میفرماید: وقتی رسول خدا(ص) در مریضی آخر خود در بستر بیماری افتاده بود،
من سر مبارک وی را بر روی سینه خود نهاده بودم و سرای حضرت(ص) انباشته از
مهاجر و انصار بود و عباس عموی پیامبر(ص) رو به روی او نشسته بود و رسول
خدا(ص) زمانی به هوش میآمد و زمانی از هوش میرفت. اندکی که حال آن جناب
بهتر شد، خطاب به عباس فرمود: «ای عباس، وصیت مرا در مورد فرزندانم و
همسرانم قبول کن و قرضهای مرا ادا نما و وعدههایی که به مردم دادهام به
جای آور و چنان کن که بر ذمه من چیزی نماند.»
عباس
عرض کرد: «ای رسول خدا(ص) من پیرمردی هستم که فرزندان و عیال بسیار دارم و
دارایی و اموال من اندک است [چگونه وصیت تو را بپذیرم و به وعدههایت عمل
کنم] در حالی که تو از ابر پرباران و نسیم رها شده بخشندهتر بودی [و
وعدههای بسیار دادهای] خوب است از من درگذری و این وظیفه بر دوش کسی نهی
که توانایی بیشتری دارد!»
رسول
خدا(ص) فرمود: «آگاه باش که اینک وصیتخود را به کسی خواهم گفت که آن را
میپذیرد و حق آن را ادا مینماید و او کسی است که این سخنان را که تو گفتی
نخواهد گفت! یا علی(ع) بدان که این حق توست و احدی نبایست در این امر با
تو ستیزه کند، اکنون وصیت مرا بپذیر و آنچه به مردمان وعده دادهام به
جایآر و قرض مرا ادا کن. یا علی(ع) پس از من امر خاندانم به دست توست و
پیام مرا به کسانی که پس از من میآیند برسان.»
امیرمومنان(ع)
گوید: «من وقتی دیدم که رسول خدا(ص) از مرگ خود سخن میگوید، قلبم لرزید و
به خاطر آن به گریه درآمدم و نتوانستم که درخواست پیامبر(ص) را با سخنی
پاسخ گویم.»
پیامبر
اکرم(ص) دوباره فرمود: «یا علی آیا وصیت من را قبول میکنی!؟» و من در
حالتی که گریه گلویم را میفشرد و کلمات را نمیتوانستم به درستی ادا
نمایم، گفتم: آری ای رسول خدا(ص)! آن گاه رو به بلال کرد و گفت: ای بلال!
کلاه خود و زره و پرچم مرا که «عقاب» نام دارد و شمشیرم ذوالفقار و
عمامهام را که «سحاب» نام دارد برایم بیاور…[سپس رسول خدا(ص) آنچه که
مختص خود وی بود از جمله لباسی که در شب معراج پوشیده بود و لباسی که در
جنگ احد بر تن داشت و کلاههایی که مربوط به سفر، روزهای عید و مجالس
دوستانه بود و حیواناتی که در خدمت آن حضرت بود را طلب کرد] و بلال همه را
آورد مگر زره پیامبر(ص) که در گرو بود. آن گاه رو به من کرد و فرمود: «یا
علی(ع) برخیز و این ها را در حالی که من زندهام، در حضور این جمع بگیر تا
کسی پس از من بر سر آنها با تو نزاع نجوید.»
من
برخاستم و با این که توانایی راه رفتن نداشتم، آنچه بود گرفتم و به خانه
خود بردم و چون بازگشتم و رو به روی پیامبر(ص) ایستادم، به من نگریست و بعد
انگشتری خود را از دستبیرون آورد و به من داد و گفت: «بگیر یا علی این
مال توست در دنیا و آخرت!»
بعد
رسول خدا(ص) فرمود: «یا علی(ع) مرا بنشان!» من او را نشاندم و بر سینه من
تکیه داد و هر آینه میدیدم که رسول خدا(ص) از بسیاری ضعف سر مبارک را به
سختی نگاه میدارد و با وجود این، با صدای بلند که همه اهل خانه میشنیدند
فرمود: «همانا برادر و وصی من و جانشینم در خاندانم علی بن ابیطالب است.
