حجت الاسلام و المسلمین پروازی معتقد است امام رضا (ع) نگاه مردم به دین را تغییر دادند چرا که باید نگاه و شناخت خود از امام رضا (ع) را ارتقا دهیم.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)،حجت الاسلام و المسلمین محمد پروازی، پژوهشگر دین می گوید: سیره امام رضا (ع) هم برای حاکمان و هم برای مردم درس آموز است، برای مردم نفی و حذف عصبیت و شیطنت و مهربانی بین افراد است. برای حاکمان نیز گفتار و رفتار سیاسی امام نکات و درس های بسیاری دارد. امروز نه حاکمان کشورهای اسلامی با ایمان تر از امام رضا(ع) هستند و نه دشمنان کشورهای اسلامی خبیث تر از مأمون هستند، اگر امام رضا (ع) با آن عظمت با مأمون حرف می زنند، طبیعی است که حاکمان کشورهای اسلامی نیز باید بتوانند با مخالف ترین مخالفان خود (هر یک براساس منطق خودشان) حرف بزنند.
آقای پروازی سه نگاه ایرانیان به امام رضا (ع) را تبیین کرد و معتقد است: بین امام رضا رئوف و امام رضا قائم آل محمد و امام رضا رضا و راضی، ما اگر سومی را بپذیریم و پی آن را بگیریم، قطعاً محبت و عطوفت و عاطفه در میان ایرانیان اوج خواهد گرفت، اگر دومی را بپذیریم، کانال های گفت وگو با کسانی که می گوییم چه به لحاظ مذهبی و چه غیر مذهبی دشمن ما هستند، باز می شود و اگر صرفاً اولی را بپذیریم وضعیتی مانند امروز را شاهد خواهیم بود.
در ادامه متن گفت وگو با حجت الاسلام و المسلمین پروازی را می خوانید:
* پس از ورود امام رضا(ع) به ایران نگاه مردم نسبت به دین و دینداری چه تغییری پیدا کرد و حضرت در این مسیر بر رعایت چه اصول و چارچوبی تأکید کردند؟
در تاریخ سه هزار ساله حیات سیاسی، اجتماعی و اخلاقی ایرانیان، دو رکن خودنمایی کرده است؛ این دو رکن برای هزاره اول تاریخ ایرانیان است و رکن سوم هم برای هزاره دوم خواهد شد. دو رکنی که در حیات سیاسی، اجتماعی و اخلاقی ایرانیان همواره خودنمایی می کرد، یکی حره ایزدی و دیگری نیک خواهی بود. حره ایزدی روی زمین خود را برای ایرانیان به شکل شاه نشان داده و رکن حیات سیاسی ایرانیان بوده است. در این میدان و رکن اول که حره ایزدی است، اگر پادشاه خوب بود به منزله سایه خدا روی زمین محسوب می شد و اگر پادشاه بد بود، فراری شدن مردم از آورده یا از درخواست یا از انتظار و طراحی های شاه بود.
رکن دوم، نیک خواهی است که این نیک خواهی برای خود و دیگران بود و برای ایرانیان در قالب «پندار، گفتار و کردار نیک» خودنمایی کرد.
در هزاره دوم، رکن سومی به حیات ایرانیان افزوده شد که مثلث ایرانیان را تشکیل داد. رکن سوم به نام «اسلام» است که با آمدن پیغمبر(ص) در ایران پیدا شد، اینکه چگونه اسلام وارد ایران شد و از ارکان اصلی حیات ایرانیان قرار گرفت، اهمیت خاصی دارد. پس از اینکه رکن سوم اتفاق می افتد و اسلام به ایران می آید، ایرانیان نسبت به اسلام دو نگاه پیدا می کنند که یکی نگاه مثبت و دیگری نگاه منفی است. بنابراین سه رکن در هزاره دوم شکل می گیرد که یکی ارتباط حاکم با مردم یعنی حره ایزدی است، دیگری ارتباط مردم با یکدیگر یعنی نیک خواهی و دیگری ارتباط مردم با خداوند که با چهره جدیدی به نام «اسلام» است.
