خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

مواضع امام کاظم(ع) در برابر اندیشه های منحرف

در دوران امام امام موسی کاظم (ع) برخی از شیعیان از جریان اصیل امامت منحرف گشته و معتقد به امامت اشخاص دیگری غیر از ائمه دوازده گانه شیعه بوده اند.

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، دوره امامت امام کاظم(ع) (۱۴۸-۱۸۳) به جهت شرایط خاص سیاسی و اجتماعی حاکم بر آن، شاهد انحرافات متعددی در جامعه اسلامی هستیم. در این زمان برخی از شیعیان از جریان اصیل امامت منحرف گشته و معتقد به امامت اشخاص دیگری غیر از ائمه دوازده گانه شیعه بوده اند. از طرفی شاهد حضور فرقه های انحرافی ای چون، مرجئه، معتزله، قدریه، غالیان، واقفیه و معتقدان به تشبیه و تجسیم هستیم. علاوه بر این، برخی از شیعیان در خصوص خلق یا قدم قرآن ابهاماتی دارند و عده ای معتقد به مجبور بودن انسان در اعمال بوده اند. امام موسی بن جعفرعلیه السلام به عنوان رهبر جریان اصیل شیعی با تمامی این انحرافات مبارزه کرده و تلاش کرده با روشنگری های خویش جریان اصیل شیعی را هدایت کند.

فرقه های انحرافی

در دوران ائمه علیهم السلام سیاست تقیه در مواردی سبب شده برخی از شیعیان در تشخیص امام بعدی دچار مشکل شده و نتوانند امام واقعی را بشناسند. در زمان امام کاظم(ع) دقیقا همین شرایط حکم فرما بود. در چنین موقعیتی امام موسی بن جعفر علیه السلام تلاش داشت امام واقعی را به شیعیان خویش معرفی کند. روایتی که شیخ مفید نقل کرده می تواند نشان دهنده ی انحراف برخی از شیعیان و موضع امام موسی بن جعفر علیه السلام باشد. وی می نویسد: محمد بن قولویه(به سند خود) از هشام به سالم روایت کرده که پس از وفات امام صادق علیه السلام من و محمد بن نعمان(مومن الطاق) در مدینه بودیم، مردم دور عبدالله بن جعفر(فرزند امام صادق علیه السلام معروف به عبدالله افطح) اجتماع کرده بودند، ما وارد مجلس او شدیم و از او درباره نصاب زکات پرسیدیم، او نتوانست جواب دهد ما حیران و سرگردان از نزد او بیرون آمدیم و در جایی نشسته و گریه کردیم و با خود می گفتیم به سوی چه کسانی باید برویم، مرجئه، قدریه، معتزله یا زیدیه؟ ناگهان شخصی آمد و از ما خواست که به دنبال او راه بیفتیم… من به دنبال او رفتم تا به در خانه امام کاظم(ع) رسیدیم من داخل خانه شدم، دیدم موسی بن جعفر علیه السلام آنجاست بدون این که حرفی بزنم، فرمود: نه به سوی مرجئه، نه به سوی قدریه و نه به سوی معتزله و نه به سوی زیدیه! بلکه به سوی من! عرض کردم: جانم فدای شما برادر شما عبدالله گمان می کند که پس از پدرتان امام است! حضرت فرمود عبدالله می خواهد خدا را بندگی نکند. پرسیدم آیا برای شما امامی هست!؟ فرمود: نه سپس از ایشان سوالاتی پرسیدم… عرض کردم آیا با این پیمانی که شما بر پنهان داشتن جریان از من گرفتید، اجازه می دهید جریان امامت شما را به آنان برسانم و آنها را به سوی شما دعوت کنم؟ حضرت فرمود: هر که را رشید و رازدار یافتی به او برسان و پیمان بگیر که فاش نکند و اگر فاش کند سر بریدن در کار است.[۱]

این جریان نشان می دهد در این دوره گروه های منحرف زیادی چون مرجئه، قدریه، معتزله و زیدیه در جامعه بوده اند علاوه بر این برخی از شیعیان معتقد به امامت افرادی چون عبدالله بن جعفر بوده اند و امام کاظم(ع) شیعیان را از پیروی از این فرقه های انحرافی باز داشته و به آنها سفارش می کند با رعایت اصل تقیه این واقعیت را به دیگران نیز انتقال دهند.

