دنیای امروز بیشتر از هر زمانی به رویکردهای فکری، فرهنگی، جهانی و فرامرزی نیازمند است؛ اتفاقی که عملی شدن آن بر پایه تئوری «امت واحده» و حول کلمه «سواء» نه فقط امکانپذیر است، بلکه آنقدر این پایه و اساس ریشه محکمی در ادیان ابراهیمی دارد که نرسیدن به آن از رسیدنش دشوارتر است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)؛ محمد رضویراد، پژوهشگر مطالعات اسلام و غرب، درباره موضوع «ادیان، حقیقت، خشونت و مدارا» یادداشتی نوشته است که آن را برای انتشار در اختیار این رسانه قرار داد. متن آن را در زیر میخوانید؛
ادیان چهرههای متنوعی از یک حقیقت هستند، اما حقیقت شناور. جوهر ادیان ابراهیمی جوهری واحد و مشترک است. در عین حال هر یک از آنها ویژگیهای خاص خود را دارند. خاستگاه این ویژگیهای خاص از یک سو، زمان و مکان و از دیگر سو، جنس خاص مطالبات انسان مخاطب است.
با این بیان بدون تردید، تشنگان حقیقت اگر به هر یک از نسخههای دست نخورده و حقیقی ادیان مراجعه کنند، میتوانند اصول بنیادین حقیقت را بیابند. صد البته این آرزو زمانی جامه تحقق به تن خواهد کرد که ما به دنبال حقیقت باشیم و نه دینسالاری و از این قبیل گرفتاریها. نزاع، مشکل و حتی درگیری در میان جویندگان حقیقت زمانی آغاز میشود که فرهیختگانی از ادیان بخواهند ادعا کنند که درک لایتغیری از «حقیقت» در دست دارند و دیگران یا از چنان درکی عاجز و یا محکوم به پذیرش «حقیقت لایتغیر» آنان هستند.
عدم مدارای ادیان در برابر هم از همین نقطه اشتباه آغاز میشود و در تاریخ گذشته ادیان، جنگها و درگیریهای متعددی بر سر همین ادعا رقم خورده است. پیروان ادیان به ویژه در عصر و زمانه ما علاوه بر آن مشکل درون ادیانی، باید بیش از پیش مراقب این باشند تا کارگردانان و سناریونویسان تئوری جنگ ادیان بر امواج نقاط اختلافی میان ادیان سوار نشوند و آنها را از همدلیها، همراهیها و همکاریها محروم نسازند.
بیشک کسانی هستند که علیرغم آن که عاشق به اصطلاح چشم و ابروی ادیان نیستند، اما با شعلهور کردن تنور اختلافات بینالادیانی و با استفاده از روشهای مختلف موجودیت همه ادیان را در نقطه «حقیقت لایتغیر» نشانه میروند و به اصطلاح با یک تیر چند نشانه میزنند. آنها به خوبی میدانند که اگر هر یک از ادیان باقی بمانند، به دلیل باور ادیان به «حقیقت»، با تمامیتخواهیها و آرزوهای بیانتهای آنان در قالب «تئوری نسبیت» همراهی نخواهند کرد. اسلام، یهودیت و مسیحیت با توجه به اینکه مشترکات بسیار زیادی دارند، اگر مشترکاتشان از سوی این و آن نشانه نرود، میتوانند در طراحی همزیستی مسالمتآمیز جهانی بسیار موفق عمل کنند. به همین دلیل امروز هدف اندیشههای شوم «تفرقه بینداز و حکومت کن» است.
ادیان الهی سِر و سودای مشترکی دارند و به قول حافظ «همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست/ همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت».
پیروان ادیان ابراهیمی ظرفیت بسیار والایی برای تأثیرگذاری به شمار میروند و اگر این ظرفیت تبدیل به فرصت شود، میتواند در سطح جهانی به خوبی عمل کند و تأثیرگذار باشد. دنیای امروز بیشتر از هر زمانی به رویکردهای فکری و فرهنگی، جهانی و فرامرزی نیازمند است؛ اتفاقی که عملی شدن آن بر پایه تئوری «امت واحده» و حول کلمه «سواء» نه فقط امکانپذیر است، بلکه آنقدر این پایه و اساس ریشه محکم در ادیان ابراهیمی دارد که نرسیدن به آن از رسیدنش دشوارتر به نظر میرسد. کافی است نفسانیتها، مطلقاندیشیها و سوءظنهای بیپایه را چاره کرد، آنگاه راه هموار میشود.
