تنها جایی که در این کشور الهیات علوم شناختی را اخیراً تأسیس کردهاند دانشگاه ادیان و مذاهب قم است که باید هم تحسینشان کرد و هم به آنها تبریک گفت.
به گزارش ادیان نیوز(ردنا)؛ مصاحبه ای که در ادامه می خوانید، گفتگوی ماهنامه عصر اندیشه با همایون همتی، استاد ادیان و عرفان تطبیقی در دانشگاههای ایران و آلمان راجع به وضعیت رشته الهیات علوم شناختی در ایران و جهان است؛
*در حال حاضر رشته الهیات علوم شناختی در ایران و جهان چه وضعیتی دارد؟
درباره الهیات علوم شناختی و وضعیت این رشته در ایران و جهان ابتدا باید خود ماهیت علومشناختی را بشناسیم و معرفی کنیم. علوم شناختی (Cognitive Science) مطالعه ذهن و فعالیت های ذهن و همه فرآیندها و رویدادهای ذهنی و مبتنی فکر بشر است و یک حوزه مطالعاتی میان رشته ای (Interdisciplinary) است. یعنی متشکل و مرکب از چندین دانش است. این دانش های مختلف از نوروساینس و عصب شناسی، آنتروپولوژی یا انسان شناسی و یا مردم شناسی را شامل میشود تا علوم کامپیوتر و هوش مصنوعی، فلسفه به ویژه فلسفه ذهن و فلسفه علم، روانشناسی و زبانشناسی و … .
بنابراین متشکل از علوم مختلفی است که پژوهش علمی درباره ذهن، آگاهی و کارکردهای مغز را در بر میگیرد. این رشته از سال ۱۹۵۰ میلادی به دنبال انقلاب شناختی و مطرح شدن هوش مصنوعی یعنی پا گرفتن علوم کامپیوتری و پیدایش کامپیوتر و بهره گیری از هوش مصنوعی وجود آمد. دلیلش هم این بود که دانشمندان میدیدند کارهایی که ذهن بشر که دارای اراده و اختیار و خودآگاهی و ذهن است انجام می دهد ماشین هم می تواند آن ها را انجام دهد و محاسبات را خیلی دقیق انجام دهد بدون اینکه ذهن داشته باشد. لذا بحث های مربوط به فلسفه ذهن (Philosophy of Mind) و مطالعات مغز و جایگاه آگاهی (Consciousness) خیلی شکوفا شد و توسعه پیدا کرد.
اما الهیات علوم شناختی چگونه پدید آمد؟ در مغرب زمین از عصر روشنگری به بعد برای هر کدام از رشته های علمی و دانشها فلسفه تدوین شد که به آن فلسفه مضاف (Philosophy of) می گویند. مثلاً فلسفه حقوق، فلسفه تربیت، فلسفه علم، فلسفه دین، فلسفه اخلاق و … . اینها معرفت های درجه دوم هستند. در علوم شناختی هم فلسفه علوم شناختی تدوین شد. بعدها چالش ها و تهدیدهایی که این علوم و دستاوردها و تحقیقات آنها برای جهان بینی و تفکر و زندگی و رفتار و معرفت دینی پدید آورد باعث شد که الهیدانان غیور در برخی سنتهای دینی به خصوص در مسیحیت بیایند و رویکردی برای مطالعه دین پدید آورند به نام Cognitive Science of Religion (CSR). این یک رویکرد است و رشته نیست.
حتی گرایش هم نیست. دین را از دیدگاههای پوزیتیویستی، تکامل گرایانه، ساختارگرایانه و کارکردگرایانه مطالعه می کنند؛ یک رویکرد هم رویکرد مطالعاتی علوم شناختی به مطالعه دین است که در دانش ادیان و در پدیدار شناسی دین و فلسفه دین این رویکرد ادامه یافته است. اما بعدها یک رشته به وجود آمد چرا که دیدند آن رویکرد در دین شناسی تطبیقی و دانش ادیان به تنهایی کافی نیست و در نتیجه این رشته را به وجود آوردند که به نحوی ممحض و متمرکز مسایلی که مربوط به رویکرد شناختی به دین است و چالشهایی را که پدید می آورد از دیدگاه هنجاری (Normative) الهیاتی مطالعه کند. امروز بدون گزافهگویی صدها کتاب و مقاله در زمینه الهیات علوم شناختی و رویکرد علوم شناختی دین نوشته شده است. کورسهای آنلاین فراوان است. انجمن بین المللی علوم شناختی دین به وجود آمده و صدها پژوهشگاه و پژوهشکده و انیستیتو و مرکز تحقیقاتی در پیشرفته ترین کشورهای اروپایی در این زمینه وجود دارد. از آلمان گرفته تا کشور کوچکی مانند ایرلند. همچنین بلژیک، آمریکا، فرانسه و … . فرانسه که اصلاً در این زمینه صاحب مکتب است.
