پیامد الهیات آخرالزمانی
۶- نکته مهمی که در اینجا وجود دارد، تأثیر و تأثرهای متقابل و فراوان کنونی است. پیروان ادیان مختلف به عکس گذشته عمیقاً تحت تأثیر چنین تأثیر و تأثرهایی قرار دارند. این جریان را پیامدهایی مثبت و منفی است و بعضاً نتایج منفی آن بیشتر و تخریبکنندهتر است. مضافاً که تحولات سیاسی و بینالمللی و نیز منطقهای، خاصه در خاورمیانه، به سویی میرود که به هیجانزدگی هر چه بیشتر گروههایی که به نوعی از الهیات آخرالزمانی و «تقدیر تاریخی» در مورد فرجام جهان معتقدند، میانجامد. این جریان با انتخاب رئیسجمهور کنونی امریکا شدت یافته و افراد نزدیک به او عموماً از معتقدان سرسخت همین اندیشه، یعنی اعتقادات و اندیشههای اونجلیکالی هستند. این اعتقادات به نوبه خود سیاست خارجی و سیاست تبلیغی جدیدی را موجب میشود که به تنشهای مختلفی انجامیده و میانجامد. علت اصلی، حالت تهاجمی سیاست یادشده است و اینکه میخواهد با سرعت و شدت عمل و بدون توجه به واقعیتها، به اهداف خود نایل گردد. اگر چنین حالتی وجود نمیداشت، چنین وضعیت بالقوه خطرناکی پدید نمیآمد.
در آنجا که به حقوق بشر مربوط میشود، مسئله این است که وضعیت جدید زمینه ایجاد تحولات دینی و اجتماعی لازم جهت تطبیق و پذیرش مسائل حقوق بشری را تضعیف میکند و بلکه نابود میگرداند و موقعیت را برای رویآوری به اندیشهها و گرایشهای بنیادگرا آماده میکند، جریانی که به گونهای متقابل تشدید میشود. البته فقط گروه مذکور نیست که چنین کنش و واکنشهایی را موجب میشود؛ اصولاً هر نوع احساس تهدیدی باعث تشدید گرایشهای «انزواگرایانه» میشود و این به معنای عدم تمایل به پذیرش «تطبیق» هایی است که ضروری میباشد و در چارچوب رابطه بین دین و حقوق بشر، دارای بیشترین و حساسترین اهمیت است. از منظری دیگر، با توجه به تحولات سریع و شگرف تکنولوژیکی، لازم است مسائل حقوقی مجدداً مورد مطالعه و ارزیابی قرار گیرد و طبیعتاً مسئله حقوق بشر نیز از جمله این مسائل است.
توسعه علم و فنّاوری؛ تحول در فضای مجازی
۷- با توجه به روند تحولات موجود، احتمالاً در بین شاخههای مختلف علوم انسانی، هیچیک همچون «دانش حقوق» دارای اهمیت نیست. توسعه شگرف علم و فنّاوری و توان تصرف در حد مولکولی و حتی اتمی و پدیداری مسائل حاد محیطزیستی و توان بهرهبرداری از آنچه تا کنون مقدور نبود (همچون استفاده از فضای فوق جوّ زمین و یا عمق اقیانوسها) ضرورت پاسخدهی حقوقی بدانها را الزام میکند. اهمیت یادشده به دلایل مختلفی است. چنانکه گفتیم، توان تصرف در حد مولکولی و بهویژه دستکاریهای ژنتیکی و تکنولوژی نانو خود یک عامل است. علم و فناوری این امکان را فراهم میآورد که انسان فضای فوق زمین و نیز عمق اقیانوسها را به خدمت گیرد و البته این همه عملاً در چارچوب منافع و مصالح کسانی خواهد بود که از این توان برخوردارند. این مسائل باید به لحاظ حقوقی مورد بررسی و تأمل قرار گیرد؛ برای نمونه دستکاریهای ژنتیکی در مورد گیاهان و حیوانات و پدیدآوری گونههای جدیدی از این انواع، دیگر انتخابی فردی نیست. این گونههای جدید ممکن است تهدیدی برای همگان و نسلهای آینده باشد و بهراحتی تعادل بسیار شکننده کنونی محیط زیست و بومسازگان (اکوسیستم) های موجود را بر هم بزند؛ اگر چنین شود، با توجه به وضعیت موجود، بازگشت به تعادل قبلی تقریباً ناممکن خواهد بود.
