راهبرد مقابله با استکبار جهانی در غزوه بنی قریظه
در سال پنجم هجری، یهودیان بنی قریظه، پیمان خود با پیامبر را شکسته و در جنگ احزاب (خندق) با مشرکان همپیمان شدند. بعد از پایان جنگ و پیچیده شدن پرچم آن، رسول خدا (ص) وارد مدینه شد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، بنی قریظه از یهودیان اطراف مدینه بودند که با پیامبر صلی الله علیه و آله پیمان صلح و سازش بسته بودند ولی در غزوه احزاب پیمان شکنی کرده بودند و به کمک قریش پرداختند و چون از نظر پیامبر، افرادی خطرناک شناخته شدند چارهای جز این نبود که از میان برداشته شوند. پس از جنگ احزاب پیغمبر صلی الله علیه و آله دستور دادند لشکر اسلام به سوی بنی قریظه حرکت کند. مدت ۲۵ روز بود که آنها در محاصره مسلمانان قرار داشتند تا این که تسلیم شدند.
طایفه اوس از پیامبر خواهش کردند تا از خودشان درگذرد. حضرت فرمود: آیا راضی هستید سعد معاذ که یکی از بزرگان شماست درباره شما حکم کند؟ همه پذیرفتند به امید این که سعد از آنها جانبداری خواهد کرد. ولی سعد به کشتن مردان جنگی و تقسیم اموال و اسیری زنانشان حکم کرد.پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: حکم سعد همان حکمی است که خداوند درباره این افراد صادر فرموده است. و بدین ترتیب تمام جنگجویان آنان کشته شدند.
علیرضا خاتم در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است به بیان راهبردهای مقابله با استکبار جهانی در غزوه بنی قریظه پرداخته است که در ادامه با هم میخوانیم:
در سال پنجم هجری، یهودیان بنی قریظه، پیمان خود با پیامبر را شکسته و در جنگ احزاب (خندق) با مشرکان همپیمان شدند. بعد از پایان جنگ و پیچیده شدن پرچم آن، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله وارد مدینه شد تا غبار جنگ را از تن خویش بشوید که در این هنگام جبرئیل نازل شد و چنین ندا داد: سرزنشگر تو، خواهان جنگ با تو است. به خداوند سوگند! به خاطر سرزنش و ملامتی که بنی قریظه کردند، فرشتگان هنوز دست از جنگ نشستهاند؛ پس تو چگونه آنان را تحمّل کردی و دست از جنگ شستی؟ خداوند به تو امر فرموده که نماز عصر را در بنی قریظه بخوانی و من جلودار تو هستم و قلعه آنها را به لرزه درخواهم آورد. [۱]
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله جامه رزم پوشیده و بیرون رفت و از حارثه بن نعمان پرسید چه خبر؟ حارثه پاسخ داد: دِحیَه کَلبی، در میان مردم ندا میدهد و میگوید: همه باید نماز عصر را در بنی قریظه بخوانند. پیامبر فرمود: او جبرئیل است که به چهره دحیه کلبی درآمده است. امیرالمومنین علیهالسّلام در حالی که پرچم بزرگ لشکر را در دست داشت، پیشگام رسول خدا صلیاللهعلیهوآله قدم برمیداشت.
امیرالمؤمنین علیهالسلام قلعه آنان را به محاصره درآورد. کعب بن اسد یهودی از بالای قلعه به آنان نگریست و به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و مسلمانان دشنام میداد. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به نزدیکی دژ بنی قریظه رفته و فرمودند: ای بندگان طاغوت! آیا به من دشنام میدهید!؟ در این هنگام کعب بن اسد از بالای دژ به پیامبر جسارت کرد. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از شدت شرم آن چه دشمن خدا به زبان آورده بود، عبا از دوش مبارکش افتاد.
پیامبر اکرم دستور دادند تا قلعه را محاصره کنند. پس از گذشت سه روز از محاصره، غزال بن شمول نزد پیامبر آمد و عرض کرد: ای محمد! همان فرصتی را که به قبیله یهودی بنی نَضیر دادی، به ما نیز بده. از خون ما بگذر و در عوض، ما از سرزمین و اموالمان دست میکشیم و چیزی را از تو کتمان نمیکنیم ولی رسول خدا بنی نَضیر نپذیرفت و فرمود باید تحت حکومت اسلام درآیید.