اوست که قرض مرا ادا میکند و وعدههایم را وفا مینماید. ای بنیهاشم، ای
بنیعبدالمطلب، کینه علی(ع) را به دل نداشته باشید و از فرمانهایش سرپیچی
نکنید که گمراه میشوید و با او حسد نورزید و از وی برائت نجویید که کافر
خواهید شد.»
سپس
به من گفت: «مرا در بسترم بخوابان!» و بلال را فرمود که حسن(ع) و حسین(ع)
را نزد او بیاورد بلال رفت و آنها را با خود آورد. پیامبر(ص) آن دو را به
سینه خویش چسباند و آنها را میبویید.
علی(ع)
میگوید: من پنداشتم که حسن(ع) و حسین(ع) باعثشدند که اندوه و رنج
پیامبر(ص) فزونی یابد، خواستم آن دو را از حضرت(ص) جدا سازم. فرمود: «یا
علی(ع) آنها را واگذار تا مرا ببویند و من هم آنها را ببویم! بگذار تا آن
دو از وجود من بهره گیرند و من نیز از وجود ایشان بهره گیرم! به راستی که
پس از من مشکلات بسیار خواهند داشت و مصایب سختی را تحمل خواهند کرد، پس
لعنت خداوند بر آن کس باد که حق حسن(ع) و حسین(ع) را پست شمارد.
پروردگارا! من این دو را و علی صالحترین مؤمنان را به تو میسپارم!»
مفاد وصیت
از
جمله مفاد این وصیت که به دستور خدای تعالی پیامبراکرم(ص) انجام آن را بر
علی(ع) شرط نمود، این بود که فرمود: «یا علی(ع) به آنچه در این وصیت آمده
است وفا کن، آن کس که خدا و رسولش را دوست دارد، دوستبدار و با هر که با
خدا و رسولش دشمنی ورزد، دشمن باش و از آنان بیزاری بجوی و صبور باش و خشم
خود را فرو خور! گرچه حق تو پایمال گردد و خمس تو غصب شود و هتک حرمتحرم
تو کنند!»
علی(ع) عرض کرد: «پذیرفتم ای رسول خدا(ص)!»
امیرالمومنین(ع)
گوید: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید من هر آینه شنیدم
که جبرییل(ع) به نبیاکرم(ص) میگفت: «ای محمد(ص) به علی(ع) بگوی که حرم
تو هتک میگردد، که حرم خدا و رسول خدا(ص) نیز هست و محاسن تو از خون روشن
سرت خضاب خواهد شد.»
من
چون معنای این کلمات را که جبرئیل امین میگفت فهم کردم [و دانستم که حرم
من هتک خواهد شد] به روی درافتادم و از حال رفتم و چون بازآمدم، گفتم: «آری
پذیرفتم و راضی هستم! اگرچه به حرم من جسارت روا دارند و سنتهای خدا و
رسول را معطل گذارند و کتاب خدا پاره پاره شود و کعبه خراب گردد و محاسنم
از خون روشن سرم خضاب شود، پیوسته صبوری خواهم کرد و کار را به خدا وا
میگذارم تا این که نزد تو حاضر گردم.»
و
باز از جمله موارد وصیت رسول خدا(ص) این بود که در خانهاش، که در آن جان
سپرده بود، دفن گردد و با سه پارچه کفن شود که یکی از آنها یمنی باشد و کسی
جز علی(ع) داخل قبر نشود و به علی(ع) فرمود: «یا علی(ع) تو و دخترم
فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) با هم بر من نماز بخوانید و نخست هفتاد و و
پنج تکبیر بگویید. سپس نماز را با پنج تکبیر به جای آور و آن را تمام کن و
البته این کار پس از آن است که از طرف خداوند به تو اجازه نماز داده شود.»
علی(ع) عرض کرد: «پدر و مادرم فدای تو باد! چه کسی به من اجازه نماز میدهد؟»
فرمود:
«جبرئیل(ع) به تو اجازه خواهد داد. و پس از شما هر کس از خاندانم حاضر شد،
گروه گروه بر من نماز بخوانند، سپس زنان ایشان و در آخر مردم نماز
بخوانند.» و نیز فرمود: هرگاه من جان تسلیم نمودم و تو تمام آنچه را که من
وصیت کردهام، انجام دادی و مرا در گورم پنهان ساختی، پس در خانه خود آرام
گیر و آیات قرآن را بر طبق تالیف آن گردآوری کن و واجبات و احکام را چنان
که نازل شدهاند، ثبت نما و سپس باقی آنچه را گفتهام به جای آور و هیچ
سرزنشی بر تو نیست و باید که صبوری کنی بر ستمهایی که ایشان در حق تو روا
دارند، تا این که به سوی من آیی.»
