«مهراب صادقنیا» عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب تصریح کرد: رفتن به سمت جامعه اخلاقی به معنای خشک کردن آن کانون ناهنجاری و بی اخلاقی است. اگر ما به سمت ساختن یک جامعه اخلاقی حرکت کنیم، در حقیقت به سمت از بین بردن بردن کانون بیاخلاقیها حرکت کردهایم.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حجت الاسلام و والمسلمین مهراب صادقنیا جامعه شناس و پژوهشگر دینی در سخنانی با موضوع «مبانی اخلاقی جامعه در قرآن» گفت: بیتردید برای ما مسلمانان نخستین و مهمترین منبع اخلاق، قرآن کریم است. اگرچه تاریخ زیسته ما نشان دهنده نوعی مهجوریت برای قرآن کریم در این زمینه است، به گونهای که حتی در درسهای طلبگی و دروس خارج حوزه کمتر به آیات قرآن کریم استدلال میشود؛ اما به لحاظ نظری قرآن کریم به عنوان نخستین و مهمترین منبع برای اخلاق معرفی میشود.
البته این بحث که آیا واقعا قرآن کریم ماهیت یک کتاب اخلاقی را دارد یا خیر و یا در آن چیزی تحت عنوان نظام اخلاقی داریم یا نداریم، مبحث مهمی است. قرآن کریم بیانگر فضیلت، فضیلتمندی، رذیلت و رذیلتمندی است و ما را نسبت به آموزههای اخلاقی ترغیب میکند، به ما معرفت داده و نشان میدهد چه چیزی اخلاقی و چه چیزی غیراخلاقی است. ما مستند به آنچه که از قرآن میآموزیم درباره اخلاق داوری کرده و اخلاق خود را براساس قرآن ارزیابی میکنیم که آیا آنچه که انجام میدهیم اخلاقی هست یا اخلاقی نیست، فضیلت به حساب می آید یا خیر.
سه دسته تعالیم اخلاقی قرآن
مهراب صادقنیا افزود: معمولا در قرآن کریم سه دسته تعالیم اخلاقی وجود دارد. به یک دسته از تعالیم، تعالیم فردی میگویند؛ تعالیم فردی تعالیمی است که به کنشگران معطوف است و کنشگران و افراد را نسبت به امر اخلاق و فضیلت آگاه میکند و به آنها دستوراتی میدهد؛ مثلا تقوا پیشه کنید، از خدا بترسید و یا خدا را دوست بدارید.
وی ادامه داد: دسته دیگر از تعالیم اخلاقی، به اخلاق اجتماعی معروف هستند. من با این تسمیه مخالفم. اخلاق اجتماعی، اخلاقی است که معطوف به روابط انسانها با یکدیگر است؛ مثلا دروغ نگویید، به پدر و مادر خود احترام بگذارید، غیبت نکنید، به عهد خود وفا کنید، امانتدار باشید، راستگو باشید. مایلم به این دسته از تعالیم اخلاقی به جای تعبیر اخلاق اجتماعی، اخلاق جمعی بگویم؛ زیرا به زندگی جمعی انسانها معطوف هستند. این نوع تعالیم اخلاقی نیز به کنشگران معطوفند و غرض از این تعلیمات فضیلتمندی کنشگران در ارتباطشان با دیگران است.
مهراب صادقنیا اظهار داشت: هر دو دسته این تعالیم اخلاقی به دنبال فضیلتمندی کنشگران و افراد هستند و بناست به دنبال تبعیت از این آموزههای اخلاقی، کنشگران و افراد در ارتباط با خدا، خود و دیگران فضیلتمند شوند. دسته دیگری از تعالیم اخلاقی وجود دارد که مایلم آنها را اخلاقی جامعهای بدانم. اخلاق جامعه ای به تعالیمی از قرآن کریم گفته میشود که ناظر بر کنشگران نیستند یعنی مخاطب آن به افراد به عنوان افراد نیست، بلکه در نهایت مخاطب این تعالیم اخلاقی جامعهای است.