در این میان نگاه منفی مردم به رکن سوم بسیار بیشتر از نگاه مثبت ایرانیان به این رکن می شود چون بعد از پیغمبر(ص) ورود اسلام به ایران یک ورود خون آلود و سخت بود. پیامبر(ص) قبل از رحلت، به پادشاهان جهان نامه می نویسند و جماعتی به ایشان پاسخ مثبت می دهند و جماعتی هم پاسخ منفی می دهند، کسانی که پاسخ مثبت می دهند، به اسلام روی می آورند و کسانی هم که پاسخ منفی می دهند، پیغمبر(ص) در مقابلشان موضع گیری می کند. از شمال، شرق، غرب و مرکز جهان اسلام افرادی به سمت پیامبر(ص) می آیند، یک شخصی از شمال جهان یعنی از امپراتوری روم می آید و پیامبر(ص) را می بیند و نام او سهیل رومی می شود. یک نفر از امپراتوری حبشه حرکت می کند و پیامبر(ص) را می بیند و با حضرت صحبت می کند و بلال حبشی می شود. یک نفر از ایران حرکت می کند و پیامبر(ص) را می بیند و نام او سلمان فارسی می شود. یک نفر از شبهه جزیره پیامبر(ص) را می بیند و عمار یاسر می شود.
اینها با دیدن منطق پیامبر(ص) بود که پذیرش اسلام را در دل خود جای می دهند. منطق این چنینی بعد از رحلت پیامبر(ص) به هم می ریزد، به ایران حمله می شود و ایرانیان به سطح ورود این چنینی اعراب و لشکرکشی آنها به دین و دینداری اعتراض می کنند، این مدل اعتراض از زمان امیرالمومنین علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) تا زمان امام رضا(ع) وجود دارد. امام رضا(ع) بسیار تلاش می کنند که به ایران بیایند و این نگاه ایرانیان را نسبت به دین نبوی تغییر دهند. مأمون بدون اینکه بداند اگر حضرت به ایران بیاید، چه اتفاقی می افتد، زمینه و مقدمات حضور ایشان در ایران را فراهم می کند.
در عرصه تاریخ مسلمین سه حزب قدرتمند از جمله بنی امیه، بنی هاشم و بن العباس وجود داشتند. کم تعداد ترین، احزاب حزب بنی هاشم و پر تعدادترین، حزب بنی امیه است ولی مقبول ترین این احزاب، حزب بنی هاشم و منفورترین آنها حزب بنی امیه بود و بن العباس وسط این دو قرار می گیرد. مأمون بعد از اینکه متوجه می شود، حزب بنی هاشم مشروعیت و مقبولیت جهانی و ملی دارد، از امام رضا(ع) دعوت می کند که ولیعهد ایشان قرار بگیرد برای اینکه اگر یک عنصر مشروع و یک حزب جهانی در کنار ایشان قرار بگیرد، حاکمیت ایشان هم تقویت می شود و مشروعیت ایشان بالا می رود.
امام رضا(ع) این نگاه را ندارد که با پذیرش ولیعهدی تثبیت شاهنشاه و دیکتاتوری خواهد شد بلکه در فکر این است که نگاه ایرانیان را نسبت به دین تغییر دهند. براساس نگاه دوم، امام رضا(ع) حرکت می کنند و براساس نگاه اول مأمون از ایشان دعوت می کند.
* اگر امام رضا(ع) از سوی مأمون به ایران دعوت نمی شدند، چه تحولاتی رخ می داد و حضرت چه رویکردی را در پیش می گرفتند؟
امام در پی فرصتی به این منظور بود و مأمون این فرصت را ایجاد کرد، اما اگر این فرصت ایجاد نمی شد حضرت اقدامات دیگری انجام می داد که در این صورت نتیجه تلاش حضرت نامعلوم است؛ شاید نگاه ایرانیان به دین بد می ماند و شاید حضرت به شکل دیگری خدا را به ایران می رساند.
به هر حال حضرت با دعوت مأمون و براساس هدفی که داشتند، وارد ایران شدند، بعد از ورود به ایران، سه عنوان برای امام رضا(ص) ساختیم. درست است که برخی از این عنوان ها قبلاً هم در مدینه بوده، ولی آنچه در ایران جا افتاد، این سه نگاه بود، اول اینکه حضرت را «ضامن آهو» می شناسیم. البته چنین عناوینی برای ائمه دیگر هم مطرح شده اما برای امام رضا(ع) پر فروغ تر مطرح شده است.
