در شریعت پیامبر(ص) از قوانین سخت شرایع قبلی خبری نبود
حجت الاسلام و المسلمین سیدجواد ورعی در گفت وگویی به خصوصیات و ویژگی های اخلاقی پیامبر(ص) در زندگی اجتماعی و سیاسی ایشان اشاره و اظهار کرد: یکی از خصوصیات رسول خدا و دینی که از آن ترویج می کرد، «اعتدال و میانه روی» بود. رسول خدا با مشی اعتدالی و پرهیز از افراط و تفریط و با خلق نیکوی خود، مردم را به دین جذب می کرد. خدای متعال در قرآن خطاب به پیغمبرش می فرماید: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ؛ به (برکت) رحمت الهی، در برابر مردم نرم و مهربان شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند. پس آن ها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب!» اصولاً نرم خویی و محبت رسول خدا به مردم مهم ترین عامل جذب و جلب دل های آنان بود. آئینی که او آورد نسبت به آئین های قبلی سهل تر و آسان تر بود. در شریعت او از قوانین سخت شرایع قبلی خبری نبود. امت او نیز «امّت وسط» خوانده می شد. «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا یعنی این چنین ما شما را امت وسط و معتدل قرار دادیم». امت اسلامی در میان «مشرکان» که بر مادیّتّ و جسمانی بودن تأکید فراوان داشته و تنها به زندگی دنیوی اهمیت می دادند و «اهل کتاب» که بر رهبانیت تکیه کرده و هیچ توجهی به زندگی دنیوی نداشتند، امتی معتدل که هم به زندگی دنیا و هم به زندگی آخرت توجه دارد، معرفی می شود.
یکی از مشکلات پیامبر در مسیر اعتدال، جریان های افراطی بود
وی یکی از مشکلات پیامبر در مسیر مشی اعتدالی را بیان و خاطرنشان کرد: یکی از مشکلات پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) در صدر اسلام، وجود جریان های افراطی بود. کسانی که از نظر عقیدتی یا عملی و رفتاری تندروی کرده، دچار انحراف گشته و موجب گمراهی دیگران شدند. افزون بر آن، از اسلام نیز چهره ای خشن ترسیم می کردند. «خوارج» نمونه بارز این جریان بودند. که تفکراتشان در ادوار بعدی در کالبد سلفی ها و وهابیون دمیده شد و بلای امروز اسلام و امت اسلامی است. آن چه به اختصار و بسیار فشرده در این فرصت مطرح می شود، موضع رسول خدا و ائمه هدی در برابر این جریانات است. رسول خدا تندخویی و رفتار افراطی برخی از اصحاب را کنترل می کرد. آنان در موقعیت های مختلف به محض یک انتقاد، یا یک اعتراض، یا بی ادبی فردی نادان به آن حضرت، با این ادعا که فلانی منافق است، به حضرت عرض می کردند: «یا رسول الله! ااَضرِبُ عنقَه؟ ای رسول خدا گردنش را بزنم؟!» پیامبر آنان را کنترل می کرد و اجازه نمی داد تا با رفتار خشن و تند و افراطی خود، مردم را از اطراف آن حضرت پراکنده کنند.
مدرس و محقق دینی چند نمونه از رفتارهای تند و خارج از ضابطه افراطیون و عکس العمل رسول خدا در برابر آنها را بیان کرد و گفت: در ماجرای اعزام خالد بن ولید به سراغ قبیله بنی جذیمه و قتل آنان به وسیله خالد به جای دعوت به اسلام، پیامبر به محض اطلاع از اعمال تند خالد گریست و بر بالای منبر رفته و به درگاه خدا عرضه داشت: «اللّهم اِنّی اَبرءُ إلیک ممّا صَنعَ خالدُ بنُ ولید» و بدین وسیله از رفتار وی اعلام برائت کرد و علی (ع) را با صندوقی پر از زر به منظور پرداخت دیه مقتولین و جبران خسارت های وارده به سوی آنان فرستاد.
در ماجرای فتح مکه هم شخصی به نام حاطب بن أبی بلتعه می خواست گزارش سازماندهی لشکر و آمادگی رسول خدا برای حمله به مکه را با نگارش نامه ای به اطلاع مردم مکه برساند. پیامبر از طریق وحی مطلع شد و علی (ع) و زبیر را به سراغ او فرستاد و نامه را کشف کردند. او نزد پیامبر عذر آورد که قصد خیانت نداشته، به خاطر خانواده اش در مکه که مدافعی ندارند، چنین کرده است. عمر بن خطاب به رسول خدا گفت: «او را به من بسپارید تا گردنش را بزنم.» اما پیامبر عذر او را پذیرفت.