وی در ادامه بیان کرد: البته جامعه به عنوان حقیقتی متمایز و متفاوت از افراد آن. این دسته از تعالیم به دنبال فضیلتمند کردن جامعه هستند، نه کنشگران. به این معنا که فضیلتمندی کنشگران و شهروندان جامعه با فضیلتمندی خود آن جامعه متفاوت است. غرض از تعالیم اخلاقی قران کریم که ناظر بر جامعه است پدید آوردن و شکل دادن یک جامعه فضیلتمند است؛ به این معنا که وقتی ما میگوییم جامعه فضیلتمند مراد ما از این جامعه، جامعهای نیست که یکایک شهروندان آن فضیلتمند هستند. مراد، جامعهای است که ساختار خود آن جامعه فضیلتمند است.
از اخلاق جامعهای غفلت شده است
وی افزود: به دلایل مختلف از این اخلاق جامعهای غفلت شده است. در روزگاری که نسبت معناداری میان حاکمیت و شیعیان وجود نداشته است، عالمان دینی مسئولیت چندانی احساس نمیکردند، تا به آن بپردازند. در زمانی که نسبت معناداری میان حاکمان و عالمان دینی وجود داشته، چه بسا عالمان دینی احساس میکردند اگر به اخلاق جامعهای بپردازند، نوعی خود انتقادی است، به همین دلیل سعی میکردند به این موضوع نپردازند؛ لذا کتاب در این حوزه نیز کم است. در عین حال سوالهای بر زمین مانده در رابطه با این موضوع زیاد است و باید به آنها پاسخ داده شود؛ به طور مثال ما باید پاسخ دهیم که خیر عمومی با اخلاقی که قرآن کریم توضیح میدهد چه نسبتی دارد. یا چه نسبتی میان تعالیمی که قرآن کریم ارائه میدهد با مسائلی از جمله محیط زیست، هم باشی و در اصطلاح باهم بودن، امید اجتماعی و یا تعالیمی از این دست وجود دارد. آیا قرآن کریم پاسخی به مسئله شکاف سعادت، امید اجتماعی، خیر عمومی و سوالهایی از این دست دارد؟
مهراب صادقنیا ادامه داد: آنچه به عنوان نقد به ادبیات موجود در این زمینه گفته شد فقط به اخلاق بازنمیگردد. اگر شما به سراغ ارزشمندترین مباحث دینی مانند فقه هم بروید باز میبینید که در فقه هم به اخلاق جامعهای کمتر پرداخته شده است. اساتیدی که جدیدا تدریس میکنند و مطالبی را تحت عنوان فقه اجتماعی یا فقه الاجتماع مطرح میکنند، باز همان فقه جمعی را مورد نظر دارند و نه فقه اجتماعی. مخاطب آنها ساختار و سیستم اجتماعی نیست بلکه همان کنشگران است. فقه مربوط به کنشگران در روابط بین فردی را بیان کرده نام آن را فقه اجتماعی میگذارند درحالی که من فکر میکنم فقه دیگری به نام فقه جامعهای داریم. فقه شیعه این ظرفیت را دارد که به مسائل جامعه به مثابه جامعه بپردازد.
مبنای تئوریک و نظری اخلاق جامعهای
صادقنیا گفت: سخن گفتن از اخلاق جامعه ای مبتنی است بر این پیش فرض که جامعه، حقیقتی متمایز از افراد خود دارد و جمع عددی شهروندان یک جامعه، جامعه را تشکیل نمیدهد. جامعه، جمع عددی اعضای جامعه به اضافه یک است. این یک عبارت است از واقعیت جامعه و حقیقتی متمایز از شهروندان است. فرض کنید یک کلاس درس ۱۲ نفر است. با اجتماع هر ۱۲ نفری اجتماع کلاس شکل نمیگیرد. کلاس درس عبارت است از ۱۲ نفر به علاوه روابطی که میان این ۱۲ نفر حاکم است. گردان یک مفهوم نظامی است که ۳۰۰ عضو دارد. اما به هر ۳۰۰ نفری که کنار یکدیگر میایستند گردان نمیگوییم؛ بلکه آن ۳۰۰ نفر به اضافه روابطی که با یکدیگر، فرودست و فرادست خود دارند و سیستمی که به آنها مشروعیت میدهد تا کار مشترکی را انجام دهند گردان میگوییم.
