متاسفانه هنوز با وجود آن که قدرت تأثیرگذاری معنوی و مذهبی مولانا جلالالدین محمد مولوی بر روی بسیاری از جوانان و حتی میانسالان و پیران دنیای عصر جدید آشکار است، با این حال باز هم بعضی از صاحبنظران متدیّن و متشرّع و عالم، چنین داوری میکنند که مثنوی مولوی، کفرگوی و شریعت کوب و واجب الطّرد است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، جلال رفیع، نویسنده، در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت: چنین به نظر میرسد که هم اقبال لاهوری و هم شیخ بهایی، هر دو در سرودههایشان (به ویژه در سرودن مثنوی) نه فقط از حیث شکل و شمایل و سبک و سیاق بلکه از حیث فکر و ذکر و اندیشه و احساس، به شدت متأثر از جلالالدین محمد مولوی بودهاند.
شاعران و متفکران دیگری نیز بودهاند و هستند که همین تأثیرپذیری را کم و بیش داشتهاند و دارند. اگر قول اقبال لاهوری برای متدینین متشرّع ما حجّت نیست، علیالقاعده باید قول شیخ بهایی، فقیه روحانی تا حدّی حجت باشد. حجت کارشناس و قول کارشناس.
اقبال، جلال و گوته(جلالالدین بلخی و گوتۀ آلمانی) را مقایسه میکند و آن دو را گرچه همطراز نیستند، از جهات و جوانب خاص همطراز میشمارد و میگوید:
شاعری کاو همچو آن عالیجناب
نیست پیغمبر ولی دارد کتاب!
فیلسوف و عارف لاهور از این مقدار نیز فراتر میرود و لابد چون معتقد است که مولانا جلالالدین قونوی، یکی از مفسّران قرآن کریم به زبان فارسی و عرفانی بوده است، دربارۀ وی میسراید:
روی خود بنمود پیر حق سرشت
کاو به حرف پهلوی قرآن نوشت
شاید مولانا محمد اقبال، با علم و عمد، شبیه همان شعری را سروده و تکرار کرده است که منسوب به فقیه و عارف و دانشمند بزرگ عصر صفوی یعنی شیخ بهایی است.
نفی پیغمبری مولوی ولی اثبات کتابداریاش(!)، البته با طرز بیانی که جایگاه والای معنوی وی را نشان داده و در همان حال، به طور ضمنی، انتقادات دیگران را هم پاسخ میدهد:
من نمیگویم که آن عالی جناب
هست پیغمبر ولی دارد کتاب!
مثنوی او چو قرآن مدل
هادی بعضی و بعضی را مضل
برخی از اهل شرع و شریعت که به ملای رومی انتقاد دارند، ممکن است در انتساب این قبیل تعبیرات به شیخ بهایی تردید کنند. اگر تردید را در این موارد بپذیریم، در موارد دیگر چه باید بکنیم که مولوی با زبانها و بیانهای مختلف از سوی همین فقیه تجلیل و تکریم شده است؟ به عنوان مثال شیخ در مثنوی «نان و پنیر» میگوید:
گر تو وصف عقل از من نشنوی
گوش کن ابیات چند از مثنوی
آنگاه متن بیتهای مثنوی جلالالدین محمد را عیناً یادآوری میکند. همچنین در مثنوی «نان و حلوا» به گفتار مولانا استناد و استشهاد میجوید:
مولوی معنوی در مثنوی
نکتهای گفتهست هان تا بشنوی
این قبیل استنادها و استشهادها به صورت مکرّر در سروده های شیخبهایی انجام گرفته، به حدّی که کاملاً تعلّق خاطر شیخ به مولانا را بر آفتاب میافکند. چنان که در جایی دیگر چنین میسراید:
زینردا و جبّهات ای کج نهاد
این دو بیت از مثنوی آمد به یاد:
«ظاهرت چون گور کافر پر حلل
وز درون، قهر خدا عزّوجل»
«از برون طعنه زنی بر بایزید
وز درونت ننگ میدارد یزید»!
و باز هم حتی در آنجا که به زبان عربی میسراید، جلالالدین محمد و مثنوی ماندگار او را به یاد میآورد. گویی همیشه در مقام تعلیم و تربیت و تدریس، آن را در برابر چشم خویش میدیده و با وجود علم به برخی از مخالفتهای جدی، همچنان از تصریح و تأکید و تکرار، پروا نداشته است:
وَابتدِء مِنها بِبَیتِ المثنوی
لِلحکیمِ المولویّ المعنوی
«بشنو از نی چون حکایت میکند
و ز جداییها شکایت میکند»
یا بَهائی اِتّخِذ قلبی سِواه
فَهوَ ما مَعبودُهُ الّا هَواه
شیخبهایی به خود نهیب میزند که ای شیخ، ای بهایی، دلی دیگر برگزین. این دل که تو داری، معبود و خدایی جز هوا و هوسش ندارد!
حاجت به توضیح نیست که شیخ بهایی از علمای بزرگ اسلام و از فقهای بزرگ تشیع و از دانشمندان نامدار عصر صفوی است و هیچ ربطی به باب و عبدالبها ندارد(!).گرچه گاهی از ناآگاهی شنیده شده است که آیا شیخ بهایی، بهایی بوده است؟!
متاسفانه هنوز با وجود آن که قدرت تأثیرگذاری معنوی و مذهبی مولانا جلالالدین محمد مولوی بر روی بسیاری از جوانان و حتی میانسالان و پیران دنیای عصر جدید آشکار است، باز هم بعضی از صاحبنظران متدیّن و متشرّع و عالم، چنین داوری میکنند که مثنوی مولوی، کفرگوی و شریعت کوب و واجب الطّرد است.
اگر مراد این است که میتوان بر سخن مولانا هم انتقاد وارد کرد، مرادی است مقبول و سخنی است معقول. هیچکس را و از جمله مولانا جلالالدین محمد را نباید معصوم پنداشت یا بت خواند یا فراتر از نقادی دانست.
اما این، حکمی است که شامل همگان است. هرکس را هرچه بزرگ باشد، حتی در حوزۀ تخصصیاش نیز میتوان عالمانه، نقادی کرد و نقادی غیر از طرد و لعن و ترک است.
شیخبهایی فقیه است، ولی در همان حال عمق و عظمت حکمت مولوی را تصدیق بلکه تشریح میکند و حکمت مولانا را «حکمت ایمانیان» میداند. حکمتی که در دنیای امروز هم میتواند در حدّ ظرفیت خویش و مخاطب خویش، دلهای از دین گریخته را بدین سوی سوق دهد و جلال معنویت قدسی و ملکوتی را به آنان ارمغان کند.
به ویژه، میتواند ظریفترین حکمتها و معرفتها را با شیرینترین تمثیلها به ما و شما و دیگران بیاموزد. مشی و منطق مولانا برای دین در دنیای امروز یک فرصت است، نه یک تهدید(!)، تا گفته شود که دولت حق ندارد در شناساندن دین مولانا دیناری هزینه کند!».