نکته دیگر، تحول در فضای مجازی است و همچنین مسائل و ابزارهایی که افراد را بهرغم میل و ارادهشان تحت رصد قرار میدهد و به زندگی شخصی و بسیار خصوصی آنها ورود میکند، مشکلی که هماکنون وجود دارد و در آینده به مراتب شدیدتر خواهد بود. این علم حقوق است که میباید بدین مسائل پاسخ بگوید.
مسائل مختلف و پیچیده محیطزیستی، جهانیشدن مسائل محیطزیست و اینکه آسیبرسانی بدان به عکس گذشته، به یک منطقه خاص محدود نمیشود و همگان را تحت تأثیر قرار میدهد، و تأثیر و تأثرهای متقابل و عموماً سریع جوامع و بلکه افراد نسبت به یکدیگر، عامل دیگری است. اوضاع به گونهای درآمده است که میباید بسیاری از مسائل مورد ابتلای موجود را در چارچوبی جهانی و با توجه به منافع و مصالح همگانی مورد مطالعه قرار داد.
نظام حقوقی جدید
۸- اینهمه ایجاب میکند که نظام حقوقی جدیدی تعریف شود. این به معنای نفی نظامهای حقوقی کنونی نیست، بلکه بدین معناست که میباید با توجه به واقعیتهای موجود، بازبینی جدیدی صورت گیرد. امروزه موارد فراوانی وجود دارد که از مصادیق تضییع حق دیگران است، در حالی که در گذشته چنین نبود یا دستکم تا بدین اندازه تضییعکننده نبود. صرف نظر از تمامی آنچه گفته شد، لازم است حقوق بشر با توجه به نکات فوقالذکر که عمدتاً به دلیل تحولات تکنولوژیکیِ یکی دو دهه اخیر اتفاق افتاده است، مجدداً مورد بررسی و بازبینی قرار گیرد. مسلماً سودجستن از مرجعیت دینی در این میان میتواند راهگشا باشد، خصوصاً در آنجا که به دستکاریهای ژنتیکی مربوط میشود. ابهامات ناشی از شرایط بسیار متغیر جدید به گونهای است که به مرجعیتی «ماورایی» که مورد قبول و احترام بخش معتنابهی از مردمان امروز باشد، نیاز است؛ و البته این مرجعیت میباید برای این گفتگو و تبادلنظر با غیر پیروان خویش نیز آماده باشد.
این خود مبحث فلسفی و علمی مهمی است که: آیا علم در شرایط عمیقاً متحوّل موجود، قادر است اصول و معیارهای مورد نیاز جهت تصمیمگیری و تصمیمسازی را در مواردی که برشمردیم، عرضه کند؟ یا اینکه لازم است از منبعی «فراعلمی» استفاده شود؟ حداقل بدان علت که بخش مهمی از مردم امروز به دلایل ایمانی آن را میپذیرند. و البته دیگران نیز میتوانند در این بحث مشارکت کنند و بلکه باید چنین کنند.
سخن از صحت و حقانیت نیست. سخن از یافتن تکیهگاهی است که بتواند مبنایی برای پاسخ باشد. طبیعتاً این مبنا میباید مورد قبول درصد بزرگی از مردم امروز باشد. سخن از دیدن واقعیت و اقدام بر اساس آن است؛ و اگر چنین نشود، به احتمال فراوان ابهامات و مشکلات به مراتب بیشتر خواهد شد.