وی ادامه داد: پس گردان عبارت است از ۳۰۰ نفر به اضافه یک و آن یک، سیستمها، سنتها و روابطی است که میان آنها حاکم است. جامعه نیز به همین شکل است. صدهزار نفری که در ورزشگاه نشسته و فوتبال تماشا میکنند جامعه نیستند، گروه هستند. جامعه عبارت است از این صدهزار نفر به اضافه روابط، سیستمها و سننی که میان آنها حاکم است و همچنین ساختاری که این صدهزار نفر در آن به تعامل میپردازند و هر کدام در آن نقشی بر عهده دارند.
وی افزود: این «یک» همان چیزی است که نام آن را «واقعیت اجتماعی» میگذاریم. این واقعیت اجتماعی باید اخلاقی باشد تا شهروندان نیز بتوانند اخلاقی عمل کنند. اگر واقعیت اجتماعی اخلاقی نباشد، امکان اخلاقی زندگی کردن شهروندان وجود نخواهد داشت. اگر به فرض محال آن صدهزار نفر هم انسانهای فضیلتمندی باشند، تا زمانی که واقعیت اجتماعی اصلاح نشود، آنها نمیتوانند آنطور که از آنها خواسته شده اخلاقی زندگی کنند. حتی جامعهشناسانی که نقش کمرنگی برای واقعیت اجتماعی در نظر گرفتهاند، آن را پذیرفتهاند.
وی خاطرنشان کرد: آنها معتقدند ما حقیقتی به نام جامعه داریم که از افراد آن متمایز است. حتی بعضی از جامعهشناسان معتقدند قدرت واقعیت اجتماعی از تعداد شهروندان نیز بیشتر است و نمیتوانند از آن فرار کنند. به طور مثال در زمینه سنن، ما ایرانیان و برخی کشورهای فارسی زبان سنتی به نام نوروز داریم، سنتهایی درمورد عروسی و ازدواج داریم. ممکن است بعضی از ما به صورت فردی به برخی از این سنتها انتقاداتی داشته باشیم؛ مثلا بگویم بعضی از آداب و رسوم ازدواج دست و پا گیر است و اسراف میشود. اما کمتر کسی از ما هست که هنگام ازدواج فرزندش بتواند از زیر بار این سنت ها فرار کند، سنت آنقدر به او فشار میاورد که مجبور است مطابق آن عمل کند و یا در هنگام نوروز کمتر کسی از ما میتواند از سنن نوروزی فرار کند، آداب و رسوم نوروزی تا حدی به فرد فشار میآورد که او وام میگیرد تا بتواند این رسوم را پشت سر بگذارد.
