ سرشار از حکمت است که ماندگاری یک انسان، به ماندگاری انسانیت در انسان تبدیل میشود. وقتی به همسایه طوری عشق بورزیم که به خود میورزیم، بقای انسانی را به چیزی متفاوت با دیگر حیوانات زنده بدل کردهایم.
«تیموتی جکسون» نیز معتقد است چون خویشدوستداشتنِ دیگران، فراتر از یک سوداگری معنوی است. عشقورزیدن به دیگران، پاداشش همان همراهی با دیگران و دوستداشتن آنها و رسیدن به مقامِ “انسانِ تمام” است. پاداش درونیِ عشقورزی به دیگران، در هر چه بیشتر خداییشدن است.
برای خوب بودن لازم نیست دنبال کارهای خارقالعاده باشیم. همین که بکوشیم با شادی دیگران تسلا پیدا کنیم و از رنجشان غمگین شویم، خوب بودن را آغاز کردهایم.