فقه دانش مناسبی برای روابط بین الادیان نیست / اسلام، ناسخ ادیان دیگر نیست / ارتداد تغییر مذهب نیست توطئه علیه مسلمانان است
ردنا (ادیان نیوز): اگر از جهات کلامی، مبنای ما بر این باشد که تنها راه رستگاری اسلام و تشیع است و مذاهب دیگر هیچ راه رستگاری برایشان نیست و مقهور خداوند است، در این صورت نمیتوان تقریب ادیان و مذاهب درست کرد؛ اما اگر مبانی کلامی را عوض کنیم و بگوییم همانطور که راه رستگاری برای یک مسلمان شیعه وجود دارد، برای مسیحیت و یهودیت و غیرمسلمان و شیعه هم وجود دارد؛ یعنی امکان راه رستگاری را برای هم باز بدانیم، همان راهی که مسیحیت در این اواخر رفت که تنها راه رستگاری را در مسیحیت نبینیم، در این صورت میتوان با ادیان گفتگو و صحبت کرد و تقریب درست کرد.
به مناسبت آغاز سال جدید مسیحی، به واکاوی ظرفیتهای دینی و فقهی اسلام برای روابط بینالادیانی پرداختیم. استاد محمدتقی فاضل میبدی اما معتقد است برای نزدیکی میان ادیان، باید بر اخلاق و اعتقادات تکیه کرد اما فقه، دانش مناسبی برای تقریب نیست. به باور استاد دانشگاه مفید قم، بسیاری از احکام اسلامی، قضیه خارجیه هستند که در دنیای مدرن، جایی برای اجرای آنها نیست. مشروح گفتگوی خواندنی شبکه اجتهاد با این استاد دانشگاه، از نگاه شما میگذرد.
با توجه به فتاوای مشهور فقهی در رابطه با نجاست کفار و بعضاً عدم حرمت دم ایشان، آیا میتوان به روابط بین الادیانی اسلام و سایر ادیان امیدوار بود؟
با این گزارههای فقهی و کلامی که ما داریم، از جهت نظری، روابط بین ادیانی به مشکل برمیخورد. اگر از جهات کلامی، مبنای ما بر این باشد که تنها راه رستگاری اسلام و تشیع است و مذاهب دیگر هیچ راه رستگاری برایشان نیست و مقهور خداوند است، در این صورت نمیتوان تقریب ادیان و مذاهب درست کرد؛ اما اگر مبانی کلامی را عوض کنیم و بگوییم همانطور که راه رستگاری برای یک مسلمان شیعه وجود دارد، برای مسیحیت و یهودیت و غیرمسلمان و شیعه هم وجود دارد؛ یعنی امکان راه رستگاری را برای هم باز بدانیم، همان راهی که مسیحیت در این اواخر رفت که تنها راه رستگاری را در مسیحیت نبینیم، در این صورت میتوان با ادیان گفتگو و صحبت کرد و تقریب درست کرد. در مسائل فقهی هم تا زمانی که معتقد به نجاست غیرمسلمان باشیم و ذبیحه آنها را حلال ندانیم، کنار آمدن با کفار مشکل خواهد بود. چون گفتگوی ادیان، صرف گفتگو نیست و این بحث ها برای عمل است که در مقام عمل در کنار یکدیگر قرار بگیریم؛ و صرف مباحث نظری نیست. لذا اگر در مقام عمل، تقریبی صورت نگیرد، گفتگوی صرف، نتیجهای ندارد.
لذا هم باید در مبانی کلامی و هم در مسائل فقهی باید تجدیدنظر کنیم تا بتوانیم هم از جهت عملی و هم از جهت نظری در کنار سایر ادیان قرار بگیریم و تقریب درست کنیم.
در مسائل فقهی شاید بتوان کاری کرد و بر اساس احکام ظاهری، برخی از مسائل را حل کرد اما مبانی کلامی چگونه قابلتغییر است؟ با توجه به اینکه شریعت اسلام، ناسخ شرایع سابقه است.
بحث نسخ خیلی برای ما روشن نیست. در قرآن هم آمده که پیغمبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله آمده تا همان ادیان ابراهیمی را از تحریف بازبدارد و همه را به دین ابراهیم برگرداند نه اینکه پیغمبر آمده باشد و دین مسیحیت و یهودیت را نسخ کرده باشد و دین تازهای آورده باشد. من بر این باورم که اسلام دین تازهای نیست. بله ممکن است در پارهای از احکام، بهمقتضای زمان برخی از مسائل جدید را آورده باشد ولی آیات قرآن میرساند که دین اسلام دین جدیدی نیست و اسلام شامل همه ادیان ابراهیمی میشود و نسخی در کار نیست. بله تحریفهایی در ادیان ابراهیمی واقعشده بود، ولی بنده اصلاً نسخ را قبول ندارم.
