خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

نقش‌ یهود جزیره‌ العرب‌ در تحریف غدیر خم

مهم‌ترین‌ مسئله‌ای‌ که‌ در ارتباط‌ با حدیث‌ غدیر به‌ نظر می‌رسد، که‌ حتی‌ از پرداختن‌ به‌ سند و دلالت‌ آن‌ نیز با اهمیت‌تر است‌، این‌ است‌ که‌ پس‌ چرا آن‌گونه‌ که‌ تاریخ‌ نشان می‌دهد به‌ این‌ حدیث‌ عمل‌ نشد و تاریخ‌ اسلام‌ بر‌ خلاف‌ جهت‌ حدیث‌ غدیر رقم‌ خورد؟

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حادثه‌ غدیر خم‌ و حدیث‌ غدیر، به‌ اعتراف‌ بزرگان‌ علمای اهل‌سنت‌، حدیثی‌ است‌ متواتر که‌ هیچ‌ شکی‌ در صدور آن‌ نیست‌. (امینی، الغدیر، ۱ : ۲۹۴-۳۱۳ و نجفی مرعشی، ملحقات احقاق الحق، ۲ : ۴۲۳) و به‌ لحاظ‌ دلالت‌ برای شخص‌ منصفی‌ که‌ بخواهد به‌ قصد تحقیق‌ آن‌ را بررسی‌ نماید، بقدری‌ از قرائن‌ حالیه‌ و مقالیه برخوردار می‌باشد که‌ دلالت‌ این‌ حدیث‌ را بر ولایت‌ و امامت‌ حضرت‌ علی (ع) بعد از پیامبر اکرم (ص) کاملاً روشن‌ و آشکار می‌نماید. (میلانی، نفحات الازهار، ج۸و۹)

اما در این‌جا مهم‌ترین‌ مسئله‌ای‌ که‌ در ارتباط‌ با حدیث‌ غدیر به‌ نظر می‌رسد، که‌ حتی‌ از پرداختن‌ به‌ سند و دلالت‌ آن‌ نیز با اهمیت‌تر است‌، این‌ است‌ که‌ پس‌ چرا آن‌گونه‌ که‌ تاریخ‌ نشان می‌دهد به‌ این‌ حدیث‌ عمل‌ نشد و تاریخ‌ اسلام‌ بر‌ خلاف‌ جهت‌ حدیث‌ غدیر رقم‌ خورد؟

از عوامل‌ بسیار مهم‌ در عملکرد یک‌ قوم‌، مراجع‌ فکری‌ آن‌ قوم‌ می‌باشند که‌ مستقیماً نقش خود را در گزینش‌ها و تعیین‌ رفتار یک قوم‌، ایفا می‌نمایند. در این‌ میان‌ نقش‌ مرجعیت‌ فکری و دینی‌ یهود که‌ چند قرن‌ پیش‌ از ظهور اسلام‌ در جزیره‌العرب‌ حضور داشتند بسیار حائز اهمیت‌ است‌. حضوری‌ که‌ تأثیر آن‌ بر اعراب‌ از مرجعیت‌ نوپای‌ اسلام‌ بسیار ریشه‌دارتر بود.

برتری‌ فرهنگی‌ و علمی‌ یهود نسبت‌ به‌ اعراب‌ جاهلی

بی‌تردید یهودیان‌ نسبت‌ به‌ اعراب‌ در سطح‌ فکری و فرهنگی‌ بالاتری‌ قرار داشتند و در مقایسه‌ با اعراب‌ که‌ از تمامی‌ مظاهر فرهنگ حتی‌ خواندن‌ و نوشتن‌ بی‌بهره‌ بودند، بسیار پیش بودند، و با داشتن‌ کتاب‌ و عالمان‌ دینی‌ از چنان‌ هیبتی‌ برخوردار بودند که‌ خود بخود عرب جاهلی در برابر آنان‌ احساس‌ حقارت‌ می‌نمود و به‌ برتری آنان‌ اعتراف‌ داشت‌.

دکتر علی‌اکبر فیاض‌ می‌نویسد:

یهود در عربستان‌، کنیسه‌ و مدرسه‌ و تمام‌ آداب تلمودی را داشت‌. بدین‌جهت‌ خودشان را از اعراب امّی خیلی‌ برتر می‌دانستند، خود اعراب نیز آنها را به‌ همین‌ سِمَت‌ ملاحظه می‌کردند و به‌ کاهنان‌ و علمای‌ آنها گوش‌ می‌دادند. از اعراب یهودی شده‌ در تاریخ‌ نیز نام‌ برده شده‌ است‌. (علی‌اکبر فیاض، تاریخ اسلام، ۴۷)

و از این‌رو اهل کتاب در نظر اعراب‌ به‌ عنوان‌ دانشمندان‌ صاحب‌نظر جلوه‌ کرده‌ و همین امر موجب‌ خودباختگی‌ عرب‌ در برابر آنها بود.

علامه‌ طباطبایی‌ نیز‌ می‌گوید:

یهود در دنیای‌ قبل‌ از اسلام‌ خود را اشرف‌ ملل‌ می‌دانست‌ و سیادت‌ و تقدم‌ بر سایر اقوام را حق‌ مسلّم‌ خود می‌پنداشت‌، و خود را اهل کتاب نامیده‌ به‌ داشتن‌ ربانیین و احبار مباهات می‌نمود. به‌ علم‌ و حکمت‌ خود می‌بالید و سایر مردم‌ را بی‌سواد می‌نامید. (محمدحسین طباطبایی، المیزان، ۶ : ۳۴)

 

یهود، مرجع اعراب جاهلی‌

هیمنه‌ی‌ فکری یهود، در طول‌ چند قرن‌ بر اعرابی‌ که‌ از‌ علوم‌ و معارف‌ تهی‌ بودند، باعث‌ شده‌ بود که‌ آنان‌ در مسائل‌ معرفتی‌ همچون‌ شناخت‌ انبیاء، تاریخ‌ پیامبران‌ و امم‌ گذشته‌، به‌ اهل‌ کتاب‌ رجوع‌ نموده‌ و تکیه‌ و اعتمادشان‌ بر آنان‌ باشد. از این‌رو می‌بینیم‌، در سال‌های اولیه‌ بعثت‌ پیامبر (ص)، قریش‌ نمایندگانی‌ را به‌ یثرب‌ می‌فرستد تا درباره‌ی‌ نبوت‌ آن‌ حضرت‌ از یهودیان‌ تحقیق‌ کنند. (ابن سعد، طبقات الکبری، ۱ : ۱۶۵)

برای‌ اثبات‌‌ مرجعیت‌‌ یهود در بین‌ اعراب‌، کافی‌ است‌ بدانیم‌ کم‌ نبودند کسانی‌ که‌ وقتی‌ مواجه‌ با دعوت‌ به‌ اسلام‌ می‌شدند، به‌ حبر یا راهبی‌ مراجعه‌ نموده‌، صدق چنین‌ دعوتی‌ را جویا می‌گشتند.‌ گاهی‌ اهل‌ یک‌ قبیله‌ که‌ اسلام‌ بر آنها عرضه می‌شد، به‌ سراغ‌ اهل‌ کتاب‌ رفته‌ و از نبوت‌ محمد (ص) سؤال‌ می‌نمودند.

