حسین حجتپناه استاد دانشگاه گفت: آخرالزمان برای آمریکاییها بعد فرهنگی دارد و این ویژگی در ذات مردم این سرزمین ریشه دارد. مهاجرانی که به دنبال تمدن موعود به آمریکا آمدند هالیوود را به عنوان تصویرگر یک رؤیا نگاه میکنند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حسین حجتپناه، جامعهشناس و استاد دانشگاه، در گفتوگو با ایکنا، درباره نگاه سینمای جهان به موضوعات آخرالزمانی در سینما اظهار کرد: در جامعهشناسی مفهومی به عنوان «ناجامعه» داریم. این عنوان ناظر بر جوامعی است که متکثرند. در این جامعه نمیتوان به آسانی از یک بخش خاص سخن گفت و در مقابل جوامعی نیز موضوعات محوری دارند. آمریکا چنین جامعهای است. البته ایالات متحده طی سدههای گذشته به شدت مهاجرپذیر بوده، ولی نمیتوان کتمان کرد که این کشور به شدت آخرالزمانی است.
وی افزود: آخرالزمان برای آمریکاییها بعد فرهنگی دارد. این ویژگی در ذات مردم این سرزمین نهفته است، سرزمینی که از مهاجران سراسر دنیا شکل گرفته است. در حقیقت مردمی که از کشورهای مختلف به آمریکا مهاجرت کردند، هدفشان رسیدن به سرزمین موعود بود تا در آنجا به تمامی آمالشان دست یابند. ویل دورانت در کتاب «تاریخ تمدن» در بخش اسپینوزا مینویسد که یهودیان هزینه سفر کریستف کلمب را به آمریکا دادند، زیرا قوم یهود سرزمینی نداشتند و میخواستند سرزمین موعود خود را بیابند. وقتی به هالیوود به عنوان محلی برای قدرتنمایی یهودیان نگاه میکنیم، رویکرد آخرالزمانی این سینما را درمییابیم. به همین جهت از ابتدای تأسیس هالیوود این رویکرد در آن وجود دارد.
این استاد دانشگاه به ساخت آثار فرازمینی در هالیوود اشاره کرد و گفت: بخش مهمی از تولیدات سینمای غرب را آثاری دربرمیگیرد که در آن موجوداتی از کرات دیگر به زمین حمله میکنند. این رویکرد دقیقاً از همان باور آخرالزمانی نشئت میگیرد. جالب است که در اکثر این فیلمها سرزمینی که مورد حمله قرار میگیرد آمریکاست، حتی در معدود آثاری که آمریکا مورد هجمه نیست یک قهرمان آمریکایی است که دنیا را نجات میدهد. این اتفاق مختص هنر نیست، بلکه در سیاست هم چنین اتفاقی رخ میدهد، به ویژه بعد از ۱۱ سپتامبر تفکرات آخرالزمانی شکلی جدیتر به خود گرفت.
حجتپناه تأکید کرد: در آخرالزمان هالیوودی جنگ منجی با دجال پیش میآید. بر مبنای باور اوانجلیستها (مسیحیان صهیونیست که در یک دهه اخیر در ارکان قدرت آمریکا نفوذ داشتهاند) دجال همان ضد مسیح است. این نگرش در تمامی فیلمهای آمریکایی وجود دارد. مثلاً اگر به نظرات جرج بوش یا کالین پاول (وزیر پیشین امور خارجه آمریکا) در ایام ۱۱ سپتامبر دقت کنید در تمامی واژههای آنها باورهای آخرالزمانی مشاهده میشود. برای مثال بوش از جنگی که در افغانستان و عراق راه انداخت به عنوان جنگ صلیبی نام میبرد. او معتقد است که مسیحیان باید به جنگ بپردازند تا سرزمین موعود را به دست آورند. این تفکرات در دوره ترامپ که بسیاری او را فردی اقتصادی میدانند نیز دیده میشود. وی در شعارهای انتخاباتیاش بیش از اینکه شعار اقتصادی سر دهد شعارهای مذهبی داشت. انتقال پایتخت اسرائیل از تلآویو به اورشلیم یکی از شعارهای او بود.
وی ادامه داد: والتر بنیامین، فیلسوف آلمانی، تعبیری به نام عروسک و کوتوله دارد. او میگوید که عروسکی در حال بازی است، اما در داخل عروسک کوتولهای وجود دارد که دستان عروسک را حرکت میدهد. از نظر او عروسکی که در ظاهر بازی میکند اقتصاد است و آنچه در داخل عروسک پنهان شده، مسائل مذهبی و الهیات است. بنیامین معتقد است که آنچه باعث تحرک میشود، بینش هستیشناسانهای است که در دنیا وجود دارد. این اعتقاد در هالیوود به اشکال گوناگون ترسیم شده، زیرا در ظاهر هالیوود در پی درآمدزایی اقتصادی است، اما در باطن نگرشهای مسیحی ـ صهیونیستی تبلیغ میشود.
این جامعهشناس درباره موانعی که باعث شده سینمای ایران در عرصه آخرالزمان منفعل عمل کند، گفت: در ایران از موعود و منجی بسیار سخن گفتهایم، اما در حوزه تئوری و در حوزه عملی اتفاقی رخ نداده است. در آمریکا اگر فیلمهای آخرالزمانی ساخته میشود، دلیلش مساعدتهایی است که از جانب مراکز نظری صورت میگیرد، اما این اتفاق در ایران نه تنها رخ نداده، بلکه مراکز دینی هم روی این تولیدات حساسیت دارند. این اتفاق در حوزههایی چون اقتصاد و فرهنگ هم قابل تشخیص است.
نظریهپردازی، اولین قدم برای رسیدن به سینمای آخرالزمانی
این استاد دانشگاه ادامه داد: اگر بخواهیم در مسیر تولید آثار موعودگرایانه وارد شویم، در ابتدا باید مبانی نظری و متدولوژی آغاز کنیم تا به تولید نزدیک شویم. البته منظورم این نیست که هیچ اثری در این حوزه تولید نشده، زیرا فیلمسازانی نظیر ابراهیم حاتمیکیا در برخی آثارشان به این معنا اشاره کردهاند. برای مثال در فیلم «بوی پیراهن یوسف» تا حدی به انتظار توجه میشود. به ویژه همکاری مجید انتظامی با ابراهیم حاتمیکیا انتقال پیام را عینیتر کرده، زیرا جنس آهنگسازی انتظامی در راستای پیام فیلم است.
وی تصریح کرد: نقش سختافزار در این شرایط انفعالی چندان پررنگ نیست، بلکه همان کمبودهای نظری است که نقش اول را بازی میکند، زیرا فیلم سینمایی «ملک سلیمان» اثری فاخر بود که میخواست به آخرالزمان بپردازد، اما به دلیل ضعف نظری این هدف محقق نشد.
حجتپناه در پایان تأکید کرد: سینمای ایران فاقد تفکر است و نبود اندیشه نظری در موضوعات آخرالزمانی بیشتر دیده میشود. در تفکر شیعی موعود فرستاده خداست، اما در تفکر هالیوود موعود محصول یک نظم کیهانی است. پس آنچه در آثار هالیوود میبینیم به هیچ وجه منطبق بر واقعیت نیست.