به جای آنکه به مردم بگوییم اخلاقی باشید، ساختار را اصلاح کنیم
صادقنیا به تعریف جامعه شناسی از منظر «پارتو» پرداخت و گفت: این جامعه شناس میگوید: جامعهشناسی عبارت است از علم بررسی کنش های نامعقول بشر. او به این دلیل از لفظ کنشهای نامعقول استفاده میکند که همه ما آدمهایی که در جامعه زندگی میکنیم به اجبار باید حواسمان به خواست و اراده جامعه باشد وگرنه جامعه ما را طرد میکند. او مثالی دارد که میگوید در قدیم برای خط مستقیم قضیهای به نام حماریه داشتند. قضیه حماریه عبارت بود از اینکه یک الاغ گرسنه تا رسیدن به علف طی میکند. این قضیه مطرح میکند که اگر شما الاغی را رها کنید و پشتهای از علف هم بگذارید، الاغ نزدیکترین فاصله را طی میکند تا به آن علف برسد؛ یعنی این حیوان عقلش میرسد که نزدیکترین فاصله را انتخاب کند؛ اما ما انسانها که در جوامع زندگی میکنیم برای رسیدن به اهدافمان نزدیکترین فاصله را انتخاب نمیکنیم، بلکه مناسبترین فاصله را طی میکنیم؛ یعنی برای رسیدن به اهدافمان، هدف را در قالب مصالح اجتماعی، سنن، آداب و رسوم میریزیم تا بتوانیم به آن هدف برسیم.
پس خط مستقیم را طی نمیکنیم بلکه خط غیر مستقیم را طی میکنیم یعنی اهدافمان را از طریق سنت دنبال میکنیم؛ مثلا فردی که میخواهد با دیگری ازدواج کند مستقیم راه برای او این است که برود و به او بگوید خانم من از شما خوشم آمده و میخواهم با شما ازدواج کنم؛ اما جامعه میگوید تو نباید این کار را بکنی، باید به پدر و مادرت بگویی بیایند در منزل عروس خانم و به خانواده او بگویند ما آمادهایم تا پسر ما را به غلامی قبول کنید، خانواده عروس هم فیالمجلس نباید جوابی بدهند و بگویند بله ما قبول کردیم؛ باید بگویند بروید ما دوهفته ای فکر کنیم. خانواده عروس در این مدت نباید با خانواده داماد تماس بگیرند و بگویند ما موافقیم تشریف بیاورید؛ میگویند بگذارید مادر داماد دوبار به مادر عروس زنگ بزند، دوباری تلفنش را جواب ندهد، بعد جواب میدهیم میگوییم بالاخره دختر را راضی کردیم. یعنی تمام این بازی در قالب سنت اتفاق میافتد و به جای آنکه ما مستقیم به چیزی که میخواهیم برسیم، باید خواست خود را در قالب سنت پی ریزی کرده و ارائه دهیم.
اگر ما نسبت به یکدیگر انتقادی داشته باشیم سنت به ما میگوید که بعضی ملاحظات را رعایت کنیم، ریش سفیدی و بزرگی را درنظر بگیریم و جوری بگویید که رنجش ایجاد نشود . اگر این سنن و آداب و رسوم و این ساختارها و سیستمهای اخلاقی نباشند، قاعدتا برای رسیدن به هدف مجبوریم در پروسه اعمال غیر اخلاقی حرکت کنیم و اگر این کار را نکنیم مجبوریم با جامعه بجنگیم و همه این توان را ندارند که با جامعه بجنگند. به همین دلیل است که ما میگوییم آن یک که همان سیستمها و ساختارهاست اگر خیراخلاقی باشد ما به صورت طبیعی وارد چرخهای غیراخلاقی میشویم، حتی اگر آن را نخواهیم.
وی افزود: شما نمیتوانید در یک زمین آلوده بازی کنید، اما لباستان آلوده نشود. زمین آلوده است، حالا شما هرروز آدمها را جمع کن و بگو ای مردم نظافت از ایمان است، نظافت را رعایت کنید، لباستان تمیز باشد و مرتب باشید. شما بگویید «النجاه فی الصدق»، مردم راست بگویید؛ ولی وقتی تجربه اجتماعی به ما میگوید نهتنها نجاتی در صدق نیست، بلکه در ریاکاری است کسی از شما نمیپذیرد که در این جامعه صادقانه رفتار کند. پس او نمیتواند صادق باشد، زیرا ساختار، سیستم، روابط، نسبتها، اتمسفر و فضا چنین اجازهای نمیدهد. به همین دلیل در تعلیم امر اخلاقی، تفاوت آموزگاران اخلاق عصر جدید با آموزگاران اخلاق جهان قدیم در این است که چه بسا آموزگاران جهان قدیم به نصیحت کنشگران میپرداختند، آنها بالای منبر میرفتند و مردم را نصیحت میکردند و به دلیل کوچک و منعطف بودن ساختارها با نصیحت شهروندان جامعه آباد میشد؛ اما در روزگار کنونی به دلیل فربه شدن جامعه و سنتها و همچنین قدرت قانون، آموزگاران اخلاق میگویند ما دیگر نباید صرفا به تعلیم اخلاقی کنشگران بپردازیم.