غالیان

یکی از جریان های منحرف و خطرناک در دوره ائمه علیهم السلام که آسیب های فراوانی به جریان اصیل شیعی وارد ساخت، جریان فکری غلو است که از همان دوران امام علی علیه السلام تا پایان دوره امامان علیه السلام و حتی در دوره های بعد تداوم یافته است. هر یک از امامان شیعه با جدیت به مبارزه با این جریان انحرافی پرداختند و تلاش کردند شیعیان را از افتادن در دام غلو و عقاید غالیانه نجات دهند. در زمان امام موسی بن جعفر علیه السلام نیز این جریان نمایندگانی داشت که امام با آنان مبارزه کرد.

مهم ترین نماینده فکری جریان انحرافی غلو در دوره امام کاظم(ع)، محمد بن بشیر از موالی بنی اسد و ساکن کوفه بوده است.[۲] وی عقاید غالیانه و بسیار خطرناکی را در میان پیروانش پراکنده کرده و تلاش کرده با ترفندهایی خاص مانند شعبده بازی آن ها فریب داده و به سوی خویش جذب کند.[۳] اعتقاد به الوهیت امام موسی بن جعفر علیه السلام و نبوت خویش، توقف در امام موسی بن جعفر علیه السلام و اعتقاد به غیبت و مهدویت آن حضرت و تلاش در معرفی خویش به عنوان جانشین وی و بیان عقاید غلو آمیز دیگری چون ثنویت و ازلی بودن باطن انسان، عقایدی است که به این غالی نسبت داده شده است.[۴]

امام کاظم(ع) در راستای مبارزه با اندیشه های غالیانه، از محمد بن بشیر برائت جست، در موارد متعددی او را لعن کرد، وی را در ادعاهایش دروغ گو خواند و برای راحت شدن از شرّ او دعا کرد. محمد بن عمر کشی از بطائنی روایت کرده که از امام کاظم(ع) شنیدم که می فرمود: خداوند محمد بن بشیر را لعنت کند و حرارت آهن را به او بچشاند. او بر من دروغ می بندد. خدا از او بری باد. من از او به سوی خدا بیزاری می جویم. بار خدایا من از آن چه ابن بشیر درباره ام ادعا می کند، بیزارم. بارخدایا مرا از او راحت کن.[۵]

در ادامه این حدیث، امام موسی بن جعفر علیه السلام، علی بن حمزه بطائنی راوی حدیث را آگاه می کند که احدی جرات نمی کند«عمدا» بر ما دروغ ببندد. مگر این که خداوند حرارت آهن را به او می چشاند. سپس حضرت به دروغ بستن بنان[۶] برعلی بن حسین علیه السلام، مغیره بن سعید[۷] بر امام باقر علیه السلام اشاره می کند و می فرماید: خداوند آنها را به سزای گفته هایشان رسانده است و حرارت آهن را به ایشان چشانده است. اینک محمد بن بشیر- که خدایش لعنت کند- برمن دروغ می بندد. من به سوی خدا از او بیزاری می جویم. خدایا مرا از دست او راحت کن. خدایا از تو می خواهم که مرا از این رجس نجس محمد بن بشیر که شیطان با پدرش در نطفه اش شریک بوده، خلاص کنی.[۸]

در این روایت امام کاظم(ع) چندین بار محمد بن بشیر را دروغ گو خوانده که بر اهل بیت علیه السلام دروغ بسته(الوهیت و مهدویت آن حضرت را تبلیغ کرده) همچنین چندین بار از وی و عقاید غالیانه اش برائت جسته و او را چند بار لعن کرده و در نهایت مژده هلاکت او را به یکی از شیعیان داده است. چنین برخورد شدیدی با غالیان تقریبا کم سابقه است و می تواند نشانگر میزان انحراف محمد بن بشیر و میزان تاثیرات مخرب وی در میان جامعه باشد به گونه ای که امام موسی بن جعفر علیه السلام تلاش دارد با شیوه ای سخت گیرانه از تاثیرات مخرب این غالی جلوگیری کند و شیعیان را از گرفتار شدن در دام عقاید غالیانه وی نجات دهد.

خطر این غالی منحرف به حدی بود که حضرت خون او را نیز حلال شمرد و به یکی از اصحابش دستور داد تا در صورت امکان او را به قتل برساند. هر چند محمد بن بشیر در زمان امامت آن حضرت به قتل نرسید اما دعای امام موسی بن جعفر علیه السلام در حق او سبب شد وی به بدترین وضعی در زمان امامت امام رضا علیه السلام به قتل برسد.[۹]