روزی پس از جنگ، شخصی از قبیله بنی تمیم به نام ابوالخویصره به حضرت اعتراض کرد که عدالت را رعایت نکردی! پیامبر به او فرمود: «وای بر تو! اگر من عدالت را رعایت نکنم، چه کسی عدالت را رعایت می کند؟!» اصحاب به خاطر این اهانت قصد کشتن او کردند که رسول خدا مانع آنان شد و اجازه نداد متعرض او شوند و فرمود: «او و پیروانش اهل نماز و روزه و قرائت قرآنند، اما قرآن از گلو و حنجره آنان تجاوز نمی کند.» سپس جمله ای درباره آینده او فرمود: «سَیکونُ له شیعه یَتعمَّقُون فِی الدّین حتّی یَخرُجوا منه یعنی به زودی دارای پیروانی خواهد شد که در دین تعمّق و سختگیری می کنند تا آن که از دایره دین خارج می شوند». امیرمؤمنان از پیامبر نقل می کند که در آینده عده ای می آیند که اهل نماز و روزه و قرائت فراوان قرآنند ولی خروج می کنند و از دین خارج می شوند.
مقتضای برخورداری از قدرت، «حلم و بردباری»، «سماحت» و «کرامت و بزرگواری» نسبت به خطاکاران بود
وی ادامه داد: همین چند نمونه کافی است تا ملاک و میزان سلوک رفتاری رسول خدا را نشان دهد. آن بزرگوار غیر از این که پیامبر خدا بود، رهبر سیاسی امت هم بود. مقتضای برخورداری از قدرت، «حلم و بردباری»، «سماحت» و «کرامت و بزرگواری» نسبت به خطاکاران بود. چنان که کنترل اطرافیان و پیروان تندخو و تندرو از جمله روش های مدیریتی آن حضرت بود. اگر کسی از این زاویه رفتار آن حضرت را بررسی کند، موارد بی شماری از این نمونه ها را به دست خواهد آورد.
پیامبر «تعمّق در دین» را سرزنش و به «تفقه در دین» سفارش کرده است
ورعی با بیان اینکه «تعمّق در دین» از سوی رسول خدا و ائمه هدی مورد سرزنش قرار گرفته و در برابر آن به «تفقّه در دین» سفارش شده است، گفت: تفقّه در دین به معنای «شناخت و معرفت عمیق نسبت به دین» است، اما تعمق در دین به معنای «سختگیری و تندروی در امور دینی» است. «تفقه در دین» از مقوله «اندیشه و معرفت» است، ولی «تعمق در دین» بنا بر یک تفسیر از مقوله «رفتار و کردار» می باشد. رسول خدا گروهی از مردم را اهل «تعمّق در دین» دانسته که مانند خارج شدن تیر از کمان، از دین خارج می شوند .«إنّ أقواماً یَتَعَمَّقُون فی الدّین ،یَمرَقُون منه کما یَمرَقُ السَّهمُ من الرمَّیهَّ». از این رو، انجام «کار خوب مستمر، هر چند اندک» را بر «سختگیری در امور دینی» ترجیح داده، می فرماید: «إیّاکم و التعمّقَ فی الدّین، فانّ الله قد جَعَلهَ سَهلاً فَخُذُوا منه ما تَطیقُون، فانّ الله یُحبُّ مادام مِن عملٍ صالحٍ و إن کانَ یَسیرٌ یعنی از سخت گیری در دین بپرهیزید، خداوند دین را آسان قرار داده، پس به مقدار توان خود آن را اخذ کنید، خداوند عمل نیک مستمر، هر چند کم را دوست دارد.» امام علی هم در توصیف مؤمن خطاب به همّام می فرماید: «مؤمن نه متکلّف است و نه متعمّق».
وی افزود: از جمله گروه هایی که به خاطر این خصلت ناپسند از دین خارج شدند، خوارج بودند که در تاریخ به «مارقین» شهرت پیدا کردند. افراد نادانی که معرفت درستی نسبت به دین نداشتند، ولی بسیار متصلّب و سختگیر بودند. این خصلت در میان آنان که بیش از همه به «ظواهر دین» اهمیت می دادند ولی از «روح و حقیقت دین» غافل بودند، بیشتر به چشم می خورد. دسته ای از مسلمانان که در صدر اسلام قاری قرآن بودند و کلاه مخصوصی به نام «برُنُس» بر سر گذاشته و به «اصحاب بَرانِس» شهرت داشتند و به تعبیر امیرمؤمنان علی (ع) «یَقرئَون القرآنَ لایُجاوِزُ حَناجِرَهم یعنی قرآن می خوانند ولی از حنجره هایشان فراتر نمی رود»، به خاطر نادانی و ساده لوحی در جنگ صفین فریب معاویه را خورده و حکمیّتّ را بر علی (ع) تحمیل کردند و در برابر ولیّ خدا و خلیفه رسول خدا ایستادند و به «خوارج» شهرت یافتند.
