صهیونیسم با یهود چه تفاوتی دارند؟
نتایج بررسیها نشان میدهد که جریان و هواداران صهیونیسم با یهود، تفاوتهای بسیار زیادی دارد بهطوری که اکثر طرفداران واقعی دین یهود، از مخالفین جدّی صهیونیسم هستند و هرگز با اهداف غیرانسانی پروژه صهیونیسم موافق نیستند و در محافل مختلف جهانی، اعتراضات شدید خویش را نسبت به سیاستهای ددمنشانۀ صهیونیستها ابراز داشتهاند. بنابراین ضروری به نظر میرسد که بررسیهایی نسبت به دیدگاههای آنها داشته باشیم.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، ابتدا لازم است به معانى لغوى و اصطلاحى دو کلمۀ «یهود» و «صهیونیسم» بپردازیم و سپس فرق موجود بین این دو را تبیین نماییم.
معناى لغوى «یهود»: «هود» از لغت عبرى گرفته شده و به معناى حمد و شکر و مجد است و «یهودا» نام فرزند چهارم حضرت یعقوب(ع) از همسرش به نام «لینه» است و به نظر مى رسد که کلمۀ «یهود» نیز از همین اسم برگفته شده باشد. لغویان «یهود» را واژه اى بیگانه دانسته اند، امّا یقین نداشتند که «عبرى» است یا «فارسى».
معناى اصطلاحى «یهود»: یهود در اصطلاح، به کسانى گفته مى شود که پیروان دین حضرت موسى(ع) هستند و کتاب تورات را کتاب آسمانى مى دانند و از شریعت ایشان تبعیت مىنمایند و با آمدن اسلام، آن را نپذیرفتند. و بر دین خود پاى بند هستند.
البته “آرتور جفرى” بر این عقیده است که واژۀ یهودى در شعر کهن عربى به کار رفته است؛ بنابراین اعراب پیش از روزگار حضرت محمد (صلى الله علیه و آله) به خوبى با آن آشنایى داشتند. “هورو ویتس” مى گوید: «در قرآن، یهودیان روزگار حضرت محمد (صلى الله علیه و آله) و یهودیان عهد قدیم به نام «بنى اسرائیل» خوانده شدهاند».
معناى لغوى و اصطلاحى «صهیون، صهیونى و صهیونیسم»: صهیون بر اورشلیم یا کوهى در نزدیکى اورشلیم اطلاق مى شود. در کتاب مقدّس، واژۀ صهیون، نام تپه اى است واقع در جنوب شرقى اورشلیم که دامنه اش بخشى از اورشلیم را نیز تشکیل داده و قلعهاى به نام «یبوسیان» در آن وجود داشته است که داود پیامبر(ع)، در آن جا براى «تابوت عهد» قصرى بنا کرد.
صهیونى: منسوب به صهیون، لقب کسانى است که قبل از تشکیل حکومت اسرائیل، از تأسیس آن جانبدارى مىکردند.
صهیونیسم: «مرام و مسلک حزب بین المللى یهود و مسلک گروهى است که طرف دار سلطه و نفوذ یهودیان بر اقوام و ملل دیگرند». هم چنین نهضتى را گویند که از اواخر قرن نوزدهم به منظور ایجاد یک میهن یهودى در فلسطین به وجود آمد.
صهیونیسم در اصطلاح به جنبش و نهضتى اطلاق مى شود که از آرمان مسیحیان طایفۀ بنى اسرائیل براى رسیدن به ارض موعود و تشکیل دولت و ملّتى واحد، مایه گرفته است. چنان که اشاره شد، یهودیت آیینى است رسمى و آسمانى که قائل به نبوت حضرت موسى(ع) و قبول تورات به عنوان کتاب آسمانى هستند. پیروان این دین به یقین مى دانستند که آن، تا آمدن پیامبر بعدى رسمیت دارد.
در هر صورت، پیروان دین یهود به اصول و مقرراتى که در تورات بیان شده بود، پاى بند بودند و سعى داشتند به آن عمل نمایند؛ هر چند انحرافات سیاسى در طول تاریخ در این دین آسمانى به وجود آمد و برخى از فرصت طلبان براى بهرهبردارى شخصى و دنیوى از آن، تحریفاتى در آن به وجود آوردند، ولى باز کسانى هستند که با بسیارى از این تحریفات مخالف اند و جویاى حقیقتاند.