نگاه دوم اینکه امام رضا را «قائم آل محمد» گفتند، اما ما با این تعبیر خیلی آشنایی نداریم. زمان ورود امام رضا(ع) ادیان مختلفی در ایران موجود بودند، حضرت با سران این ادیان نشست هایی داشت و همه آنها اقرار به این داشتند که کلام امام برای ما مفید است. بسیاری از آنها به اسلام ایمان آوردند و می گفتند که اگر صدر نشین این دیانت، این منطق را دارد، ما آن را می پذیریم. بسیاری از زرتشتی ها، مسیحی ها و اهل تسنن با این منطق بود که نگاه قبلی خود را به پذیرش شیعه امیرالمومنین علی(ع) تغییر دادند. این امر حکایت از یک ارتباط وسیع علمی و عاطفی قابل قبول با افرادی داشت که پیش از این دشمن خونی و مذهبی محسوب می شدند.
به هر حال پس از ورود امام رضا(ع) به ایران، اسلام در ایران چهره متفاوتی پیدا کرد. تقریباً ۸۰ درصد ایرانیان پیرو امام علی(ع) و امام رضا(ع) شدند و پذیرفتند که دین نبوی آن نبود که بعد از حمله به ایران آمد بلکه حقیقت دین نبوی بعد از ورود امام رضا(ع) به ایران، نمود یافت.
توسعه اسلام با منطق امام رضا صورت گرفت و به همین دلیل حضرت بسیار صریح و روشن می فرمایند: «کَلِمَهُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی بشروطها و انا من شروطها؛ اگر از کانال من بگذرید، به نگاه تلطیف شده از اسلام خواهید رسید، در غیر این صورت این چنین نخواهد شد.»
نهضت ترجمه از زمان حضور امام رضا(ع) در ایران رونق می گیرد یعنی امام همه ادیان، فرق، ملل و مذاهب را توصیه می کند که مطالعه کنید و حرف های مرا هم بشنوید لذا همه عالمان ادیان درصدد مطالعه سایر ادیان برآمدند و نهایتاً ۸۰ درصد مردم به این سمت گرایش پیدا کردند.
نگاه سوم به امام رضا(ع) از نوع رضا یا رضایت است. درست است که عنوان رضا قبلاً هم بوده اما در ایران بود که چهره خودش را نشان داد. امام رضا به ایران رهسپار شد تا نگاه نیمه خصوصی ایرانیان به دین را اصلاح کند و برای این اصلاح حاضر می شود قائم مقام مأمون شود و آماده می شود تا با استکبار کنار بیاید و با مردم حرف بزند و در این حرف زدن ارتباط برقرار می کند و رضایت مردم ایران را به دین و دیانت جلب می کند و در حقیقت دیگران را هم به مقام رضا می رساند. از این جهت است که بین امام رضا رئوف و امام رضا قائم آل محمد و امام رضا رضا و راضی، ما اگر سومی را بپذیریم و پی آن را بگیریم، قطعاً محبت و عطوفت و عاطفه در میان ایرانیان اوج خواهد گرفت، اگر دومی را بپذیریم، کانال های گفت وگو با کسانی که می گوییم چه به لحاظ مذهبی و چه غیر مذهبی دشمن ما هستند، باز می شود و اگر صرفاً اولی را بپذیریم وضعیتی مانند امروز را شاهد خواهیم بود.
اشاره کردید که امام رضا(ع) با سیره و عملکردشان باعث شدند نگاه ۸۰ درصد مردم نسبت به دین تغییر کند، حضرت در این مسیر چه اصولی را اصل قرار می دادند؟
اتفاقی که در زندگی امام رضا(ع) افتاد، طرد نکردن کسانی بود که موضع مخالفت با امام را در خود می دیدند. مردم ایران نگاهشان به دین بد یا نادرست بود؛ اگر بنا باشد که این نگاه اصلاح شود، چند راه را باید طی کنیم و یک راه این است که با مردم عطوفت و مهربانی داشته باشیم. من فکر می کنم که چهره اول ارتباطی امام رضا(ع) با مردم بحث عطوفت بود، کما اینکه چهره برجسته ایشان در مواجهه با حاکمیت گفت وگو بود. به هر حال گفت وگو با حاکمان و محبت با مردم دو رکن رکین موفقیت امام در قرار گرفتن در حکومت و جا شدن در قلب مردم بود.
