خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

اباصلت هروى از نگاه شیعه و اهل‌سنت

به مناسبت 17 شوال؛ سالروز وفات اباصلت

درباره جایگاه روایى اباصلت هروى سخنان و دیدگاههاى مختلف و پراکنده‌اى مطرح شده است. گروهى اباصلت را صدوق، ثقه، حافظ و صحیح الحدیث معرفى کرده‌اند، در حالى که برخى او را ضعیف،دروغگو و جاعل حدیث دانسته‌اند. فقدان پژوهشى جامع درباره اباصلت، قضاوت درباره وى را براى عوام و خواص در هاله‌اى از ابهام فرو برده و موجب بعضى از اظهار نظرهاى نادرست شده است.

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، ۱۷ شوال سالروز درگذشت اباصلت هروی، از خواص شیعیان و از اصحاب حضرت امام رضا(ع) است.

این نوشتار به قلم حجت الاسلام محمد محسن طبسی با اعتماد برمنابع معتبر رجالى وحدیثى فریقین و بررسى احادیث اباصلت در کتب اربعه و صحاح شش‌گانه، به تبیین جایگاه روایى وى نزد امامیه واهل سنت از حیث وثاقت و عدم آن، پرداخته است. در مجموع، اباصلت هروى و روایات وى صحیح الحدیث ارزیابی می‌شود. اما اهل سنت سه دیدگاه متفاوت راجع به جایگاه روایى و روایات اباصلت دارند. از منظر وثاقت وجایگاه روایى اباصلت، دو گروه از آنان که قدماى اهل سنت را نیز شامل می‌شود، اباصلت را تأیید و تجلیل کرده‌اند. ولى گروه سوم با ضعیف دانستن روایات و جایگاه روایى، اباصلت رابه شدت تضعیف کرده‌اند.

نام و نسب: احمدبن سیار مَرْوَزى شافعى در «تاریخ مرو» می‌نویسد:

عبدالسلام بن صالح بن سلیمان بن أیوب بن مَیسره، أبوالصلت الهروی مولى عبدالرحمن بن سَمُره القُرَشی.[۱]

ظاهراً جد اول ویا دوم اباصلت، در هرات می‌زیسته و در فتوحات، اسیر و به حجاز برده شده و به عنوان غلام و بَرده در اختیار عبدالرحمن بن سَمره قرار گرفته است. به همین دلیل است که مورخان اباصلت را از موالیان عبدالرحمن بن سمره دانسته‌اند.[۲] از این رو شاید بتوان اصل و ریشه اباصلت را در هرات دانست. لذا او را «هَرَوى» می‌نامند.

معروف ترین لقب وى «هَرَوى» است که تمامى فریقین به آن اشاره کرده‌اند.[۳]

القاب دیگر وى عبارت‌اند از: «قُرشى»[۴] «عَبْشمى»[۵] «نیشابورى»[۶] «بصرى»[۷] و«خراسانى».[۸]

«اباصلت»[۹] کنیه‌اى است که فریقین عبد السلام بن صالح رابه آن متصف کرده‌اند و فقط شیخ طوسى در رجال خود، علاوه بر کنیه مذکور، «اباعبدالله»[۱۰] را نیز به‌عنوان کنیه عبدالسلام بن صالح، ذکر می‌کند.

ولادت و وفات

اباصلت در مدینه به‌دنیا آمد[۱۱]، اما سال دقیق ولادت وى معلوم نیست. از این رو برخى از معاصران ولادت اباصلت را قبل از حدود نیمه دوم قرن دوم هجرى قمرى تخمین زده‌اند.[۱۲] وى روز چهارشنبه، ۱۴ شوال سال ۲۳۶ هجرى قمرى از دنیا رفت.[۱۳]

درباره مدفن وى، فقط سخن شیخ عباس قمى است که دو منطقه را به عنوان آرامگاه اباصلت گزارش می‌کند. ایشان می‌گوید: آرامگاه اباصلت، بیرون مشهد، در جنوب طرق واقع شده است. همچنین در قم و در محله‌اى به‌نام دروازه رى، قبرى هست که به اباصلت نسبت می‌دهند[۱۴].

جایگاه روایى اباصلت

درباره اینکه خانواده و نسب وى از اهل علم بوده‌اند یا خیر، مطلبى گزارش نشده است، تنها نکته‌اى که در این باره گزارش شده است، محمد پسر اباصلت هروى است که نامش در زمره راویان قرن چهارم هجرى ثبت شده است.[۱۵] اما درباره وى باید گفت: اباصلت از تابع تابعین محسوب می‌شود[۱۶] ولى نسبت به طبقه روایى او تصریحى وارد نشده است. سبط ابن جوزى حنفى امام رضا را از طبقه هشتم[۱۷] وابن حجرعسقلانى شافعى امام رضا را از طبقه دهم[۱۸] دانسته‌اند و با توجه به ملازم امام رضا  بودن اباصلت، مى‌توان او را از طبقه هشتم یا دهم به شمار آورد.