زیرا اخلاق بر زمین میماند، ما باید به تنظیم و اصلاح ساختارها بپردازیم. به جای اینکه به مردم بگوییم عادل باشید باید ساختار را موعظه کنیم و بگویم عادلانه رفتار کن. اگر در قدیم میگفتند قاضی باید عادل باشد الان باید سیستم عادل باشد. اگر سیستم عادل باشد و در این میان یک قاضی بخواهد غیرعادلانه رفتار کند، سیستم او را پس میزند. اما زمانی که سیستم عادلانه نیست و شما صرفا به فضیلتمندی قاضی یا همان عادل بودن او اکتفا میکنید ، اولا باید چنین قاضیای را با ذرهبین پیدا کنید و ثانیا انسانها احوال متفاوتی دارند؛ چندجا مقاومت میکنند اما در نهایت دوجا دچار لغزش میشوند . لذا در جهان جدید دیگر نمیتوان صرفا به فضیلتمندی افراد تمسک کرد، ما باید به فضیلتمندی جامعه تمسک جوییم.
توان حضرت علی (ع) در اجرای عدالت او را شایسته حکومت میکند، نه نماز شبش
صادقنیا گفت: گاهی در فضیلت حضرت علی (ع) میگوییم شبی هزار رکعت نماز میخواند، در جنگ احد، خندق و بدر شجاعت به خرج داد و اولین کسی بود که به پیامبر (ص) ایمان آورد. هیچکدام از اینها، معیار اینکه آن حضرت مستحق گرفتن حکومت و خلافت باشد، نیست. همه اینها فضیلتهای حضرت علی (ع) است؛ پاداش این فضیلتها با خداست؛ چیزی که حضرت علی (ع) را مستحق حکومت میکند، این است که او میتواند بهتر از معاویه عدالت را در سیستمها اجرا کند.
ابن عباس نقل میکند به دیدن حضرت علی رفتم و به او گفتم تو چرا حکومت را قبول نمیکنی وقتی مردم این همه اصرار دارند. امام علی (ع) فرمود من قبول میکنم اما حکومت به اندازه این لنگ کفش کهنه هم ارزش ندارد الا اینکه بتوانم عدالت را اقامه کنم. ایشان نفرمود الا اینکه عادل باشم، زیرا عدالت ایشان که معلوم است. فرمود الا اینکه بتوانم عدالت را اقامه کنم. اگر نتوانم چه؟ آنوقت تفاوتی میان علی (ع) و معاویه نیست. پس اگر امام علی (ع) برتری ای نسبت به معاویه دارد برتری او در این است که او میتواند بهتر از معاویه یک جامعه مبتنی بر عدالت را اقامه کند و یک سیستم اخلاقی را پی ریزی نماید.
سه مولفه اخلاق جامعهای
وی آیات ناظر بر جامعه قرآن کریم را «فراوان» دانست و افزود: این از نظر پژوهشگران پنهان ماندهاند. اخلاق جامعهای سه مولفه اساسی دارد.
اولین مولفه بیشتر معطوف به ساختارها و سیستمها و کمتر معطوف به کنشگران است.
مولفه دوم، بر فضیلتمندی کنشگران مشروط نبوده، بلکه بر فضیلتمندی سیستم مشروط است؛ یعنی به جای تکیه بر عدالت کنشگران بر فضیلت بازیگران تاکید دارد. این مولفه بر پاکیزگی جامعه تاکید دارد.
