ادیان نیوز (ردنا) ـ محسن سلگی: اینروزها که تقابل دریایی انگلیس و جمهوری اسلامی ایران یکی از خطوط رسانهای است، در خور است نگاهی داشته باشیم به تولد انقلاب اسلامی و نسبت آن با انگلیس. البته ادعایی در نسبت انقلاب اسلامی و انگلیس توسط برخی مطرح میشود و آن ادعا از این قرار بوده که انقلاب اسلامی کار انگلیس بوده است!
قابل اشاره است که نظریههای توطئه، انقلاب را به سه نیروی آمریکا، شوروی و انگلیس منتسب میکنند. پیش از هر چیز باید به موضوع حمایت بیسیسی فارسی از جریانات مخالف شاه پرداخت. این واقعیت به علاوه این که خود شخص شاه بیبیسی را در سال ۵۷ دشمن خود میخواند، سبب شده تا برخی این نظریه را مطرح کنند که انگلیس عامل و یا دستکم حامی انقلاب اسلامی و کمتر از این، سرنگونی شاه بوده است.
لازم است یادآور شد که همزمانی یا همایندی دو چیز به معنای همبستگی آن دو چیز نیست. برای مثال ممکن است شخصی حرفی بزند و جریانی خاص از آن حرف حمایت کنند. در اینجا برخی دچار این اشتباه و نتیجهگیری غلط میشوند که آن شخص منسوب و متعلق به آن جریان حمایتکننده است. یعنی از حمایت گروهی از یک فرد نتیجه میگیرند که فرد حمایتشده متعلق به آن گروه یا جریان است.
این نوع نتیجهگیری یک مغالطه است که در علم منطق به آن مغالطه «انگیخته و انگیزه» میگویند. اما از سویی دیگر در مثالهای بالا نمیتوان نتیجه گرفت که فلان فرد متعلق به گروه و جریان حامیاش نیست. از این رو، ذیلاً با نگاهی تاریخی موضوع انگلیس و انقلاب اسلامی را مورد بررسی قرار میدهیم. فِرِد هالیدی در این باره میگوید: «انقلاب ایران در خیابانها و مساجد رخ داد نه در اتاق خبر بیبیسی در لندن.
آیتالله خمینی شبکه ارتباطی خود را داشت، اما از آنجا که شاه و اطرافیانش نمیتوانستند بفهمند چه اتفاقی در حال رویدادن است، به دنبال یک تئوری توطئه بودند.» واقعیت این است که تئوری توطئه یا تئوری داییجان ناپلئونی در ایران طرفداران زیادی به خصوص میان عامه مردم داشته و دارد. عباراتی مانند «کار، کار انگلیسیهاست» از نمودهای این پدیده است.
نکته دیگر اینکه اغلب تئوریهای توطئه در ایران متوجه انگلیس بوده و بعضاً در خصوص نقش این کشور دچار اغراق بودهاند. یکی از ریشههای این پدیده نقش انگلیس در تاریخ ایران به خصوص در دوران قاجار و سپس در کودتای ۲۸ مرداد است. درست است که رضاخان را انگلیسیها روی کار آوردند و باز انگلیسیها برکنار کردند، اما او در سال ۱۳۱۲ قرارداد نفتی دارسی را ملغا اعلام کرد و اگرچه بعد از آن قراردادی استعماریتر با انگلیس بست، اما در هرحال اقدام قبلی او حاکی از اختلافش با دولت بریتانیا بود. به خصوص حمایت او از نازیها که زنگ پایان حکومتاش را به صدا درآورد، حاکی از اختلاف او با انگلیسیهاست.
بنابراین حتی در دوره رضاخانی نیز نمیتوان گفت انگلیس حاکم مطلق مقدرات ایران بوده است. در دوره قاجار نیز رقابت شدیدتر دولتین روسیه و انگلیس را شاهدیم که اتفاقاً همین رقابت سبب عدم مستعمرهشدن ایران به طور مستقیم بود. مخالفت شدید سفیر آمریکا طی بیانیهای و همچنین مخالفت تند فرانسویها با انگلیس در جریان قرارداد ۱۹۱۹ یا وثوقالدوله هم نشان از آن دارد که انگلیس در بسیاری مواقع حتی در دوران اوج قدرت خود شکست خورده است. برخی بر این اعتقادند که پس از کودتای ۲۸ مرداد که آمریکا جای انگلیس را در ایران گرفت و بر مقدرات ایران حاکم شد، دولت انگلستان در پی فرصتی بود تا از دولت آمریکا و شاه انتقام بگیرد و با شعلهورشدن اعتراضات علیه شاه در سال ۵۷، به صف مخالفان شاه پیوست. اما نباید فراموش کرد که در کودتای ۲۸ انگلیس و آمریکا دو روی یک سکه بودند و با هم شاه را به ایران بازگرداندند.
این که قدرت انگلیس در سالهای بعد در کودتا در ایران کم شد، به کم شدن قدرت این دولت در پهنه جهانی مربوط است. نه تنها در ایران که در سایر مناطق تحت نفوذ، انگلستان در حال غروب بود یا قدرت آن، شعاع سابق را نداشت. کسی مانند شاه بیبیسی را دشمن خود میخواند، چرا که بیبیسی بسیاری از اخبار تظاهرات و مخالفتها را منعکس میکرد.