آیا اباصلت خادم امام رضا است؟

اباصلت هروى نزد بیشتر اهل سنت، خادم امام رضا معرفى شده است[۱۹].افرادى همچون مِزى شافعى[۲۰]، ذهبى سلفى[۲۱]، جَزَرى شافعى[۲۲] و ابن حجر عسقلانى شافعى [۲۳]به این مهم تصریح دارند. اما از علماى امامیه کسی به جز مقدس اردبیلى[۲۴]، اباصلت را خادم امام رضا ندانسته است و شخصى به نام یاسر [۲۵]و نادر[۲۶] را خادم آن حضرت معرفى کرده‌اند.

نقد و بررسى

در اینکه کدام یک از افراد یاد شده خادم امام رضا هستند، اختلاف وجود دارد. اما آنچه شاید بتوان درباره اباصلت به عنوان احتمال بیان کرد، این است که تمامى این افراد به نوعى خادم امام رضا بوده‌اند، اما چون جنبه علمى و حدیثى اباصلت بر خادم بودن وى غلبه داشته است، از این رو اکثر علماى امامیه واژه خادم را درباره اباصلت به کار نبرده‌اند.

آیا اباصلت از اصحاب امام جواد است؟

اکثر قریب به اتفاق علماى امامیه، وى را از اصحاب امام رضا دانسته‌اند.[۲۷] از معاصران، فقط شیخ على نمازى شاهرودى، با اینکه در کتب خود تصریح می‌کند که اباصلت از اصحاب امام رضا است،[۲۸] ولى در بعضى دیگر از آثار خود، اباصلت را از اصحاب امام رضا و امام جواد برمى شمارد.[۲۹] گفتنى است از علماى امامیه، فقط احمدبن محمد برقى است که در کتاب «طبقات» خود، در قسمت اصحاب امام رضا ، نامى از اباصلت نمى آورد.[۳۰]

نقد و بررسى

ظاهر روایات نقل شده توسط اباصلت از امام رضا وتصریح اکثر علماى امامیه، ثابت می‌کند، وی صحابی امام رضا بوده است. ولى دلیل متقنى که دلالت بر همراهى و صدق صحابى بودن اباصلت با امام جواد داشته باشد، وجود ندارد.

در اینکه اباصلت، امام جواد را ملاقات کرده جاى شک و شبهه نیست، چرا که در زمان امام رضا و زمانى که آن حضرت در بستر شهادت بودند، امام جواد از مدینه به طوس آمده و گفت‌گویى میان امام جواد و اباصلت رخ داده است.[۳۱] اما چون این جریان در زمان حیات امام رضا بوده و ملاقات و همراهى اباصلت با امام جواد زیاد نبوده، نمى‌توان از این جریان برداشت کرد که اباصلت از اصحاب امام جواد است.

بعد از شهادت امام رضا ، دو ملاقات بین امام جواد و اباصلت گزارش شده است.[۳۲] اول اینکه اباصلت، بعد از شهادت امام رضا همراه امام جواد بر پیکر پاک امام رضا نماز خواندند و همچنین وقتى اباصلت به دستور مأمون زندانى شد، با معجزه امام جواد و حضور آن حضرت در زندان، اباصلت از زندان رهایى یافت.[۳۳]

آیا تنها با تکیه بر این دو جریان می‌توان اباصلت را از اصحاب امام جواد دانست؟! به هر حال، شاید این سه جریان تاریخى، نزد شیخ على نمازى شاهرودى براى اثبات این مدعا که اباصلت از اصحاب امام جواد باشد، کافى بوده است.

راویان و روایات اباصلت

اباصلت، احادیث بسیارى از امام رضا نقل کرده است[۳۴] که از علماى امامیه، بیشتر آنها را شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا ، الأمالى و خصال نقل کرده است.

همچنین افرادى مثل اسحاق بن محمد، حمدان بن سلیمان در کتب اربعه، از اباصلت حدیث نقل کرده‌اند که به آنها اشاره خواهد شد. البته شیخ طوسى، فقط نام «بَکر بن صالح» را به عنوان «مَنْ روى عن اباصلت» ذکر می‌کند.[۳۵]

خطیب بغدادى شافعى و مِزّى شافعى می‌گویند: اباصلت در جست‌جوى حدیث به بصره، کوفه، حجاز و یمن سفر کرد.[۳۶]

طبق نقل مزى شافعى،اباصلت از ۲۹ نفر حدیث نقل کرده است که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از: «امام رضا ، سفیان بن عُینیه، شریک بن عبدالله نخعى، عبدالله بن نُمیر، عبدالرزاق بن همّام و مالک بن انس.»[۳۷]

ذهبى سلفى به نقل از اباصلت می‌گوید: «من از دوران کودکى، به مدت سى سال نزد سفیان بن عُینیه رفت و آمد داشتم و از وى سؤالات خود را می‌پرسیدم.»[۳۸]