سومین مولفه این که اخلاق اجتماعی عمیقا بر تجربههای عقلانی و انسانی مبتنی است. یعنی بر این است که در جوامع و سیستمهای دیگر چه اقداماتی انجام شده که انصاف و عدالت در آن رعایت میشود و از تجربههای آنها استفاده کنید و بهره ببرید. تجربههای بشری در شکل دادن به جامعه اخلاقی بسیار مهم است و در اخلاق جامعهای به آن توجه میشود.
مثلا در زمینه قسط در آیه ۲۵ سوره حدید که معمولا خوانده میشود و باز به کنشگران برمیگردد، میفرماید: «لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ»؛ یعنی اینکه مردم قسط را اقامه کنند نه اینکه مردم مقسط باشند. اولین بیانیههای تشریعی که خداوند برای انسان فرستاده است، معروف به ۷ قانون نوح (ع) هستند که این دستورات را خداوند به حضرت نوح (ع) داده است. اولین دستوری خداوند به حضرت نوح (ع) میدهد این است که «عدالت را در محکمههای خود رعایت کنید»، خداوند نمیفرماید عادلان را به کار بگمار، میفرماید عدالت را در محکمههایتان اقامه کنید. اقامه قسط و عدالت به این معناست که کاری کنید که خروجی این سیستم عدل و حکم عادلانه باشد. اگر این سیستم درست بود و در آن قاضی عادلی وجود داشت، به خوبی کار پیش میرود و اگر قاضی عادلی نبود، خود سیستم او را حذف میکند و به او اجازه بودن در سیستم را نمیدهد زیرا سیستم عادل است.
آقای صادق نیا ادامه داد: در باب همین مسئله در آیه ۱۸ سوره آل عمران میفرماید: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَهُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ»؛ یعنی اوتو العلمی که قسط را در جامعه اقامه میکنند .همچنین در آیه ۸ سوره مائده میفرماید: «کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ»، و یا آیه ۴۲ همین سوره میفرماید: «وَإِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ»، اگر حکم میکنید به قسط حکم کنید. به قسط حکم کردن به غیر این است که تو مقسط باشی، توصیف به قسط حکم کردن ناظر به فرایند است نه فراورده. یعنی مسیری را که بناست تا در آن حکم اتفاق بیفتاد ترسیم میکند.
وی افزود: درباره مسئله دیگری مانند عدالت باز هم اینچنین است. در آیه ۹۰ سوره نحل میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ»، توصیه به عدل است، نه به عادلشدگی افراد. به عدل به عنوان سنگ بنای جامعه توجه میشود. این آیات به فضیلتمندی جامعه اشاره دارند. روایتی از حضرت علی(ع) نقل شده که میفرمایند «عَدلُ ساعَهٍ خَیرٌ مِن عِبادَهِ سِتّینَ سَنَهً قِیامِ لَیلِها و صِیامِ نَهارِها»، یک ساعت عدالت، بهتر از شصت سال عبادت است که شبش به عبادت و روزش به روزه دارى بگذرد. به این دلیل که شما هرچقدر هم که اهل تحجد و نماز شب باشید، اگر خروجی سیستم شما فقر، تبعیض و بدبختی باشد کسی با فضیلتمندی شما کاری ندارد، میگویند ما چیزی که از شما دیدیدم اینچنین بود؛ شما میگویید فضیلت دارید، خداوند بر فضیلتتان بیافزاید اما خروجی سیستم شما این است. شما بگو من اهل نمازشب و تحجد هستم، اما به عنوان یک پدر در خانه عدالت، قسط و محبت را اقامه نکن، خروجی آن مشتی فرزند جانی، عبوس و ضداجتماع هستند.