ممکن است حکمی در یهودیت بوده و در اسلام عوضشده باشد ولی این را نسخ نمیگویند. نسخ یک حکم غیر از نسخ یک دین است. بله احکام ممکن است که در اثر اقتضائات زمان، موضوعشان عوض شود و بهتبع، حکم آن نیز عوض شود. الآن هم ممکن است برخی از احکام اسلام مثل لعان و ایلاء و ظهار و رجم اجرا نشود چون موضوع ندارد و این به خاطر اقتضائات زمان است ولی عصاره دین چیز دیگری است که نسخ نمیشود. لذا بنده استصحاب شرایع سابقه را قبول دارم.
اگر یهود در روز عاشورا روزه میگرفتند و پیغمبر ما هم در روز عاشورا روزه گرفتند ولی بعد این حکم نسخ شد یا در قبله که بیتالمقدس بود و این حکم نسخ شد و قبله بهسوی کعبه تحول یافت، این مسائل، نسخ احکام جزئی است نه نسخ یک شریعت.
برفرض که نظریه نسخ شریعت را بپذیریم، اگر نسبت به احکام سکوت کنیم یا بنا را بر این بگذاریم که هر دینی احکامی دارد، به نتیجه نخواهیم رسید.
تعالیم دین سه بخش است. بخشی از آن عقاید است. به نظر من در بخش عقاید در ادیان ابراهیمی اختلافی نیست. بخشی از آن هم اخلاقیات است که باید برخی از افعال را انجام و برخی را ترک کرد. در این بحث هم در بین ادیان ابراهیمی اختلافی نیست؛ یعنی هر چه در دین عیسی و موسی، اخلاقاً قبیح بوده در شریعت اسلام هم قبیح است. بله ممکن است پارهای از احکام تفاوت داشته باشد. مثلاً حجی که ما داریم در مسیحیت یا یهودیت نبوده است. این را نسخ شریعت نمیگویند بلکه نسخ پارهای از احکام است که به خاطر مقتضی زمان، موضوع آنها منتفی شده و لذا حکم آنها نیز منتفی شده است. چون اسلام چند حکم جدید آورده یا چند حکم از شرایع سابقه را نسخ کرده است، نمیتوان گفت ناسخ شرایع سابقه است. تازه این فقط مربوط به مسائل فقهی است اما در مسائل اعتقادی و اخلاقی، در ادیان ابراهیمی، اختلافی نیست و روح همه ادیان یکی است.
اگر شما حکمی در مورد خدا و قیامت در تورات یا انجیل پیدا کردید که پیامبر خدا، خلاف آن را گفته است، به جهت تحریفی است که در کتب آنها صورت گرفته است و الا نسخی صورت نگرفته است بلکه پیغمبر صلیالله علیه و آله، تحریفها را کنار زده است.
با توجه به مطالبی که فرمودید، ارتداد در نظر شما چگونه است؟
بحث ارتداد فرق دارد. قرآن به کسی مرتد میگوید که صبح تا شب مسلمان بوده و شب دوباره برای توطئه علیه مسلمین کافر میشود و چون در پس ارتداد، یک توطئه قوی وجود داشته است لذا فقهای ما بر اساس روایات، مجازات سختی برای او در نظر گرفتهاند؛ اما اگر کسی بر اثر مطالعه به این نتیجه رسید که مسیحیت از یهودیت بهتر است و دین خود را تغییر داد، نمیتوان به او مرتد گفت. مرتدی باید سخت مجازات شود که توطئهای علیه مسلمین انجام دهد.
آیا اهل سنت برای حل مشکلات ارتباط با متدینان به سایر ادیان، فتاوای خود را تغییر دادهاند؟
بنده خیلی از اهل سنت خبر ندارم. در زمان مرحوم آیتالله بروجردی، فتوای تاریخی شلتوت که مذهب جعفری را به رسمیت شناخت، یک کار جهادی بود؛ اما اینکه حاضر باشند ادیان دیگر را به رسمیت بشناسند، بنده اطلاعی ندارم. ولی کتابهایی که اخیراً دانشمندان آنها مینویسند همین حرفها را میزنند که راه رستگاری فقط یک دین نیست.
آیا اساساً فقه، دانش مناسبی برای ارتباطات بین الادیانی به شمار میرود یا آنکه برای این ارتباطات باید بر دانشهایی مانند اخلاق تکیه کرد؟
معتقدم آنچه ادیان را به هم نزدیک میکند اعتقادات و اخلاق بر مبنای عقلانیت است. ما در اسلام گزارههای جاودان زیادی داریم که میتوان آنها را فراگیر کرد. بیشتر هم گزارههای اعتقادی و اخلاقی است که قابل دفاع عقلانی باشد؛ یعنی گزارهای که بتوان از آن دفاع عقلانی کرد را میتوان جاودانه کرد مثل علوم تجربی و ریاضی؛ اما با حجاب که جزء احکام فقهی ماست یا ذبیحه اهل کتاب یا حج، نمیتوان در تمام ادیان به یک توافق رسید. حتی در داخل مذاهب یک دین هم نمیتوان به توافق رسید. در احکام عملی و شریت، نمیتوان توافقی عمل کرد ولی در بحثهای اعتقادی و اخلاقی و کلامی که بحثهای عقلانی است میتوان توافق کرد و فاصلهها را کم نمود.