در منا، پیامبر، قومی‌ را که‌ میسره‌ نامی‌ در میان‌ آنها بود به‌ اسلام‌ دعوت‌ نمودند، قوم‌ مخالفت کردند، اما میسره‌ به‌ آنها گفت‌ به‌ سراغ‌ یهودیان فدک برویم‌ و در مورد ادعای‌ این‌ مرد از آنها سئوال‌ کنیم‌. (ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۳ : ۱۷۸)

و مهم‌تر از همه‌، اسلام‌ اهل‌ یثرب‌ است‌ که‌ زمینه‌ی‌ ایمان‌ آوردن‌ آنان‌، همان‌ اطمینان‌ و اعتمادی‌ است‌ که‌ اوس‌ و خزرج‌ به‌ سخنان‌ یهودیان‌ به‌ عنوان‌ مراجع‌ فکری‌ خود داشتند.

زمانی‌ که‌ پیامبر اکرم‌ (ص) با گروهی‌ از قبیله‌ی‌ خزرج‌ ملاقات‌ کرد و آنان‌ را دعوت‌ به‌ اسلام نمود، آنان‌ با توجه‌ به‌ آن‌چه‌ از یهودیان‌ درباره‌ی‌ ظهور قریب‌الوقوع‌ پیامبری‌ در این‌ سرزمین شنیده‌ بودند، به‌ یکدیگر گفتند: بخدا قسم‌ این‌ همان‌ پیامبری‌ است‌ که‌ یهود به‌ آمدنش‌ ما را وعده‌ می‌داد، بیایید در ایمان‌ بر آنها سبقت‌ بگیریم‌. (محمد ابن اسحاق، سیره ابن هشام، ۲ : ۲۹۲)

عملکرد یهود در برابر اسلام

مرجعیت فکری یهود و اعتماد اعراب‌ به‌ آنها هرچند با پیشگویی‌هایی‌ که‌ از ظهور پیامبر در سرزمین‌ حجاز نموده‌ بودند، زمینه‌ساز پذیرش‌ اسلام‌ توسط‌ برخی اعراب‌، بخصوص‌ انصار را فراهم‌ نمود، اما این‌ تکیه‌گاه‌ فکری‌‌ اعراب‌، بعد از اسلام بخصوص‌ بعد از هجرت‌ پیامبر (ص) به‌ مدینه‌ به‌گونه‌ی‌ دیگر رفتار نمود.

علت‌ چنین‌ امری‌، این‌ بود که‌ آنان‌ هرچند منتظر‌ ظهور پیامبری‌ در سرزمین‌ عربستان بودند، اما نه‌ از نژاد عرب‌ و نه‌ از غیر بنی‌اسرائیل‌! یهود بر اساس‌ عقایدی‌ که‌ به‌ شدت‌ تحریف شده‌ بود، اعتقاد داشت‌ هیچ‌گاه‌ نبوت‌ از بنی‌اسرائیل‌ خارج‌ نمی‌شود و همیشه‌ این‌ قوم‌ به‌عنوان‌ نژاد برتر باقی‌ خواهد ماند. و لذا هرچند به‌ فرموده‌ی‌ قرآن‌، پیامبر را همچون فرزندان‌ خویش‌ می‌شناختند، (بقره/۱۴۶؛ انعام/۲۰) اما به‌علت‌ خوی‌ برتری‌طلبی‌ و حسادت‌، در مقابل‌ پیامبر (ص) ایستادند، و در راه‌ نابودی‌ اسلام‌ از هیچ‌ تلاشی‌ فروگذار نکردند، تا جایی‌ که‌ قرآن کریم‌ از آنها به‌ سخت‌ترین‌ دشمنان‌ نسبت‌ به‌ مؤمنین‌ یاد کرده‌ است‌. (مائده/۸۲)

احمد شلبی‌ می‌گوید:

یهود می‌خواست‌ که‌ پیامبر از میان‌ آنها و برای‌ آنها باشد، و تسلط‌ آنان‌ را بر مردم‌ تقویت کند و جایگاه‌ آنها را برتری‌ بخشد. لیکن‌ اسلام‌ بدست‌ مردی‌ از عرب‌ که‌ از یهود نبود، آمد و میان‌ مردم‌ مساوات‌ برقرار نمود، پس‌ یهود را به‌ عنوان‌ قوم‌ برتر باقی‌ نگذاشت‌. (احمد شلبی، موسوعه التاریخ الاسلامی، ۴۴۴)

علامه‌ طباطبایی‌ می‌نویسد:

یهود وقتی‌ مشاهده‌ کرد که‌ قرآنی‌ بر قریش‌ (که‌ زمانی‌ به‌ خاطر علم‌ و کتاب‌ یهود در برابرآنها خضوع‌ می‌کردند) نازل‌ شده،‌ خصوصاً وقتی‌ در آن‌ کتاب‌ نظر کرد و آن‌ را کتابی‌ آسمانی‌ و ناظر به‌ سایر کتب‌ آسمانی‌ دید، آن‌ را سرشار از حقیقت‌ و مشتمل‌ بر عالی‌ترین‌ تعلیمات‌ و وحی‌ و کامل‌ترین‌ طریق‌ هدایت‌ یافت‌ از این‌رو بیشتر از پیش‌ به‌ ذلّت‌ و بی‌ارجی‌ علم‌ و کتاب خود که‌ سال‌ها به‌ رخ‌ جهانیان‌ می‌کشید، پی‌ برد و به‌ ناچار از خواب‌ و خیال‌ بیدار شده‌ و به‌ طغیان و کفر خود افزود. (محمدحسین طباطبایی، المیزان، ۶ : ۳۴-۳۵)

لذا تاریخ‌ نشان‌ می‌دهد، یهود به‌ خاطر حسادت‌ و حس‌ برتری‌طلبی‌ که‌ داشت‌ از هرگونه تلاشی‌ برای‌ نابودی‌ اسلام‌ دریغ‌ نکرد و از نفوذ فکری‌ و مرجعیت‌ خود، در بین‌ اعراب‌، بسیار بهره‌ برد.