این سیستم مشکل دارد و باید اصلاح شود؛ مانند اینکه من به عنوان یک شهروند با یک طائفه جنگ نا به حقی را راه بیاندازم در این جنگ هم تعدادی آدم تلف شوند، سپس فضیلتهای آنان که در این جنگ کشته شدهاند را بشمارم و بگویم اینکه در لشگر من کشته شد، نماز شب میخواند، آن دیگری هم دست به خیر و دیگری هم اهل تلاوت قرآن بود.همه اینها درست، اما تو چرا این جنگ را به پا کردی؟ فضیلتمندی آنانی که در جنگ قبیلهای که تو به پاکردی جان دادند چه ارتباطی به تو دارد؟ آنها همه فضیلتمند اما خروجی کار تو چه بود؟ به همین دلیل است که امام علی (ع) میفرماید یک ساعت اقامه عدالت، یک ساعت اینکه مردم طعم عدالت امام علی (ع) را بچشند و احساس کنند عدالت حاکم شده از سالها عبادت بهتر است. زیرا خروجی این یک ساعت خیلی مهمتر است. اگر شما همه فضیلتها را داشته باشید، اما یک حکم غیرعادلانه بدهید هرآنچه که ساخته و بافتهاید خراب میشود.
در جامعه دارای فحشاء امکان زیست اخلاقی وجود ندارد
صادقنیا گفت: آیه ۱۹ سوره نور میفرماید: «اِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»، این آیه اشاره میکند به کسانی که دوست دارند میان مؤمنان فحشا رواج یابد و برایشان عذاب دردناک نوشته میشود. بعضی از پژوهشگران ما این آیه را ترجمه میکنند و توصیه میکنند این آیه ناظر بر این است که شما آبروی کسی را نبرید. این مسئله هست؛ اما آسیب اشاعه فحشا در جامعهای به همان جامعه میرسد و آسیب میبیند و در چنین جامعهای دیگر شهروندان نمیتوانند سالم زندگی کنند و امکان زیست اخلاقی در آن وجود ندارد. فرض کنید من ضامن چند نفر شدم، اما آنها وام خود را پرداخت نکردند؛ پس با این شرایط من دیگر ضامن کسی نمیشوم، درحالی که ضمانت کردن دیگران امری اخلاقی است، اما من دیگر ضامن نمیشوم چون جامعه چنین اجازهای نمیدهد. وقتی در جامعه فاحشه میپیچد امکان زیست اخلاقی در آن وجود ندارد و اگر قرآن کریم میفرماید فاحشه را در جامعه شیوع ندهید میخواهد از جامعه حمایت کند و آن را نگهدارد.
وی با اشاره به سخنان شهید مطهری ادامه داد: پیامبر فرمود «انَّما بُعِثتُ لِاُتمِمَّ مکارم الأخلاق». این حرف را هرکس دیگری هم که ادعای نبوت میکرد، میزد. آیا ممکن است کسی بگوید من پیامبرم، انسان خوبی هستم یا حتی کاندیدای ریاست جمهوری هستم و آمدهام میان شما دزدی و دروغ را رواج دهم و تورم و قیمت دلار را بالا ببرم؟ او این موارد را نمیگوید، هرکس که کاندیدا میشود میگوید قیمت دلار را پایین میآورم. استاد مطهری میگوید آنچه که پیامبر را از باقی مدعیان جدا میکند این است که برای تحقق حرفش ایده داشت و آن ایده ساخت جامعه اخلاقی بود. جامعه اخلاقی که سنگ زیرینش اخوت و برادری بود و تحت هیچ شرایطی اجازه نمیداد آن اخوت آسیب ببیند، زیرا اگر آن اخوت آسیب ببیند دیگر تحقق آن شعار امکان پذیر نیست. چطور ممکن است در جامعه ای که اخوت حاکم نیست مردم به یکدیگر راست بگویند و بهم کمک کنند. به همین دلیل است که میگوید اگر قتل هم میان شما اتفاق افتاد، هرچیزی که خراب شد، آن اخوت از میان نمیرود: «فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ». تفاوت پیامبر (ص) با دیگران همین است. او آمد تا یک جامعه اسلامی و فضیلتمند ایجاد کند و جامعه فضیلتمند با شیوع فواحش سازگار نیست.
