در بخشی از یادداشت با عنوان «پیامبر اکرم (ص) احیاگر مردمان بیجان» آمده است: پیامبر اکرم برای هدایت و نجات همۀ بشر برانگیخته شده است . به هر طرف که بنگرید عوامل گمراه کننده را می بینید که چگونه عمل می کنند ؛ می بینید که بسیاری به بیراهه رفته اند ؛ می بینید که ریاکاران و پرده دران و متمسّکان به هر وسیلۀ نادرست ، ادّعای کشتیبانی می کنند و جمعی را در پی خود می کشند تا غارتشان کنند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، مصطفی دلشاد تهرانی در یادداشتی با عنوان «پیامبر اکرم (ص) احیاگر مردمان بیجان» آورده است: بعثت نوعی بیداری از خواب و زنده شدن از مرگ است؛ و آن که مبعوث است، دیگران را از غفلت، ضلالت و جاهلیت بیرون میآورد و از مرگ حقیقی به حیات حقیقی راه میبَرَد.
ملّای روم، پیامبر اکرم را چونان صور اسرافیل در این عالم می خوانَد و نقش او را نقش احیاگر مردمانِ بی جان میدانَد.
میگوید: بعثت زنده کردن مردگان است و همان طور که در قیامت همۀ مردگان برانگیخته می شوند، بعثت پیامبران الهی نیز زنده کردن و بر انگیختن مردمان در این عالم است.
شرطِ روز بعث اوّل مردن است.
زانکه بعث از مرده زنده کردن است.
میگوید: پیامبر اکرم برای هدایت و نجات همۀ بشر برانگیخته شده است . به هر طرف که بنگرید عوامل گمراه کننده را می بینید که چگونه عمل میکنند؛ میبینید که بسیاری به بیراهه رفته اند ؛ میبینید که ریاکاران و پرده دران و متمسّکان به هر وسیلۀ نادرست، ادّعای کشتیبانی می کنند و جمعی را در پی خود میکشند تا غارتشان کنند.
می گوید: ای پیامبر خاتم ! تو خضرِ عصر خودی ، و تو فریاد رس هر کشتی گم گشته در این دریای پر آشوبی ؛ تو بهترین راهبری. پس مانند عیسی روح الله، تنها حرکت مکن و خلوت مگزین.
تو مانند خورشید فروزانی، بریدن از خلق و خلوت نشینی برای تو نیست . پیوسته فروزان باش، در میان مردمان باش ! ای پیامبر ! هدایت مانند کوه قاف است و تو سیمرغی ! ای پیامبر ! برخیز و صورِ سهمگین خود را که همچون صور اسرافیل است به صدا در آور و در آن بِدَم تا هزاران هزار مرده از خاک سر بر آورند . پیام تو پیام حیات بخش است ؛ و آنان را که در مرگ بی اخلاقی و بی معنایی زندگی به سر می برند ، در صورتی که بخواهند جان می بخشد و زنده میکند.
ای پیامبر ! تو اسرافیلِ دورانی ؛ برخیز و پیش از رستاخیز ، رستخیزی بر پا کن ! جهانیانِ بی اخلاق و بی معنویت پیوسته نیازمند تو اند .
خیز بنگر کاروانِ ره زده
هر طرف غولی ست کشتیبان شده
خضرِ وقتی ، غوثِ هر کشتی توی
همچو روح الله مکن تنها رَوی
پیش این جمعی چو شمع آسمان
انقطاع و خلوت آری را بُمان
وقتِ خلوت نیست ، اندر جمع آی
ای هُدی چون کوهِ قاف و تو هُمای
خیز در دَم تو به صورِ سهمناک
تا هزاران مرده بر روید ز خاک
چون تو اسرافیلِ وقتی ، راست خیز
رُستخیزی ساز ، پیش از رستخیز