همچنین طبق نقل مِزّى شافعى بیش از ۴۳ نفر از اباصلت نقل حدیث کرده‌اند که مهم‌ترین آنان عبارت‌اند از: ابوبکر احمدبن ابى خَیثَمه، احمدبن سیار مَروَزى، سهل بن ابى سهل، عبدالله بن احمد بن حنبل، عبدالله بن محمد بن شیرویه، محمد بن اسماعیل احْمَسى، محمدبن رافع نیشابوری.[۳۹] از این رو ابویعلى قزوینى می‌گوید: «ابوالصلت مشهورٌ، روى عنه الکبار.»[۴۰]

روایات اباصلت در کتب اربعه

آنچه در اینجا مدنظر است میزان روایات اباصلت و انعکاس آن در کتب اربعه است که به تفصیل خواهد آمد:

مجموعاً شش روایت، از اباصلت در کتب اربعه وجود دارد.

۱. کتاب الصلاه، ابواب الزیادات، باب ما یجوز الصلاه فیه من اللباس و المکان وما لایجوز. [۴۱]

۲. کتاب الصلاه، باب الصلاه فى الکعبه وفوقها.[۴۲]

۳. باب الایمان و النذور و الکفارات.[۴۳]

۴. کتاب الصیام، باب الکفاره فى إعتماد افطار یوم من شهر رمضان.[۴۴]

۵. کتاب الصیام، باب کفاره من أفطر یوماً من شهر رمضان.[۴۵]

۶. باب ثواب زیاره النبى و الائمه صلوات الله علیهم اجمعین.[۴۶]

روایات اباصلت در صحاح شش‌گانه

با توجه به شمار فراوان راویانى که اباصلت از آنان روایت کرده و راویانى که از اباصلت نقل حدیث کرده‌اند و همچنین جایگاه و اعتبار ویژه آنها نزد اهل سنت، جاى بسى تعجب و شگفتى است که فقط یک روایت در صحاح از عبدالسلام بن صالح آمده است. این روایت نیز مورد بى‌مهرى متعصبان قرار گرفته تا جایی که اتهام دروغگویى و جعل حدیث به اباصلت روا داشته و صحت این کتب را نیز زیر سؤال برده‌اند!

در کتب صحاح شش‌گانه، فقط ابن‌ماجه، در «سُنَن» خود، حدیث سلسله الذهب با دلالت ایمان (الایمان معرفه بالقلب واقرار باللسان وعمل بالارکان) را با دو طریق از اباصلت نقل می‌کند.[۴۷]

* اباصلت و نشر احادیث فضایل امیرمؤمنان

یکى از نقاط برجسته شخصیت اباصلت هروى، نقل فضایل امیر مؤمنان به ویژه حدیث «أنا مدینه العلم»از زبان محدثان بنام اهل سنت است. برخى از گزارشهاى تاریخى حاکى از این نکته است که وى با روشهاى گوناگون سعى در نقل و نشر احادیث فضایل از طریق بزرگان اهل سنت داشته است. در نقلى چنین وارد شده است: «کان ابو الصلت رجلاً موسراً یطلب هذه الاحادیث و یکرم المشایخ و کانوا یحدثونه بها.»[۴۸]

به عنوان نمونه، اباصلت حدیث «أنا مدینه العلم» را از طریق ابومعاویه و عبد الرزاق صنعانى نقل می‌کرد. قاسم بن عبد الرحمن می‌گوید: «حدثنا ابو الصلت الهروى قال حدثنا ابو معاویه عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال، قال رسول الله: أنا مدینه العلم و على بابها، فمن أراد العلم فلیأت بابه.[۴۹] از یحیى بن معین درباره این حدیث سؤال شد و او در پاسخ گفت: «صحیح».[۵۰] یحیى بن معین در مقاطع بسیارى با دفاع از اباصلت هروى و روایات وى، این سنخ روایات را تصحیح می‌کرد.[۵۱]

اباصلت راوى حدیث سلسل‍ه الذهب

روایات نسبتاًزیادى از اباصلت در کتب و جوامع حدیثى اهل سنت (غیر از صحاح شش‌گانه) وجود دارد که مهم‌ترین آنها نقل حدیث سلسله الذهب امام رضا در نیشابور است.