اتمام حجت با علی(ع)
رسول
خدا(ص) هنگامی که کتاب وصیت خود را به امیرمؤمنان(ع) داد، فرمود: در قبال
این وصیت فردای قیامت در برابر خدای تبارک و تعالی که پروردگار عرش است
میبایست جوابگو باشی! به راستی که من روز قیامت با استناد به حلال و حرام
خدا و آیات محکم و متشابه، آن سان که خداوند نازل فرموده و در کتاب وی جمع
آمده است، با تو محاجه خواهم کرد و از تو حجتخواهم طلبید؛ در مورد آنچه
تو را امر کردم و انجام واجبات الهی آن گونه که نازل شدهاند و احکام شریعت
و در مورد امر به معروف و نهی از منکر و دوری جستن از آن، و برپای داشتن
حدود الهی و عمل به فرمانهای حق و تمامی امور دین و هم از تو حجت خواهم
خواست درباره گزاردن نماز در وقت خود و اعطای زکات به مستحقین آن و حج
بیت الله و جهاد در راه خدا! پس تو چه پاسخی خواهی داشت یا علی(ع)!؟
امیرمومنان(ع)
عرض کرد: پدر و مادرم فدایت! امید دارم به سبب بلندی مرتبت تو در نزد خدا و
مقام ارجمندی که پیش او داری و نعماتی که تو را ارزانی داشته است، خداوند
مرا یاری نماید و استقامت عطا فرماید و من فردای قیامت با شما ملاقات نکنم
در حالی که در انجام وظیفه خود سستی و تقصیری کرده باشم و یا تفریط نموده
باشم و باعث درهم شدن چهره مبارکتان در برابر من و دیدگان پدران و مادران
خود شوم! بلکه مرا خواهی یافت که تا زندهام پیوسته بر طبق وصیتشما رفتار
کنم و راه و روش شما را دنبال نمایم، تا با این حالت نزدتان شرفیاب شوم و
بعد از من فرزندانم به ترتیب بدون هیچ گونه تقصیری و تفریطی چنین خواهند
کرد. در این لحظه رسول خدا(ص) از هوش برفت و علی(ع) پیامبر(ص) را در آغوش
گرفت در حالی که میگفت: «پدر و مادرم فدای تو باد! پس از تو چه دهشتی ما
را فرا خواهد گرفت و وحشت دختر تو و پسرانت چه اندازه خواهد بود و غصههای
من بعد از تو چه طولانی خواهد بود، ای برادرم! از خانه من اخبار آسمانها
قطع خواهد شد و پس از تو دیگر جبرئیل و میکائیل نخواهم دید و دیگر هیچ اثری
از آنها نخواهم یافت و صدای آنها را نخواهم شنید.» و رسول خدا(ص) همچنان
مدهوش بود.
آخرین سفارشها
امام
کاظم(ع) نقل میکند که از پدرم پرسیدم: وقتی فرشتگان پیامبر(ص) را ترک
گفتند چه اتفاقی افتاد؟ فرمود: رسول خدا(ص) فاطمه(س) و علی(ع) و حسن(ع) و
حسین(ع) را به گرد خود خواند و به کسانی که در خانه بودند گفت: «از نزد من
بیرون بروید» و همسر خود «ام سلمه» را فرمود که بر درگاه بایستد تا کسی
وارد خانه نشود. ام سلمه اطاعت کرد. آن گاه رسول خدا(ص) به علی(ع) گفت: «یا
علی(ع) نزدیک من بیا.» علی(ع) پیشتر رفت، پیامبراکرم(ص) دست زهرا(س) را
گرفت و بر سینه گذاشت؛ بعد با دست دیگر خود دست علی(ع) را گرفت و چون
خواست با آنها سخنی بگوید، اشک از چشمانش فرو غلتید و نتوانست کلامی
بگوید. فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) وقتی حالت گریه پیامبر(ص) را مشاهده
کردند به سختی به گریه درآمدند و فاطمه(س) گفت: ای پیامبر خدا(س) رشته قلبم
از هم گسست و جگرم آتش گرفت وقتی که گریه شما را دیدم! ای آقای پیامبران
از اولین تا آخرین آنها، ای امین پروردگار و رسول او، ای محبوب خدا!