پروفسور “روژه گارودى” فیلسوف و اسلام شناس فرانسوى با بررسى فرقه هاى یهودیت در اعصار مختلف، به مراسمات، آیین ها و برنامه هاى معنوى آن ها اشاره مى کند و دربارۀ آن ها در قرن شانزدهم چنین مى نویسد: «آخرین نسل پرهیزگاران یهودى که در قرن شانزدهم در لهستان به دنیا آمد و افکارش با بینش عرفانى آلمانى و از جمله “اکهارت” نزدیک بود، در قرن نوزدهم نیز با انتشار «نامه هایى به پرهیزگاران دربارۀ خلسه» و با زنده نمودن تابش جرقۀ حضور خداوند در وجود هر کسى که از آن برخوردار است، بار دیگر شکوفا مىشود».[۱]
هم چنین مىنویسد: «در برابر سنّت کهن یهودیت، صهیونیسم سیاسى نوعى فساد و تباهى ملّىگرایانه و استعمارگرانه به شمار مى رود که مسیرش نه از یهودیت که از ملّىگرایى و استعمارگرایى اروپاى قرن نوزدهم نشأت مى گیرد. صهیونیسم، نوعى مطالعۀ دست چین و انتخابى و مشخّص از تورات را که مبتنى بر انحراف واقعى از برنامۀ خداوند است، مورد استفاده قرار مىدهد و آن را به عنوان پوشش و پرده اى براى پنهان نمودن مقاصد سیاسى اش به کار مىبرد.»[۲]
بنابراین، صهیونیسم از مسیر اصلى یهودیت بسیار منحرف شده و به عنوان یک نهضت سیاسى مطرح گردیده است و پاى بند برنامههاى مذهبى یهود نیست. چنان که بنیان گذار صهیونیسم، “تئودور هرتزل” نیز به بسیارى از مسائل مذهبى یهود توجّه نداشت.
یهودیان در تجاوز به فلسطین و اشغال آن و آواره نمودن مردم این سرزمین، با صهیونیستها در تقابل و تضاد بودند؛ چنان که در جلسات محرمانۀ وعده نامۀ «بالفور» ـ که پس از سه سال مناقشه و مبارزه بین صهیونیستها و یهودى ها منتشر شده ـ “وایزمن” و “سوکولوف” از جنبش صهیونیستى، “لوید جورج” و “بالفور” وزیر امور خارجه و “مونتاگیو” وزیر کشور انگلستان، “کلود مونتفیورى” از یهودیان انگلستان شرکت داشتند.
مونتاگیو در یادداشت اعتراض آمیزى به دولت انگلستان مى نویسد: «که طبق این اصل، مسلمانان و مسیحیان باید جاى خود را به یهودیان بدهند». “مالیسیون” استاد حقوق از آمریکا دربارۀ اختلاف نظر صهیونیست ها و یهودى ها مى نویسد: «در وهلۀ نخست دربارۀ انگیزۀ اساسى صهیونیست ها، در شک و تردید بودند؛ اما پس از مطالعۀ پیش نویس هاى پیشنهادى آن ها، دریافتند که این پیشنهادها مخالف دین یهوداند».[۳]
جنبش صهیونیسم در مقابل فشارهاى یهودیان انگلیسى، به ناچار تضمین هایى بر رعایت حقوق حقّۀ ساکنین اصلى فلسطین داد؛ امّا براى پیش برد مقاصد استعمارى خود به یک صهیونیست آمریکایى به نام “براندیس” متوسل شده تا بدین وسیله رئیس جمهور آمریکا “ویلسون” را متقاعد کند که انگلستان را زیر فشار قرار دهد تا پیشنهاد صهیونیست ها را قبول نماید.
بنابراین، مبارزۀ یهودیان با صهیونیست ها بیان گر ارتباط حیاتى صهیونیسم با استعمار انگلیس و دشمنى با یهود است.
در افسانههاى صهیونیستى کوشش مى شود که حتّى فعالیّت هاى منفى “هرتزل” پدر روحانى صهیونیسم و از تبلیغ کنندگان فعال ادغام جامعۀ یهودى در جوامع اروپایى را به نفع صهیونیسم تمام کند؛ اگر چه ادّعا شده که هرتزل در نهایت و پس از قضیّۀ «دریفوس» در فرانسه دریافت که ادغام یهودیان در جوامع دیگر امرى محال است.