چون محاصره بر بنی قریظه تنگتر شد، به ناچار تحت حکم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله درآمدند. در مدت سه روز اسارت یهود، پیامبر به آنان آب گوارا نوشاند و غذای خوب داده و به آنان نیکی ورزید.
زمانی که پیامبر تصمیم داشت در دادگاه عدل الهی ایشان را محاکمه کند، یهودیان اصرار ورزیدند و تقاضا کردند شخص دیگری غیر از پیامبر در مورد ایشان حکم کند. اگر به قضاوت پیامبر رضایت میدادند، پیامبر رحمت، ایشان را میبخشید ولی ایشان سعد بن معاذ را به عنوان قاضی انتخاب کردند و سعد نیز أشدّ مجازات را برای ایشان تعیین کرد.
زمانی که بزرگ یهودیان، کعب بن اسد را برای اجرای حکم الهی حاضر کردند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله خطاب به او (خبر از غیب داده و) فرمود: ای کعب! آیا سفارش ابن حَواس، همان دانشمند یهودی باهوشی که از شام نزدتان آمده بود، سودی برائت نداشت!؟ کعب پاسخ داد: در انتظار پیامبری هستم که مبعوث خواهد شد و دعوت او در مکه است و به این بحیره (مدینه) مهاجرت میکند؛ او به تکههای نان و خرما اکتفا نموده و سوار بر مرکب ساده میشود. سرخی، در چشمان او است و مُهر نبوت، در میان دو کتف او زده شده است، آنچنان شجاع است که شمشیر خود را بر روی شانهاش میاندازد و به این که با چه کسی روبرو شود، اهمیت نمیدهد. سلطه او به مناطقی که اسبان و شتران را یارای پیمودن آن نیست، میرسد. سپس کعب گفت: ای محمد! همین گونه بوده است و اگر یهود مرا به این که در هنگام کشته شدن به عجز و لابه بیفتم سرزنش نمیکردند، تو را تصدیق نموده و به تو ایمان میآوردم؛ اما من بر دین یهود باقی میمانم. یهودی زندگی کردم و یهودی میمیرم.
سپس دشمن خدا، حییّ بن اخطب را آوردند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به او فرمود: ای فاسق! آیا دیدی که خدا چه بر سرت آورد؟ حییّ بن اخطب پاسخ داد: ای محمد! به خداوند سوگند! خود را در دشمنی ورزیدن با تو ملامت نمیکنم. تا آن جا که توانستم، تحریک کردم و تمام تلاش خود را به کار گرفتم، اما کسی که خدا را تنها گذارد، تنها رها میشود. [۲]
اینگونه خباثت خود را بر همگان آشکار کردند و خداوند در شأن آنان این آیه را نازل کرد: «وَأَنْزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ صَیَاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا؛ [۳] و آن گروه اهل کتاب (از یهودیان) را که پشتیبان و کمک مشرکان بودند خدا از حصار و سنگرهاشان فرود آورد و در دلشان (از شما مسلمین) ترس افکند تا آنکه گروهی از آنها را به قتل رسانیده و گروهی را اسیر میکردید.»
برخورد قاطع و هوشمندانه پیامبر با بنی قریظه که نمونه بارز استکبار در صدر اسلام است، راهبرد عملی مقابله با دشمنی است که آرزویی جز نابودی اسلام ندارد. رهبران و صاحب منصبان کشورهای اسلامی باید با الگو قرار دادن این رهیافت الهی، کاری کنند که هرگز مغبون دشمن واقع نشوند. نباید فراموش کرد که برخورد قاطعانه پیامبر و عدم اعتماد به ظاهر فریبنده دشمن، تصمیم شخصی آن حضرت نبوده و به دستور مستقیم خداوند متعال صورت پذیرفت.
پی نوشت
[۱] معجمالبلدان، ج ۲، ص ۳۰۱.
[۲] تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۶۴.
[۳] سوره احزاب، ۲۶.