رفتارهای افراطی به نام دین از دین داران سر می زد و برخورد با آنان بسیار دشوار بود
وی اظهار کرد: مشاهده این جریان و موارد مشابه آن و ضرباتی که بر پیکر اسلام و تشیع وارد کردند، اهمیت مشی اعتدالی رسول خدا و ائمه هدی را نشان می دهد. همواره آنان که راه افراط پیموده اند، پس از سرخوردگی راه تفریط پیش گرفته اند. «رفتارهای افراطی» در طول تاریخ مولِد «رفتارهای تفریطی» بوده است. از آن جا که رفتارهای افراطی به نام دین از دین داران سر میزده، برخورد با آنان بسیار دشوار و پیچیده بوده، زیرا کوچک ترین مخالفت با آنان به نام «مخالفت با دین» قلمداد می شده است. از این رو، امیرمؤمنان خود را تنها کسی می دانست که می توانست چشم این فتنه را کور کند و با مدعیان دین داری، نماز شب خوانان و قاریان قرآن به جنگ برخیزد. شاید به همین دلیل رسول خدا و امام علی «جاهلان متنسّک» و «عالمان متهتِّک و بی تقوا» را دو گروهی شمرده اند که کمرشان را شکسته اند. «قَطَعَ ظَهْرِی اثْنَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ». یکی با بی تقوایی و لا ابالی گری، و دیگری با جهالت و نادانی. این حقیقت را شاعری خوش ذوق به نظم کشیده و می گوید: فساد کبیــر عالم متهتّک/ و أکبـر منه جاهل متنسّک. هما فتنه للعالمین عظیمه/ لمن بهما فی دینه یتمسّک؛ یعنی عالم بی پروا فسادی بزرگ است و بزرگ تر از آن جاهل عابد و اهل مناسک است. آن دو فتنه بزرگی برای کسانی هستند که بخواهند در دین خود به آنان تأسّی کنند.
تندروی علاقه مندان اهل بیت(ع) صدماتی به مکتب شیعه وارد کرده است
این مدرس و محقق دینی بر این باور است که تندروی علاقه مندان اهل بیت و عدم رعایت قوانین و مقررات شرعی و زیر پا نهادن حقوق دیگران، صدماتی به اهل بیت و مکتب شیعه وارد کرده است.
وی به یکی دیگر از فضایل و ویژگی های اخلاقی پیامبر اشاره و خاطرنشان کرد: یکی دیگر از فضائل و مکارم اخلاقی به نقل امیرمومنان(ع) از رسول خدا(ص) «صداقت و راستگویی» است و نقطه مقابلش «کذب و دروغگویی» است. «صداقت» مبنای رسالت پیامبران بود و در این زمینه روایات فراوانی وجود دارد. در حدیثی نقل شده: «ان الله لم یبعث نبیّا الا بصدق الحدیث و اداء الامانه؛ خداوند پیامبری را مبعوث نکرد، جز اینکه در سخن صادق بوده و امانت را ادا نموده است.» احتمال دیگر در معنای حدیث آن است که خداوند پیامبری را مبعوث نکرد جز این که مردم را به صداقت در گفتار و ادای امانت دعوت می کرد. بنا بر احتمال اول، دو شاخص برای پیامبر معرفی می کند: یکی، صداقت و دیگری، امانتداری. اتفاقاً رمز موفقیت هر پیامبری در این دو خصلت نهفته است. پیغمبری که با مردم صادق نباشد و در امانت خیانت کند، هرگز نمی تواند «اعتماد مردم» را که بزرگترین سرمایه پیامبران الهی است، جلب کند. در روایت دیگری فرمود: «یجب تعلّم الصدق قبل الحدیث؛ لازم است انسان قبل از سخن گفتن، راستگویی را بیاموزد.»