بخشی از دلایل این سخن شاه به تبلیغات ضدغربیای برمیگردد که اواخر سلطنتاش در دستور کار قرار داده بود و حتی گاه با آمریکا هم مخالفت میکرد. شهران طبری از کارمندان بیسیسی فارسی در زمان انقلاب در خصوص رویه پخش این رسانه در زمان مذکور میگوید: «انتخاب خبر و اینکه چه خبری باید ترجمه شود، با کارکنان بخشهای زبانها نبوده و بولتنهای خبر در اتاق خبر بیبیسی تهیه میشد و سردبیر انگیسی، خبرها را برای ترجمه به مترجمان بخشها میداد و او و همکارانش فقط نقش مترجم داشتند و ترجمهها هم بررسی میشدند.» آرشیو ملی بریتانیا هر ۳۰ سال اسنادی محرمانه را منتشر میکند. در سال ۱۳۹۰ اسناد مربوط به سالهای انقلاب تا تسخیر لانه جاسوسی و جنگ تحمیلی را منتشر کرد.
در این اقدام که طی مراسمی انجام شد، مجید تفرشی از ایران نیز حضور داشت. او که پژوهشگر آرشیو ملی بریتانیاست، نقش موثر انگلیس در انقلاب ایران را طی همین اسناد یک افسانه میخواند و میگوید: «یک جریان فکری و سیاسی سنتی قوی در داخل و خارج از ایران وجود دارد که معتقد است هر بدبختی سر ایران آمده زیر سر انگلیسیهاست. از سوی دیگر، نگاه کاملا متناقضی هم درباره نقش انگلیس و آمریکا در انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ وجود دارد. نگاهی که انقلاب ایران را ناشی از توطئه آمریکا، بریتانیا و غرب علیه حکومت پهلوی میداند.
به نظر من هر دوی این نظرات باطل است … یکی از مهمترین وجوهی که درباره بریتانیا، این دو برداشت را جدی میکند، بحث عملکرد بیبیسی فارسی در ۷۰ سال اخیر و بهخصوص در زمان وقوع انقلاب ایران است. به نظر من، حمایت این شبکه از انقلاب ایران، به طور سامان یافته و برنامهریزی شده، یک افسانه بیاساس است. خودشان هم امسال در ۷۰ سالگیشان این را تکذیب کردند. در زمان انقلاب، بخشی از ایرانیهای شاغل در بیبیسی، دانشجویان مخالف حکومت شاه بودند. از این عده تقریبا هیچ کدامشان تمایلات مذهبی نداشتند، اغلب چپ یا ملیگرا بودند و بیشترشان هم کارمند دایمی رسمی نبودند. اما مدیریت بیبیسی فارسی و سرویس جهانی آن شبکه که تابع وزارت خارجه بریتانیا بود، رویکرد ضدشاه نداشت.»
در نهایت باید گفت اگر حتی سیاستهای دولت انگلیس و بی بی سی را مشابه و یکی بدانیم، شواهد و نوع معاملات و معادلات میان انگلیس و شاه حاکی از رویکرد مثبت دولت انگلیس به شاه ایران است. برای مثال، پس از کودتا از طریق «هفت خواهر نفتی» هم منافع انگلیس تأمین میشد و هم ملی شدن نفت پایمال شد. اگرچه خود شاه علاوه بر خودنمایی یا ژست وطنپرستی به دلیل توهم توطئه غرب را مخالف خود میخواند. به قول سعید حجاریان: «کمکم به مالیخولیای توهم توطئه هم مبتلا شد. میگفت آمریکا مرا نمیخواهد، انگلیس نمیخواهد، رفقایم هم که مرا رها کردهاند؛ احساس تنهایی میکرد.
ارتش هم همراه او نبود، زیرا آنها به شاه نگاه میکردند و او هم ضعیف بود. ویژگی خرافاتی بودن هم خیلی در او وجود داشت.» البته جای تردید نیست که دولت وقت آمریکا ـ یعنی جیمی کارتر ـ با مطرحکردن گفتمان حقوق بشر دردسرها و مخالفخوانیهایی برای شاه ایجاد کرده بود. فرح دیبا هم در برابر این برنامه آمریکا، حقوق بشر ایرانی و منشور کوروش را طرح میکرد. به هرحال برنامه حقوق بشر آمریکایی روی معادلات ایران بیتأثیر نبود، اما این به معنای خواست و برنامه آمریکاییها برای اسقاط شاه نیست.
«اثرگذاری» را نمیتوان به «قصد» تعبیر کرد. همچنان که اگر کسی از شرق به غرب به سمت میدان آزادی میرود، نمیتوان گفت او به سمت کرج میرود و به زبان ساده، این یک مغالطه جهت و هدف (مقصد) و به تعبیر عامیانه بزرگنمایی است.* البته مغالطه و خلط همزمانی و همبستگی را نیز میتوان به مغالطه فوق افزود. * مغالطه شرایط فاجعهناک یا سراشیبی لغزنده به درک و نقد ادعای تصمیم و یا عاملیت آمریکا در رخداد انقلاب اسلامی کمک میکند.
مغالطه، سراشیبی لغزنده چنین است: حرکت در یک جهت معین، ضرورتاً موجب رخدادهایی در حرکت از آن جهت خواهد شد. برای نمونه اینکه گفته شود اعطای مجوز به پزشک برای مرگ خودخواسته بیمار سبب میشود تا پزشک بتواند برخی بیماران ناراضی از مرگ را بکشد، غلط است. پزشک میتواند به طریق دیگری نیز بیمار را به سمت مرگ سوق دهد.
انتهای پیام/