واقفیه

به جز محمد بن بشیر- که اشاره شد در امامت امام کاظم (ع) توقف کرد و امامت امام رضا علیه السلام را نپذیرفت- زیاد بن مروان قندی و افراد بسیار دیگری نیز امامت آن حضرت را انکار کرده اند. دست آویز توقف کنندگان در امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام، برخی از روایات جعلی یا روایاتی بوده که در آنها یکی از ائمه علیهم السلام به عنوان «قائم» معرفی شده اند. به عنوان نمونه واقفیه روایتی را به امام صادق علیه السلام نسبت می دادند که حضرت فرموده است: «نام قائم نام صاحب تورات، یعنی موسی علیه السلام است.»[۱۰] و در روایتی دیگر به حضرت نسبت می دادند که فرموده است: « روزها را از یک شنبه تا شنبه بشمر! هفت روز است، شنبه ی شنبه ها، خورشید روزگار و نور ماه ها، کسی که اهل لهو و لعب نیست همو هفتمین امام و قائم شماست.»[۱۱]

طرح این اندیشه های انحرافی در زمان امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام سبب تردید در میان شیعیان شده است و امام موسی کاظم(ع) به منظور رفع این تردید و مبارزه با این اندیشه انحرافی و در پاسخ کسانی به که از آن حضرت پرسیدند: آیا شما«قائم» هستید؟ فرمودند:« تمام ائمه علیه السلام در زمان خود قائم به امر امامت هستند تا این که این امانت را به بعدی بسپارند جانشین و قائم به امر امامت بعد از من فرزندم علی علیه السلام است.»[۱۲]

امام موسی بن جعفرعلیه السلام در این روایت علاوه بر رفع شبهه در خصوص معنای قائم، به امام پس از خویش نیز اشاره کرده و در حقیقت اندیشه توقف بر خویش را باطل اعلام کرده است.

همچنین امام موسی بن جعفرعلیه السلام در راستای مبارزه با این اندیشه منحرف(اندیشه واقفیه)، چندین بار به زیاد بن مروان قندی در خصوص نپذیرفتن امامت فرزندش، امام رضا علیه السلام، هشدار داده است. در منابع مختلف، روایتی به نقل از زیاد قندی و ابن مسکان ذکر شده که این دو نزد امام موسی بن جعفر علیه السلام نشسته بودند، حضرت به ایشان فرمود: الان بهترین فرد اهل زمین بر شما وارد می شود. در این هنگام امام رضا علیه السلام -در حالی که خردسال بود- وارد شد. آن دو گفتند: بهترین فرد روی زمین(همین است؟!). موسی بن جعفر علیه السلام به فرزندش امام رضا علیه السلام فرمود: پسرم می دانی این دو، چه می گویند؟ امام رضا علیه السلام عرض کرد: بله پدر جان! این دو در امامت من شک دارند.[۱۳] در ادامه این روایت که از کسان دیگری نقل شده،[۱۴] حضرت کاظم علیه السلام به آن دو در خصوص انکار امامت فرزندش هشدار داده است. حضرت به آنان فرمود: اگر حق او را انکار کنید یا خیانت ورزید، لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر شما باد. ای زیاد تو و اصحابت فرزندم را انکار نکنید.[۱۵]

به نظر می رسد هر چند ابن مسکان ابتدا در امامت امام رضا علیه السلام شک کرده است اما با هشداری که حضرت به او و زیاد بن مروان قندی داده و با روشن گری امام، وی از این اعتقاد انحرافی خویش برگشته است. دلیلی که این احتمال را تقویت می کند این است که امام موسی بن جعفر علیه السلام در پایان حدیث تنها به زیاد بن مروان فرمود: ای زیاد تو و اصحابت فرزندم را انکار نکنید.

در روایت دیگری امام موسی بن جعفر علیه السلام در حالی که فرزندش امام رضا علیه السلام نزد ایشان بود، به زیاد بن مروان قندی فرمود: ای زیاد این پسرم فلان است که نامه اش نامه من، سخنش سخن من و فرستاده اش فرستاده من است. و هر چه بگوید سخن حق همان است.[۱۶]

این روایات نشان می دهد امام موسی بن جعفر علیه السلام در موارد متعددی با اندیشه انحرافی توقف در امامت خویش مبارزه کرده و تلاش کرده شیعیان را در این زمینه آگاه سازد.

اندیشه انحرافی تشبیه و تجسیم

از دیگر باورهای انحرافی دوره امام موسی بن جعفر، که به نحو بسیار گسترده ای در این دوره نمود داشته، عقیده «تشبیه و تجسیم» است. تشبیه، مانند کردن خداوند به صفات مخلوقات و موجودات محسوسی همانند انسان می باشد.[۱۷] قائلان به تشبیه عمدتا خدا را به انسان تشبیه کرده و برای او اعضاء و جوارح و مکان تصور کرده اند و صفات مخلوقات را برای خدا ذکر می کردند.[۱۸]

هر چند اتهام تشبیه به برخی از بزرگان اصحاب ائمه علیهم السلام همانند هشام بن سالم و هشام بن حکم قابل پذیرش نیست و از سوی علمای شیعه و محققان انکار شده است،[۱۹] اما وجود عقیده انحرافی تشبیه و تجسیم در این دوره به نحو چشم گیری در جامعه جریان داشته است و در موارد متعددی سبب عکس العمل امام موسی بن جعفر علیه السلام شده است.

