به گزارش ادیان نیوز، همانگونه که از محتوای کتاب “فرقهها در میان ما” اثر مارگارت تالر سینگر برمیآید، فرقه موضوعی انتزاعی و فوق اجتماعی نیست و عضویابان فرقهها دارای شناسنامه مشخص نیستند تا شناخته شوند؛ بلکه آنها نیز در میان ما زندگی میکنند و آگاهی از تکنیکهای تبلیغاتی آنها ضروری به نظر میرسد.
نکتهای که برای اندیشمندان و پژوهشگران حوزه فرقهها بسیار شگفتانگیز آمده، بحث چگونگی سرسپردگی فرد به رهبر فرقه است و یا به عبارت دیگر، سرکرده فرقه چه وجه متمایزی از دیگران دارد که افراد، اینگونه عاشق و مرید او میشوند.
شاید باورکردنی نباشد، اما رهبران فرقهای مذهبی-چریکی بهنام “ارتش خدا” در کشور “برمه” که شاخهای از گروه مسیحی “اتحاد ملی گارن” است، برادران دوقلوی پانزده-شانزده ساله هستند؛ ولی بیش از یکصد نفر پیرو فرقه، برای تشکیل یک حکومت خودمختار در این کشور با دولت مرکزی در حال جنگ هستند.
دلایلی برای معمای وابستگی افراد به فرقه ذکر شده و فصل مشترک همه آنها را باید در چگونگی عملکرد و پیچیدگی شخصیت رهبران فرقهها جستجو کرد.
بهعنوان نمونه میتوان به ادعاهای عجیب و غریب و حس خودبزرگبینی-که از خصوصیات عمومی رهبران فرقهها محسوب میشود-، اشاره کرد. این افراد همیشه مدعی ارتباط با عالم غیب و غیرقابل دسترس برای دیگران هستند و منبع اطلاعات خود را الهامی و شهودی میدانند.
البته باید در همین جا گذری کوتاه به دروغ بودن این ادعا داشت؛ چرا که رهبران فرقهها با بهکار بردن حیلههای مختلف، موفق به دسترسی به اطلاعات شخصی افراد میشوند و با به رخ کشیدن آنها، این دانستهها را از عالم ماوراء طبیعت معرفی میکنند.
همین ادعای پوچ و در عین حال فریبنده باعث میشود افرادی از روی ناآگاهی و سادگی طعمه فرقهها شده و بخشی از اوقات باارزش خود را در گروههای فرصتطلب و سودجو صرف کنند.
بررسی زندگی برخی رهبران فرقهها نشان داده، آنها در کودکی دارای “عقده حقارت” بوده و این افراد برای جبران آن و به شکلهای گوناگون دچار “خودشیفتگی” میشوند. این عوامل موجب میشود فرد برای فرار از آزارهای روحی ناشی از خود کمبینیهای گذشته زندگی، مدعی توانایی تغییر اساسی و بزرگ در جهان شود.
مثلا برخی از آنها ادعا میکنند، راههای رسیدن به “نور رستگاری” یا “درمان بیماریها” را کشف کردهاند. همیچنین تعدادی ادعا میکنند، میتوانند پیروان خود را به سطوح جدیدی از آگاهی، موفقیت یا قدرت شخصی یا سیاسی برسانند.
شخصیت جذابی که توسط اطرافیان، برای رهبر فرقه بهصورت حبابی ایجاد میشود، نیز به اغفال افراد و پیوستن آنها به فرقه کمک میکند. رهبر فرقه معمولا فردی دارای استعداد فوقالعاده و منحصر بهفرد معرفی شده و به این طریق مقدمه پیوستن افراد به گروههای فرقهای را فراهم میکنند.
کار تشکیلاتی و جمعی نیز معمولا مورد علاقه عمومی افراد است که ساختارچینی و کار جمعی کردن در فرقهها، افراد را علاقهمند عضویت در آنها میکند؛ در حالی که همه این ظاهرسازیها فقط برای برآورده کردن حس “برتریجویی” و یا “ثروتاندوزی” قطب فرقه سازماندهی شده است.
علاوه بر این، “ریاکاری” و “دو زبانی” از ویژگیهای مهم موسسین فرقهها است. در حالی که اعضا در گروه باید راستگو بوده و گذشته زندگی خود و جزئیات آن را برای رهبر بیان کنند، اما در خارج از فرقه باید از افراد دیگر سوء استفاده کرده و آنها را فریب بدهند.
در فرقهای چون: بهائیت و منافقین از شگردی با نام”قلاب عشوهگری” استفاده میکنند. در این روش، آنها زنان پیرو خود را بهصورت زنان خیابانی به بیرون میفرستند، تا مردان را اغوا و شکار کنند و به درون اجتماعات فرقه کشیده و جذب کنند.
از دیگر کارکردهای مخرب فرقهها، محور بودن سرکرده گروه در همه تصمیمگیریها و حتی در روند تفکرات فرد است؛ بهنحویکه بدیهیترین موضوعات هم به خواست رهبر فرقه به عکس آن تبدیل میشود و حتی بهعلت نفوذ او، پیروان حاضرند “روز روشن” را بهعنوان “شب تاریک” قبول کنند.
افراد عضوگیری شده در یک فرقه، اصولا از آینده خود و مسیر حرکتی فرقه آگاهی چندانی ندارند و بهصورت یک مطیع محض در ریلی که توسط سرکرده فرقه و گردانندگان آن گذاشته شده، در حال حرکت هستند.
تجربه نشان داده علیرغم وعدههای پوچ امید به آینده، آرامش و نشاط که درگروههای فرقهای به اعضا دیده میشود؛ نه تنها کوچکترین دستاوردی برای افراد نداشته، بلکه بر عکس فرد دچار آسیبهای مختلف فردی- در بعد جسمی و روحی-، خانوادگی و اجتماعی میشود.
خاطرنشان میکند، رهبران فرقهها بر خلاف اولین برخوردهای محبتآمیز خود با اعضا، بسیار خشن و خودکامه بوده و کوچکترین مخالفتی با او عواقب سختی داشته و مجازات سنگینی برای فرد معترض در پی دارد.
منبع: انجمن رهپویان هدایت