مهمترین چالشهای فقهی در روابط بین الادیانی را چه اموری میدانید؟
در فقه خیلی نمیتوان توافقی ایجاد کرد. مثلاً مسئله طرح دار الاسلام و دار الکفر یا دار الحرب، باعث توافق نمیشود. من بر این باورم که دنیای امروز، دنیای دار الکفر یا دار الاسلام نیست. بلکه دنیای ملیتهاست. مثلاً یک مسیحی در ایران از همان حقوقی باید برخوردار باشد که یک مسلمان شیعه برخوردار است چون هر دو تابع ملیت ایران است و از طرفی اگر یک مسلمان شیعه عراقی وارد ایران شد، نباید از همه حقوق یک ایرانی ولو مسیحی برخوردار باشد.
در زمان قدیم میگفتند مسلمان در هرجایی که رفت، حقشان برابر است و ملاک دار الاسلام و دار الکفر است ولی الآن یک مسلمان در کشور مسلمان دیگر، حقوقش با شهروندان آن کشور برابر نیست و یک غیرمسلمان در یک کشور اسلامی که مال آن ملیت هست، حقوق شهروندی او برابر با مسلمانهای دیگر است.
این مسائل مربوط به بعد از مرزبندیهاست و تا قبل از این مرزبندیها اینچنین نبوده است.
بله باید دنیا را بر اساس مرزبندیهای امروز نگاه کنید. دولت و ملت دو مفهوم جدید هستند که ما بر اساس آنها زندگی و عمل میکنیم. نمیتوان این مفاهیم را کنار گذاشت و به مرزبندی دار الکفر و دار الاسلام برگشت. مرزبندیهای اعتقادی از بین رفته و امروز، مرزبندیهای جغرافیای و سیاسی شده است.
فرمایشات شما با منطق امروزی سازگار است اما روایات ما که بسیاری از احکام فقهی ما برگرفته از آنهاست، این حرفها را برنمیتابد. نظر شما در مورد روایات چیست؟
نوع روایات ما بر اساس قضایای خارجیه هستند. مثلاً چون شما درباره کنیز و برده روایات زیادی داریم که در دنیای امروز موضوعیت ندارد. یا تعدد زوجات که آیه قرآن و روایت دارد ولی در دنیای امروز موضوعیت ندارد. اینکه بگوییم در روایات ما مسائلی هست که دنیای امروز برخلاف آن است یک مسئله طبیعی است. مثلاً در روایات ما ازدواج با یک دختر نهساله هم تزویج شده است و حالآنکه دنیای امروز تحمل چنین مسئلهای را نمیکند. لذا خیلی از این روایات در زمینه خاص خودش بوده و دنیای امروزه موضوعاً دنیای دیگری است. نمیتوان به دنیای قدیم برگشت و به دنبال احیاء بردهداری باشیم.
آنچه مهم است مسائل اخلاقی و اعتقادی است اما احکام عملی و شرعی ما، در این روزگار خیلی از چیزها موضوعش منتفی است. مثلاً دیگر رجم را اجرا نمیکنید. در دنیا این نوع مجازاتها منتفی شده است.
یعنی میفرمایید احکام مربوط به همان زمان بوده است و در دنیای امروز قابلاجرا نیست؟
همه احکام که نه ولی پارهای از احکام، قابلاجرا نیست. احکام بر دو قسم است. احکام ارزشی و احکام روشی. احکام ارزشی ثابت است ولی احکام روشی عوض میشود. باید هر حکمی را مورد به مورد نگاه کرد که آیا از احکام ارزشی است یا از احکام روشی. مثلاً احکام مربوط به زنان، در فقه ما بهگونهای است که در دنیای امروز ما این احکام قابلتأمل است و قابلطرح نیست. مثلاً اینکه زن در اجتماعات حاضر نشود و در خانهاش بنشیند و امثالذلک در دنیای امروز موضوعیت ندارد.
برخی معتقدند برای ارتباط با غیر شیعیان با سایر ادیان و تقریب یا وحدت بین آنها، باید مسیحیان نسبت به اهل سنت در اولویت قرار گیرند چون تعصبات دینی کمتری دارند. نظر شما در این رابطه چیست؟
بر این باورم که تعصبات دینی در هر دینی زیاد است. چون الآن متأسفانه مباحث اعتقادی جنبه سیاسی نیز پیداکرده است. کلاً آنچه قرآن میفرماید همه مسلمانها باهم برابر و برادرند و به قول مرحوم صدر، قرآن خواسته تعایش ادیان درست کند و مرزبندیهایی که باعث اختلاف و نزاع بشود را بردارد و کلمه سواء درست کند لذا ما هر چه بتوانیم تلاش کنیم که این مرزبندیهایی که باعث تشاجر میشود را از بین ببریم، برای کل بشریت نافع است. برای این مطلب هم، هم علمای ادیان و هم حکام کشورهای اسلامی و غیر اسلامی باید اقدام کنند. اسلام هم به دنبال زندگی راحت و آسایش مردم بوده است. لذا هر چه از دین باعث تشاجر و تخاصم افراد نسبت به یکدیگر باشد، در دین قابلپذیرش نیست.
پایان پیام/م