بنابر نظر طراحان جنبش صهیونیستى، اصول فکرى این جنبش در این خلاصه مى شود که یهودیان متشتت در جهان یک امّت را تشکیل دهند که البتّه در این مورد هم اختلاف نظر دارند. به برخى مى گویند: «یهودیت یک دین است نه بیش تر و نه کم تر»؛ چنان که “هیرنى ادلر” خاخام بزرگ انگلستان مى گوید: «یهودیت یک دین است که هیچ گونه محتواى سیاسى ندارد»؛ در مقابل، برخى دیگر عقیده دارند که یهودیت، قومى متمایز است. هرتزل مى گوید: «ما ملّت واحدى را تشکیل مىدهیم».
در نگرش کلّى مى بینیم در مقابل سیاست هاى یادشده براى تشکیل دولت یهودى در کشورى مستقل و منطقۀ استثنایى فلسطین، این خود یهودى ها هستند که با این طرح استعمارى مخالف بوده اند، تا این که با ابتکار تئورى جدید، برخى مشکلات صهیونیستى برطرف شد.
“ارنست رنان” تئورى جدید را چنین بیان کرده است: «امّت به معناى یک روح و بیدارى معنوى است. شرایط امّت مى تواند در افتخار مشترک به گذشته، از ارادۀ مشترک در حال حاضر و میل به تحقق پیش رفت هاى بزرگ در آینده خلاصه شود.»[۴]
“مارتین بابر” با افشا نمودن ریشۀ عمیق این فساد صهیونیسم سیاسى ـ که از یهودیت به وجود نیامده، بلکه ملّیت گرایى اروپایى قرن نوزدهم، آن را باعث گشته است ـ چنین مى نویسد: «مذهب یهود از اصل خود جدا گشته و این امر، نوعى بیمارى است که علامت آن، پیدایش ملّیت گرایى یهود در اواسط قرن نوزدهم بود…
این شکل تازۀ دلبستگى به زمین، نوعى سرپوش است که تمام آن چه را که یهودیت ملّى جدید غرب به عاریت گرفته است، در خود پنهان مى دارد… اندیشۀ «برگزیدگى» اسرائیل در تمام این جریان چه نقشى دارد؟
مفهوم برگزیدگی و دین و نژاد برتر، تحریف یافته
«برگزیدگى» نه یک احساس برترى، که یک مفهوم مقّدر است. این احساس از مقایسه با دیگران به وجود نمىآید، بلکه از یک استعداد و مسئولیت در راه انجام وظیفهاى که دائماً پیغمبران آن را متذکر شدهاند، نشأت مىگیرد. اگر به خود مىبالید که به جاى اطاعت از خداوند، از نوعى برگزیدگى برخوردارید، این خیانت در انجام وظیفه است».[۵]
صهیونیسم سیاسی معانی دین یهود را تفسیر به رای کرده است
“مارتین بابر” با یادآورى «این بحران ملیّتگرایى» صهیونیسم سیاسى که نوعى فساد و تباهى در معنویت به شمار مىرود، چنین نتیجه مىگیرد: «ما امیدواریم که ملّت یهودى را از ارتکاب این اشتباه در زمینۀ تبدیل یک ملّت به یک بت بر خطر داریم، ولى در این راه ناکام ماندهایم».
صهیونیست از دین یهود فرسنگها فاصله دارد
با بررسى هاى انجام شده، کاملاً روشن مىشود که صهیونیسم از یهود و یهودیت فاصلۀ زیادى گرفته است. در واقع، صهیونیسم به جاى این که برنامههایش را بر اساس معتقدات مذهبى یهود، ترسیم کند، بر اساس عقیدۀ مؤسسین صهیونیسم، چون “تئودور هرتزل” که اعتقاد چندانى به مذهب یهود و اجراى مراسمات آن ندارند، برنامهریزى کرده است و در یک جمله مى توان گفت که در مسائل سیاسى به نازیسم نزدیک تر از مذهب یهود است.
منابع:
۱ـ گارودی. روژه، پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، ترجمه نسرین حکمی، ج۲، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۹ش.
۲ـ درجزی. فریبرز، یهودیت و صهیونیت، ص۹.
۳ـ جدیدبناب. علی، عملکرد صهیونیسم نسبت به جهان اسلام، قم: انتشارات مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۸۲.