علمای یهود از یک‌سو سراغ‌ مشرکان‌ عرب‌ می‌رفتند، و آنان‌ را به‌ جنگ‌ با اسلام‌ ترغیب می‌نمودند. و در چنین‌ شرایطی‌ مشرکان‌ از علمای یهود سؤال‌ می‌کردند، شما که‌ اهل‌ علم‌ و کتاب‌ اول‌ هستید، به‌ ما بگوئید آیا دین‌ ما بهتر است‌ یا دین‌ محمد و یهودیان‌ در جواب می‌گفتند: دین‌ شما برتر و به‌ حق‌ اولی‌تر است‌. (ابن کثیر، السیره النبویه، ۱۱/۲۰۱) و همین‌ پاسخ‌ باعث‌ می‌شد مشرکان‌ با روحیه‌ و انگیزه‌ی‌ بیشتری‌ به‌ جنگ‌ اسلام‌ بروند. قرآن‌ کریم‌، با نقل‌ این‌ قضاوت‌ بناحق‌ یهود که در اثر کینه‌ و حسد نسبت‌ به‌ اسلام‌ صورت‌ گرفته‌ بود، آنان‌ را لعن‌ و نفرین‌ نموده‌ است‌. (نساء/۵۱-۵۲)

از سویی‌ دیگر، یهودیان‌ در میان‌ اعراب‌ مسلمان‌ به‌گونه‌ای‌ دیگر از نفوذ خود استفاده نموده‌ تا با ایجاد شک‌ در اعتقادات‌ مسلمین‌ و تضعیف‌ روحیه‌ آنان‌ موجبات‌ شکست‌ آنان‌ را در حمله‌ مشرکین‌ فراهم‌ آورند. نمونه‌ای‌ از توطئه‌هایی‌ را که‌ یهود انجام‌ می‌دادند و قرآن‌ نیز به آن‌ اشاره‌ دارد (آل عمران/۷۲) این‌ است‌ که‌ در اول‌ روز اظهار ایمان‌ می‌کردند و آخر روز از ایمان‌ خود برمی‌گشتند. تا مسلمانان‌ که‌ هنوز آنان‌ را اهل‌ کتاب‌ و علم‌ می‌دانستند، بازگشت‌ آنان‌ را از ایمان‌، به‌ یافتن‌ مدرکی‌ در تورات‌ مبنی‌ بر عدم‌ حقانیت‌ اسلام‌ نسبت‌ دهند و از این‌رو مسلمان‌ها هم دچار شک‌ و تردید نسبت‌ به‌ اسلام‌ و رسالت‌ پیامبر اکرم‌ (ص) شده‌ و به‌ کفر و یا عقاید یهود بازگردند. (سیوطی، الدر المنثور، ۲ : ۴۳؛ جعفر مرتضی، الصحیح من سیره الرسول، ۶ : ۳۱)

از جمله‌ تلاش‌های‌ دیگری‌ که‌ یهود برای‌ شکست‌ اسلام‌ انجام‌ داد، ترویج‌ و انتشار تورات و افکار یهود، در بین‌ مسلمانان‌ بود. (بخاری، صحیح بخاری، ۸ : ۱۶۰) تا بدین‌وسیله‌ با عقاید مسموم‌ و تحریف‌شده‌ی‌ یهود، عقاید پاک‌ و خالص‌ اسلام‌ را آلوده‌ ساخته‌ و زمینه‌های‌ انحراف‌ این‌ دین‌ الهی‌ را نیز همچون یهودیت‌ و مسیحیت‌، آماده‌ سازد.

متأسفانه‌ این‌ ترفند یهود، جواب‌ داد و عدای‌ از صحابه‌ پیامبر (ص) با آن‌که‌ آیاتی‌ از قرآن‌ در تحذیر مسلمانان‌ از یهود و اعلام‌ تحریف‌ کتب‌ آنها نازل‌ شده‌ بود و رسول‌ گرامی‌ اسلام (ص) نیز مسلمانان‌ را از خطراتی‌ که‌ از جانب‌ یهود تهدیدشان‌ می‌کرد برحذر داشته‌ بودند،‌ برخلاف‌ دستورات‌ خدا و پیامبرش‌ به‌ فرا گرفتن‌ تورات‌ از یهودیان‌ اقدام‌ نمودند.

سیوطی‌ در ذیل‌ آیه‌ی‌ «أَوَلَم‌ْ یکْفِهِم‌ْ أَنّا اَنْزَلْنا عَلَیک‌َ الْکِتاب‌َ یُتْلی‌ عَلَیهِم‌ْ»، این‌ روایت‌ را نقل می‌کند که‌ گروهی‌ از صحابه‌ اقدام‌ به‌ تعلیم‌ تورات‌ و نوشتن‌ آن‌ کرده‌ بودند. به‌ پیامبر (ص) که خبر رسید، آن‌ حضرت‌ فرمودند:

از حماقت‌ و گمراهی‌ یک‌ قوم‌ همین‌ بس‌ که‌ از آنچه پیامبرشان‌ آورده‌ است‌، روی‌ برگردانند و به‌ سوی‌ آنچه‌ دیگران‌ آورده‌اند، بروند. (سیوطی، الدر المنثور، ۵ : ۱۴۸)

در این‌ میان‌، روایات‌ فراوانی‌ در کتب‌ معتبر شیعه‌ و سنی‌ به‌ چشم‌ می‌خورد که از مجموع آنها چنین‌ برمی‌آید که‌ عمر در بین‌ صحابه‌ بیشتر از همه‌ مشتاق‌ فراگرفتن‌ تورات‌ و تعلّم‌ از یهود بوده‌ است‌. روایاتی‌ که‌ به‌ احادیث تهوّک مشهور است‌ پرده‌ از چنین‌ حقایقی‌ برمی‌دارد.

عمر روزی‌ به‌ پیامبر گفت‌، اهل‌ کتاب‌ احادیثی‌ را برای‌ ما می‌گویند که‌ به‌ دل‌ می‌نشیند و ما را وامی‌دارد که‌ آنها را بنویسیم‌. پیامبر فرمودند:

ای‌ پسر خطاب‌، آیا همان‌گونه‌ که‌ یهود و نصاری‌ متحیّرند شما نیز دچار سرگردانی‌ و تردید شده‌اید؟! قسم‌ به‌ کسی‌ که‌ جان‌ محمد در دست‌ اوست‌، دینی‌ روشن‌ و به‌ دور از هرگونه‌ انحراف‌ و آلودگی‌ برای‌ شما آورده‌ام‌. (ابن منظور، لسان العرب، ۱۰ : ۵۰۸)

در نقلی‌ دیگر آمده‌ است‌ که‌ این‌بار عمر با نوشته‌ای‌ که‌ از مطالب‌ یهود تعلیم‌ گرفته‌ بود به حضور پیامبر رسید و گفت:‌ برادری‌ از بنی‌قریظه‌ را دیدم‌ و این‌ مطالب‌ را برایم‌ از تورات نوشت‌، آیا بر شما عرضه‌ بدارم‌؟ از شدت‌ ناراحتی‌ رنگ‌ چهره‌ پیامبر سرخ‌ شد و فرمودند:

قسم به‌ کسی‌ که‌ جان‌ محمد در دست‌ اوست‌، اگر موسی‌ در میان‌ شما بیاید و از او تبعیت‌ کنید و مرا ترک‌ نمائید، به‌ حتم‌ گمراه‌ شده‌اید. شما بهره‌ من‌ از امت‌ها هستید و من‌ بهره‌ شما از پیامبرانم‌. (احمد ابن حنبل، مسند احمد، ۳ : ۳۸۷)

در خبر دیگری‌ که‌ حکایت‌ از تکرار أخذ مطالب‌ یهود توسط‌ عمر دارد، پیامبر بقدری ناراحت‌ و خشمگین‌ شدند که‌ انصار فریاد السلاح‌ السلاح‌ سر دادند و آنگاه‌ که‌ گرداگرد منبر پیامبر حلقه‌ زدند، آن‌ حضرت‌ فرمودند:

من‌ همه‌ چیز را برای‌ شما آورده‌ام‌، راهی‌ روشن‌ و بدور از هرگونه‌ ناپاکی‌ در برابر شما گشودم‌، پس‌ سرگردان‌ نشوید و اجازه‌ ندهید سرگردانان شما را مجذوب‌ خود کنند. (ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ۲ : ۴۰۸)

جالب‌ این‌جاست‌ که‌ حفصه‌ دختر عمر و همسر پیامبر اکرم (ص) در نقلی‌، کتابی‌ را که‌ قصه یوسف‌ در آن‌ نوشته‌ شده‌ بود و از اهل‌ کتاب‌ گرفته‌ بود، نزد رسول‌ خدا آورد و برای‌ آن حضرت‌ شروع‌ به‌ خواندن‌ کرد. چهره‌ پیامبر (ص) دگرگون‌ شد و فرمودند:

قسم‌ به‌ خدایی‌ که جانم‌ در دست‌ اوست‌، اگر یوسف‌ بیاید در حالی‌ که‌ من‌ در میان‌ شما باشم‌ و آن‌گاه‌ شما از او تبعیت‌ نمایید و مرا رها کنید، بطور حتم‌ گمراهید. (عبدالرزاق، مصنف، ۶ : ۱۱۴)

علاوه‌ بر احادیث تهوک که‌ از برخورد شدید پیامبر اکرم (ص) نسبت‌ به‌ ارتباط‌ مسلمانان‌ با افکار و عقاید یهودیان‌ حکایت‌ دارد، قرآن‌ کریم‌ نیز در آیات‌ متعدد مسلمانان‌ را از اتخاذ اهل کتاب‌ به‌ عنوان‌ اولیاء نهی‌ نموده‌ است‌. (مائده/۵۱-۵۷) و آیات‌ دیگری‌ که‌ مبنی‌ بر تحذیر مسلمانان‌ از یهود نازل‌ شده (بقره/۱۰۹؛۱۲۰)‌، همه‌ نشانگر خطری‌ است‌ که‌ مسلمانان‌ را در این‌ زمینه‌ تهدید می‌نمود. و از طرفی‌ نشان‌ می‌دهد، در میان‌ مسلمانان‌ در فراگیری‌ بعضی‌ مطالب‌ از یهود، اقبال‌ عمومی وجود‌ داشته‌ است‌.

علاوه‌ بر هیمنه‌ فکری‌ یهود در قبل‌ از اسلام‌ بر اعراب،‌ علت‌ عمده‌ی‌ چنین توجهی‌ به‌ سوی‌ منابع‌ مکتوب‌ یهود، که‌ علامه‌ طباطبایی‌ هم‌ به‌ آن‌ اشاره‌ دارند، اهتمام‌ خاصی بوده‌ است‌ که‌ اهل‌ کتاب‌ به‌ بیان‌ قصص‌ انبیاء سلف‌ و دیگر داستان‌های‌ دینی‌ داشته‌اند. و از طرفی‌ قرآن‌ در نقل‌ قصص‌، چون‌ کتاب‌ هدایت‌ است‌، به‌ بیان‌ نکته‌های‌ مهم‌ در ارتباط‌ با مقصود اکتفاء نموده‌ است‌. (المیزان، ۱۳ : ۲۹۱)

لذا شوق‌ به‌ شنیدن‌ داستان‌هایی‌ که‌ قسمت‌هایی‌ کوتاه‌ از آنها در قرآن‌ آمده‌ بود، موجب‌ شد چنین‌ مطالبی‌ در میان‌ مسلمانان‌ از طریق‌ یهود رواج‌ بیابد. و حتی‌ بنا به‌ نقلی‌ که‌ گذشت‌ از خانه پیامبر و در دست‌ همسر آن‌ حضرت‌، حفصه‌ نیز سر در آورد.

اما نکته‌ مهم‌ در ارتباط‌ با این‌ قصص‌، تحریفات‌ و خرافاتی‌ بود که‌ در این‌ داستان‌ها وارد شده‌ بود، همان‌ نکته‌ای‌ که‌ قرآن‌ و پیامبر اکرم ‌(ص) به‌ خاطر آن‌، مسلمانان‌ را نسبت‌ به‌ نزدیکی با یهود و فراگیری‌ از آنها بر حذر می‌داشتند.

این‌ قصص‌ که‌ به‌ قصد تخریب‌ اعتقادات‌، خصوصاً اعتقاد به‌ مقام‌ عصمت‌ و قداست‌ انبیای الهی‌ تنظیم‌ شده‌ بودند، نه‌ تنها در آنها از عصمت‌ و قداست‌ انبیاء خبری‌ نبود بلکه‌ رسولان‌ حق را تا حد انسان‌های‌ شهوتران‌ پستی‌ که‌ از هیچ‌گونه‌ جنایتی‌ ابا ندارند پایین‌ می‌کشیدند. مانند داستان‌ حضرت‌ داود (ع) که‌ در آن‌‌ به‌ حضرت‌ داود نسبت‌ زنا با همسر یکی‌ از فرماندهانش‌ بنام‌ اوریا داده‌ شده‌ و آن‌گاه‌ فرمان‌ کشتن‌ اوریا را در بحبوحه‌ جنگ‌ می‌دهد تا زن او را تصاحب‌ کند (مجمع الکنائس الشرقیه، الکتاب المقدس، صموئیل الثانی، الاصحاح۱۱) و یا داستان‌ لوط (ع)، که‌ آن‌ حضرت‌ توسط‌ دو دخترش‌ مست‌ شده‌ و در حال‌ مستی‌ با آنها هم‌بستر و صاحب‌ فرزند از دخترانش‌ گردیده‌ است‌. (همان، سفر تکوین، اصحاح۱۹، بند۳۰-۳۸).

وجود برخی‌ قصص‌ مشابه‌ با قصه‌های‌ انبیاء در تورات‌، در کتب‌ معتبر اهل‌ سنت‌ همچون صحیح‌ بخاری‌ و صحیح‌ مسلم‌ که‌ صحابه‌ آنها را نقل‌ کرده‌اند، دلیلی‌ است‌ که‌ نشر این‌ داستان‌ها را از سوی‌ یهودیان‌ در بین‌ مسلمانان‌ به‌ اثبات‌ می‌رساند. (صحیح بخاری، ۴ : ۱۱۲، صحیح مسلم، ۷ : ۹۸)

کمترین‌ تأثیر این‌گونه‌ قصص‌، خصوصاً بر اعرابی‌ که‌ مدت‌ها یهود را به‌ عنوان‌ مرجع‌ فکری خود و اهل‌ کتاب‌ و علم‌ می‌دانستند، ایجاد شک‌ و تردید در مقام‌ و منزلت‌ همه‌ انبیاء الهی‌ و ازجمله‌ شأن‌ قدسی‌ و الهی‌ پیامبر اکرم (ص) بوده‌ و در نتیجه‌ی‌ چنین‌ نگرشی‌ است‌ که‌ برخی اصحاب‌ به‌ خود اجازه‌ می‌دادند که‌ خود را هم‌سنگ‌ و یا به‌ قول‌ عمر، زمیل (ابن جریر طبری، تاریخ طبری، ۳ : ۲۹۱)‌ و هم‌ردیف پیامبر دانسته‌ و در نتیجه‌ در فرامین‌ و احکامی‌ که‌ مخالف‌ طبع‌ آنهاست‌ به‌ اظهار نظر و مخالفت و اعتراض‌ بپردازند.

