به باور جان لسلی مکی، وجود شر در عالم نمیتواند با وجود آفرینندهای حکیم و توانا، منطبق باشد به همین جهت وی بر دینداران خُرده وارد میکرد.
ردنا (ادیان نیوز) – جان لسلی مکی (۱۹۱۷. ۱۹۸۱) فیلسوف استرالیایی بود که به اخلاق و فلسفه دین میاندیشید. وی را یک شکگرای اخلاقی نامیدهاند. او معتقد بود که هیچ ارزش عینی در عالم وجود ندارد. به اعتقاد او، اخلاقیات و اموری ازایندست، همگی باید اختراع شوند بهجای آنکه کشف گردند. وی با رویکرد شکگرایانهای که داشت، به مسئله شر نیز توجه کرده بود. به باور او، وجود شر در عالم نمیتواند با وجود آفرینندهای حکیم و توانا، منطبق باشد. وی به همین جهت بود که بر دینداران خُرده وارد میکرد.
جی.ال. مکی یکی از عمدهترین تأملات خود را به مسئله شر معطوف داشت. وی پذیرش شرور در عالم را نافی وجود خدایی قادر میدانست. او مسئله شر را در مقابل دیندارانی مطرح میکرد که معتقد به عقلانیت در عرصه دین بودند.
مکی معتقد بود که باورهای دینی نه تنها پشتوانه عقلی ندارند، بلکه یقیناً نامعقول هستند و مجموعه اعتقادات خداباورانه دینی، مجموعهای ناسازگار را تشکیل میدهد؛ چرا که التزام به وجود خدایی قادر و توانا، هرگز با پذیرش مسئله شر همخوانی ندارد.
جی.ال. مکی مقاله مفصلی نوشت با عنوان “شر و قدرت مطلق”. وی در آن متن اینگونه ادعا کرد که: مسئله شر علاوه بر اینکه نشان میدهد باورهای دینی فاقد تکیهگاهی عقلانی است، آشکار میکند که آنها مسلماً غیر عقلانیاند. به این معنا که بعضی از اجزای این نظریه عمده کلامی با اجزای دیگرش ناسازگاری دارد. ناسازگاری اجزا نیز چنان نیست که متأله بتواند به آنها همچون یک کل معتقد باشد، مگر اینکه از عقل فاصله بیشتری بگیرد. در این شرایط او نه تنها باید به اموری اعتقاد بورزد که قابل اثبات نیستند، بلکه باید به اموری نیز اعتقاد بورزد که ناقض دیگر باورهای او هستند.
جان لسلی مکی اما در صورتبندی مسئله شر و تناقض آن با وجود خدای قادر و توانا، بر این باور بود که بین قضایای ذیل تناقض وجود دارد:
خداوند قادر مطلق است
خداوند خیر محض است.
شر وجود دارد.
جی. مکی این سه قضیه را متناقض میدانست و میگفت چنانچه دو قضیه از این قضایا صادق باشد، به ناچار سومی کاذب خواهد بود. حال آنکه خداشناس و خداباور باید به هر سه قضیه اعتقاد داشته باشد، یعنی خداشناس نمیتواند وجود شرور در این عالم را انکار کند؛ چرا که حداقل به وجود گناه در اطراف خود واقف است و گناه را یک شر اخلاقی میداند. از سویی باید به خیر بودن و قادر مطلق بودن خدا اعتقاد داشته باشد. پس فرد خدا باور در اعتقادات خود دچار تناقض شده است.
جان لسلی مکی سپس برای صورتبندی دقیقتر از این مدعای خود، اذعان میکند که این سه قضیه پیشگفته، بهخودیخود متناقض نیستند، بلکه برای نمایاندن تناقض نهفته در آنها نیازمند پارهای مقدمات یا قواعد شبهمنطقی هستیم که واژههای “خیر وشر” و “قادر مطلق” را به یکدیگر مرتبط کند. این قواعد شبه منطقی یا قضایای الحاقی به نظر مکی عبارتند از:
خیر نقطه مقابل شر است، به گونهای که فرد خیر خواه تا آنجا که بتواند شر را از میان بر میدارد.
تواناییهای قادر مطلق هیچ حد و مرزی ندارد.
موجودی که عالم مطلق است، میداند که چگونه شر را از میان بردارد.
شر ضرورت منطقی ندارد.
این گزارهها معنای دقیقتری از اصطلاحاتی که مکی بر میگزیند را به تصویر میکشد.
جان لسلی مکی در انتقادهایی که بر دینداران دارد، انسانمحوری را مبنای نقدهای خود قرار میدهد. او معتقد است که آنچه به انسان آسیب میرساند شر محسوب میشود. با این مبناست که برخی از امور، شر تلقی میشوند؛ زیرا وقتی انسان اصالت مییابد، اموری که به او آسیب میرسانند، مصادیق شر محسوب میشوند. جی آل مکی نیز با محوریت انسان، بسیاری از امور را شر میداند.