ما باید به این نقطه برسیم و باور کنیم که «یک گوهر بودیم همچون آفتاب/ بی گره بودیم و صافی همچو آب». مهاتما گاندی به این حقیقت رسیده بود و میگفت؛ من بر آن هستم که در دنیا جز یک دین وجود ندارد، دین درخت تنومندی است که شاخههای بسیار دارد. همان گونه که شاخهها از منبع واحدی ارتزاق میکنند، ادیان نیز از چشمه واحدی نشئت میگیرند. وی در گفتوگوی خود با پیر سرزوال میگفت که من با کسانی که معتقدند خدا عشق است، همعقیده هستم. گاندی عشق به حقیقت را بهترین عامل رواداری میدانست و علیالظاهر در پرتو همین باور، از افق فکری و شخصیتی تولستوی بهره گرفت.
تولستوی میگفت عدم خشونت چیزی نیست جز تعلیم عشق راستینی که با تفاسیر دروغین دستخوش تحریف نشده باشد. این موضوع سخنی همداستان با اندیشه ابن عربی است. آنگاه که میگوید؛ «أدین بدین الحبّ إنّی توجّهتُ/ رکائبه فالحبّ دینی و إیمانی» و همنوای با مولانا جلالالدین رومی است؛ «علت عاشق ز علتها جداست/ عشق اصطرلاب اسرار خداست».
رودلف اُتو، فیلسوف حوزه الهیات، نیز به این حقیقت باور دارد که همه ادیان دارای هسته مرکزی مشترکی هستند، گر چه در شرایط متفاوتی که انسانها از آن برخوردار بودهاند، به گونههای متعددی جلوه کرده است و در پرتو تأملات عقلانی به روند رو به رشد خود ادامه داده است. البته اُتو نیز چون همه کسانی که به وحدت ادیان معتقد هستند، یک دین را برای خود برگزید، اما این گزینش هرگز به معنی مردود شمردن دیگر ادیان نیست.
ابن عربی نیز به گوهر و جوهر واحد ادیان معتقد بود و میگفت دین و وحی حقایق بیصورتی بودهاند که در مراحل بعدی لباس تعیّن و صورت به تن کردهاند. ابن عربی نیز چون اُتو علیرغم قائل بودن به وحدت جوهری ادیان، دین خاصی را از میان ادیان برگزید و تا اینجای کار کاملاً طبیعی است، اما اینکه چگونه مدعی شد که آنچه او برگزیده است بهترین و حتی ناسخ دیگر ادیان است جای تأمل دارد. گوته مشترکات انکارناپذیری را در میان ادیان مشاهده کرد و در جایی گفت؛ اگر معنی اسلام، سپردن کارها به دست خداوند و تسلیم در برابر اراده او است، ما همه مسلمان هستیم و مسلمان نیز میمیریم. گرچه یکسال پیش از مرگش خود را خوش دین مینامید.
حافظ اُفق اندیشه خود را در یک بیت که شاهبیت رواداری در عالم شعر و ادب است بیان کرده است که «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرفست/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا» رواداری را حافظ در مدرسه خداوندی آموخت که به تعبیر وی خوش عطابخش و خطاپوش است. «پیر دردی کش ما گرچه ندارد زر و زور/ خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد» و برای آن که موضع خود را درباره خشونت و جنگ و صلح بیان کند، گفت: «یک حرف صوفیانه بگویم اجازتست/ ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری». کافی است تا جامعه نخبگانی ادیان ابراهیمی بتوانند هنر شنیدن را در خود تقویت کنند تا دیگران را آن گونه که هستند ببینند، و نه لزوماً آن گونه که آنها را در ذهن خود نقاشی کردهاند. به امید همدلیهای بیشتر در سطح جهانی.