ظهور مخالفت‌ها در برابر پیامبر اسلام (ص)

بی‌جهت‌ نیست‌ که‌ اولین‌ مخالفت‌ها و اعتراض‌های‌ علنی‌ و جدّی‌ در برابر پیامبر اکرم (ص) از کسی‌ صادر شود که‌ بیشترین‌ ارتباط‌ را در بین‌ صحابه‌ با تعالیم‌ یهود، از او گزارش‌ شده است‌. آری‌، عمر کسی‌ است‌ که‌ در صلح‌ حدیبیه‌ با اعتراض‌ شدید به‌ پیامبر اکرم (ص)، این‌صلح‌ را ننگی‌ برای‌ اسلام‌ خواند، و با آن‌که‌ رسول‌ خدا (ص) می‌فرمود: من‌ هرچه‌ کردم‌ به‌ امرخدا بوده‌ است‌، در وی‌ اثر نکرد، و اعتراضش‌ را به‌ دیگران‌ منتقل‌ می‌نمود. و لذا در این‌ واقعه گفت‌: از ابتدای‌ اسلامم‌ این‌گونه‌ به‌ شک‌ نیفتاده‌ بودم‌. (سیوطی، الدر المنثور، ۶ : ۷۷)

نتیجه‌ی‌ اعتراضات‌ عمر در بین‌ سایر مسلمانان‌

سیوطی‌ در ادامه‌ی‌ جریان‌ صلح‌ حدیبیه‌ می‌گوید:

چون‌ نوشتن‌ صلح‌نامه‌ به‌ پایان‌ رسید رسول‌ خدا (ص) به‌ اصحاب‌ فرمودند: برخیزید و قربانی‌ کنید و سپس‌ سرهای‌ خود را بتراشید. راوی‌ می‌گوید بخدا قسم‌ احدی‌ بلند نشد حتی‌ پیامبر اکرم ‌(ص) سه‌ مرتبه‌ امر خود را تکرار نمودند تا آن‌که‌ خود آن‌ حضرت‌ بلند شده‌ قربانی‌ کردند و سر تراشیدند. آن‌گاه‌ که‌ اصحاب چنین‌ دیدند بلند شده‌ و فرمان‌ را انجام‌ دادند، ولی‌ هنگام‌ سر تراشیدن‌ از شدت‌ ناراحتی نزدیک‌ بود یکدیگر را بکشند. (همان، ۶ : ۷۷-۷۸)

ادامه‌ مخالفت‌ها و تضعیف‌ جدی‌ مرجعیت‌ پیامبر اکرم ‌(ص)

در حجه‌الوداع‌ [به تعبیر دقیق‌تر: حجهالبلاغ]، بسیاری‌ از مسلمانان‌ بدون‌ قربانی‌ با پیامبر اکرم ‌(ص) آمده‌ بودند و با نزول‌آیه‌ی‌ «وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَهَ لِلَّهِ» (بقره/۱۹۶) پیامبر فرمودند: عمره‌ در حج‌ داخل‌ شد تا روز قیامت.‌ آنگاه‌ امر کردند تا منادی‌ ندا دهد: هرکس‌ با خود قربانی‌ نیاورده‌، حجّش‌ را به‌ عمره‌ تبدیل‌ کند و از احرام‌ خارج‌ شود، و کسانی‌ که‌ قربانی‌ همراه‌ دارند به‌ احرام‌ باقی‌ باشند. بعضی‌ از مردم‌ اطاعت‌کرده‌ و برخی‌ مخالفت‌ نمودند. (صحیح مسلم، ۴ : ۳۷)

در صحیح‌ مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ حتی‌ کسانی‌ که‌ اطاعت‌ نمودند، این‌ امر بر آنها بسیار سنگین‌ می‌آمد و قلباً نمی‌توانستند به‌ آن‌ رضایت‌ دهند، تا آن‌که‌ پیامبر فرمودند، اگر قربانی نداشتم‌، من‌ هم‌ از احرام‌ بیرون‌ می‌آمدم‌. (همان)

ولی‌ در اثر مخالفت‌ عده‌ای‌، پیامبر بسیار ناراحت‌ شدند و عایشه‌ که‌ علت‌ ناراحتی‌ آن حضرت‌ را جویا شد، آن‌ حضرت‌ فرمودند: مگر نمی‌بینی‌ به‌ حکمی‌ مردم‌ را امر می‌کنم‌ و آنان در انجام‌ آن‌ در تردید بسر می‌برند؟! (همان، ۴ : ۳۴)

از جمله‌ مخالفان‌ در این‌ واقعه‌، عمر بود. پیامبر اکرم ‌(ص) او را خواند و به‌ او گفت:‌ چرا تو را در احرام‌ می‌بینم‌، آیا با خود قربانی‌ آورده‌ای‌؟ عمر گفت‌: نه!‌‌ پیامبر فرمودند: پس‌ چرا از احرام‌ خارج‌ نشدی‌ در حالی‌که‌ امر کردم‌ هرکس‌ قربانی‌ نیاورده‌ از احرام‌ خارج‌ شود؟ عمر گفت‌: بخدا قسم‌ از احرام‌ خارج‌ نمی‌شوم‌ در حالی‌که‌ شما مُحرمید! پیامبر (ص)‌ فرمودند:

«انک‌ لن‌ تؤمن بها حتی‌ تموت ابداً» هرگز به‌ چنین‌ حکمی‌ ایمان‌ نخواهی آورد. (شیخ مفید، الارشاد، ۱ : ۱۷۴)

شواهد تاریخی‌ نشان‌ می‌دهد، هرچه‌ به‌ زمان‌ رحلت‌ پیامبر اکرم (ص) نزدیک می‌شویم حالت‌ عدم‌ انقیاد نسبت‌ به‌ دستورات‌ پیامبر در بین‌ مسلمین‌ بیشتر می‌گردد، که‌ ناشی‌ از شیوع رو به‌ گسترش‌ تفکرات‌ یهودی‌ و تحت‌الشعاع‌ قرار گرفتن‌ مرجعیت‌ پیامبر اکرم (ص) است. به‌گونه‌ای‌ که‌ وقتی‌ رسول‌ خدا (ص) مأمور رساندن‌ امر الهی‌ مبنی‌ بر امامت‌ و ولایت‌ علی (ع) می‌گردند، خوف‌ از طغیان‌ مردم‌ دارند و لذا تا نزول‌ آیه‌ مبنی‌ بر مصون‌ ماندن‌ آن‌ حضرت‌ در تبلیغ‌ این‌ وحی‌، مبادرت‌ به‌ چنین‌ کاری‌ ننمودند. (مائده/۶۷)