فرزندانت پس از تو که را دارند و با آن خواری که بعد از تو مرا فرا گیرد چه
کنم؟ چه کسی علی(ع) را که یاور دین است، کمک خواهد کرد؟ چه کسی وحی خدا و
فرمانهایش را دریافتخواهد کرد؟ سپس به سختی گریست و پیامبر(ص) را در آغوش
گرفت و چهره او را بوسید و علی(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) نیز چنین کردند.
رسول
خدا(ص) سربلند کرد و دست فاطمه(س) را در دست علی(ع) نهاد و گفت: «ای
اباالحسن! این امانتخدا و امانت محمد رسول خدا(ص) در دست توست و در مورد
فاطمه(س) خدا را و مرا به یاد داشته باش! و به راستی که تو چنین رفتار
میکنی.
یا
علی(ع) سوگند به خدا که فاطمه(س) سیده زنان بهشت است از اولین تا آخرین
آنها. به خدا قسم! فاطمه(س) همان مریم کبری است. آگاه باش که من به این
حالت نیفتاده بودم مگر این که برای شما و فاطمه(س) دعا کردم و خدا آنچه
خواسته بودم به من عطا فرمود.
ای
علی(ع) هر چه فاطمه(س) به تو فرمان داد به جای آور که هر آینه من به
فاطمه(س) اموری را بیان داشتهام که جبرئیل من را به آنها امر کرد. بدان ای
علی(ع) که من از آن کس راضیم که دخترم فاطمه(س) از او رضا باشد و پروردگار
و فرشتگان هم با رضایت او راضی خواهند شد.
وای
بر آن کس که بر فاطمه(س) ستم کند وای بر آن کس که حق وی را از او بستاند.
وای بر آن کس که هتک حرمت او کند. وای بر آن کس که در خانهاش را آتش زند
وای بر آن که دوست وی را بیازارد و وای بر آن که با او کینه ورزد و ستیزه
کند. خداوندا من از ایشان بیزارم و آنان نیز از من بری هستند.»
در
این وقت رسول خدا(ص) فاطمه(س) و علی و حسن و حسین علیهم السلام را به نام
خواند و آنان را در بر گرفت و عرضه داشت: «بار خدایا! من با اینان و هر کس
که پیروی ایشان کند سر صلح دارم و بر عهده من است که آنان را داخل بهشت
سازم و هر کس با اینها بستیزد و بر ایشان ستم کند، یا بر اینها پیشی گیرد
یا از ایشان و شیعیانشان باز پس ماند، من دشمن او هستم و با او میجنگم و
بر من است که آنان را به دوزخ درآورم.
سوگند
به خدا، ای فاطمه(س)! راضی نخواهم شد تا این که تو راضی شوی! نه به خدا
سوگند راضی نمیشوم مگر آن که تو راضی شوی! نه به خدا سوگند راضی نخواهم شد
مگر آن که تو رضا شوی!»
………………………………………………………………..
پی نوشت :
۱) الطوسی، الامالی، ص۶۰۰ شماره ۱۲۴۴/۱ و همان ص۵۷۲ شماره ۱۱۸۶ – ۱۲ و اصول کافی ج۱; ص۳۴۰، ح شماره ۸.
۲)
مولی محمد باقر مجلسی، بحارالانوار (مؤسسه الوفاء، بیروت، الطبعه الثانیه،
۱۴۰۳ ه – ۱۹۸۳م) ج۲۲، ص۴۷۹ به نقل از رضی بن علی بن الطاووس، الطرف، ۱۸ –
۲۱ و ۲۷ و ۲۸.
۳) اصول کافی، ج۲، ح شماره۴.
۴) همان.
۵) بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۹۳ به نقل از الطرف، ۴۲ و ۴۳ و ۴۵.
۶) بحارالانوار، همان، ص۴۸۳.
۷) همان، ص۴۸۲، ح شماره۳۰.
۸) همان، ص۴۸۴ ح شماره ۳۱، به نقل از الطرف ۲۹ – ۳۴.
منبع : رسا