از سال ۱۹۵۰ میلادی به دنبال انقلاب شناختی و پیدایش مسئله هوش مصنوعی (Artificial Intelligence) این مسایل مورد توجه قرار گرفته است. اما عملاً و حقیقتاً باید بگوییم از سال ۱۹۹۰ شکل گرفت. یعنی عمر علوم شناختی و به خصوص علوم شناختی دین و الهیات علوم شناختی حدود سه دهه بیشتر نیست. در بین ما مسلمانها الهیات تقریباً مترادف با علم کلام است. ولی در مسیحیت و در کانتکست فرهنگ معاصر اروپایی مجموعه تحقیقات و مباحث مربوط به دین را الهیات می گویند. یعنی همه امور مربوط به دین؛ لذا معنای بسیار گسترده تر و عام تری دارد. اما علم کلام ما مفهومی مضیّق و تنگ تر و محدودتر دارد. به عنوان مثال علامه حلی، خواجه نصیرالدین طوسی، ملامحسن فیض کاشانی، شیخ صدوق، شیخ مفید یا غزالی کتاب هایی در این زمینه نوشته اند. مانند «الاقتصاد فی الاعتقاد» نوشته غزالی.
الهیات پیشرفت های فراوانی در دنیا کرده است که متاسفانه در کشور ما بسیار بسیار اندکشمار هستند تحصیلکردگان و متفکرانی که در جریان این تحولات الهیاتی در دنیا باشند. لذا با کمال تأسف میبینیم گاهی بیخبرانه مثلاً به نام «پایان تئولوژی» به فارسی کتاب نوشته اند. در حالی که تئولوژی نزدیک یک قرن و بیشتر است که با علوم اجتماعی و علوم انسانی جدید گرهخورده، صبغه تجربی یافته و حوزه کارش را گسترده کرده است. امروز ما الهیات محیط زیستی، الهیات فمینیستی، الهیات فرهنگ، الهیات هنر، الهیات سینما، الهیات پوشاک و شاخه های بسیار زیادی داریم.
مثلاً الهیات همجنسگرایان که چند کتاب از آن را در کتابخانهام دارم. اصلاً ما از اینها خبر نداریم و در علم کلام سنتی ما این ها اصلاً نیست. یک سری مسایل ذات الواجب، صفات الواجب و اینگونه مسائل وجود دارد. همچنین مسایلی مانند جبر و اختیار و ایمان و مباحث توحید و معاد و غیره. این که مرحوم استاد مطهری در پایان عمرشان اعلام کردند که ما به علم کلام جدید نیاز داریم و باید تأسیس شود این از فرزانگی و هوشمندی و درایت آن شهید عزیز بود. با این که زبان نمیدانست و با نظامهای الهیاتی دیگر آشنا نبود و رشتهاش ادیان یا فلسفه دین نبود اما این هوشمندی و پیش بینی و زمان شناسی ایشان قابل تحسین است. ما واقعاً به یک خانه تکانی کلامی و تحول بنیادین و ژرف و گسترده مباحث کلامی نیاز داریم. کلام سنتی به هیچ وجه دیگر پاسخ گو نیست. مباحث آن محدود است و استدلال هایش بیش از دو قرن است که توسط کانت و دیگران زیر چکش و ضربه خوردن قرار گرفته و بمباران شده و خیلیها هم هنوز بی خبرند. چون با دنیا و مراکز علمی و دانشگاهی دنیا ارتباط ندارد.
خیلی محدود در حوزه نانو و پزشکی و مهندسی ارتباط هایی وجود دارد. آن هم به سختی چون ما تحریم هستیم. حقیقت آن است که در چهار دهه بعد از انقلاب ما از کتابخانه های بزرگ دنیا محروم بوده ایم. آزمایشگاههای بزرگ دنیا دانشگاههای ما را به مراکز علمی معتبر جهان به سختی راه میدهند. بعضی رشته ها را حتی به دانشجوهای ایرانی اصلاً پذیرش نمی دهند. مانند ژنتیک، زیست شناسی مولکولی، میکروبیولوژی و فیزیک هسته ای.