حدیث «کلمه لا إله إلا حصْنی فمن قالها دَخَلَ حِصْنی و من دَخَلَ حِصْنی أمِنَ مِنْ عذابی» به حدیث «حِصْن» شهرت یافته است. یکى ازراویان اصلى و مهم این روایت، اباصلت هروى است که در کتب اهل سنت منعکس شده است.[۵۲]

درباره ادامه روایت «حِصْن» که امام رضا فرمودند: «ألا بشرطها و أنا مِنْ شروطها» و انعکاس آن در کتب اهل سنت، باید گفت: طبق بررسیهاى انجام شده، «هیچ یک از کتب قدماى اهل سنت ادامه روایت ذکر نشده است مگر دو کتاب از متاخرین آنان: فصل الخطاب لوصل الاحباب، اثر محمد خواجه پارساى بخارى حنفى (۸۲۲ق)[۵۳] و تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمد ، اثر قاضى بهجت اَفَندى شافعى (۱۳۵۰ق).[۵۴]

میزان اعتباراباصلت نزد علماى امامیه

درباره وثاقت و عدم وثاقت اباصلت، باید گفت: وى به اتفاق علماى شیعه امامیه، ثقه وجلیل القدر است و احادیث او صحیح است.[۵۵]

میزان اعتبار اباصلت نزداهل سنت

گزارشهاى تاریخى به وضوح نشان می‌دهد که اباصلت جایگاه ویژه‌اى نزد علما و دانشمندان اهل سنت دوران خویش داشته و وعلاوه بر معاشرت با آنها، مجالس علمى و گفت‌گو و مناظره با آنها داشته و مورد توجه آنان بوده است. از جمله آنها می‌توان به اسحاق بن راهویه، احمدبن حنبل و یحیى بن مَعین اشاره کرد.

عبدالله بن طاهر (۲۳۰ ق)، فرمانرواى خراسان، جرجان (گرگان)، رى و طبرستان (مازندران) بود، مجالس علم و حدیث را بسیار دوست داشت و دائماً میزبان این مجالس بود.[۵۶]

پسر ادیب و شاعر او محمد می‌گوید: روزى کنار پدرم ایستاده بودم. احمدبن حنبل، اسحاق بن راهویه و اباصلت هروى نیز در جمع ما حضور داشتند. پدرم گفت: «لیحدثَنى کل رجل منکم بحدیث؛ هر یک از شما حدیثى را برایم نقل کنید.» ابوصلت نیز نقل حدیث را با سند سلسله الذهب آغاز و آن را قرائت کرد:

«حدثنی علی بن موسى الرضا ـ وکان والله رضا کماسُمِی ـ عن أبیه موسى بن جعفر عن أبیه جعفر بن محمد عن أبیه محمدبن علی عن أبیه علی بن الحسین عن أبیه الحسین بن علی عن أبیه علی، قال: قال رسول الله : «الایمان قولٌ و عملٌ».

بعضى از حاضران با تعجب گفتند: «ما هذا الاسناد! این چه سلسله سندى است؟!» پدرم در پاسخ گفت: «هذا سعوط المجانین. إذا سَعِطَ به المجنون برأ؛ این داروى شفابخش دیوانگان است. اگر بر دیوانه عرضه شود، شفا می‌یابد.»[۵۷]

با این وصف، اباصلت در کتب رجال اهل سنت، فردى متشیع و محب اهل بیت و راوى فضایل آنها معرفى شده و تمامى اهل سنت به این نکته اذعان دارند. باتوجه به مذهب اباصلت و روایات وى، در یک نگاه اجمالى مجموعاً سه دیدگاه درباره شخصیت روایى او وروایاتش مطرح است:

دیدگاه اول: کسانى که اباصلت را راستگو دانسته‌اند و روایاتش را قبول کرده‌اند، بدون اینکه مذهب او را در صحت روایاتش دخالت دهند.

دیدگاه دوم: کسانى که شخصیت روایى اباصلت را قبول دارند و فقط درباره روایات نقل شده توسط وى انتقادى می‌کنند، بدون اینکه جعل یا دروغ به اباصلت نسبت دهند.

دیدگاه سوم: مخالفان شخصیت روایى اباصلت و رد روایات وی.

این گروه، تعصبات مذهبى را به مباحث علمى دخالت داده و با اینکه طبق مبانى آنها اباصلت سنى است، اباصلت را بى‌دلیل و فقط به جرم محبت اهل بیت و نقل روایات فضایل آنها، به شدت تضعیف کرده و اباصلت را دروغگو و جاعل حدیث معرفى کرده‌اند!

تفصیل دیدگاه هاى یادشد:

دیدگاه نخست: موافقان اباصلت

اباصلت هروى با اینکه متشیع بوده است، ولى نزد بزرگان اهل سنت و منصفان آنها، جایگاه خاص و ویژه‌اى داشته و دارد. از گزارشهاى تاریخى استفاده می‌شود، ابوصلت نزد بزرگان اهل سنت دوران خویش وبعد از آن، جایگاهى بس رفیع و شخصیتى والا دارد. او از دوستان اسحاق بن راهوَیه، احمد بن حنبل[۵۸]، عبدالرزاق صنعانى، یحیى بن مَعین، احمد بن سیار مَرْوزى شافعى[۵۹]، محمد بن عبدالله بن نُمیر[۶۰]بوده و محمد بن یعقوب فَسَوى[۶۱] دوست بسیار نزدیک او بوده است و روابط دوستانه بین آنها برقرار بوده و جلسات علمى ـ حدیثى میان آنها برگزار می‌شده است.

