درحالی که جهان اسلام نقطه اتصال سه قاره کهن بوده و در حال حاضر بیش از سهچهارم جمعیت کره زمین را به هم ارتباط میدهد و این مهم موقعیتی استراتژیک برای این منطقه رقم زده است، اما با ناتوانی کامل خود در بهرهبرداری از این فرصت، تبدیل به ایستگاهی برای طمعورزی قدرتهای امپریالیسم به ویژه ایالات متحده آمریکا و همپیمانانش شده است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، روزنامه «الاخبار» در مقالهای به قلم «معین حداد»، نویسنده و استاد دانشگاه لبنان، به بررسی چالشهای جهان اسلام و دشواریهای پیش روی مسلمانان با وجود ثروت هنگفتشان پرداخته که ترجمه آن به شرح زیر است:
«جهان اسلام دارای مساحت بزرگی در روی کره زمین است که دین اسلام از زمان ظهور اسلام در حجاز و شبه جزیره عربستان تا امروز در آن گسترش یافته است. بدین ترتیب مفهوم جهان اسلام متشکل از بُعد جغرافیایی بوده که با مفهوم امت اسلامی که به معنای مجموع کسانی است که به دعوت حضرت رسول(ص) لبیک گفتهاند، متفاوت است. همانطور که مفهوم جهان اسلام از مفهوم سرزمین اسلامی که شامل کشورهای اسلامی متحد در طول تاریخ است، تفاوت دارد. جهان اسلام امروز، میان کشورهای متعددی تقسیم شده است که هرکدام از آنها علاوه بر تعداد متعادلی از مسلمانان، شامل اقلیتهای دینی غیرمسلمان نیز میشود.
موقعیت و ساکنان
امروزه تعداد مسلمانان یک میلیارد و ۷۵۰ میلیون نفر تخمین زده میشود که اکثریت قابل توجهی از آنان در ۷۵ کشور عضو سازمان همکاری اسلامی توزیع شدهاند. ۴۹ کشور از این کشورها از جهت حد و مرز سیاسی، با یکدیگر در ارتباط هستند به گونهای که در چارچوب جغرافیایی، اراضی آنها به شکل هلال به یکدیگر متصل هستند و میتوان آنها را «هلال جغرافیایی اسلامی» نامید. این کشورها از سنگال در آفریقای غربی تا قزاقستان در آسیای میانه کشیده شده و بدین ترتیب بخش وسیعی از دو قاره آفریقا و آسیا را پوشانده است. مساحت این هلال به حدود ۳۰ میلیون کیلومتر مربع میرسد که شامل سه قاره قدیمی آفریقا، آسیا و اروپا میشود.
آنچه موجب موقعیت استراتژیک بسیار مهم این کشورها نسبت به کل کره زمین شده، ویژگیهای آن است که به آنها اشاره میشود:
اول: دنیای اسلام مرکز جهان بوده و تمدن کهن که روزگاران زیادی از آن گذشته، بر دریای مدیترانه مشرف و این امر موجب شده که بخش وسیعی از جهان اسلام به نقطه اتصالی تبدیل شود که ساکنان سه قاره کهن را که در حال حاضر بیش از سه چهارم ساکنان کره زمین را تشکیل میدهند، به هم ارتباط دهد.
دوم: همجواری با دریاهای مدیترانه، سرخ، سیاه، دریای عرب و … و مشرف بودن بر اقیانوسهای بزرگی چون اقیانوس اطلس، هند و آرام. بدین ترتیب حجم زیادی از مبادلات تجاری اکثریت مردمان روی زمین از این طریق انجام میشود.
سوم: مشرف بودن بر تنگههایی که ناوبری بینالمللی در آنها انجام میشود، از جمله تنگه جبل الطارق میان اروپا و آفریقا، تنگه داردانل میان اروپا و آسیا، کانال سوئز و باب المندب میان آسیا و آفریقا، تنگه هرمز میان شبه جزیره عرب و آسیای میانه و تنگه مالاکا در مالزی میان دو اقیانوس آرام و هند. این مسئله اقتصاد جهانی را مجبور میکند که وضعیت جهان اسلام و تحولات آن را در نظر بگیرد، به ویژه که اهمیت این تنگهها تنها به مبادله کالاهای مصرفی منحصر نمیشود بلکه این نکته در آن نهفته است که تنگهها جایی برای عبور ناوهای بزرگ دریایی حامل کالاهای استراتژیک جهانی و کالاهای تولید انرژی است.