امروز الهیات هم جنبه نقادانه (Critical) و هم جنبه تفسیری (Interpretative) دارد. دیگر صرفاً یک دانش هنجاری (Normative) نیست که کسانی بخواهند به زعم خودشان از پایان تئولوژی صحبت کنند در حالی که ۲ واحد تئولوژی نگذرانده اند و اصلاً رشته آنها الهیات نیست و خبر ندارند که در الهیات معاصر در جهان چه اتفاقی افتاده است. بیش از ۵۰ سیستم الهیاتی امروز وجود دارد. اصلاً نمیدانند الهیات فمینیستی (Feminist Theology)، الهیات رنگینپوستان (Black Theology) و … چیست. نمیتوانند چند تن از متفکران یا چند کتاب آن را نام ببرند. یا الهیات نئوتومیستی؛ افکار سنت توماس آکویناس قرن ها در مسیحیت سیطره داشت و مبنای الهیاتی شده بود اما امروز تومیسم استعلایی و نئوتومیسم یا نئوتوماس گرایی درست کردهاند و بر اساس آن سیستم الهیاتی ایجاد کرده اند، یا فلسفه های کانت و نوکانتی ها این را پیوند داده اند و کاستیهای آن را رفع کردهاند. مسیحیت بسیار دین پویایی است و رقیب بزرگ ما امروز در تبلیغات دینی است.
شاید بزرگ ترین رقیب اسلام در الهیات، مسیحیت است. چنان که بزرگ ترین رقیب در عرفان و معنویت، عرفان بودایی و هندویی است. این ها را به عنوان یک متخصص ادیان و عرفان که چهار دهه است در دانشگاه ها بر روی این موضوع کار میکند خدمت تان عرض میکنم.
پس الهیات علوم شناختی یک رشته است، اما علوم شناختی دین که استفاده و کاربرد علوم شناختی در دین شناسی تطبیقی و رشته ادیان است یک رویکرد (Approach) است که از سال ۱۹۵۰ میلادی یا برخی گفته اند از سال ۱۹۷۳ میلادی اما دقیق تر آن این است که از ۱۹۹۰ به وجود آمده است. دو یا سه دهه است که در این زمینه کار می شود. در کشور ما در این زمینه دچار تأخر هستیم. نخستین بار یک ارمنی تبار به نام آقای دکتر کارو لوکاس قوکاسیان (Caro Lucas Ghukasian) علوم شناختی را در ایران در دانشگاه تهران مطرح کرد و ترویج کرد. خوشبختانه از برکات انقلاب این است که – نه این که بخواهیم خوشایندگویی کنیم بلکه واقعیت است – بعد از انقلاب اسلامی به خصوص در دو دهه اخیر در اثر حمایتهای مستقیم و غیر مستقیم شخص رهبری (مد ظله العالی) در نانوتکنولوژی، پزشکی، شاخه های مهندسی و هستهای، تحقیقات در این کشور آغاز شد و شکوفا شد. برخی ممکن است از این سخن برآشوبند یا تصور کنند متملقانه و چاپلوسانه است. ابداً؛ یک معلم حقیر مثل من نیازی به این کار ندارد. این از برکاتی است که معمولاً در مورد آن ناسپاسی می شود.
