صهیونیسم مسیحی از نگاهی دیندارانه به قدرت طلبانه رسید
در نشست «فلسفه تاریخ مسیحی» مطرح شد؛
جلسه آنلاین بررسی «فلسفه تاریخ مسیحی» با حضور محمدحسین طاهری آکردی عضو هیات علمی و دانشیار گروه ادیان موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قم با محوریت موضوع صهیونیسم مسیحی برگزار شد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، سمینار «فلسفه تاریخ مسیحی» با حضور محمدحسین طاهری آکردی عضو هیأت علمی و دانشیار گروه ادیان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قم، به همت کانون اندیشه جوان در صفحه اینستاگرام کانون با پرداختن به موضوع صهیونیسم مسیحی برگزار شد.
وی در ابتدا، با بیان اینکه فلسفه تاریخ ادیان ابراهیمی از یک منظر در برابر فلسفه تاریخ جریان اومانیسم قرار دارد، اظهار داشت: بحث ادیان بحث بسیار مهمی است، از یک بعد دین مسیحیت در کنار اسلام است و از یک زاویه در مقابل آن قرار دارد به این معنا که اصولی در مسیحیت وجود دارد که اسلام نمیپذیرد و در مقابل نیز اصولی در اسلام وجود دارد که مورد پذیرش مسیحیت نیست. در بحث فلسفه؛ تاریخ اسلام، مسیحیت و یهودیت همراه هم هستند.
طاهری ادامه داد: در جهان در طول تاریخ دو دیدگاه کلی وجود داشته است؛ دیدگاه اللهیسم و دیدگاه انسانیسم. نگاه اول جریانی که خدا را قبول دارد و به مبدا و معاد معتقد است، این تفکر خدامحور است و سه اصل توحید، نبوت و معاد را شامل میشود، در این دیدگاه رابطه فرد با فرد، فرد با جامعه، فرد با حکومت و خانواده را خداوند از طریق وحی تعیین میکند. انبیا بزرگان این جریان هستند. در کنار جریان خدامحور جریان دیگری به نام جریان انسان محور وجود دارد که انسان را اصل میداند و اساساً قائل به مبدا و معاد نیست.
وی بیان کرد: در رأس این جریان نمرود و فرعون قرار دارند که میگفتند ما خدا هستیم. این جریان در قرن هفده به بعد نمود بیشتری پیدا میکند. جریان انسان محور معتقد است همه چیز در همین دنیا است و بر این اساس اصول آن شامل جدایی دین از سیاست، اباحهگرایی، لذتگرایی و امثال آن است. با توجه به این مقدمه اگر فلسفه تاریخ را از منظر اومانیسم مورد بررسی قرار بدهیم این جریان قائل به پایان تاریخ نیستند و پایان را نابودی میدانند اما از منظر ادیان توحیدی به خصوص ادیان ابراهیمی پایان تاریخ را نابودی نمیدانند بلکه برای آن روشنایی و پایان خوشی را قائل هستند.
این پژوهشگر پیرامون مبنای دیانت در مسیحیت ابراز کرد: مبنای دیانت بعد از حضرت نوح (ع) تا حضرت ابراهیم (ع) ادامه پیدا میکند و شریعت در دوران حضرت موسی (ع) کامل میشود. یهودیها به سه موعود معتقد بودند؛ موعود اول حضرت موسی (ع)، موعود دوم کوروش هخامنش و موعود سوم ماشیه است که روزی خواهد آمد. وقتی حضرت عیسی (ع) ظهور کرد برخی معتقد شدند عیسی بن مریم (ع) همان ماشیه یهودیها است، به یهودیانی که چنین اعتقادی داشتند مسیحی میگویند بنابراین مسیحیت از دل یهودیت بیرون آمده است. در سه قرن اول کتاب مقدس مسیحیها هم همان تورات و روز مقدسشان شنبه بوده است.