این ناوها حاوی منابع نفت کشورهای اسلامی خلیج فارس و ایران، برونئی، نیجریه و کشورهای نفتخیز حاشیه دریای خزر است که آنها را برای مصارف صنعتی به کشورهای آسیایی چون ژاپن، چین، هند، کره جنوبی و سایر کشورهای آسیایی و همچنین کشورهای اروپای غربی و آمریکا انتقال میدهند.
در این صورت هلال جغرافیایی اسلامی همانگونه که اشاره کردیم، شامل ۴۹ کشور است که ۵ کشور دارای جمعیت اکثراً مسلمان از خارج این هلال به آنها اضافه میشوند. این کشورها شامل سومالی و جزایر کومور از سمت جنوب، بنگلادش و اندونزی از سمت شرق و آلبانی از سمت غرب است.
این درحالی است که دین اسلام بسیار فراتر از این کشورها گسترش یافته است به گونهای که مسلمانان در سایر کشورهای آسیایی، آفریقایی و اروپای شرقی حضوری تاریخی داشتهاند. علاوه بر آن، دین اسلام در عصر جدید و با انتقال گروههایی از ساکنان قاره آفریقا به بخش شمال شرقی قاره آمریکای جنوبی نیز رسیده است. این آفریقاییها به وسیله استعمار غرب برای کار در مزارع به آمریکا مهاجرت کردهاند و همین امر موجب شده است که دین اسلام در قرن بیستم به قاره آمریکا و کشورهای اروپای غربی و شرقی و همچنین استرالیا وارد شود.
طبق درصد شمار مسلمانان در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی، این موضوع روشن میشود که جغرافیای جمعیتی با پارادوکسهای متعددی همراه است. چرا که نسبت مسلمانان در چین از ۳ درصد کل جمعیت این کشور که بیش از یک میلیارد و ۲۵۰ میلیون نفر است، فراتر نمیرود. این بدان معناست که شمار مسلمانان چین نزدیک به شمار ساکنان کشورهای بزرگ اسلامی مانند الجزایرِ ۴۰ میلیون نفری است. در هند نیز شمار مسلمانان به بیش از ۱۰۰ میلیون نفر میرسد، درحالی که مسلمانان اقلیت مردم این کشور را تشکیل میدهند.
همچنین در دیگر کشورهای اسلامی نیز تفاوتهای زیادی میان آنها از جهت نسبت تعداد مسلمانان به کل جمعیت آنها در مقایسه با مساحت آن کشورها دیده میشود. به عنوان مثال، جمعیت کشور قزاقستان که مساحتی نزدیک به دو میلیون و ۷۵۰ کیلومتر مربع دارد، کمتر از ۲۰ میلیون نفر است که نصف آنها مسلمان هستند.
در مقابل، مساحت جزیره مالدیو در اقیانوس هند، از ۳۰۰ کیلومتر مربع فراتر نمیرود اما کل جمعیت آن که حدود ۳۵۰ هزار نفر است، مسلمانند. این در حالی است که شمار مسلمانان در اندونزی حدود ۲۳۰ میلیون نفر از کل جمعیت ۲۷۵ میلیون نفری این کشور است.
بر این اساس، ساکنان ۷۵ کشور جهان با نسبت بالای مسلمانان و برخی کشورهای دارای مسلمانان کمتر، در یک سازمان بینالمللی به نام «سازمان همکاری اسلامی» عضویت دائم دارند که رؤسای این کشورها برای رسیدگی به امور مسلمانان و تلاش برای منافع عمومی امت اسلامی و اعتلای دین اسلام در سراسر جهان، به صورت دورهای گرد هم میآیند.
سازمان همکاری اسلامی؛ حلقه گمشده
به دنبال آتشسوزی گستردهای که در ۲۱ آگوست سال ۱۹۶۹ میلادی در مسجدالاقصی رخ داد، برخی کشورهای اسلامی نمایندگان خود را برای تشکیل نشستی در جده، به عربستان سعودی اعزام کردند تا درباره خطراتی مانند این آتشسوزی، که زیرساختهای کشورهای اسلامی را تهدید میکند، تبادل نظر کنند.