یعنی اگر شخص رهبری نبود حتی روسای جمهوری که آمدند و رفتند توجهی به این مسأله نداشتند. حتی روشنفکران و تحصیلکردگان خواب غفلت گرفته بودشان. این انتقاد را باید به آنها بکنیم. حتی حوزه های علمیه ما، علمای عزیز ما و دانشگاهیان فرزانه ما توجهی نداشتند. این علوم شکوفا شد و ستادی برای علوم شناختی تأسیس شد که ملاقاتی نیز با رهبری داشتند. یکی دو کنفرانس و کنگره و نشست در این زمینه برگزار شد. در پژوهشگاه دانش های بنیادین و جاهای دیگر پژوهشکده تأسیس شد و دانشجو می پذیرند. در ۲ یا ۳ دانشگاه هم تا آن جا که بنده اطلاع دارم دپارتمان و گروه داریم. اخیراً نیز در دانشگاه ادیان و مذاهب برای الهیات علوم شناختی یک گروه تشکیل شده است. چون در مراکز تحقیقی دیگری که به وجود آمده و برخی از آنها را نام بردم دغدغه ای برای دین و دین داری و معرفت دینی نیست که بخواهند به این مسئله بپردازند که آیا علوم شناختی برای معرفت دینی تهدید زاست؟
برای فرهنگ و جهان بینی دینی آسیب زاست و یا اینکه تعامل دارد و باید با دینداران و دانشمندان علوم دینی وارد دیالوگ شود؟ این مسئله آنها نیست. آنها وظیفهشان چیز دیگری است و اساسنامه شان در زمینه دیگری است و می خواهند در روان شناسی، زبان شناسی، فلسفه ذهن، هوش مصنوعی، آنتروپولوژی و فلسفه علم دانشجو تربیت کنند. در حال حاضر تنها جایی که در این کشور الهیات علوم شناختی را اخیراً تأسیس کردهاند دانشگاه ادیان و مذاهب قم است که باید هم تحسینشان کرد و هم به آن ها تبریک گفت. بنده نیز توفیق داشتم چهار سال در دورههای دکتری، الهیات معاصر، الهیات مسیحی، پروتستان و الهیات تطبیقی یهود و اسلام و مسیحیت آنجا تدریس کردم.
*پیرامون علوم شناختی و تئولوژی تاکنون چه تعاملی صورت گرفته است؟ نگاه رایج در مراکز علمی امروز به علوم شناختی چگونه است؟ آیا نسبتی با خالق هستی دارد یا خیر؟ آیا پیشرفت در علوم شناختی می تواند به پیشرفت در معرفت خداوند منجر شود و یا نتیجه دیگری نیز برای آن می توان متصور بود؟
یک شاخه مهم در الهیات علوم شناختی، نوروتئولوژی (Neurotheology) است که از نوروساینس استفاده می کند. البته امروز خودش یک رشته مستقل شده و تا Phd آن را می خوانند. ما تنها کتابی که الان به زبان فارسی در این زمینه داریم و اخیراً چاپ شده است و یکی از اساتید دانشگاه سمنان آن را چاپ کرده کتاب اندرو نیوبرگ (Andrew B. Newberg) است به نام «اصول نوروتئولوژی» (Principles of Neurotheology). من متن اصلی انگلیسی آن را به اضافه چندین کتاب آموزشی دیگر در این حوزه که آن ها را تدریس می کردم با خودم از خارج از کشور آورده ام. اصول الهیات عصب شناختی یا الهیات علوم اعصاب هم خودش یک رشته مستقل است و هم جزو علوم شناختی است. چنان که زبانشناسی هم همینطور است. روانشناسی شناختی هم همینطور است. امروز این علوم شناختی حتی در اقتصاد، در سیاست، در روابط بین الملل، در تبلیغات و در بسیاری از جاها از آن استفاده میشود.
یک نکته را میخواهم به اختصار ذکر کنم. در کشور ما دوستانی که به حوزه تحقیقات علوم شناختی اشتغال دارند دو مشکل دارند. مقالات و مصاحبه ها و تحقیقاتشان را خوانده ام. یکی این که نگاه صرف پزشکی به علوم شناختی وجود دارد و یکی هم نگاه صفراً فنی و مهندسی. این دو نگاه خیلی خطرناک است. شما سخنان دوستانی که در ملاقات با رهبری معظم صحبت کردند را ببینید که به صورت کوتاه در اینترنت آمده است. آنها را بخوانید بهترین سند و مدرک برای این عرض بنده است. دوستان ما تصور میکنند که علوم شناختی صرفاً مطالعات مغز است. اسکن کرد مغز و تصویربرداری های جدید و پیشرفته از مغز و کارکردهای مغز و … . در نگاههای فنی و به خصوص مهندسی و تکنولوژی به علوم شناختی نیز دوستان فکر می کنند از علوم کامپیوتری و هوش مصنوعی که یکی از زیر مجموعه های علوم شناختی است ما استفاده کنیم. در اقتصاد، در کشاورزی، در تبلیغات، در ساخت داروها، در استفاده های درمانی بخشهای مختلف مغز و کمک کنیم به پیشرفت کشور و جبران عقبماندگیها. این دو حوزه را اصلاً نفی نمیکنم و باید هم باشد و باید در این حوزه ها از علوم شناختی بهره گیری کرد.