بزرگان و منصفان اهل سنت ازجمله: یحیى بن مَعین(۲۳۳ق) در مقاطع گوناگون[۶۲]، عِجْلى(۲۶۱ق) [۶۳]، ابوداود سجستانى (۲۷۵ق)[۶۴]، ابن شاهین(۳۸۵ق) [۶۵]، حاکم نیشابورى شافعى(۴۰۵ق) [۶۶]،ابویعلى قزوینى(۴۵۶ق) [۶۷]، حاکم حَسَکانى حنفى(ح۴۹۰ق) [۶۸]، مِزّى شافعى(۷۴۲ق) [۶۹]، محمّد بن محمّد جَزَرى شافعى(۸۳۳ق) [۷۰]، ابن حَجَر عَسْقلانى شافعى(۸۵۲ق)[۷۱]، ابن تَغْرى حنفى(۸۷۴ق) [۷۲]، ابوالحسن کنانى شافعى(۹۳۶ق) [۷۳]، ابوالحسن سِنْدى حنفى(۱۱۳۸ق) [۷۴]و عِجْلونى شافعى(۱۱۶۲ق) [۷۵]، به دور از تعصبات مذهبى و با علم به گرایشهاى شیعى اباصلت، جایگاه روایى و حدیثى او را تقویت و توثیق کرده و علاوه بر قبول روایات وى ، از او حدیث نقل کرده‌اند[۷۶] و او را با اوصافى همچون «حافظ»[۷۷]، «ثقه»[۷۸]، «مأمون»[۷۹]، «صدوق»[۸۰]، «ضابط»[۸۱]، «ادیب»، «فقیه»، «عالم» [۸۲] و «رحّال»[۸۳] یاد کرده‌اند.

دیدگاه دوم

در این دیدگاه، «شخصیت و جایگاه روایى» اباصلت مقبول بوده و فقط جنبه «روایات نقل شده» توسط اباصلت مورد انتقاد قرار گرفته است. ساجى بصرى شافعى(۳۰۷ق) [۸۴]، نقاش حنبلى(۴۱۴ق) [۸۵]،وابونعیم اصفهانى شافعى(۴۳۰ق) [۸۶]،با لحاظ روایات نقل شده توسط اباصلت، وى را با عبارتى همچون «یحدّث بمناکیر[۸۷]»، «روى مناکیر[۸۸]» و«یروی أحادیث منکره[۸۹]» توصیف کرده‌اند.

ذکر این نکته ضرورى است که دیدگاه دوم، هیچ لطمه اى به وثاقت، امانت و راستگویى اباصلت وارد نمى سازد، چرا که طبق مبناى رجالى اهل سنت، نقل روایات فضایل که از آن به روایات مناکیر و عجیب و غریب یاد می‌شود، به تنهایى ضعف محسوب نمى شود و براى تضعیف باید دلایل دیگرى غیر از نقل روایات مناکیر، اقامه شود[۹۰].

دیدگاه سوم

در این دیدگاه، «شخصیت روایى» اباصلت و «روایات» وى، هر دو مورد انتقاد شدید مخالفان قرار گرفته است . گروهى از متعصبان اهل سنت با انکار سنى بودن اباصلت و فقط به دلایل گرایشهاى شیعى او و نقل روایات آنها از طُرق بزرگان اهل سنت، مورد بى مهرى و توهین‌ و بدترین تهمتها واقع شده‌اند.این گروه عبارت‌انداز:

جوزجانى (۲۵۹ ق)[۹۱]،ابوحاتم رازى شافعى(۲۷۷ ق)[۹۲]، ابوزرعه دمشقى حنبلى(۲۸۱ ق)[۹۳]، نسائى شافعى(۳۰۳ ق)[۹۴]، عقیلى مکى(۳۲۲ ق)[۹۵]، ابن حبان بستى شافعى(۳۵۴ ق)[۹۶]، ابن عدى جرجانى شافعى(۳۶۵ ق)[۹۷]، دارقطنى شافعى(۳۸۵ ق)[۹۸]، محمد بن طاهر مقدسى ظاهرى(۵۰۷ ق)[۹۹]، سمعانى شافعى(۵۶۲ ق)[۱۰۰]، ابن جوزى حنبلى(۵۹۷ ق)[۱۰۱]، ذهبى سلفى(۷۴۸ ق)[۱۰۲]، ابن کثیر دمشقى سلفى (۷۷۴ ق)[۱۰۳]، بوصیرى شافعى(۸۴۰ ق)[۱۰۴]، بشارعواد معروف[۱۰۵]، صفاء الضوّى واحمدالعدوى[۱۰۶]،ناصرالدین البانى سلفى.[۱۰۷]

اینان با عبارتهاى گوناگونى مانند «لیس بثقه[۱۰۸]»، «ضعیف[۱۰۹]» و یا«کذّاب[۱۱۰]»، «رافضیاً خبیثاً»[۱۱۱]،«متروک الحدیث[۱۱۲]»، «شیعی متهمٌ [۱۱۳]» ویا مانند جوزجانى که با عباراتى زشت وتوهین آمیز درباره اباصلت سخن گفته است، اظهار نظر کرده‌اند.