* شواهد تاریخی نشان میدهد که امام با «مخالفان» خود نیز به گفت وگو میپرداختند و سوالات آنها را پاسخ میدادند، در این پرسش و پاسخ یا گفت وگو، امام رضا(ع) چه چارچوب و اصول اخلاقی را رعایت میکردند؟
دو گروه با امام رضا(ع) مواجه بودند، یک گروه برای شنیدن منطق رضوی و یک گروه هم برای تمسخر نگاه رضوی می آمدند. ما در تاریخ داریم که جماعتی پیش امام رضا می نشستند و می گفتند که ما آمدیم دین مان را به شما ارایه دهیم که زرتشتی و مسیحی و حتی اهل تسنن بودند، اینها مباحث علمی داشتند و امام در مباحث علمی منطق رضوی و نبوی خود را بیان می کردند و اینها (چه می پذیرفتند و چه نمی پذیرفتند) راضی می شدند؛ اما یک گروهی برای تمسخر می آمدند. اتفاقاً در دل کسانی که برای تمسخر امام می آمدند، افراد بسیار زیادی هستند و بعد از جلسه یاران امام(ع) شدند. وقتی این افراد در حضور امام(ع) صحبت می کردند، امام عصبانی نمی شدند و اینان را طرد نمی کردند بلکه با مهربانی به حرفشان گوش می کردند و مهربانی امام و نوع مواجه عاطفی امام با مخالفان آنها را جذب می کرد.
امام با دو گروه طرف بودند یا با عالمان بودند که مذاکره می کردند یا با تمسخرکنندگان بودند که حتماً امام این افراد را می پذیرفتند و از آنان پذیرایی می کردند و با محبت و عطوفت دل آنها را به سمت منطق خودشان سوق می دادند.
* تصمیم گیری های امام رضا(ع) پس از پذیرش ولایتعهدی در موارد مختلفی از سوی مردم پذیرفته شد. حضرت در این زمینه به چه مسایلی توجه می کرد که آنچه تصمیم می گرفت از سوی مردم مورد قبول واقع می شد؟
یکی از مسایلی که در زندگی امام رضا(ع) خودنمایی می کند این است که قدرت به دو بخش تقسیم می شود؛ قدرت نرم و قدرت سخت. امام رضا(ع) در عرصه قدرت سخت، فقط عنوان ولایتعهدی داشتند، اما در سیاست به معنای قدرت نرم دخالت داشتند. قدرت نرم یعنی رهنمود دادن و دخالت در ذهن افراد و سخن گفتن از سرنوشت و چگونه درست زیست افراد یا به عبارتی تغییر نگاه برای پیدا شدن انسان توسعه یافته با ایمان؛ با توجه به اینکه در این قدرت نرم، منطق رضوی امام رضا(ع)، منطق قابل قبولی بود، مورد توجه قرار می گرفت که البته مأمون به جهت همین گسترش تأثیرگذاری تصمیم گرفت حضرت را به شهادت برساند.
* مردم و مسئولین نکات عبرت آموز و آموزنده سیره امام رضا(ع) در عرصه های مختلف را به درستی دریافت کرده اند؟ و آیا در عمل آنها نمود داشته است؟
طبیعی است که امام رضا(ع) به لحاظ اینکه یک انسان است مانند مردم است و به لحاظ اینکه امام است، می تواند به عنوان حاکم نیز مورد استناد قرار بگیرد. سیره امام رضا(ع) هم برای حاکمان و هم برای مردم درس آموز است، برای مردم نفی و حذف عصبیت و شیطنت و مهربانی بین افراد است. برای حاکمان نیز گفتار و رفتار سیاسی امام نکات و درس های بسیاری دارد. امروز نه حاکمان کشورهای اسلامی با ایمان تر از امام رضا(ع) هستند و نه دشمنان کشورهای اسلامی خبیث تر از مأمون هستند، اگر امام رضا(ع) با آن عظمت با مأمون حرف می زنند، طبیعی است که حاکمان کشورهای اسلامی نیز باید بتوانند با مخالف ترین مخالفان خود (هر یک براساس منطق خودشان) حرف بزنند.
* سیاسیون کشور و مسئولین در عملکردهای خود تا چه میزان در الگوبرداری از سلوک سیاسی امام رضا(ع) موفق بودند؟
طبیعتاً موفق نبودند. همه شیعیان جهان ذیل سه شیعه ایران، عراق و لبنان تعریف می شوند. معتقدم شیعه ایرانی نگاه و شناخت عمیقی از امامان معصوم ندارد، نگاه ها سطحی و مربوط به یک مقطع تاریخی خاص است؛ به همین نسبت شناخت ما از امام رضا(ع) سطحی است و در منطق سیاسی با حضرت چندان ارتباطی نداریم کما اینکه خیلی با امیرالمومنین علی(ع) قبل از حاکم شدن ارتباط و شناخت درست و عمیقی نداریم. به طور کلی معتقدم که هیچ الگویی از ۱۴ معصوم در عرصه سیاسی اجتماعی ما وجود ندارد.