اما و هزار اما …
این دو نگاه غافل اند که علوم شناختی چه تهدیدها و چالش هایی برای دین، اخلاق، معنویت و عرفان دارد. بیجهت نیست که رهبر معظم انقلاب که خودش یک عالم اسلامشناس است نه تنها یک رهبر سیاسی، در آن نشست به آقایان توصیه می کنند و می فرمایند کاری کنید که در جهت معرفت بیشتر خداوند از این علوم استفاده شود. این خیلی معنادار است. یعنی صرفاً به سمت پزشکی و مهندسی نروید. آنها هم هست؛ چون که صد آمد نود هم پیش ماست؛
قصد در معراج دید دوست بود/ در تبع عرش و ملائک هم نمود
هر که کارد قصد گندم باشدش/ کاه خود اندر تبع میآیدش
دانش علوم شناختی این استفاده ها و کاربردها را هم دارد. اما به این نکته توجه نشده و این غفلت بسیار خطرناک و زیانبار است. برعکس ما در دنیا صدها کتاب و مقاله – به دور از مبالغه – الهیدانان یهودی و مسیحی و دیگر متفکران و فیلسوفان دین نوشته اند و اصلاً بحث علوم شناختی و علوم شناختی دین جزو مباحث فلسفه دین معاصر است که تخصص بنده حقیر است و فوق دکترای بنده در این رشته است. در این زمینه دهها و صدها فیلسوف دین و الهی دان کار کردهاند. چرا؟ چون متأسفانه علوم شناختی مبتنی بر یک سری فرض ها و پیش فرض ها است که این پیشفرضها از بن با جهانبینی و تفکر دینی تضاد و تعارض دارد. مثل این نکته که دین و پیدایش دین را با حرکت تکامل زیستی داروینی توجیه میکنند.
میگویند یک Byproduct و پروسه تکاملی است و محصول جانبی پروسه تکاملی است و حاصل انطباق (Adaptation) غرایز انسان، هوش و مغز انسان و آگاهی انسان با یک سری نیازها و خو گرفتن و عادت کردن به آن هاست. یعنی این گونه پدید آمده است. یعنی یک تفسیر کاملاً ماتریالیستی و ناتورالیستی. اصلاً زیربنای اصلی علوم شناختی در مسایل فلسفی، الهیاتی، اخلاقی و دینی طبیعت گرایی است. یعنی این که هر پدیدهای که شما آن را غیبی، ماورایی، دینی، الهی، فراطبیعی و فرامادی تلقی می کنید ما تحلیل میکنیم و نشان میدهیم و علل کاملاً طبیعی و مادی دارد و نیازی به وسط کشیدن پای خدا و ملائکه و فرشته ها و دین و امثال این ها نیست. الان کسانی مانند ریچارد داوکینز (Richard Dawkins)، سام هریس (Sam Harris)، کریستوفر هیچنز (Christopher Hitchens)، ویکتور استنجر (Victor J. Stenger) و دیگر بیخدایان جدید طرفدار این نگاه هستند. گاهی به آن علم گرایی و گاهی طبیعی گرایی می گویند که در واقع همان ماتریالیسم است. جامه نو کرده و در کسوت دیگری ظاهر شده است.
وقتی چنین شد پیدایش مفهوم خدا هم در واقع حاصل تکامل زیستی است. انسان ها یک سری نیازهایی دارند که از طرق مادی و ابزارهای مادی برآورده نمی شود، در نتیجه نیاز دارند چیزی را به نام خدا خلق کنند. این تفسیری است که در علوم شناختی دین میکنند و الهی دانان این را برملا کرده اند. کافیست عنوان Cognitive Science of Religion را در اینترنت جستجو کنید خواهید دید برای شما ده ها میلیون مدخل برای تان می آورد. دریایی در این زمینه کار شده است که اصلاً انسان را گیج می کند. در صورتی که ما در ایران درباره الهیات علوم شناختی دو کتاب هم نداریم. این عقبماندگی است. درست است پیشرفت هایی داشته ایم نمیخواهیم سیاهنمایی کنیم و یأس و ناامیدی تزریق کنیم. من اتفاقاً بسیار شخص خوشبین و امیدواری هستم. بسیار به آینده کشور و فرهنگ و دین و انقلاب امیدوار هستم. اما واقعیت ها را هم نمی توانم نادیده بگیرم. به عنوان مثال یکی از کتاب ها در این زمینه به نام «Cognitive Science Religion and Theology» نوشته جاستین بارت که استاد دانشگاه آکسفورد است و یکی از الهی دانان مسیحی است که آمده در چندین کتاب و مقاله تهدیدزا بودن علوم شناختی برای دین و تفکر دینی و اخلاق و معنویت و عرفان را برملا کرده است و راه حل ارائه داده است.