ایشان افزود: یهودیهایی که عیسی بن مریم را ماشیه میدانستند به مسیحی معروف شدند به همین دلیل اساساً مسیحیت یک دین سیاسی است، شریعت آنها همان شریعت موسوی است، در تورات هم آمده است که حضرت عیسی (ع) فرمود من نیامدم تا تورات را باطل کنم بلکه آمدهام تا آن را کامل کنم. به همین خاطر اگر کسی بخواهد مسیحیت را بشناسد حتماً باید آداب و شریعت یهودیت را بشناسد. مسیحیت در قرن چهارم رسمی میشود، قرن یازدهم ارتدوکسها از کاتولیکها جدا میشوند و از قرن پانزدهم و شانزدهم بحث پروتستان مطرح میشود که کتاب محور هستند و فرقههای مختلفی دارند. امروز در دنیا تقریباً یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون کاتولیک، حدود ۴۰۰ میلیون ارتدوکس و ۴۰۰ -۵۰۰ میلیون پروتستان هستند.
این محقق با اشاره به کتب و آموزههای دینی و رابطه آن با تاریخ مسیحیت عنوان کرد: اساساً در گذشته دور نوشتن تنها در دست علمای یهود بوده به همین دلیل آنچه که از تاریخ قدیم به دست ما رسیده است تنها چیزی است که از تورات به دست میآید. عهد قدیم کتاب یهودیها است و عهد جدید همان چیزی است که مسیحیها به آن اضافه کردند. یهودیها تنها قسمت اول که عهد قدیم است را قبول دارند و به آن تنخ میگویند، تنخ ترکیب سه کلمه پنج صفر موسی، انبیا و مکتوبات حکماً است.
رسالههایی که مسیحیها نوشته بودند و کلامی که از حضرت عیسی (ع) توسط یوحنا، پطروس، یعقوب و دیگران به جا مانده بود تحت عنوان انجیل به معنای بشارت مطرح میشد. در مسیحیت بیش از ۱۰۴ انجیل وجود داشت، در شورای سال ۳۹۸ از بین همه اناجیل و رسالهها و نامههایی که حواریون مینوشتند، برخی را برگزیدند در این شورا ۲۷ کتاب نهایی شد که چهارتای آن انجیل است. این کتابها به مرو رد اعتبار پیدا کرد و به مبنای فکری و عملی مسیحیت تبدیل شد و تاریخ مسیحیت بر اساس آن شکل گرفت.
بسیاری از مطالبی که به نوستراداموس نسبت میدهند حقیقت ندارد
طاهری ادامه داد: از افرادی که بیشترین نقش را در تاریخ مسیحیت دارند میتوان به پطروس و پولوس در قرن اول، ژوسپین، ایدنوتوس و ترتولیان در قرن دوم و سوم، آگوستین در قرن پنجم اشاره کرد. قرن پنجم و ششم به عصر تاریکی معروف است و اروپا در ظلمات فرو میرود، قرن یازدهم ارتدوکسها جدا میشوند و قرن دوازدهم آکوئیناس متولد میشود که تحت تأثیر بوعلی بوده است. نکته کلیدی در این تفکر در طول تاریخ این است که دو جریان خدامحور و انسان محور در مسیحیت پا به پای هم پیش آمده و همواره جریان خدامحور زمین خورده است. ویل دورانت جمله جالبی در این زمینه دارد و میگوید: مسیحیت بتپرستی را از بین نبرد بلکه بتپرستی را با مسیحیت ادغام کرد.
این پژوهشگر یادآور شد: مسیحیها معتقدند تاریخ همراه انسانها در حال شدن است، مسیحیت در حال شدن است به همین دلیل ما نمیتوانیم به آنها نقد کنیم که شما در قرون اولیه شریعت محور بودید بعد شریعت را کنار گذاشتید چرا که آنها میگویند این نقد ما نیست بلکه این کمال ما است ما در حال به روز شدن و کامل شدن هستیم، این اصلیترین نگاه تا زمانی است که مسیح بازگردد و ما را نجات دهد و ملکوت الهی را برپا کند. غایت و سرانجام تاریخ در ادیان ابراهیمی تقریباً مشترک است؛ یهودیها معتقدند ماشیه ظهور میکند و در فلسطین دولت یهودی تشکیل میدهد، ما در اسلام معتقدیم امام زمان (عج) ظهور میکند و دولت کریمه را برپا میسازد اما در مسیحیت کمی متفاوت است.