نقد و بررسى

اول: دیدگاه اول و دوم و توثیقات قدماى اهل حدیث مثل یحیى بن مَعین و سایر بزرگان و منصفان اهل سنت، درباره اباصلت، بهترین دلیل بر بى‌اعتبارى دیدگاه سوم است.

دوم: تضعیف اباصلت توسط نَسائى شافعى و دار قطنى شافعى، معلوم نیست، چرا که در کتب «ضعفاء» این دو، نام عبدالسلام بن صالح، اباصلت هروى نیامده است.

سوم: بر فرض صحت انتساب تضعیف اباصلت به نسائى شافعى، باید گفت:

تضعیفات نَسائى شافعى، ابوحاتم رازى شافعى، ابن حِبّان شافعى و یحیى بن مَعین ارزش رجالى ندارد، چرا که به تصریح علماى اهل سنت، این گروه از متعنتّین در جَرْح راویان‌اند و به سبب اندک دلیلى، راوى را از اعتبار ساقط می‌کنند. «فإنّهم معروفون بالإسراف فی الجرح والتعنّت فیه، فَلْیتَثَبَّتْ العاقل فی الرواه الّذین تفرّدوا بجرحهم ولیتفکر فیه[۱۱۴]؛ این گروه، معروف به اسراف در جرح راوى هستند و با اندک ضعفى، راوى را از اعتبار ساقط می‌کنند. عاقل کسى است که درباره راویانى که این گروه آنها را تضعیف کرده‌اند، تحقیق و تفکر کند  و بدون بررسى، کلام آنها را قبول نکند.»

این در حالى است که یحیى بن مَعین نیز جزء این گروه بوده ولى، اباصلت را توثیق کرده است. این توثیق نزد علماى رجال، ارزش علمى دارد، چون توثیق راوى توسط کسى که اندک دلیلى، راوى را تضعیف می‌کند، نشانگر این است که هیچ ضعفى در راوى و به خصوص اباصلت وجود نداشته است، از این رو توثیق یحیى بن مَعین درباره اباصلت ارزش زیادى خواهد داشت.

اشکال عمده این دیدگاه و دلیل تضعیفهاى اباصلت، گرایشهاى شیعى و روایات نقل شده توسط اباصلت است.

چنان که گفته شد، اباصلت طبق دیدگاه و مبانى و مدارک تاریخى اهل سنت، سنى مذهب است، ولى گرایشهاى شیعى داشته و او را فقط به دلیل محبت و دوستى اهل بیت پیامبر و نقل روایات فضایل آن هم از طریق علماى بزرگ اهل سنت مانند عبدالرزاق صنعانى، تضعیف کرده‌اند و با عباراتى زشت که شایسته خود آنان است، به اباصلت را توهین نموده‌اند.

ریشه تهمت ها به اباصلت

از نظر تاریخى، ریشه این توهینها و تضعیفهاى بى اساس، شخصى به نام «جوزجانى»(۲۵۹ق) است. وى با تعصبّ کورکورانه خود، نه فقط اباصلت و بلکه هر راوى اهل سنت را که روایات فضایل نقل می‌کند، با عبارتى زشت و توهین آمیز، تضعیف می‌کند و متأسفانه برخى نیز بدون فکر و بررسى، گمانه زنى جوزجانى را با عباراتى مختلف تکرار کرده‌اند.

درباره جوزجانى که ریشه این تضعیفات است، باید گفت: جوزجانى، نزد علماى بزرگ اهل سنت، هیچ جایگاهى نداشته و او را «ناصبى» دانسته‌اند و براى آرای وى و پیروان او، هیچ ارزشى قائل نیستند.

وى ابوصلت را بى دلیل تضعیف کرده و تنها به جرم نقل احادیثى در فضایل امام علی و اهل بیت ، ضعیف شمرده و در کمال بى ادبى، به شخصیتى مورد اطمینان بزرگان اهل سنت، توهین می‌کند و می‌گوید: «کان أبوالصلت الهروی زائغاً عن الحق مائلاً عن القصدو…[۱۱۵]؛ ابوالصلت هروى بیرون از راه حق و منحرف از جاده میانه بوده است. از ادامه روایت به لحاظ رعای نکردن ادب معذوریم برخى نیز ناآگاهانه و با تکیه بر سخن جوزجانى ناصبى، ابوصلت را تضعیف کرده‌اند.