یا کتاب دیگری به نام « Thinking About Religion-Extending the Cognitive Science of Religion » نوشته آرون اسمیت که یکی از شخصیتهای بزرگ است. غیر از موسساتی که برای علم و الهیات تشکیل شده مانند بنیاد تمپلتون و صدها پروفسور و محقق در آن جا کار می کنند، تعداد زیادی از اسامی شخصیت هایی را میتوانم برای شما نام ببرم که در این حوزه در حال کار هستند و از پیامدها و دلالت های دینی علوم شناختی صحبت کرده اند و متوجه نواقص و مشکلات آن شده اند و راه حل ارایه دادهاند. یکی رویکرد علوم شناختی دین (CSR) است و یکی الهیات علوم شناختی و همچنین در مباحث فلسفه دین این بحث را در تحت عنوان رابطه علم و دین مطرح کرده اند.
اما در کشور ما دوستان ما اکثریت قریب به اتفاق از این بُعد غافل اند. چون از رشته های علوم انسانی نیستند و اکثراً تجربی هستند. اگر هم رشته آن ها علوم انسانی است مثلاً جامعه شناس هستند یا عالم سیاست هستند و یا روانشناس. حتی این کتابی که آقای دکتر کمال خرازی و دوستان شان زحمت کشیدند و چاپ کردند و بسیار کتاب مفید و ارزشمندی است، روانشناسی شناختی است. در کشور ما بیشتر فکر میکنند علوم شناختی مربوط به روانشناسی است. در صورتی که فلسفه، زبان شناسی، مردم شناسی و غیره نیز در آن مطرح است.
پاسکال بویر (Pascal Boyer) یک آنتروپولوژیست است و چندین کتاب درباره علوم شناختی دارد و صریحاً هم گفته است که پیدایش خدا و دین Byproduct است. نه فطرت را قبول دارند نه این که این گرایش یک گرایش فکری باشد آن چنان که قرآن می گوید: فطرت الله التی فطر الناس علیها. نه اصلاً معتقدند که با تحلیل های عقلانی و فلسفی میشود دین و پیدایش دین و منشأ و خاستگاه دین را پیدا و تحلیل کرد. بلکه باید آن را با زیست شناسی و بیولوژی داروینی و بیولوژی تکاملی گرا توضیح داد. همان گونه که حیوانات، گیاهان و همه جانداران در پروسه تکامل خودشان را با محیط تطابق میدهند، مثلاً دم شان می افتد، یا ناخن شان می افتد یا شاخ پیدا میکنند، نیازی که جبر محیط آن ها را مجبور می کند که خود را با آن تطبیق دهند، می گویند دین نیز امری تطابقی و انطباقی است و حاصل این تطابق است.
انسان یک سری نیازهایی دارد، حال می خواهید اسم آن را نیازهای وجودی یا معنوی یا دینی یا اخلاقی بگذارید، برای رفع این نوع نیازهایش خدا و دین را ابداع میکند و به وجود میآورد. وگرنه وحی، غیب و خدا وجود ندارد و این ها مسایل خرافی است. صدها مقاله در این زمینه وجود دارد.
*مراکز پژوهشی دینی و حوزه های علمیه ما در این زمینه چه نقشی می توانند ایفا کنند؟ به عنوان مثال می دانیم که امروزه در دنیا سوء استفاده هایی نیز از علوم شناختی می شود. بنابراین فقه و اخلاق علوم شناختی موضوعیت پیدا می کند.
فوری ترین و مهم ترین وظیفه حوزه علمیه این است که کار در این عرصه را شروع کنند و برای مطالعه گروهی زیر نظر یک یا چند استاد دانشگاه که زبان بلد اند گروه هایی را تشکیل دهند. زبده گزینی کنند و مصاحبه کنند. طلبه های جوان و با استعداد را آموزش دهند. روی الهیات علوم شناختی کار کنند. چند سال پیش حدود ۴۰ کتاب در حوزه های مختلف الهیات معاصر را به دانشگاه ادیان و مذاهب لیست دادم که خوب است ترجمه شوند.