پس از چند ماه، سازمانی تحت عنوان «سازمان کنفرانس اسلامی» (که بعدها به نام سازمان همکاری اسلامی تغییر نام داد) در رباط، پایتخت مراکش، جایی که نخستین نشست رهبران کشورهای اسلامی تشکیل شده بود، تأسیس شد.
در آن زمان این سازمان درباره اصول دفاع از شرافت و کرامت مسلمانان به ویژه قدس و مسجدالاقصی و قبه الصخره به بحث پرداخت. در ۱۹۷۰ شهر جده عربستان به عنوان مقر موقت این سازمان اعلام شد تا روزی پس از آزادی قدس، مقر دائمی این سازمان در قدس شریف برپا شود.
طولی نکشید که کشورهای اسلامی یکی پس از دیگری به این سازمان پیوستند و عضویت کشورهایی که نسبت مسلمانان آنها کمتر از نصف جمعیت آن کشورها بود، مانند گابن، کامرون، موزامبیک و اوگاندا در آفریقا، سورینام و گویانا در آمریکای جنوبی در این سازمان پذیرفته شد. این درحالی است که دو کشور اریتره و اتیوپی با وجود اینکه تعداد مسلمانان آنها نسبتی متوازن با کل جمعیت این کشورها داشتند، به عضویت سازمان درنیامدند.
در منشور سازمان همکاری اسلامی آمده است: «ما کشورهای عضو، از آنجا که از ارزشهای والای اسلامی چون وحدت و برادری رهنمود میگیریم و بر اهمیت تحکیم و تقویت پایههای وحدت و همبستگی میان کشورهای عضو تأکید کرده و به اصول منشور سازمان ملل متحد و قوانین بینالمللی پایبند هستیم، مقرر کردیم:
– از ارزشهای والای اسلامی محافظت کنیم.
– برای تقویت نقش اسلام راستین در جهان تلاش کنیم.
– پایههای وحدت و همبستگی میان ملتهای مسلمان و کشورهای عضو را تقویت کنیم.
– به حاکمیت ملی همه کشورهای عضو احترام بگذاریم.
– از مبارزه ملت فلسطین با اشغالگران حمایت کنیم و … »
پس از گذشت ۵۰ سال از تأسیس، سازمان همکاری اسلامی نتوانست هیچیک از اهداف اعلامی خود را محقق کند. لذا به نظر نمیرسد که این سازمان تلاشی در این زمینه کرده باشد یا حتی در فکر تلاش باشد، چه برسد به آزادی قدس، تا بخواهد مقر دائم خود را به این شهر منتقل کند. بنابراین جهان اسلام پر از تناقضات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است علاوه بر اینکه از مشکلات انسانی نیز رنج فراوان میبرد. با وجود اینکه دارای ثروتهای هنگفت و به ویژه ثروتهای استراتژیک همچون گاز و نفت است.
ناکامی در برابر طمعورزیهای امپریالیسم
از این رو سازمان همکاری اسلامی ناتوانی کامل خود را در مقابل بهرهبرداری از موقعیت استراتژیک جهان اسلام نشان داده و جهان اسلام تبدیل به ایستگاهی برای طمعورزی قدرتهای امپریالیسم به ویژه ایالات متحده آمریکا و همپیمانانش شده است.
به علاوه، اکثر کشورهای اسلامی دچار عقبماندگی، فقر و بیسوادی شده و شاهد موانع بسیاری بر سر راه توسعه اقتصادی و بشری خود هستند. همچنین از جهت اقتصادی و سیاسی از تحکم کشورهای قدرتمند رنج میبرند و اختلافات سیاسی و درگیریهای خونینی میان آنها به وجود میآید؛ اما تأسیسکنندگان سازمان همکاری اسلامی نمیتوانند در مقابل این مشکلات اقدامی انجام دهند و تنها به پیامهای زیبا اکتفا میکنند. لذا اکثریت کشورهای اسلامی اینگونه به نظر میرسند که گویی در میان سیل تنشهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، در معرض فروپاشی اجتماعی و سیاسی قرار دارند. به ویژه که در معرض تقابل سنت و مدرنیته که از کشورهای پیشرفته به آنها رسیده است، قرار گرفتهاند. ممکن است اینگونه به ذهن خطور کند که کشورهای اسلامی ثروتمندند یعنی دارای نفت و گاز هستند و میتوانند جهان خود را بسازند اما در واقع اینگونه نیست.