وی ادامه داد: مسلمان ها معتقدند دولت کریمه جزئی از پایان تاریخ است اما مسیحیها معتقدند پایان تاریخ میرسد دنیا تمام میشود و در هزاره جدید ملکوت الهی شکل میگیرد. به همین دلیل جهان برای آنها حرکت به سمت یک حکومت ملکوت الهی است حکومتی که آن را باید حضرت عیسی (ع) و فرماندهانش مدیریت کنند، فرماندهان حضرت عیسی (ع) هم کسانی هستند که پیش از آمدن حضرت عیسی (ع) منتظر او بودند و دنیا را برای ظهورش آماده کردند.
این نویسنده پیرامون اعتقاد واقعی صهیونیسم مسیحی اظهار داشت: صهیونیسم مسیحی وقتی از قرن هفدهم از فرانسه به انگلستان و بعد به آمریکا مهاجرت کردند و در زمان حکومت اولیور در لندن واقعاً دیندار و معتقد بودند اما به مرور و شاید از اواسط قرن بیستم به این طرف وقتی به جریان قدرت و ثروت متصل شدند تفاسیر جدیدی در صهیونیسم مسیحی شکل گرفت و اعتقاد حقیقی آنها خدشهدار شد. کتابی که در اواسط قرن نوزدهم نوشته کاملاً نگاهی دیندارانه دارد اما آنچه امروز واقع میشود کاملاً قدرت طلبانه است. امروز بسیاری از مطالبی که به نوستراداموس نسبت میدهند حقیقت ندارد بلکه هر کاری که میخواهند انجام دهند را به اسم نوستراداموس منتشر میکنند بعد انجامش میدهند.
این محقق در پاسخ به این سوال که آیا در زمان حضرت عیسی (ع) بشارتی به پیامبر بعدی وجود نداشت که مسیحیان دچار انحراف نشوند، مطرح کرد: مسیحیت سه قرن اول با مسیحیت قرن چهارم به بعد کاملاً متفاوت است. در مسیحیت سه قرن اول حواریون مبدا هستند، هنوز شریعت یهودیت دارند، نماز میخوانند، روزه میگیرند، شنبه روز مقدسشان است و دقیقاً یهودی هستند با این تفاوت که حضرت عیسی (ع) را ماشیه میدانند اما از قرن چهارم به بعد تفکر پولوس غالب شد و شریعت کنار رفت یکشنبه به روز مقدس تبدیل شد.
در کتاب مسیحی بشارت به پیامبر وجود داشته امروز هم وجود دارد در صفر تسنیه در باب هجده خداوند از طریق حضرت موسی (ع) به بنی اسرائیل میگوید از میان برادران شما نبیای مانند موسی ارسال میکنم که معجزه خودم را در دهان او قرار دادم و هر کس با او مخالفت کند من با او برخورد میکنم.
وی افزود: اینکه در این فراز خداوند میگوید از میان برادران شما نشان میدهد که پیامبر بعدی از میان بنی اسرائیل نیست و از بنی اسماعیل است و اینکه میگوید مانند موسی یعنی پیامبر بعد مانند موسی یتیم بوده بزرگ میشود حکومت تشکیل میدهد و صاحب وحی و نبوت است، اینکه خداوند میفرماید معجزه خود را در دهان او قرار دادم اشاره به قرآن است که معجزه نبی اکرم (ص) است. حال سوال از مسیحیها این است که جز پیامبر اکرم (ص) چه کسی این خصوصیات را داشته است. بشارت به آمدن پیامبر آخر الزمان در بسیاری دیگر از بخشهای کتاب مقدس مسیحیها آمده است.
طاهری در پایان خاطرنشان کرد: از دو منظر میتوان به فلسفه تاریخ ادیان ابراهیمی نگاه کرد؛ از یک منظر در برابر جریان اومانیسم که بنگریم همه ادیان ابراهیمی در کنار هم و در یک مسیر هستند اما از منظر درون دینی که نگاه کنیم ما حرف برای زدن داریم و معتقدیم اصل و اندیشه غایت گرایانه در یهودیت و مسیحیت درست است و اشتباه آنها در تطبیق مصادیق است.