باید برنامه تحقیقاتی داشته باشیم و کار کنیم. این خلأ الهیات علوم شناختی از دیدگاه اسلامی و نه مسیحی – که مشکل نگاه تثلیثی دارند و ساختار دین شان از ما جداست – را باید هر چه زودتر پر کنیم. یکی از مصادیق بومیسازی علوم شناختی همین است. در کشورهای غربی برای استفاده های جاسوسی، سیاسی، دستکاری در مغز و سوء استفاده های گوناگون از این علوم استفاده می شود. ما فقط جنبه مثبت آن را می بینیم و یک بعدی از این علوم تعریف و ستایش میکنیم.
متوجه نیستیم که خطرهایی نیز دارد. انسان را از خدا دور میکند و اخلاقیات و دینداری را زیر سوال میبرد. این ها را چه باید کرد؟ اگر این ها در ذهن جوانها برود چه باید بکنیم؟ این مسایل از حرف های آن گروه پلید و فاسد و مفسد منافقین و گروهکهای ضد انقلاب بسیار خطرناک تر است. از حرف های گروه فرقان و آرمان مستضعفین و بهایی ها و این ها بسیار خطرناک تر است. چون این حرف ها سبقه علمی دارد. در معتبر ترین دانشگاه های دنیا دارند این ها را درس می دهند.
دلالت های علوم شناختی برای دین را باید در نظر گرفت. چون این ها نظراتی راجع به دین و خدا دارند. لذا امروز الهی دانان مسیحی دارند بر روی نظریه فطرت کار میکنند. البته آن ها واژه فطرت ندارند و این واژه از ابتکارات قرآن کریم و متعلق به اسلام است. آن ها از God Faculty صحبت می کنند. به معنی قوه و نیروی شناخت و گرایش به خدا. همین آقای جاستین بارت استاد آکسفورد و الهی دان مسیحی که در یوتیوب درس ها و ویدیوهای او به زبان انگلیسی موجود است یا پروفسور توماس لاوسون که بنیانگذار علوم شناختی دین (CSR) است و در یوتیوب سخنرانی ها و کلاس های درس او است و برای او بزرگداشت هم گرفته اند.
رئیس انجمن بین المللی علوم شناختی دین است. این ها می گویند در انسان چیزی هست که به زبان لاتین آن را Sensus Divinitatis می نامند. یعنی همان وجدان و قوه الهی و حس و شعور خداگرایی که یک تمایل فطری و ساختاری در انسان است.
بنابراین اگر از من بپرسید علوم شناختی دین چه کمکی به دین میکند میگویم هیچ! اگر دین را رد نکند. همان گونه که میگوید خیر نخواهیم شر مفرست. مشکل و تهدید و شبهه ایجاد می کند. این دیگر کار جامعه شناسان و سیاسیون نیست، کار روانشناسان نیست. فیلسوف دین و الهی دان نیاز دارد. ما این رشته ها را هنوز در دانشگاههای مان تأسیس نکردهایم. تازه دانشگاه ادیان و مذاهب شروع کرده است و فعلاً دوشنبه ها نشستهایی دارند که خیلی خوب است و در سایت دانشگاه ادیان و مذاهب هم خلاصه از آن را می گذارند.
بنابراین فقه باید عمیقاً به این حوزه وارد شود اما این بعد از این است که اولاً اصل این علوم را بشناسیم، بحث های الهیاتی آن شکل بگیرد، تحلیل های فلسفی توسط فیلسوفان بزرگ ما در حوزه و دانشگاه انجام بگیرد، در مرحله بعد باید فقه آن را بررسی کنیم که چه چیزهایی در این حیطه جایز است و چه چیزهایی جایز نیست و حرام است. مانند مسایل شبیه سازی. مثلاً شبیه سازی درمانی، شبیه سازی حیوانی و شبیه سازی انسانی داریم. ما در ایران دو نمونه از آن را انجام داده ایم؛ یعنی درمانی و حیوانی. در واتیکان مشاورهای الهیاتی پاپ در زمینه شبیه سازی انسان صدها کتاب دارند می نویسند و پاپ قبلی در این زمینه فتوا داد. یعنی هم پاپ ژان پل دوم و هم پاپ بندیکت شانزدهم فتوا دادند که شبیهسازی انسانی حرام است و مداخله در کار خداوند است. نشستن به جای خداست. درست است که آن ها فقه و شریعت ندارند اما فتوا می دهند. ما نیز باید همین کار را بکنیم.
