مکتب وحی دریچه اصلی خودشناسی است
گروه اندیشه ــ یک سخنران و استاد برجسته اخلاق با اشاره به اهمیت خودشناسی، بیان کرد: یکی از علومی که انسان نیاز دارد به آن بپردازد خودشناسی است که البته مکتب و مدرسه وحی تلقی میشود که میتواند به انسان در این زمینه کمک کند.
به گزارش ایکنا؛ حجتالاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان، از اساتید برجسته اخلاق، ظهر امروز، ۲۰ مرداد، در بیت مرحوم آیتالله بروجردی به ایراد سخن در زمینه اهمیت خودشناسی پرداخت که در ادامه مشروح این سخنان از نظر میگذرد؛
در آثار عمومی آمده که دو هزار سال قبل از میلاد مسیح در کشور یونان معبدی را برای عبادت ساختند. بر سردر آن نیز ننوشتند که این معبد بر اساس چه آئینی ساخته شده، بلکه فقط برای عبادت مردم آن منطقه ساخته شده است. درِ ورودی آن کوتاه گرفته شد که مردم وقتی میخواهند وارد شوند به حالت رکوع وارد شوند و از همان قدم اول حالت تعظیم به معبود داشته باشند. سردر معبد سنگی را نصب کرده بودند که به طرف زمین مایل بود. یعنی هر کسی وارد معبد میشد کاملاً آن سنگ را میدید و روی این سنگ این جمله را حک کرده بودند: «خودت را بشناس.»
غفلت از مکتب وحی، دلیل نشناختن خود
من یونانی این عبارت را بلد نیستم اما عربی آن میشود «اعرف نفسک» و مردم را در آن معبد به خودشناسی تشویق میکردند. فرهنگهای مختلف مناطق مختلف دنیا از قدیمالایام یک رشته بحث و علمشان نیز بحث خودشناسی و علم خودشناسی بوده که این علم بسیار مهم است. اما کدام مدرسه و مکتب و آئین و مذهب یک تعریف منطقی برای خودشناسی دارد که جامع افراد و مانع اغیار باشد؟ یعنی نقص و ایراد نداشته باشد و همه جوانب مورد توجه قرار گرفته باشد؟ هیچ مدرسه و مکتبی مانند وحی، انسان را به خودش معرفی نکرده است.
اما سؤال دیگر این است که چرا انسانها در حال حاضر و حتی در این پانزده قرن، بر اساس این دانش خودشناسی، خود را نشناختند و برای خود مجهول ماندند؟ چون در این مدرسه شاگردی نکردند. در جامعه خودمان چه تعدادی را میشود سراغ گرفت که این رشته را از طریق قرآن و روایات دنبال کرده باشند؟ اگر هم باشند بسیار اندک هستند. چه اینکه خداوند میفرماید: «قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ». شکر نیز در آیات خداوند فقط به این معنا نیست که بخورند و خوش بگذرانند و در انتها بگویند: الحمدلله رب العالمین.
دلیل تلقین میت
خداوند میفرماید: «هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَهَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ». یک سؤال دیگر این است که چرا در اکثر آیات که اعضا و جوارح را مطرح میکند گوش را جلو میاندازد؟ آدم فکر میکند که باید عقل را مقدم میداشت، اما گوش قویترین وسیله در بین وسایل و ابزار برای عقل و قلب و روح است. در حقیقت این طور است که «آدمی فربه شود از راه گوش»؛ لذا در همه آیاتی که اعضا و جوارح مطرح هستند گوش مقدم است. در یک کتاب علمی دیدم که نوشته بود اولین عضوی که از انسان به کار میافتد و با عالم رابطه میگیرد گوش است. آخرین عضوی که بعد از مُردن از کار میافتد نیز گوش است و تا بیست و چهار ساعت بعد از مردن سلولهای گوش فعالیت دارند. بیحکمت نیست که پانزده قرن قبل، از زمان رسول خدا(ص)، دستور داده شد که برای میت حقایق الهیه را تلقین کنند. چرا؟ چون گوش میشنود که اگر آمدند و از حقایق پرسیدند اینها را پاسخ بدهید.
