گرچه غایت ظاهری واقعه گوهرشاد اجبار تغییر البسه مردان است، اما غایت باطنی و نهایی آن، هموارسازی راه تصویب قانون کشف حجاب بود و این کافی است تا ۲۱ تیرماه روز عفاف و حجاب نامگذاری شود.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، چندی پیش در فضای مجازی نسبت به نامگذاری روز ۲۱ تیرماه و واقعه گوهرشاد به نام عفاف و حجاب تردیدهایی مطرح شد. حجتالاسلام داود مهدویزادگان، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به بررسی تاریخی این واقعه پرداخته است که در ادامه میخوانید؛
بیست و یکم تیرماه به مناسبت واقعه خونین مسجد گوهرشاد در سال ۱۳۱۴، روز حجاب و عفاف نام گذاری شده است. درباره خود این واقعه و نسبت آن با موضوع حجاب و عفاف پژوهشهای نسبتاً خوبی انجام شده است. البته اغلب این پژوهشها مربوط به بعد انقلاب است و طبیعی است که حکومت استبدادی که مسبب این واقعه دردناک است، مانع انجام چنین پژوهشهایی و مانع دسترسی به منابع اولیه و حتی گفتگو با شاهدان عینی واقعه شود. در این میان برخیها که خود را اهل تحقیق و تدقیق در کتب تاریخی میدانند، خواستهاند در تناسب میان این و نام گذاری آن به نام «حجاب و عفاف»، تردید به راه اندازند؛ چنانکه آقای محسنحسام مظاهری در توئیت اخیرش چنین گفته است: «واقعه گوهرشاد (۲۱ تیر ۱۳۱۴) در واکنش به قانون متحدالشکل کردن البسه مردان رخ داد و نه قانون کشف حجاب زنان که مربوط به چند ماه بعدتر است. با این حال چنین روزی در تقویم کشور «روز حجاب” نامگذاری شده است. یعنی تصویب کنندگان حتی زحمت تورق کتاب تاریخ معاصر را هم به خود ندادهاند!»
نگارنده در پاسخ به ایشان در توئیتر چنین جواب دادم: «قانون متحدالشکل البسه مردان در آذر ۱۳۰۷ تصویب شد؛ یعنی هفت سال قبل از واقعه گوهرشاد. رضاشاه از ابتدای سال ۱۳۱۴ با استناد به قانون ۱۳۰۷ دستور کشف حجاب را صادر کرد. او به دنبال سرکوب قیام مسجد گوهر شاد توانست در دی ماه ۱۳۱۴ قانون کشف حجاب را به تصویب برساند». آقای مظاهری در نقد پاسخ نگارنده متنی را منتشر کرده است (بنگرید: کانال تلگرامی ایشان / ۲۳ تیر ۹۹) که لازم به ارائه پارهای توضیحات شدهام. البته آقای محمدجواد میری نیز خطاب به آقای مظاهری پاسخی داده است که ایشان آن پاسخ را به همراه نقدی بر آن در کانال تلگرامی خود منتشر کرده است.
خوانش تاریخ، لااقل، بر دو گونه است؛ یک وقت تاریخ را برای مطالعه میخوانیم و بار دیگر، تاریخ را برای فهمیدن وقایع تاریخی میخوانیم. در شکل اول، تاریخ را از اول باید خواند، ولی در شکل دوم، تاریخ را از جایی میخوانیم که ختم شده است. برای فهمیدن مناسبات میان وقایع تاریخی، باید دید این سلسله حوادث به کجا ختم شدهاند، از همان جا تا به اول خوانده میشود. کسانی که قائل به پیوستگی حوادث تاریخی نیستند، هیچ لزومی نمیبینند که تاریخ را تا به آخر بخوانند. اینان هر واقعهای را بیرون از متن و در زمینهای کاملاً انتزاعی و ذهنی میخوانند و لاجرم به فهم تاریخ نمی رسند. فهم تاریخ از مداومت در رفت و برگشتهای اول به آخر و بالعکس پدید میآید.