اما در ابتدا باید این علوم را به درستی و با همه جنبه های مثبت و منفی آن بشناسیم و معرفی کنیم. سپس برای فقها بیان شود و جلساتی تشکیل شود. این کار حوزویان نیست و در متون حوزه این علوم وجود ندارد. دانشگاهیانی که در این زمینه متخصص اند برای اساتید بزرگ حوزه این ها را تشریح کنند و تبادل نظر کنند. یکی از مصادیق وحدت حوزه و دانشگاه همین موارد است. پروژه مشترک انجام دهند.
در دیدار رهبری با اعضای ستاد توسعه علوم شناختی ایشان می فرمایند انجام پروژه ها و طرح های تحقیق را هم به طلبه ها و حوزوی ها بدهید و هم به دانشگاهیان تا پروژههایی انجام بشود. دوراندیشی ایشان را ببینید. تیم های مشترک متعدد حوزوی و دانشگاهی باید تشکیل شود تا حوزویان در ابتدا تصوری درست و واقع بینانه پیدا کنند و سپس از نظر کتاب و سنت و عقل و اجماع و منابع فقهی این مسایل را بررسی کنند و یجوز و لایجوز تعیین کنند. فقه متأخر است. اول کار نباید و جایش بیاید بعد از این تحقیقات است ولی باید شروع شود.
اخلاق هم همین طور در باب اخلاق هم این ها حرفهایی دارند که خیلی نامربوط است. اما کار جامعه شناس و روانشناس نیست که به این حوزه وارد شود بلکه فیلسوف اخلاق نیاز دارد. یک تخصص و رشته مجزا است که در آن باید نیرو تربیت کرد. لذا این رشته ها امروز در جهان کاملاً بالنده، گسترده و به شکوفایی است و بهرهبرداری های شان را هم می کنند، دستاویزی هم برای ملحدان و بی خدایان جدید شده است. در سایت New Atheism تشریف ببرید ببینید چقدر به علوم شناختی استناد میکنند و از این مقاله ها رفرنس و کد می آورند. بهره برداری های شان برای تصویربرداری های مغزی و بحث های درمانی و غیره هم انجام میدهند. اما در ایران ما تازه در آغاز راه هستیم. حمایتهای رهبری باعث شده چند مرکز به صورت نیم بند شکل بگیرد و بعضی محققین به صورت انگشت شمار در این زمینه کار کنند که باید قدرشان را شناخت. قابل احترام اند و زحمت می کشند ولی تا آن جایی که من اطلاع دارند به جز همین دانشگاه ادیان و مذاهب ذهن شان درگیر جنبهها و سویه های الهیاتی، فلسفی، اخلاقی و دینی این مباحث نیست.
*چه اولویت های پژوهشی ای را ناظر به نیازهای فعلی کشور در این زمینه ها پیشنهاد می کنید؟
اولویتهای پژوهشی ما در همین زمینه هاست. سریعاً باید الهیات علوم شناختی و علوم شناختی دین تدوین و تأسیس شود. باید از امثال بنده که در این حوزه کار کردهایم دعوت کنند اما سراغ مان نمی آیند. ما اگر بخواهیم فقه بخوانیم نزد اساتید این حوزه می رویم و زانوی شاگردی زمین می زنیم. این ها هم علوم جدیدی است که متخصصینی دارد که ریش شان را در این زمینه سفید کرده اند.
شهید مطهری نزد احمد آرام می نشست و از او می خواست تا تئوری های فیزیک را برایش درباره حرکت بگوید. چون می خواست حرکت جوهری ملاصدرا را شرح کند. یا استاد محمدتقی جعفری که شبها به منزل پروفسور حسابی می رفت و از او میپرسید در زمینه زمان و حرکت و ماده و قوه و فعل الان در علم فیزیک چه می گذرد. این عالمان برای ما الگو هستند.
همچنین باید لیستی از کتاب هایی که ترجمه آن ها برای دانشگاه و حوزه مفید است تهیه شود. جلسات مشترک دانشگاهی و حوزوی نیاز است و این که این رشته چه دلالت هایی برای دین در رشته ادیان دارد و در این راستا جزوه های درسی و کتاب های درسی تدوین شود. دانشجویان و طلاب جوان و مستعد را آموزش دهیم تا در این زمینه نیرو تربیت کرده باشیم. ابعاد اقتصاد و روان شناسی و علوم سیاسی و مغز و مطالعات مغزی را هم اصلاً انکار نمی کنیم. این ها به جای خود. از پزشک انتظار نداریم که کار الهی دان را انجام دهد. الهی دان هم نمی تواند کار پزشک را انجام دهد. هرکه را از بهر کاری ساختند.