یک نکته نیز از مرحوم حاج شیخ علیاکبر نهاوندی نقل کنم که کنار در ورودی حرم امام هشتم(ع) دفن شده است و قبرش نیز در کنار قبر مرحوم حاج شیخ مرتضی آشتیانی فرزند حاج میرزا حسن آشتیانی است. شیخ علیاکبر نهاوندی یک مطلب جالبی دارد و میگوید زمانی که آیتالله العظمی بروجردی به مشهد آمدند، حدود هشت ماه در مشهد ماندند و درس را شروع کردند. به ایشان نیز اقبال شد چراکه ایشان جامعالاطراف بود و چیزی که در وجود ایشان مهم بود اینکه مؤید من عندالله بود. شیخ علیاکبر در صحن مسجد گوهرشاد نماز جماعت اقامه میکرد. میگوید به خدمت آیتالله بروجردی رسیدم و از ایشان خواستم که تا زمانی که در مشهد تشریف دارند نماز را در صحن گوهرشاد اقامه کنند که پذیرفتند و همه بزرگان مشهد نیز به ایشان اقتدا میکردند.
شیخ علیاکبر نقل میکند که ایشان از مشهد رفت و من نیز به نجف رفتم. میگوید وقتی وارد حرم حضرت علی(ع) شدم صدایی شنیدم که گفت فرزند ما را گرامی داشتی ما هم تو را گرامی میداریم. میبینید که این علما چه صفای باطنی داشتند و هرگز حسد در آنها مطرح نبود؛ بنابراین جایگاه شخصی مانند آیتالله بروجردی را نیز باید از امثال این انسانهای سلیمالقلب شنید. نمیدانم که چرا هم در آن زمان و هم پس از وفات آیتالله بروجردی عدهای در مورد ایشان نظرات منفی داشتند.
اگر از یک روانشناس قوی که اسلامی باشد بپرسند که چرا درباره این مرد با این همه خدمات و تألیفاتش منفیگویی میکنند، فکر میکنید آن روانشناس چه میگوید؟ یقیناً میگوید حسد که البته در روایت نیز این مضمون را داریم.
هشام بن حکم از چهرههای معتبر شیعه و از متکلمین کمنظیر شیعه است که از طرف امام ششم امر داشت که در تمام مجالس در مسئله امامت با بزرگترین علمای مخالف وارد بحث شود که بحثهای ایشان را نیز نوشتهاند. یک عالمی در قزوین به نام صفائی بود که کتابی نوشتهاند و اسم آن نیز هشام بن حکم گذاشته است؛ یعنی نشان میدهد که یاران واقعی ائمه(ع) چه نیروی جاذبهای داشتهاند که علوم اهل بیت(ع) را جذب کردهاند که اگر این نیرو نباشد، آدم به جایی نمیرسد. این هم بر اساس اعتقاد واقعی به دست میآید. هشام میگوید یک روز خدمت امام صادق(ع) آمدم و گفتم، مسئلهای دارم. امام(ع) فرمود بپرس. گفت آیا مردم مدینه به امتیازات امام علی(ع) جهل داشتند؟ فرمود: خیر.
چون معنا ندارد که جاهل باشند. اولاً پیامبر(ص) معرفی علی(ع) را از همان روزهای اول بعثت شروع کردند که قوم و خویشهای اهل مکه رسول خدا(ص) ایشان را مسخره میکردند. همچنین به مدینه که آمدند نیز در ۱۰ سال، هشتاد جنگ به پیامبر(ص) تحمیل شد و در جنگها، برنده ایشان بود و پیامبر(ص) نیز دریاوار در مورد فضائل ایشان مطلب گفتهاند؛ که اگر نوع روایات ایشان را بخواهید ببینید میتوانید به کتب شیعه مانند جلد اول کتاب ینابیع الموده مراجعه کنید که دو قرن قبل در استانبول نوشته شده است.