برای رسیدن به روز تصویب قانون کشف حجاب مقدماتی را باید طی کرد. باید اول عبا و عمامه را از سر و دوش مردان برداشت تا تغییر البسه عادی شود و سپس زنان را به کشف حجاب وادار ساخت
آیا در دنیای تجدد، تغییر البسه مردان اهمیت دارد یا تغییر سر و وضع زنان؟ مسلماً تغییر زنان مهم بوده است. هیچ گاه نهضت کشف حجاب مردان به راه نیفتاده است. چون بی حجابی مرد اهمیت نداشت، ولی بی حجابی زنان اهمیت، بلکه ضرورت داشت. بنابراین، دولت تجددخواه، قانون تغییر البسه مردان را تصویب میکند، این قانون فی نفسه تجددخواهانه نیست تا دغدغه جدی آن را داشته باشد. پس تصویب چنین قانونی (تغییر البسه مردان) صرفاً مقدمهای است برای اهدافی که مدرنها خواهان آن هستند. یک هدف، برچیدن البسه مذهبی و به ویژه لباس عالمان دینی است و هدف مهمتر، زمینه سازی برای کشف حجاب است. دولت غرب گرا خوب میداند که مقاومت مردان و زنان برابر کشف حجاب دو صد برابر تغییر البسه مردان است، پس طبیعی است که همان اول کار نمیتوان به سراغ کشف حجاب رفت، بلکه برای رسیدن به روز تصویب قانون کشف حجاب مقدماتی را باید طی کرد. باید اول عبا و عمامه را از سر و دوش مردان برداشت تا تغییر البسه عادی شود و سپس زنان را به کشف حجاب وادار ساخت. تلازم میان تغییر البسه مردان و کشف حجاب زنان، هم بر رضاخان و کارگزار فرهنگی و نظامی اش آشکار بود و هم بر علما و مردم متدین آن روزگار. این معنا برای مردان و زنان قیام کننده در روز ۲۱ تیر ۱۳۱۴ در مسجد گوهر شاد کاملاً واضح بود. باور آنان این بود که تغییر البسه مردان در نهایت به قانون عریانگری و اجبار بیحجابی ختم میشود. به همین خاطر مرحوم بهلول که در کانون قیام مسجد گوهر شاد قرار داشت، بالای منبر هشدار میداد که «اگر بر سر شما کلاهلبهدار بگذارند چند روز دیگر هم حجاب از روی ناموس شما برداشته خواهد شد» و درستی این باورشان هم دیری نپایید.
۱۷ دی همان سال (۱۳۱۴) قانون کشف حجاب را تصویب کردند. پس، اگر فرضاً غایت ظاهری سرکوب قیام مردم مشهد، اجبار تغییر البسه مردان است، غایت باطنی و نهایی آن، هموار سازی راه تصویب قانون کشف حجاب بود. تلازم میان تغییر البسه مردان با کشف حجاب و سرکوب خونین با تصویب قانون کشف حجاب، دلیل محکمی است برای اینکه ۲۱ تیر ماه روز «حجاب و عفاف» خوانده شود. حال، اگر محققی نتواند این تلازم را درک کند؛ مشکلی است که در خوانش تاریخ دارد. اگر او مجدداً تاریخ را از آخر تا به اول؛ یعنی از ۱۷ دی ۱۳۱۴ تا ۲۱ تیر ۱۳۱۴ تا یکم آذر ۱۳۰۷ بخواند، وجود چنین تلازمی را خوب درک میکند.
اگر فرضاً غایت ظاهری سرکوب قیام مردم مشهد، اجبار تغییر البسه مردان است، غایت باطنی و نهایی آن، هموار سازی راه تصویب قانون کشف حجاب بود. تلازم میان تغییر البسه مردان با کشف حجاب و سرکوب خونین با تصویب قانون کشف حجاب، دلیل محکمی است برای اینکه ۲۱ تیر ماه روز «حجاب و عفاف» خوانده شود. حال، اگر محققی نتواند این تلازم را درک کند؛ مشکلی است که در خوانش تاریخ دارد
دولت استبدادی مدرن قانون تغییر البسه مردان را در آذر ۱۳۰۷ تصویب میکند، اما دولت به دلیل ترس از پایگاه مردمی روحانیت، فقط در این قانون، مراجع تقلید را استثنا کرده است و از همان زمان تصویب این قانون، اقدامات سرکوب گرانه در پیش گرفت. گرچه مراجع و روحانیت با آن مخالفت کردند و مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی برای توقف آن به رضاخان نامه نوشت، لکن عمده مخالفتهای روحانیت و مردم مربوط است به ابتدای سال ۱۳۱۴ که در نهایت به قیام گوهرشاد منتهی شد. اگر این قیام صرفاً به خاطر قانون اجبار تغییر البسه بوده است، قاعدتاً میبایست این قیام در همان سال اجرای قانون (اول فروردین ۱۳۰۸) روی میداد نه آنکه هفت سال بعد از تصویب قانون. حکومت هم که خبر تصویب چنین قانونی را هم مخفی نکرده بود.