حذف‌ مرجعیت‌ پیامبر (ص)

شدیدترین‌ مخالفت‌ها در برابر اوامر پیامبر در رزیّه‌ یوم‌ الخمیس‌ اتفاق‌ افتاد همان‌ روزی‌که‌ پیامبر اکرم ‌(ص) قلم‌ و کاغذی‌ طلبیدند تا مطلبی‌ بنویسند که‌ امت‌ بعد از او گمراه‌ نشوند. در این‌جا عمر یعنی‌ همان‌ کسی‌ که‌ بیشتر از همه‌‌ی اصحاب‌ سراغ‌ یهودیان‌ می‌رفت‌ و همان‌که‌ بیشتر از همه‌ بر پیامبر اعتراض‌ می‌کرد، این‌بار با لحنی‌ بی‌ادبانه‌ و با توهین‌ به‌ ساحت‌ مقدس‌ نبوی‌، و با شعار حسبنا کتاب‌ الله، مانع‌ از نوشتن‌ مهم‌ترین‌ و سرنوشت‌سازترین‌ مکتوب‌ در تاریخ اسلام‌ گردید! در حالی‌ که‌ گروهی‌ از حضار به‌ طرفداری‌ از پیامبر اکرم (ص) سخن‌ می‌گفتند گروهی‌ دیگر همان‌ حرف‌ عمر را تکرار می‌کردند و چون‌ اختلاف‌ بالا گرفت‌ پیامبر از آنان خواست‌ که‌ خارج‌ شوند. (صحیح بخاری، ۷ : ۹)

آری‌ شعار و یا بهتر بگوئیم‌ نظریه‌ی‌ «حسبنا کتاب‌ الله» در واقع‌ نفی‌ مرجعیت‌ پیامبر است‌ و این‌که‌ با وجود کتاب‌ خدا، دیگر به‌ سخن‌ پیامبر احتیاجی‌ نیست!‌ لذا نقیب‌ استاد ابن‌ ابی‌الحدید می‌گوید:

آنچه‌ در جریان‌ مصیبت‌ روز پنج‌شنبه‌ صورت‌ گرفت‌ بدتر از مخالفت‌ نص‌ در امر خلافت‌ بود. زیرا در برابر پیامبر و همه‌ طرفداران‌ و انصار، وقتی‌ نفی‌ سنت‌ و مرجعیت‌ پیامبر می‌شود، بعد از رحلت‌ آن‌ حضرت‌ مخالفت‌ در نص‌ خلافت‌ پیامبر، راحت‌تر و بدون‌ هیچ ترسی‌ انجام‌ می‌گیرد. (ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ۱۲ : ۸۸)

با چنین‌ وضعیتی‌ و با چنین‌ دیدگاهی‌ که‌ اصحاب‌، نسبت‌ به‌ مرجعیت‌ و نصوص‌ صادر شده‌ از آن‌ حضرت‌ داشتند، آیا اعتباری‌ برای‌ حدیث‌ غدیر، در نزد آنان‌ باقی می‌ماند؟! در چنین‌ شرایطی‌ نه‌ آن‌که‌ صحابه‌ منکر غدیر و دلالت‌ آن‌ بر امامت‌ و خلافت‌ علی (ع) شوند، بلکه‌ طرفداران‌ نظریه‌ی‌ «حسبنا کتاب‌ الله» دیگر نص‌ پیامبر را نافذ نمی‌دانستند و برای‌خود حق‌ اجتهاد و رأی‌ قائل‌ بودند! و سقیفه‌ ظهور همین‌ اجتهادها و مصلحت‌اندیشی‌هایی بود که‌ صحابه‌ بعد از نفی‌ مرجعیت‌ پیامبر (ص) به‌ اجرا گذاشتند.

نابودی‌ آثار باقی‌ مانده‌ از مرجعیت‌ پیامبر اکرم ‌(ص)

آنچه‌ که‌ بیشتر از توطئه‌ی‌ یهود با همکاری‌ برخی‌ صحابه‌ در حذف‌ مرجعیت‌ پیامبر اسلام ‌(ص) و روی‌ کار آمدن‌ دوباره‌ی‌ مرجعیت‌ فکری‌ و دینی‌ یهود، پرده‌ برمی‌دارد، عملکرد سه‌ خلیفه‌ای‌ است‌ که‌ بعد از پیامبر اکرم (ص) روی‌ کار آمدند.

نابودی‌ احادیث‌ یا سنت‌ پیامبر (ص) هرچند از زمان‌ ابوبکر آغاز شد، (ذهبی، تذکره الحفاظ، ۱ : ۵) اما در زمان‌ عمر شدت‌ گرفت‌ و با اعلام‌ همگانی‌ از مردم‌ خواست‌، کسانی‌ که‌ مکتوبی‌ از رسول‌ خدا (ص) دارند، نزد او ببرند. وی پس‌ از جمع‌آوری‌ احادیث‌ و مدتی‌ تفکر در مورد آنها، همه‌ را آتش‌ زد.

عمر سوزاندن‌ احادیث‌ نبوی‌ را با جمله‌ی‌ «مشناه‌ کمشناه‌ اهل‌ الکتاب» توجیه‌ نمود. (ابن سعد، طبقات الکبری، ۵ : ۱۸۸؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۵ : ۵۹) مقایسه‌ی سنت‌ نبوی‌ با میشنای‌ یهود، عناد عمر را با سنت‌ نبوی‌ نشان‌ می‌دهد. زیرا میشنا احادیث‌ شفوی‌ بود که‌ صد و پنجاه‌ سال‌ بعد از میلاد مسیح‌ شروع‌ به‌ جمع‌آوری‌ شد و تا سال‌ دویست‌ و شانزده‌ میلادی‌ توسط‌ حاخام‌ها‌ ادامه‌یافت‌. (احمد شلبی، مقارنهالادیان (الیهودیه)، ۱ : ۱۱۰) و مسلّم‌ است‌ که‌ فاصله‌ چند قرن‌ میان‌ موسی (ع) و تدوین‌ میشنا‌، باعث‌ شد تا دست تحریف‌ به‌ آن‌ دراز شده‌ و افزودن‌ خرافات‌ و اوهام‌، آن‌را به‌گونه‌ای‌ تغییر دهد که‌ جز ضلالت و گمراهی‌ حاصلی‌ نداشته‌ باشد. (صحیح بخاری، ۶ : ۱۶۰) حال‌ چگونه‌ می‌تواند با سنت‌ نبوی‌ که‌ صحابه‌ مستقیماً از رسول‌ خدا (ص) شنیده‌اند و زمانی‌ بر آن‌ نگذشته‌ است‌ مقایسه‌ گردد؟!