در روایتی این طور آمده است که علی(ع) به ابن عباس فرمود: اگر سوره حمد را تفسیر کنم و آنچه از حمد میدانم بگویم، وقتی جلسه تمام شود و شما هم بنویسید، برای انتقال آنها از کلاس درس، هفتاد شتر جوان لازم است که بیایند و این مطالب را ببرند؛ بنابراین مردم اینها را میدانستند، اما هشام پرسید که در مدینه علی(ع) مجهول بود؟ امام صادق(ع) در پاسخ فرمود که خیر، معلوم بود. اگر از سر تا پایین مدینه علی(ع) و فضائل او را میشناختند، پس چرا بعد از مرگ پیامبر(ص) بر سر او بلا آوردند و درِ این علم را بیست و پنچ سال بستند و چرا ایشان را در این موقعیت قرار دادند که بیست و پنج سال به اطراف مدینه به کشاورزی بپردازد. آن هم به این صورت بود که اوایل زمین برای خودشان نبود و اجیر میشدند.
حسد، ریشه اصلی کینه دشمنان به امام علی(ع)
امام صادق(ع) فقط یک لغت جواب دادند و هشام نیز قانع شد. حضرت(ع) فرمود: «الحسد»؛ یعنی حسد موجب شد که با علی(ع) آن برخوردها را داشته باشند. آن کسی که خودش بروجردی نشد و نتوانست بروجردی بشود، حالا تحملش را ندارد که ایشان را ببیند. کسی که بروجردی نشده و برای خوشرقصی و یا از باب جهل به این مرد جامعالاطراف ایراد میگیرد از روی حسد این کار را میکند. این را هم بگویم که من چند بار خدمت ایشان رسیده بودم و خیال نکنید که پولی برای تبرک از ایشان گرفته باشم که به خاطر آن پول از ایشان دفاع کنم، من اگر از کسی دفاع میکنم از حق دفاع میکنم.
امام صادق(ع) فرمود: جریاناتی که بعد از مرگ پیامبر(ص) پیش آمد به دلیل حسد بود. یقین بدانید که اگر آلودگیهای نفسی اعم از کبر و حسد و … بر انسان عارض شود، یک عارضه بسیار مهمش این است که آدم خودش را گم میکند و دیگر نمیداند کیست. علی(ع) فرمود: هر یک آلودگی اخلاقی به تناسب وسعتش دری از رحمت خدا را به روی انسان میبندد و حالا اگر یک مورد به چند مورد برسد ببینید که چه میشود.
یک نفر در لندن به من میگفت، یک خانمی است که یک بچه بیشتر ندارد و آن هم دختر هفده سالهای است. یک دفتر دارد و اصالتاً هم انگلیسی است. گفت من دیروز پیش این خانم بودم و گفتم یکی از گویندگان ایرانی در اینجا منبر میرود و این خانم گفت که برایش وقت بگیرم تا به دیدن من بیایند. من به این آقا گفتم که به او وقت ملاقات ندهید تا بنده به ملاقات ایشان بروم. من رفتم نزد آنها و اولاً حجاب آنها از زنان مؤمن متوسط بهتر بود و ثانیاً اطلاعاتش از قرآن بسیار زیاد بود و یک شیعه ناب عجیبی را ملاقات کردم. به او گفتم یک مطلبی را میخواهم بپرسم و آن هم اینکه چرا غرب در این لجنزار شدید فرو رفته و بیرون هم نمیآید؟ گفت: جوابش در سوره حشر است که خداوند میگوید: «وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ» یعنی بدترین بیماری خودفراموشی است که آدم خودش ار نفهمد.
انتهای پیام