اعتراف بزرگان اهل سنت به دشمنى جوزجانى با اهل بیت

تضعیف جوزجانى ناصبى اعتبارى ندارد و لطمه‌اى به شخصیت ابوصلت و روایاتش نمى‌زند، زیرا اولاً، جوزجانى به تصریح بزرگان اهل سنت، از جمله ابن عَدى شافعى، دارقطنى شافعى، ابن حِبان شافعى، ذهبى سلفى و ابن حَجَر عسقلانى شافعى و از معاصران عبد العزیز غِمارى شافعى و حسن بن سقاف شافعى، ناصبى بوده و کینه امیرالمؤمنین على را در دل داشته و طبیعى است، چنین شخص ناصبى‌اى فضایل آن حضرت را رد می‌نماید و راویان فضایل آن حضرت و اهل بیت را نیز تضعیف می‌کند.

ابن عَدى جرجانى شافعى می‌نویسد: «کان مقیماً بدمشق یحدّث على المنبر… و کان شدید المیل إلى مذهب أهل دمشق فی التحامل على علی[۱۱۶]؛ وى در دمشق ساکن بود و بر فراز منبر سخن می‌گفت و بسیار به مذهب و شیوه دمشقیان در دشمنى با على تمایل داشت.»

دارقطنى شافعى می‌گوید: «فیه انحرافٌ عن علی (رض)[۱۱۷]؛ در او انحرافى از على بود.»

ابن حِبان بُستى شافعى گفته است: «کان إبراهیم بن یعقوب جوزجانی، حَریزی المذهب[۱۱۸]؛ ابراهیم بن یعقوب جوزجانى مذهب حریزى داشت.»

ابن حجر عسقلانى شافعى در توضیح سخن ابن حِبان شافعى می‌گوید: «حَریزی… نسبهٌ إلى حریز بن عثمان المعروف بالنصب و کلام ابن عدی یؤید هذا…[۱۱۹]؛ حریزى… منسوب به حریز بن عثمان، فردى مشهور به دشمنى با اهل بیت است و ابن عَدى این مطلب را تأیید می‌کند.»

ذهبى شافعى سلفى، بعد از نقل سخن ابن عدى شافعى درباره جوزجانى و در تأیید سخن وى می‌گوید: «قد کان النصب مذهباً لأهل دمشق فی وقت[۱۲۰]؛ روش دمشقیان دشمنى با اهل بیت بوده است.»

ابن حجر عسقلانى شافعى نیز بعد از نقل سخنان ابن حِبان شافعى، ابن عدى شافعى و دارقطنى شافعى درباره ناصبى بودن جوزجانى، کتاب جوزجانى را شاهدى بر این مدعا ذکر کرده و می‌گوید: «و کتابه فی الضعفاء یوضح مقالته…[۱۲۱]؛ کتاب او در مورد ضعفا، عقیده‌اش را روشن می‌کند.» در این کتاب، افرادى را که از یاران امام على و دوستدار آن حضرت به شمار آیند و یا راوى فضایل آن حضرت باشند، به شدت تضعیف کرده و گاه کلمات توهین‌آمیزى نیز درباره آنان به کار برده است. از این رو، ابن حجر عسقلانى شافعى تضعیفات او را نمى پذیرد و براى آنها اعتبار و ارزشى قائل نیست.[۱۲۲]

ابن حجر، جاى دیگر به شدت از جوزجانى را انتقاد می‌کند و می‌گوید: «الجوزجانى کان ناصیباً منحرفاً عن علی فهو ضد الشیعی المنحرف عن عثمان [۱۲۳]؛ جوزجانى ناصبى و منحرف از راه على بوده او با شیعیانى که عثمانى نبودند دشمن بوده است.»

عبد العزیز غِمارى شافعى با صراحت جوزجانى را رد کرده و او را این گونه توصیف می‌کند:

أبو إسحاق جوزجانی هو ناصبى مشهورله صولات و جولات وتهجمات شانئه فی القدح فی الأئمه ألذین و صفوا بالتشیع حتى دعاه ذلک إلى الکلام فی أهل الکوفه کافه، و أخذ الحذر منهم و من روایاتهم و هذا معروف عنه، مشهور له، حتى نصوا على عدم الإلتفات إلى طعنه فی الرجال الکوفیین أو مَنْ کان على مذهبهم فی التشیع؛[۱۲۴] ابو اسحاق جوزجانى ناصبى و مشهور است. وى حملات و انتقادهاى ناجوانمردانه و بسیارزشت و توهین آمیز در تضعیف و قدح پیشوایان حدیثى که به تشیع متصف شده‌اند، دارد، به گونه اى که درباره تمامى اهل کوفه چنین روشى را پیش گرفته و سخنان زشت و توهین آمیز به کار برده است و روایات آنان را مردود شمرده است. این روش افراطى و تند جوزجانى که مختص وى است، به گونه اى است که نزد علما اهل سنت هیچ اعتبارى نداشته است و آنان تصریح می‌کنند که به تضعیفات جوزجانى درباره اهل کوفه و یا کسانى که گرایشهاى شیعى دارند، هیچ توجهى نمى شود.