به باور جان لسلی مکی هر چیز به نظر انسان شر باشد با قدرت نا محدود الهی متناقض است. از این رو اگر انسان توجیه مناسبی برای آن نداشته باشد، باید از اعتقاد به خدا دست بر دارد و در حقیقت، راه اثبات علمی و برهانی خدا و صفات او بسته میشود.
انتقاد به برخی راهحلهای ناکارآمد
جان لسلی مکی با ترسیم تناقضی که میان مسئله شر و وجود خدای قادر وجود دارد، برخی از راهحلهایی را که دینداران به این تناقض دادهاند نیز پیش میکشد و آنرا مورد نقد قرار میدهد.پ
به عقیده او بهترین دفاع موجود از باورهای خداشناسان “دفاع مبتنی بر اختیار ” است. طبق این دفاع، عنوان شده است که شر لازمه اختیار انسان است. با این راه حل شر دیگر مربوط به خدا نیست، بلکه متعلق به انسانهاست. با این ایده، همه شرور مستند به انسان و اراده انسان میشود و ذات الهی از هرگونه نقصی مبرا میگردد.
جان لسلی مکی اما این پاسخ را بر نمیتابد و عنوان میکند که: سؤالی که اینجا مطرح میشود این است که چرا خدا به انسان اختیار داد تا او مرتکب شر شود؟ مکی میگوید خداوند میتوانست انسان را بهگونهای بیافریند که در گزینشهای خود همواره خیر را برگزیند. اگر منطقاً محال نیست که انسانها یک یا چند بار مختارانه خیر را برگزینند، این امر هم محالی نیست که انسانها همواره به اختیار خویش خیر را برگزینند.
جان لسلی مکی اینگونه عنوان میکند که: چه اشکالی دارد همه چیز خیر باشد؟ البته در این صورت ما متوجه خیر نمیشویم و واژه خیر را نمیسازیم زیرا انسانها در صورتی متوجه اوصاف میشوند و برایشان نام وضع میکنند که آن اوصاف دارای اضداد واقعی باشند. اما این مسئله میگوید هر واژهای باید متضادی داشته باشد. این اصل راجع به زبان و نحوه تفکر ماست و یک اصل هستی شناختی نیست، تا با مشکل عمدهای روبهرو شویم. بنابراین قاعدهای که میگوید خیر نمیتواند بدون شر وجود داشته باشد بیانگر ضرورت منطقی که خدا باید از آن تبعیت کند نیست. بلکه میتوان گفت خدا میتوانست همه چیز را بیافریند؛ هر چند ما متوجه نمیشدیم که او چه کرده است.
جان لسلی مکی با این بیان، معتقد است که نباید میان ساحَت زبان و ساحتهای هستیشناسی، خلط مبحثی صورت گیرد. مکی، وجود خیر و شر با این تصویر را که اگر خیری وجود دارد، لاجرم میباید شری نیز موجود باشد، مربوط به ساحت زبان میداند و در عالم هستی، این تقارن را باور ندارد. مکی در پاسخ به اینگونه رویکردها میگوید که حتی اگر باور کنیم که این تقابل میان خیر و شر در عالم هستی انکارناپذیر باشد و با وجود هر خیری، وجود شر نیز اجتنابناپذیر است، اما این شر میباید به اندازهای اندک صورت پذیرد. صرفاً تا آن مقداری این شر وجود داشته باشد که وجود خیر درک شود. مکی اما اذعان میکند که حتی خداپرستان هم این مطلب را نمیپذیرند که وجود شر در این عالم اندک است. به باور وی، شر وجود عالم را فراگرفته است و اینگونه نیست که شر اندکی وجود داشته باشد صرفاً برای فهم امور خیر.
یکی دیگر از راهحلهایی که مکی از طرف متألهان مطرح میکند و به آن پاسخ میگوید این است که شر بهواسطه خیر ضروری میگردد. یعنی این دو به یکدیگر وابستهاند و وجود یکی، ضرورت وجود دیگری را ایجاب میکند.
به عقیده جان لسلی مکی این راه حل اشکالاتی جدی را بر قدرت خداوند وارد میکند؛ زیرا بنابر قانون علیت، نمیتوان بدون واسطهای معین به هدفی مشخص دست یافت؛ اگر خداوند مجبور باشد شر را بهعنوان واسطهای برای خیر بیافریند، دستکم باید تابع بعضی قوانین علّی باشد. این مسئله با قدرت مطلق خداوند ناسازگار است و به طور مخفی یکی از قضایای مقوّم که عبارت است از “خداوند قادر مطلق است” را رد میکند.
دیدگاه جان لسلی مکی قابل نقد است. در این متن فقط به گزارشی از رأی او بسنده شده است.