وی ادامه داد: مردی نزد رسول خدا آمد و عرض کرد: «یا رسول الله! علّمنی خُلقا یجمع لی خیر الدنیا و الاخره؛ ای رسول خدا! خلق و صفتی به من بیاموز که خیر دنیا و آخرت را یکجا برای من به ارمغان آورد.» فرمود: «لاتکذب؛ دروغ نگو» خیلی روایت عجیبی است که دقت در معنا و مفهوم آن «جایگاه و اهمیت صداقت» را نشان می دهد. اولا، از اینکه درخواست «خُلقی» از رسول خدا کرده، نه صرفا انجام یک کار خوب را؛ معلوم می شود بدون آن که به صورت یک «خُلق، ملکه و عادت» در بیاید، نمی توان انتظار خیر دنیا و آخرت را یکجا داشت. اگر انسان عادت کند که دروغ نگوید، خیر دنیا و آخرت نصیب او می شود. ثانیا، حضرت ترک دروغ را خُلقی دانسته که خیر دنیا و آخرت را یکجا نصیب انسان می کند. مقصود از ترک دروغ همان «صداقت» است. اگر انسان راستگویی را به عنوان «وصف» و «خلق» در خود ایجاد کند، چنین دستاوردی نصیبش خواهد شد. ثالثا، معلوم می شود «صداقت» منشأ خیرات و برکات دنیوی و اخروی است و متقابلا «دروغ» سبب محرومیت از آن.
متاسفانه برخی بعد از دستیابی به قدرت دچار دگردیسی شده اند و به اهداف پیامبر دست اندازی می کنند
ورعی در پاسخ به اینکه برخی از مذهبی ها در اظهارنظرهای خود عنوان می کنند که پیامبر به دنبال قدرت و سیاست بود نه اخلاق، چه جوابی برای این دست از افراد می توان داشت؟ گفت: قدرت و حکومت تنها ابزاری است برای دستیابی به اهداف متعالی دین یعنی عدالت، اخلاق و معرفت الهی. حتی احکام شریعت هم به تعبیر امام خمینی برای تحقق عدالت اند. حال چگونه می توان گفت: هدف بعثت پیامبر دستیابی به قدرت بوده نه اخلاق! اصولا اگر رسیدن به آن اهداف متعالی بدون قدرت و حکومت ممکن بود، اولیای الهی همین مقدار هم در پی قدرت نبودند. اما چه باید کرد که برای رسیدن به عدالت و اهداف متعالی دیگر، موانعی وجود دارد که برطرف کردنش، نیازمند اهرم قدرت است. ولی بیش از این برای قدرت و حکومت ارزش قائل شدن، با منطق اسلامی ناسازگار است. متاسفانه برخی بعد از دستیابی به قدرت دچار دگردیسی شده اند و نه تنها با ادبیات قدرت با مردم سخن می گویند بلکه هدف بودن قدرت و حکومت را تئوریزه کرده و حتی به اهداف بعثت پیامبر هم دست اندازی می کنند. شبیه تحریفی که در باره جمله امام (ره) مبنی اینکه “حفظ نظام از اوجب واجبات است”، می شود. واضح است که مقصود امام نظامی است که واجد شرایط لازم باشد مثلا دارای مشروعیت دینی و مقبولیت مردمی باشد. هرگز مراد امام این نیست که اگر حکومتی شرایط لازم را از دست داد و فاقد مشروعیت یا مقبولیت شد، باز هم حفظش اوجب واجبات است. افزون برآن، نمی توان برای حفظ حکومت دست به اقدامات نامشروع زد. آیا این همان منطق “هدف وسیله را توجیه می کند”، نیست؟!
کسی که معروف و منکر را نمی شناسد، بهتر است امر به معروف ونهی از منکر نکند چون به جای اصلاح، تخریب می کند
ورعی با بیان اینکه پیامبر(ص) طی ۲۳ سال توانست با مشی اخلاقی خود اعراب را در زیر یک پرچم و تحت لوای دین، قرآن و قبله واحد جمع کند و جامعه نمونه اسلامی را به نمایش بگذارد. پیامبر(ص) ملاک فضیلت را تقوی، خویشتن داری و پرهیزکاری اعلام کرده و به صراحت خط بطلانی بر تبعیض های نژادی، قومی و قبیله ای کشید، اظهار کرد: الگو و اسوه بودن پیامبر اقتضائات و الزاماتی دارد که باید بدان پایبند بود .از امام و اسوه نه جلو باید افتاد و نه عقب ماند. امام سجاد (ع) در صلوات شعبانیه در وصف رسول خدا و اهل بیت او می فرماید: «الفُلکِ الجارِیَهِ فیِ اللُّججِ الغامِرَهِ، یَأمَنُ مَن رَکِبهَا و یَغرَقُ مَن تَرکَها، المُتَقَدِّمُ لَهمُ مارِقٌ، و المُتَأخِّرُ عَنهمُ زاهِقٌ وَ اللّازِمُ لَهمُ لاحِقٌ، یعنی آنان کشتی جاری هستند در امواج تاریک، هر که در این کشتی سوار شود در امان است و هر که آن را ترک کند، غرق می شود. هر که از آنان پیشی بگیرد منحرف، و هر که از آنان عقب بماند، رفتنی، و هر که همراه و ملازم آنان باشد، به آنان ملحق می شود.