حسن بن سَقّاف شافعى نیز می‌گوید:

الجوزجانی من السلف الطالح و هو أحد المنحرفین عن الحق و یرمی الناس بالإنحراف قبحه الله تعالى، و هو سبّاب شتّام للصحابه الخیار البَررَه رضى الله عنهم و میال للمجرمین؛[۱۲۵]جوزجانى از گذشتگان پست و فرومایه است، او از منحرفان از راه حق و درست است، مردم را بى‌جهت به انحراف و کجى متهم می‌کند. خداوند صورتش را سیاه کند. او کسى است که به صحابه برگزیده فحش و ناسزا می‌گوید و به مجرمان و منحرفان تمایل دارد!

جمع‌بندى

اولاً: با توجه به سخنان بزرگان اهل سنت، جرح و تعدیل و تضعیفات جوزجانى به ویژه درباره دوستداران حضرت امیرالمؤمنین و راویان فضایل آن حضرت، از اعتبار و ارزشى برخوردار نیست.

ثانیاً، روایاتى را که اباصلت در فضایل حضرت امیرالمؤمنین و اهل بیت نقل کرده است، بزرگان اهل سنت، در رأس آنها یحیى بن مَعین، تأیید کرده‌اند و در مقاطع گوناگون، روایات ابوصلت را از طریق دیگر نیز نقل کرده‌اند تا صحت روایات ابوصلت براى دیگران آشکار شود.

ثالثاً، اگر بناست صِرفاً به جهت نقل روایات فضایل حضرت امیرالمؤمنین و اهل بیت ، با روش جوزجانى راوى را تضعیف کنیم و روایت را کنار نهیم، باید بسیارى از راویان و روایتهاى بسیارى از صحابه و تابعین را کنار بگذاریم که به تعبیر ذهبى شافعى: «فلو رُدّ حدیث هؤلاء لذهب جملهٌ من الآثار النبویه، و هذه مفسدهٌ بینه[۱۲۶]؛ اگر احادیث شیعیان و دوستداران حضرت امیرالمؤمنین را کنار بگذاریم، بخش عظیمى از آثار و احادیث پیامبر از بین می‌رود و این تباهى آشکارى است.»

رابعاً، روایت سلسله الذهب که اباصلت از امام رضا و آن حضرت از پدرانش تا حضرت امیرالمؤمنین و پیامبر اکرم نقل کرده است، طریقهاى دیگرى از طریق اهل سنت دارد که حاکى از صحت و قوت راوى و روایت است.

خامساً، تأییدات بزرگان اهل سنت نسبت به اباصلت هروى و اصل روایت سلسه الذهب و فراتر از آن، شفابخش دانستن این اِسناد و از آن بالاتر تجربه کردن و شفا یافتن به برکت این اِسناد، جایى را براى سخن مخالف و توهم ضعف روایت یا راوى باقى نمى گذارد.[۱۲۷]

جایگاه روایى اباصلت

درباره شخصیت و جایگاه روایى اباصلت، باید گفت: اجماع علماى امامیه بر وثاقت و جلالت شأن اباصلت استوار است و او را صحیح الحدیث می‌دانند. اهل سنت نیز درباره شخصیت و جایگاه روایى اباصلت و روایاتش به سه گروه تقسیم شده‌اند: دو گروه آنها که اکثریت را تشکیل می‌دهند و بزرگان اهل سنت از این دو گروه هستند، اباصلت را فردى ثقه، راستگو، امین، حافظ و فقیه دانسته‌اند و فقط برخى از متعصبان با چشم پوشى از عامى بودن اباصلت وتوثیقات بزرگان اهل سنت درباره وى، او را به خاطر نقل روایت فضایل از طریق اهل سنت! تضعیف کرده‌اند و بدون هیچ دلیل موجهى اباصلت را جاعل و دروغگو معرفى کرده‌اند.

بنابراین، نظر مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خویى درباره جایگاه روایى اباصلت از دیدگاه امامیه واهل سنت، سخنى کاملاً دقیق و درست است و آن را می‌توان سخن نهایى درباره جایگاه روایى اباصلت دانست: «لا إشکال فى وثاقته و لعلها من المتسالم علیه بین المؤالف و المخالف و لم یضعفه إلا الشاذ من العامه.»[۱۲۸] در توجیه کلام شهید ثانى درباره اباصلت که می‌فرماید: «ثقه عند المؤالف و المخالف»[۱۲۹]و یا کلام مجلسى اول که می‌فرماید:«و الظاهر أنّه اباالصلت کان ثقه عند الخاصه و العامه»[۱۳۰] چنین می‌توان گفت که شهید ثانى ومجلسى اول، نظر رجالى بعضى از مخالفان را در ردیف عدم شمرده‌اند./ ت

برای مراجعه به پی نوشت ها اینجا کلیک کنید

منبع حوزه نیوز
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.