سقوط اخلاق در حوزه سیاست
هدف از تأسیس جمهوری اسلامی سعادتمحوری و فضیلتمحوری و همچنین ارتباط اخلاق و سیاست بوده است. اما در طول زمان، در منحنی زوالِ اخلاق و فضیلت در حوزه سیاست قرار گرفتیم
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، سیاست اسلامی و شیعی اعم از رویکرد فلسفی (فلسفه سیاسی) و فقهی (فقه سیاسی) آن نیز سعادت محورند و اخلاق و فضیلت در آنها اهمیت بالایی دارد و هدف از تأسیس جمهوری اسلامی سعادتمحوری و فضیلتمحوری و همچنین ارتباط اخلاق و سیاست بوده است. اما در طول زمان، در منحنی زوالِ اخلاق و فضیلت در حوزه سیاست قرار گرفتیم و در این ۴۱ سال، نموداری از زوال اخلاق و فضیلت و دوری از مسیر سعادت را شاهد بودهایم.
اولین و مهمترین آنها، مسائل اقتصادی بوده است. در مسائل اقتصادی چون سیاست واحدی نداشتهایم و هر دولتی سیاست خاص خود را دنبال کرده، همچنین توسعهمحور نیز نبودهایم، برای جبران ناکارآمدی در توسعه و اقتصاد، دست به بیاخلاقی زدهایم. به این امر در روانشناسی سیاسی «سازوکارِ جابهجایی» میگویند؛ یعنی ناکارآمدی اقتصادی باعث شده است به حوزه اخلاق نیز ضربه وارد شود. البته به این مسئله در روایات اسلامی نیز اشاره شده است.
پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «کاد الفقر ان یکون کفرا»؛ نزدیک است که فقر موجب کفر شود. فقر بهخودیخود مساوی کفر نیست، ولی میتواند زمینه آن را برای مردم عادی فراهم کند. و اگر پیامبر فرمودهاند «الفقر فخری»؛ فقر افتخار من است، این برای افراد ویژه و شخص معصوم است، ولی برای توده مردم اینگونه نیست.
مشکلات اقتصادی
بنابراین نخستین عاملِ افول اخلاقی، مشکلات اقتصادی است. در دوران بحران اقتصادی است که بیکاری، اعتیاد، مشکلات اخلاقی و اجتماعی برای مردم به وجود میآید. بنابراین اگر کشور در ریل توسعه قرار بگیرد اخلاق نیز جایگاه خود را پیدا میکند. گزارش وضعیت بد اقتصادی صرفاً یک ادعا نیست، بلکه آمار نیز آن را تأیید میکند. برخلاف بسیاری از مسائلی که ممکن است جدلیالطرفین باشند ولی مسائل اقتصادی معمولاً با آمار و ارقام قابل اثبات هستند. ما از نظر فساد مالی در سال ۲۰۲۰ سقوط هشت پلهای داشتهایم و به رتبه ۱۴۶ در بحث شفافیت رسیدهایم. وقتی آمار اختلاسهای کلان مشخص نباشد و فرار مالیاتی و پولشویی وجود داشته باشد چنین سقوطی اتفاق میافتد.
فرهنگ سیاسی
عامل دومی که باید به آن اشاره کرد، فرهنگ سیاسی ما ایرانیان است، که ایرانیان ترکیبی از سه فرهنگ سیاسی ایران، اسلام و غرب (سوسیالیستی و لیبرالیستی) است. تا جایی که بنده اطلاع دارم ما نتوانستهایم ترکیب متناسبی از ایرانیت، اسلامیت و فرهنگ تجدد ارائه کنیم و همیشه این سه فرهنگ درچهار دهه اخیر در سپهر کشور ما در وضعیت عدم تلائم بودهاند؛ برای نمونه وقتی سالگرد کوروش میشود، مردم برای ادای احترام به آنجا میروند، اما نیروهای امنیتی و انتظامی مانع میشوند! چرا نباید به کوروش و حقوق بشر او افتخار کنیم؟ روسیه هنوز به مفاخر گذشته خود میبالد؛ مثلاً با اینکه از سیاستهای لنینی فاصله گرفته ولی جسد «لنین» بهصورت مومیایی شده هنوز در میدان سرخ مسکو هست، چون روسها معتقدند که لنین و مارکسیسم بخشی از تاریخ روسیهاند؛ درحالیکه به اعتقاد ما شاهان ننگ تاریخاند، لذا نهتنها شاهان را از تاریخ خود حذف کردیم، بلکه کسانی را هم که در این چهار دهه از گردونه قدرت خارج شدند از کتابهای درسی بیرون راندیم، بهگونهای که گویا چنین کسانی نبودهاند، در انقلاب مشارکت نداشته، زجر و زحمت نکشیدهاند و یار امام نبودهاند. با اینکه این امکان وجود داشت که ما آنها را حفظ کنیم و در تاریخ هم نگه داریم و حتی نقد هم بکنیم.
توجیهات فقهی
عامل سومی که ریشههای بیاخلاقی را تقویت کرده توجیهات فقهی است. فقه بهخودیخود با اخلاق سازگار است و دانش معتبری است. ولی توجیهات فقهی چهبسا به بیاخلاقی منجر شود. مثل قضیه «باهتوهم» که میتواند منشأ بیاخلاقی بیشماری شود. اگر یک روزنامه و جریانی معتقد باشد که براساس روایت باهتوهم میتوان به مخالفان بهتان زد، دیگر هیچ سنگی روی سنگ بند نمیشود. مثال دیگر، موضوع «مصلحت نظام» است که میتواند مورد سوءاستفاده قرار بگیرد و برای تحدید آزادیها و یا مسائل غیراخلاقی به مسئله مصلحت نظام تمسک شود. در قالب یک لطیفه گفتهاند: پادشاهی که دینمحور بود از فقیهی پرسید: حکم شرعی این مسئله چیست؟ فقیه جواب داد: در انبان فقه، همه جور جواب هست تا اراده پادشاه چه باشد. اگر شما اراده کنید که فلان چیز را از فقه دربیاوریم توانایی آن را داریم و اگر ضد آن را اراده کنید باز هم میتوانیم آن را انجام دهیم!
منبع: مجله حیات معنوی