به نظر میرسد که دولت استبدادی مدرن، از ابتدای سال ۱۳۱۴ به تصمیم جدیدی رسیده بود که برای علما و مردم متدین قابل تحمل نبود. آنها علیرغم مخالفت با تغییر البسه مردان، مراقب بودند که این اقدامات به طرح ریزی و اجرای کشف حجاب منجر نشود. چنانکه مرحوم آیت الله عبدالکریم حائری (ره) در جمع عدهای از اصناف و طلاب این هشدار را داده بود: «این مقدمه است برای اینکه یواش یواش چادر را از سر زنهای ما بردارند، من نمیگویم که لباستان را عوض نکنید، ولی در عین حال مواظب باشید که مقدمه چادر برداشتن از سر خانمها است، حواستان جمع باشد» (بنگرید: سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد خبر: ۴۳۳۰). تصمیم تازه رضاخان از ابتدای سال ۱۳۱۴ این بود که اجبار زنان به کشف حجاب را توأمان با قانون اجبار تغییر البسه پیگیری کند. در واقع، قانون تغییر البسه کما فی السابق اجرا میشد و از این سال به بعد، اجبار کشف حجاب زنان هم به آن اضافه شد.
رضاخان همان زمان تصویب قانون تغییر البسه خواهان وضع قانون کشف حجاب بود، ولی ملاحظه مخالفت علما و مردم را داشت. به ویژه که در آن سال (۱۳۰۸) اتفاقی افتاد که او را نگران ساخت. فاطمه صادقی این احتمال را داده است که «اگر امانالله خان، پادشاه افغانستان، بعد از بازگشت از تهران، با شورش عمومی رو به رو نمیشد و تخت خود را از دست نمیداد و مجبور نمیشد به ایتالیا بگریزد، کشف حجاب در ایران در همان زمان (۱۳۰۷) به وقوع میپیوست. احتمالاً سرنوشت امان الله خان مانع از اعلام آن شد. ظاهراً برادر امان الله خان رضاشاه را این امر بر حذر داشت «(صادقی فاطمه، ۱۳۹۲، کشف حجاب: ۴۰).
با این حال، رضا خان از ناحیه هواخواهان تجدد و طبقه متوسط مدرن برای مدرن سازی کشور که کشف حجاب بخشی از آن تلقی میشد، تحت فشار بود. ابوالقاسم آزاد مراغی یکی از فعالان فکر کشف حجاب بود. او در این زمینه کتابچهای هم نوشته بود از طریق تیمور تاش به دست رضاخان رساند و با او ملاقات میکند. شاه در این ملاقات از ابوالقاسم آزاد تفقد میکند و نسبت به خواسته او درباره رفع حجاب میگوید: «صحیح است و در موقع مناسب اقدام خواهد شد». آزاد میگوید: «من از اظهار موافقت شاه با رفع حجاب بی نهایت شاد و امیدوار گردیدم» (سلامی غلامرضا، ۱۳۸۹، نهضت نسوان شرق: ۲۹۶). به عقیده برخی رضاشاه در ماههای منتهی به واقعه گوهرشاد تا تصویب قانون کشف حجاب با بحران مشروعیت درگیر بود و همین امر باعث ترغیب وی به کشف حجاب شده بود. فاطمه صادقی این اقدام رضا شاه را نوعی موج سواری روی خواسته اقشار تجدد خواه ایران دانسته است: «با توجه به افت شدید مشروعیت و بالا گرفتن مخالف با شاه از همه سو، به نظر میآید که کشف حجاب یا دست کم اجرای آن در این زمان را باید تا حدی سوار شدن بر موج خواستههای اجتماعی زنان و تبدیل آن به اقدامی سیاسی قلمداد کرد که هدف آن جبران مشروعیت سیاسی از دست رفته و یافتن متحدانی در میان طبقات شهری متوسط و بالا، خاصه روشنفکران و خانوادههای متجدد، بود (صادقی فاطمه، ۱۳۹۲: ۴۹).
