خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

“فلسفه مَدرِسی” چیست؟

درخصوص فلسفه مَدرِسی یا مدرَسی باید گفت پیوند کلیسا و سیاست و سلطۀ دین بر نظام آموزشی، علت اصلی شکل‌گیری فلسفۀ مدرسی یا اسکولاستیسیسم در اروپای قرون وسطی بود.

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، فلسفه مَدرِسی یا مدرَسی (Scholasticism) فلسفه‌ای است که در دوران قرون وسطی بر پایۀ آیین مسیحیت شکل گرفت.

اسکولاستیسم (یا دقیق‌تر: اسکولاستی‌سیسم) شیوه‌ای از تفکر فلسفی است که مبنایش الهیات و اصول دینی است و مابین سال‌های ۱۱۰۰ تا ۱۵۰۰ میلادی در اروپای تحت سلطۀ کلیسا نفوذ زیادی در تفکر نخبگان اروپایی داشت.

فلسفه علی‌القاعده از تقید به دین رها است. تفکر فلسفی مبتنی بر اصول دینی “الهیات” نام دارد. فلسفۀ مدرسی یا اسکولاستیسیسم شیوۀ خاصی از الهیات بود که خصلت انتقادی داشت در مواجهه با رقبای مسیحیت. در واقع روشی بود برای تببین و دفاع از مسیحیت کاتولیک در برابر سایر ادیان و مکاتبی که از نظر کاتولیک‌ها کم و بیش کفرآمیز بودند.

اسکولاستیسیسم نوعی آمیزش بین مسحیت و فلسفۀ ارسطو بود و به همین دلیل بارزترین نماد “فلسفه مسیحی” است. توماس آکویناس، فیلسوف مُتأله ایتالیایی، معروف به حکیم آسمانی، که در قرن سیزدهم میلادی می‌زیست، برجسته‌ترین چهرۀ اسکولاستیسم یا فلسفۀ مدرسی است.

واژۀ اِسخولی در زبان یونانی به معنای آموزشگاه یا مدرسه بود و معنی واژۀ اسکولاستیک در زبان لاتین “وابسته به مدرسه”.

اسکولاستیسیسم نوعی عقلانیت مسیحی بود و نفوذ کلیسا در امر آموزش را در دوران قرون وسطی نشان می‌داد، نفوذی که ناشی از پیوند دین و سیاست در اروپای آن زمان بود، پیوندی که محصول سلطۀ کلیسا بر حیات اجتماعی اروپاییان بود.

اگرچه فلسفه مدرسی مبتنی بر عقلانیت و تدقیق‌های نظری فراوان بود ولی در توصیف جهان اشتباهاتی اساسی هم داشت که یکی از مهم‌ترین مواردش، دفاع از تز گردش خورشید به دور زمین بود.

رشد علم جدید از سال ۱۵۰۰ به بعد، ضربه‌هایی اساسی به اعتبار مسیحیت و کلیسای کاتولیک و فلسفۀ مدرسی زد و موجب شد بسیاری از متفکران و عقلای اروپا در صحت آموزه‌های دین، یا آنچه به نام دین در مدارس مسیحی تدریس می‌شد، تردید کنند.

رشد طبقۀ بورژوازی نیز به زیان فلسفۀ مدرسی تمام شد چراکه بورژواها راه تاریخ را به سوی لیبرالیسم گشودند و لیبرالیسم با آموزه‌های بزرگانی چون توماس آکویناس منافات داشت.

لیبرالیسم خدا را نفی نمی‌کرد ولی سلطۀ دین و کلیسا بر زندگی اجتماعی بشر را زیان‌بار می‌دانست و دینی شخصی و کم‌ادعا را برای زندگی انسان مناسب‌تر می‌دانست. بنابراین با تئوریزه شدن این سلطه در مدارس مسیحی، هیچ هم‌دلی نداشت.

وقتی که دانشمندان و بورژواها با توپ پر وارد میدان تاریخ شدند، کم‌کم عصر رونق فلسفۀ مدرسی هم به سر آمد و از آن پس دفاع از این شیوۀ تفکر، مصداق تحجر و جزم‌اندیشی و هواداری جزمی از یک مکتب یا پافشاری تنگ‌نظرانه و تاریک‌اندیشانه بر آموزش‌های سنتی قلمداد شد.

فلسفه مدرسی در مجموع مروج و مدافع ارتدوکسی دینی بود و نواندیشی و تجدید نظر را برنمی‌تافت. به همین دلیل ظهور نهضت اصلاح دین (رفرماسیون) هم در از دست رفتن اقتدار و اعتبارش نقش مهمی داشت.

پیوند کلیسا و سیاست و سلطۀ دین بر نظام آموزشی، علت اصلی شکل‌گیری فلسفه مدرسی یا اسکولاستیسیسم در اروپای قرون وسطی بود.

از آنجا که آموزه‌های مسیحیت از نظر کلیسا فوق چون و چرا بودند، سلطۀ تفکر مسیحی بر نظام آموزشی، عملا مانع رشد تفکر و علم در اروپای قرون وسطی شده بود و همین موجب شد که اسکولاستیسیسم با تنگ‌نظری و تحجر و جزم و جمود مترادف شود.

در واقع فلسفۀ مدرسی مظهر دگماتیسم دینی شده بود و مانع بیان سخنان نو می‌شد؛ سخنانی که محصول تفکرات و تحقیقات تازه بودند.

منبع عصر ایران
به خواندن ادامه دهید
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.