امر به معروف معطوف به ناحیه قدرت است
صادقنیا گفت: آیه ۱۰ سوره آل عمران میفرماید «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر را از خیر بودن این امت برمیشمارد. امر به معروف و نهی از منکر بدان معنا که این امت از آن ساختار جامعه مراقبت میکنند. امر به معروف و نهی از منکر صرفا به این معنا نیست که شما مانع فردی شوید که منکری را انجام میدهد، اساسا امر به معروف و نهی از منکر معطوف به ناحیه قدرت، ساختارها، سیستم ها و سازمان هاست. باید آنها را امر به معروف و نهی از منکر کرد. ما مستند به این آیات میتوانیم بگویم موضوعی تحت عنوان اخلاق جامعهای داریم.
وی افزود: نکته آخر را در باب اهمیت اخلاق جامعهای نسبت به دو اخلاق دیگر ذکر میکنم. دوباتن در کتاب «حال خوب» مینویسد ۲۰۰۰ سال است که مسیحیت آمده، ولی در طول این مدت هیچوقت همه مسیحیان، همه تعالیم عیسی مسیح را عمل نکرده اند. بنابراین مسیحیت هیچوقت نمیتواند ۱۰ نفر را تعلیم داده و سپس بگوید این ۱۰ نفر تمام تعالیم حضرت مسیح را انجام داده اند. او نتیجه میگیرد اخلاقی که حضرت مسیح (ع) ارائه داشته ایدهآلیست که ما باید تلاش کنیم تا به آن برسیم. و معلوم نیست که به آن برسیم یا نه. در این میان فاصلهای هست که در اصطلاح به آن شکاف سعادت یا شکاف رستگاری میگویند که به وضعیت درحال حاضر ما نسبت به ایدهآلی که باید انسانها به آن برسند اشاره میکند.
وی ادامه داد: برای پرکردن شکاف سعادت ما چارهای جز تلاش برای اخلاقیتر شدن جامعه نداریم. توصیه کردن به شهروندان و اخلاقی کردن آنان به جای خود، اما اگر جامعه اخلاقی شود، شانس اخلاقی زندگی کردن شهروندان بیشتر است؛ مانند اینکه در کنار خانه شما فاضلابی هست که پر از سوسک، مور، ملخ، موش و حیوانات موذی است. شما بگویید من باید بکوشم تا از دست این حیوانات خلاص شوم. سم میزنید موشها بمیرند، کرمها زیاد میشوند، سم میزنید کرمها بمیرند موشها زیاد میشوند. هردو را که کشتید ملخ ا زیاد میشوند.
وی در پایان خاطرنشان کرد: به قول دوباتن دوهزار سال از عمرت میرود، اما درنهایت میبینی هم سوسک هست، هم ملخ هست، هم موش هست. اینجا باید چکار کرد؟ خب فاضلاب را خشک کن، اگر فاضلاب خشک شود، دیگر نیازی نیست شما پیفپاف بگیری و به موشها و ملخها بزنی، آنها یا خودشان میروند یا میمیرند. رفتن به سمت جامعه اخلاقی به معنای خشک کردن آن کانون ناهنجاری و بی اخلاقی است. اگر ما به سمت ساختن یک جامعه اخلاقی حرکت کنیم، در حقیقت به سمت از بین بردن بردن کانون بیاخلاقیها حرکت کردهایم؛ به سمتی حرکت کرده ایم که شانس اخلاقی زندگی کردن افراد در این جامعه بالاتر میرود. دیگر وقتی به او میگویی «النجاه فی الصدق» میبیند واقعا همینطور است زیرا در جامعه ای زندگی میکند که هرکس که صادقتر است رستگارتر است.