ردیدی نیست که واقعه خونین گوهرشاد منبعث از اراده سرکوبگرانه پهلوی اول برای اجرایی کردن کشف حجاب بوده است. رضاشاه برای این اقدام منتظر تصویب قانون نشد، بلکه مستند به قانون تغییر البسه مردان، دستور کشف حجاب را داده بود. از این رو، تمایزی میان اجبار تغییر البسه و کشف حجاب دیده نمیشود. قیام کنندگان مسجد گوهر شاد این دو اقدام را یکی میدانستند
پس، در پاسخ به این سخن محسن حسام مظاهری که: «تمایل حکومت به کشف حجاب امر پنهانی نبود که ناگهان در تیر ۱۳۱۴ برای روحانیون مشهد مکشوف شده باشد»، باید گفت: تمایل رضا شاه به کشف حجاب برای علما مکشوف بوده است، لکن او تا این تاریخ ملاحظه اقدامات عملی را داشت و از این تاریخ به بعد، عزم بر کشف حجاب کرد. بنابراین، تردیدی نیست که واقعه خونین گوهرشاد منبعث از اراده سرکوبگرانه پهلوی اول برای اجرایی کردن کشف حجاب بوده است. رضاشاه برای این اقدام منتظر تصویب قانون نشد، بلکه مستند به قانون تغییر البسه مردان، دستور کشف حجاب را داده بود. از این رو، تمایزی میان اجبار تغییر البسه و کشف حجاب دیده نمیشود. قیام کنندگان مسجد گوهر شاد این دو اقدام را یکی میدانستند.
آقای محسنحسام مظاهری درباره جمله پیش نقل شده از مرحوم شیخ بهلول چنین گفته است: «بله بهلول روی منبر میگوید اگر به کلاه اعتراض نکنیم فردا سراغ حجاب میروند، اما این خیلی تفاوت میکند که بگوییم دلیل اصلی اعتراض روحانیون و مردم مشهد در تیر ۱۳۱۴ کشف حجاب زنان بوده است». این سخن از ایشان خیلی عجیب است. همانطور که بیان شد، مرحوم بهلول غایت قیام گوهرشاد را بیان کرده است. به عقیده وی غایت تغییر البسه کشف حجاب زنان است و به همین خاطر، باید برابر آن ایستادگی کرد. به عبارت دیگر، اگر این سرکوبگری به کشف حجاب ختم نمیشد، مردم اینگونه مقاومت نمیکردند. بنابراین، اگر اجبار تغییر البسه علت فاعلی قیام گوهرشاد بوده باشد، کشف حجاب زنان علت غایی آن است و اهل حکمت بر افضلیت علت غایی اجماع دارند، اما فرضاً افضلیت و اهم بودن دلیل کشف حجاب را قبول نداشته باشند و بلکه مرتبه آن پایینتر از عاملیت تغییر البسه دانسته شود. با وصف این، چه مانعی دارد که به همین خاطر، این روز، روز حجاب و عفاف خوانده شود؟ آیا برای این روز محتوایی غیر از «حجاب و عفاف» میتوان تصور کرد؟ خوب است که آقای محسن حسام مظاهری برای این واقعه خونین، عنوانی را پیشنهاد میکردند تا با عنوان «حجاب و عفاف» مقایسه شود.