عمر حذف‌ مرجعیت‌ پیامبر را تا آنجا ادامه‌ داد که‌ از نقل‌ شفاهی‌ احادیث‌ رسول‌ خدا (ص) نیز جلوگیری‌ نمود و حتی‌ کسانی‌ را که‌ مخالفت‌ می‌کردند مجازات‌ می‌کرد. (حاکم نیشابوری، مستدرک حاکم، ۱ : ۱۱۰)

مرجعیت‌ یهود در اسلام‌

در چنین‌ شرایطی‌ که‌ عمر، عرصه‌ را از هرگونه‌ مرجعیت‌ پیامبر، چه‌ مرجعیت‌ عترت‌ و چه مرجعیت‌ سنت‌ خالی‌ نموده‌ بود، یهودیانی‌ که‌ در پشت‌ صحنه‌ منتظر چنین‌ فرصتی‌ بودند، وارد صحنه‌ شدند. از مهم‌ترین‌ علمای یهود که‌ نقش‌ بسزائی‌ را در چنین‌ برهه‌ای‌ از تاریخ‌ اسلام‌ در راه‌ گسترش اسرائیلیات در بین‌ مسلمانان‌ ایفا نمود، کعب‌ الاحبار از علمای یهود یمن‌ است‌. ذهبی‌ درباره‌ی‌ او گفته‌ است‌:

کعب‌ الاحبار از علمای یهود بود که‌ بعد از رحلت‌ پیامبر اکرم‌ (ص) مسلمان‌ شد و در زمان عمر از یمن‌ به‌ شام‌ آمد. با اصحاب‌ محمد (ص) جلسات‌ و نشست‌ و برخاست‌هایی‌ داشت‌ و برای‌ آن‌ها از کتاب‌های‌ اسرائیلی‌ نقل‌ نموده‌ و از عجائب‌ و غرائب‌ سخن‌ می‌گفت‌ و بسیار آگاه‌ به کتب‌ یهود بود. (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۳ : ۴۸۹)

عمر در حالی‌که‌ بشدت‌ با سنت‌ نبوی‌ مبارزه‌ می‌کرد، به‌ یهودی‌ تازه‌ مسلمان‌ شده‌ای‌ چون کعب‌ الاحبار اجازه‌ داد که‌ برای‌ مردم‌ از کتب‌ قدیم‌ نقل‌ نماید و چه‌ بسیار که‌ خود او به‌ پای سخنرانی‌های‌ کعب‌ می‌نشست‌ و به‌ مردم‌ اجازه‌ داد تا به‌ سخنان‌ او گوش‌ دهند و آنها را برای دیگران‌ نقل‌ نمایند. مطالبی‌ که‌ آمیخته‌ای‌ از حق‌ و باطل‌ بود و این‌ امت‌ حتی‌ به‌ یک‌ حرف‌ آن احتیاجی‌ نداشتند. (ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۴ : ۱۹)

نفوذ فکری‌ یهود از گذشته‌های‌ دور در میان‌ اعراب‌، باعث‌ شد تا با ورود کعب‌الاحبار در لباس‌ اسلام‌، در شرایطی‌ که‌ مسلمانان در خلأ مرجعیت‌ پیامبر (ص)‌ بسر می‌بردند، گرداگرد او جمع‌ شوند و از او از اخبار آینده‌ و ملاحم‌ و فتن‌ سؤال‌ نمایند.

جریان‌ دیگری‌ که‌ مرجعیت‌ اهل‌ کتاب‌ را هرچه‌ بیشتر گسترش‌ داد و افکار و اعتقادات اهل‌ کتاب‌ را در میان‌ مسلمانان‌ شایع‌ نمود، آمدن‌ قصّاصین‌ با اجازه‌ رسمی‌ از طرف‌ حاکمیت است‌. آنان‌ می‌توانستند مساجدی‌ چون‌ مسجد الرسول (ص) را اشغال‌ نموده‌ و با حکایت‌های‌ بنی‌اسرائیل‌ و قصص‌ دیگری‌ که‌ در راستای‌ اهداف‌ فکری‌ و فرهنگی‌ یهود بود، مردم‌ به‌ دور مانده‌ از حقایق‌ اسلام‌ را سرگرم‌ نمایند. (جعفر مرتضی، الصحیح من السیره، ۱ : ۱۲۳)

ابن‌ شبّه‌ می‌گوید:

اولین‌ کسی‌ که‌ به‌ قصه‌گویی‌ پرداخت‌، تمیم‌ الداری‌ است‌ که‌ با اجازه‌ رسمی‌ از عمر می‌توانست‌ هر جمعه‌ برای‌ مردم‌ قصه‌ بگوید. عثمان‌ دفعات‌ قصه‌گویی‌ را به‌ دو بار در هفته افزایش‌ داد. (عمر ابن شبه، تاریخ مدینه المنوره، ۱ : ۱۱) عمر تمیم‌ داری‌ را خیرالمؤمنین‌ لقب‌ داده‌ بود. (سیر اعلام النبلاء، ۲ : ۴۴۶)

و چنین‌ تحولات‌ فکری‌ و فرهنگی‌ در تاریخ‌ اسلام‌ بود، که‌ زمینه‌ی‌ روی‌ کار آمدن‌ بنی‌امیه‌ را فراهم‌ نمود. بنی‌امیه‌ای‌ که‌ مدت‌ بیست‌ سال‌ با همکاری‌ یهود بر علیه‌ اسلام‌ شمشیر کشیده بودند و در سال‌ هشتم‌ هجری‌ بعد از فتح‌ مکه‌ از ترس‌ کشته‌ شدن‌ با نام‌ طلقاء اسلام‌ آوردند. این‌ تحولات‌ چنان‌ اسلام‌ را از حقیقت‌ خود جدا نمود که‌ وقتی‌ حضرت‌ علی ‌(ع) به‌ حکومت رسید. فرمودند: «ان‌ّ بلیتکم‌ قد عادت‌ کهیئتها یوم‌ بعث‌ الله نبیکم‌» (نهج‌البلاغه، خ۱۶، ص۴۹) همان‌ بلا و مصیبتی‌ که‌ روز بعثت‌ پیامبرتان‌ دامنگیرتان‌ بود، به‌ همان‌ شکل‌ دوباره‌ بازگشته‌است‌.