خشونت و مظلومیت
هلال جغرافیایی اسلامی و اطراف آن پر از جنگها و درگیریهای خشونتبار است. فلسطین که در این منطقه قرار دارد، پس از اشغال آن از سوی رژیم صهیونیستی در پایان قرن نوزدهم، گویی منطقهای زلزلهخیز است که درگیریهای خونین از آنجا آغاز شده و سپس به نقاط دیگر رسیده است و همچنان طمعورزی کشورهای قدرتمند صنعتی نسبت به ثروت هنگفت جهان اسلام ادامه دارد علاوه بر آنکه تلاش میکنند از موقعیت استراتژیک این کشورها نیز در اقتصاد جهانی بهره ببرند. لذا گروههای نظامی آمریکایی و همپیمانان غربی آن در کشورهای جهان اسلام حضور یافتهاند و هر از گاهی عملیاتهای گسترده نظامی انجام میدهند.
از این رو جهان اسلام، از غرب آفریقا یعنی نیجریه، مالی و اطراف آنها گرفته تا افغانستان در آسیای میانه و جهان عرب و خاورمیانه، به یک فرصت ژئوپلیتیک تبدیل شده است که انواع و اقسام درگیریهای سیاسی، اقتصادی و نظامی در سطح بینالمللی، منطقهای و محلی در آن رخ میدهد. اما آنچه جهان در شرایط کنونی در سطح گسترده به آن مشغول شده است، اعتراضات خشونتآمیز با رنگ و بوی اختلافات مذهبی است که در سراسر جهان اسلام دیده میشود و از آن به جنبشهای سیاسی ـ دینی یاد میشود که در درجه اول با قدرتهای جهان به ویژه آمریکا و اروپای غربی در حال مبارزه است.
در این صورت، غرب و در رأس آن ایالات متحده آمریکا دچار نوعی دوگانگی اسلامی ـ عملیاتی شده است که در عملیاتهای تروریستی میتوان نمونههایی از آن را یافت. از جمله عملیات ۱۱ سپتامبر و حمله به برجهای دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک و به دنبال آن عملیاتهای دیگری در فرانسه، بلژیک، اسپانیا، بریتانیا و دیگر کشورهای اروپای غربی. این عملیاتها دارای پیامدها و تبعات سیاسی، نظامی و اقتصادی بوده و بیش از حد در مجامع بینالمللی و دانشگاهی و پژوهشگاهی مورد بحث قرار گرفته است.
جنبشهای افراطی اسلامگرا به جمهوریهای روسیه به ویژه چچن نیز حمله کردند و عملیات تروریستی انجام داده و در نقاط مختلف جهان افراد زیادی را به گروگان گرفتند. جنبش افراطی طالبان نیز افراد زیادی را در افغانستان به قتل رساند؛ به علاوه در کشورهای دیگر چون هند، چین و دیگر کشورهای جهان اسلام نیز گروههای اسلامگرای متعصب عملیاتهای تروریستی بسیاری خارج از قوانین و عرف بینالمللی انجام میدهند.
در واقع خشونت تروریستی چیزی جز اقدامات سطحی نیست که ملتهای مسلمان را در اثر حملات قدرتهای غربی، دچار مظلومیت میکند و این مظلومیت از فلسطین آغاز شده و به غارت ثروتهای نفتی و گازی رسیده است. همین امر ملتهای مسلمان را بر آن داشته است که با غرب به ویژه آمریکا دشمنی کنند، در حالی که اکثر حاکمان کشورهای مسلمان روابط نزدیکی با آمریکا دارند به طوری که حتی به صورت همپیمان آن درآمده و از آن تبعیت میکنند.
از این رو برخی کشورهای آسیایی مانند چین، ژاپن، هند و برخی دیگر، به تولیدات علمی و تکنولوژی روی آورده و تلاش میکنند در مقابل قدرتهای جهانی و بازارهای آنها ایستاده و توانمندی خود را بالا ببرند. چرا که بسیاری از مؤسسات تأثیرگذار سیاسی، دانشگاهی، رسانهای و فقهی که در جهان اسلام نفوذی گسترده دارند، تلاش میکنند در برابر مدرنیته مقاومت کرده و به رفتارهای سنتی گذشته دعوت کنند. این امر موجب تغییر در موضع دینی شده و امکان پیشرفت به سوی آینده و انجام کارهای متمدنانه را از انسانها میگیرد.»