نگارنده در اینجا در صدد تحلیل دادههای تاریخی نیست و همانطور که گفته شد درباره قیام خونین گوهرشاد پژوهشهای خوبی انجام شده است. اسناد زیادی وجود دارد که نشان میدهد کشف حجاب اصلی ترین مسأله این قیام بوده است. مرحوم بهلول (ره) وقتی خبر نا پدید شدن آیت الله سید حسین قمی (ره) را میشنود سراسیمه از شهر قائن به مشهد رفته و خود را به منزل حاج آقا حسین قمی میرساند. او در این باره چنین گفته است: «شب پنجشنبه بود که بنده داخل مشهد شدم و به منزل آقای قمی رفتم و حال آقا را پرسیدم. زن آقا به من گفت: آقا برای دیدن شاه و منصرف کردن از رفع حجاب و نشر کلاه به اختیار خود به تهران رفتهاند، ولی شاه به آقا وقت ملاقات نداده و آقا در یک باغ تحت مراقبت قرار گرفتهاند» (سعادتمند هما، مروری بر واقعه خونین مسجد گوهرشاد به روایت شیخ بهلول گنابادی). همچنین آیتالله میرزا حسین سبزواری همان سالها در شرححال خود مینویسد ساعاتی قبل از حادثه به همراه شیخ مرتضی آشتیانی نزد پاکروان، استاندار وقت خراسان، رفته و گفته بودهاند که سه مطالبه دارند: «دستور بدهید دسته سینهزن بیایند به بازار و صحن؛ دستور بدهید که مردم لباس فرنگی نپوشند؛ حجاب از سر زنها برداشته نشود» (جعفریان رسول، میراث اسلامی ایران: ۷ / ۷۱).
اگر اجبار تغییر البسه علت فاعلی قیام گوهرشاد بوده باشد، کشف حجاب زنان علت غایی آن است و اهل حکمت بر افضلیت علت غایی اجماع دارند، اما فرضاً افضلیت و اهم بودن دلیل کشف حجاب را قبول نداشته باشند و بلکه مرتبه آن پایینتر از عاملیت تغییر البسه دانسته شود. با وصف این، چه مانعی دارد که به همین خاطر، این روز، روز حجاب و عفاف خوانده شود؟
با وصف این، آقای مظاهری در این گونه اسناد تردید راه انداخته و میگوید: «نکته مهم آن است که این خاطرات، سالها و بعضاً دههها بعد تدوین شده نه در زمان خود واقعه. صواب آن است که در چنین موضوعاتی به جای کتابهای خاطرات، به اسناد همان زمان مراجعه کنیم. مانند مطبوعات و اسناد شهربانی و…». و یا در پاسخ به محمدجواد میری تکرار کرده است که: «مصاحبههایی که چند دهه بعدتر آقای سینا واحد با برخی از شاهدان واقعه (که دیگر به سنین سالمندی رسیده بودند) گرفته یا خاطراتی که مرحوم بهلول سالها بعد بیان کرده (در کتابی که پر از تناقض است) منطقاً اسناد معتبر و قابل اتکایی نیستند»!!
نگارنده دعوی تخصص تاریخ ندارد لکن شنیدن این گونه سخنها هم تعجب برانگیز و دور از انتظار است و شدت ذهنیت ایدئولوژیک گوینده را آشکار میسازد. خاطرات افرادی که نه فقط شاهد عینی قیام بلکه از رهبران آن بودند، به اندازه راپورت های مأموران امنیتی و کارگزاران حکومتی ارزش ندارد! کدام مورخ مدقق و دانایی این منطق را قبول دارد که ایشان دومی شان باشد؟ با این حساب خاطرات بسیاری از رجال سیاسی بی اعتبارند، چون اغلب آنها از نوع خاطرات روزشمار نیستند، اما گزارش مطبوعات و اسناد شهربانی زمان واقعه تا چه اندازه صحت دارد؟ آیا مطبوعات وابسته به استبداد به راستی نقل واقعیتها را کردهاند و همینطور اسناد شهربانی؟ برخی از مأموران از ترس اینکه شاهنشاه خبردار شود که مردم علیه کشف حجاب قیام کردهاند، میترسیدند و در گزارشاتشان موضوع اعتراض را اجبار البسه و کلاه لبه دار اعلام میکردند. مضافاً اینکه اگر آقای مظاهری با چنین منطقی اسناد تاریخی را از جهت علمی ارزشگذاری میکند، جای این پرسش است که آیا نسبت به اسناد حالیه نیز مطابق همین منطق عمل میکند؟ به نظر میرسد که ایشان قبل از آنکه دیگران را به تورّق تاریخ مطابق پسندهای تبلیغاتی و تمایلات ایدئولوژیک متهم کند؛ نیک بنگرد که گفتههای خود تا چه اندازه گرفتار ذهنیتهای ایدئولوژیک و تبلیغاتی شده است. تأسف آور است که برای به کرسی نشاندن حرف خود، اینگونه اسناد معتبر را بی ارزش جلوه میدهیم.