با روی‌ کار آمدن‌ بنی‌امیه‌، آنان‌ با ادامه‌ی‌ سیاست‌های‌ سه‌ خلیفه‌ی‌ اول‌، و بکارگیری‌ علمای یهود و نصاری‌ در تغذیه‌ فکری‌ و دینی‌ مردم‌ و مشاوره‌ با آنها در امر حکومت‌، دست‌ به‌ اقدام دیگری‌ زدند که‌ بیشتر از پیش‌ چهره‌ی‌ اسلام‌ را به‌ انحراف‌ کشاند.
آری‌ پدیده‌ی‌ جعل‌ حدیث‌ که‌ با صرف‌ هزینه‌های‌ هنگفت‌ از سوی‌ معاویه‌ صورت‌ می‌گرفت صحابه‌ را تطمیع‌ می‌نمود تا احادیثی‌ در‌ مدح‌ خلفا و دشمنان‌ اهل‌ بیت‌ و یا در ذم‌ علی (ع) جعل نمایند. (ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ۱۱ : ۴۴)

و بدین‌ترتیب‌ با منع‌ تدوین‌ سنت‌ نبوی‌ و ورود اسرائیلیات‌ توسط‌ احبار و علمای یهود به‌صورت‌ گسترده‌ در بین‌ مسلمانان‌، و با جعل‌ احادیث‌ توسط‌ برخی صحابه‌ی‌ خود فروخته‌، اینها منابعی شدند که‌ در دو قرن‌ بعد، افرادی‌ چون‌ بخاری‌ و مسلم‌، اقدام‌ به‌ تدوین‌ و جمع‌آوری‌ مهمترین کتب‌ حدیثی‌ اهل‌ سنت‌ نمودند. و بدین‌ترتیب‌ میشنایی‌ بمانند میشنای‌ یهود، در اسلام‌ نیز رقم خورد و سخن‌ پیامبر اکرم (ص) تحقق‌ یافت‌ که‌:

«لتتبعن‌ سنن‌ من‌ قبلکم‌ شبراً بشبر…» (مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ۸ : ۵۷)

پی نوشت:

۱. قرآن‌ کریم‌.
۲. امام‌ علی ‌(ع‌). نهج‌البلاغه‌. گردآوری‌ سیدرضی‌، تحقیق‌: صبحی‌ الصالح‌، قم‌: مؤسسه‌ دارالهجره‌، چ‌۲، ۱۴۲۲ه.ق‌.
۳. ابن‌ ابی‌ الحدید، عبدالحمید. شرح‌ نهج‌البلاغه‌. تحقیق‌: محمد ابوالفضل‌ ابراهیم‌، قم‌: داراحیاءالکتب‌ العربیه‌، [بی‌تا].
۴. ابن‌ اسحاق‌، محمد. سیره‌ ابن‌ هشام‌. [بی‌جا]: مکتبه‌ محمد علی‌ صبیح‌ و اولاده‌، ۱۳۸۳.
۵. ابن‌ حجر عسقلانی‌، احمد. لسان‌ المیزان‌. بیروت‌: مؤسسه‌ الاعلمی‌ للمطبوعات‌، چ۲، ۱۳۹۰ه.ق‌.
۶. ابن‌ حنبل‌، احمد. مسند احمد. بیروت‌: دار صادر، [بی‌تا].
۷. ابن‌ سعد، محمد. الطبقات‌ الکبری‌. بیروت‌: دار صادر، [بی‌تا].
۸. ابن‌ شبه‌، عمر. تاریخ‌ مدینه‌ المنوره‌. قم‌: دارالفکر، ۱۴۱۰ه.ق‌.
۹. ابن‌ کثیر، اسماعیل‌. البدایه‌ و النهایه‌. بیروت‌: دار احیاء التراث‌ العربی‌، ۱۴۰۸ه.ق‌.
۱۰. ــــــــــــــــ. تفسیر القرآن‌ العظیم‌. بیروت‌: دارالمعرفه‌، ۱۴۱۲ه.ق‌.
۱۱. ــــــــــــــــ. السیره‌ النبویه‌. بیروت‌: دارالمعرفه‌، ۱۳۹۶ه.ق‌.
۱۲. ابن‌ منظور، محمد. لسان‌ العرب‌. قم‌: نشر ادب‌ الحوزه‌، ۱۴۰۵ه.ق‌.
۱۳. امینی‌، عبدالحسین‌. الغدیر. بیروت‌: دارالکتاب‌ العربی‌، چ۴، ۱۳۹۷ه.ق‌.
۱۴. بخاری‌، محمد. صحیح‌ بخاری‌. بیروت‌: دارالفکر، ۱۴۰۱ه.ق‌.
۱۵. حاکم‌ نیشابوری‌، محمد بن‌ محمد. مستدرک‌ حاکم‌. بیروت‌: دارالمعرفه‌، ۱۴۰۶ه.ق‌.
۱۶. ذهبی‌، شمس‌الدین‌. تذکره‌ الحفاظ‌. [بی‌جا]: انتشارات‌ مکتبه‌ الحرم‌ المکی‌، [بی‌تا].
۱۷. ـــــــــــــــ. سیر اعلام‌ النبلاء. بیروت‌: موسسه‌ الرساله‌، چ۹، ۱۴۱۳ه.ق‌.
۱۸. سیوطی‌، جلال‌الدین‌. الدرالمنثور. بیروت‌: دارالفکر، ۱۳۶۵ه.
۱۹. شلبی‌، احمد. موسوعه‌ التاریخ‌ الاسلامی‌ (السیره‌ النبویه‌ العطره‌ – بخش‌ الیهود و المسلمون‌). قاهره‌: مکتبه‌ المصریه‌، چ۱۳، ۱۹۸۹م‌.
۲۰. ـــــــــــــــ. مقارنه‌ الادیان‌ (الیهودیه‌). قاهره‌: مکتبه‌ النهضه‌ المصریه‌، چ۳، ۱۹۷۳م‌.
۲۱. طباطبائی‌، محمدحسین‌. تفسیر المیزان‌. قم‌: نشر اسلامی‌ وابسته‌ به‌ جامعه‌ مدرسین‌، [بی‌تا].
۲۲. طبری‌، ابن‌ جریر. تاریخ‌ الامم‌ و الملوک‌. بیروت‌: مؤسسه‌ الاعلمی‌ للمطبوعات‌، [بی‌تا].
۲۳. عبدالرزاق‌، ابی‌بکر. مصنف‌ عبدالرزاق‌. [بی‌جا]: المجلس‌ العلمی‌، [بی‌تا].
۲۴. فیاض‌، علی‌اکبر. تاریخ‌ اسلام‌. تهران‌: دانشگاه‌ تهران‌، چ۹، ۱۳۷۸.
۲۵. مجمع‌ الکنائس‌ الشرقیه‌. الکتاب‌ المقدس‌. بیروت‌: دارالکتاب‌ المقدس‌ فی‌ العالم‌ العربی‌، چ۲، [بی‌تا].
۲۶. مرتضی‌ العاملی‌، جعفر. الصحیح‌ من‌ سیره‌ النبی‌ الاعظم ‌(ص‌). بیروت‌: دارالهادی‌، چ۴‌، ۱۴۱۵ه.ق‌.
۲۷. مرعشی‌، شهاب‌الدین‌. شرح‌ احقاق‌ الحق‌. قم‌: منشورات‌ مکتبه‌ آیه‌الله مرعشی‌، [بی‌تا].
۲۸-شیخ مفید،الارشاد فی‌ معرفه‌ حجج‌ الله علی‌ العباد. قم‌: دار المفید، [بی‌تا].
۲۹. میلانی‌، علی‌. نفحات‌ الازهار. قم‌: مؤلف‌، ۱۴۱۴ه.ق‌.
۳۰. نیشابوری‌، مسلم‌ بن‌ الحجاج‌. صحیح‌ مسلم‌. بیروت‌: دارالفکر، [بی‌تا].

منبع اندیشکده مطالعات یهود
به خواندن ادامه دهید
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.