به نظر می رسد در این دوره اهل حدیث و برخی از شیعیان معتقد به تشبیه بوده اند و یا شبهات و مشکلاتی در باب توحید داشتند. احتمالا وجود احادیثی چون حدیث «نزول خداوند به آسمان دنیا» که ابوهریره از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده[۲۰] و حدیثی که از ابن عباس نقل شده که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خدا را به صورت جوانی امرد[۲۱] و … دیده است،[۲۲] سبب رواج و پراکندگی این عقیده در میان مردم بوده است. وجود این احادیث در میان مردم سبب شده شیعیان به صورت مکرر از ائمه علیه السلام درباره این احادیث سوال کنند.

ابراهیم بن محمد همدانی(از شیعیان) می گوید: نامه ای به امام موسی بن جعفر علیه السلام نوشتم که پیروان شما که نزد ما هستند، در توحید اختلاف دارند برخی می گویند او جسم است و برخی دیگر می گویند او شکل و صورت است. امام در پاسخ وی، به خط خود نوشت:«خداوند منزه از این صفات است. او حد و اندازه ندارد و قابل وصف با این صفات نیست. او شنوا و داناست.»[۲۳]

علاوه بر این به نظر می رسد مشبهه با تمسک به ظواهر آیاتی چون «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»[۲۴] و آیه «وَ جاءَ رَبُّک»[۲۵] و آیه «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»[۲۶] چنین عقیده ای را ابراز کرده اند.

در حقیقت همان گونه که یکی از محققان اشاره دارد:«دلایل واهی طرف داران این عقیده بیشتر نشات گرفته از ظاهر گرایی بوده است.»[۲۷] در منابع آمده است فردی به نام عبدالغفار سمی که در حضور امام موسی بن جعفر علیه السلام از آیه «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى» سوال کرد، خود معتقد به حرکت خداوند از مکانی به مکان دیگر بوده است. او می گفت من خدا را آن گونه وصف می کنم که خودش وصف کرده، چون فرموده:« دَنا فَتَدَلَّى»[۲۸]

امام موسی بن جعفر علیه السلام در پاسخ به عبدالغفار سمی فرمود: «دنى فتدلّى» به معنى آن است که چون محمّد صلی الله علیه و آله و سلم به آن مقام آرام گرفت، به خداوند نزدیک(قرب معنوی) گردید. زیرا که ذات خداوند از هیچ موضع و مقامی زایل نیست و در همه جا حاضر است … امام موسی بن جعفر علیه السلام سپس به عبدالغفار سمی فرمود:« إِنَّ هَذِهِ لُغَهٌ فِی قُرَیْشٍ إِذَا أَرَادَ رَجُلٌ مِنْهُمْ أَنْ یَقُولَ قَدْ سَمِعْتُ یَقُولُ قَدْ تَدَلَّیْتُ وَ إِنَّمَا التَّدَلِّی الْفَهْم»[۲۹] این نوع سخن گفتن در لغت قریش استفاده می شود که هر گاه شخصى بخواهد بیان کند که من فلان سخن را شنیدم می گوید که: من به فلان سخن نزدیک شدم(فلان سخن را فهمیدم به تعبیر امروزی، «گرفتم») تدلّى به معنى فهم است.

در این روایت امام موسی بن جعفر علیه السلام ضمن انکار نزدیکی مادی و قرب فیزیکی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شب معراج به خداوند و بیان این نکته که این نزدیکی در حقیقت قرب معنوی بوده است، جسمیت را از خداوند انکار کرده و «تدلی» در این آیه را به معنای دریافت و فهم سخن خداوند تفسیر کرده است.

در روایت دیگری که شیخ صدوق از یونس بن عبدالرحمن نقل کرده وقتی وی از آن حضرت سوال می کند: چرا خداوند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را برای معراج به آسمان ها برد در حالی که خداوند دارای مکان خاصی نیست؟ حضرت ضمن تایید این سخن که خداوند دارای مکان خاصی نیست علت این کار را تشرف ملائکه و ساکنین آسمانها خدمت آن حضرت و نشان دادن آیات عظمت خویش در آسمان ها به پیامبر معرفی کرد و در ادامه به نادرستی تصورات مشبهه در این باره تاکید کرد.[۳۰] این روایت نشان می دهد در این زمان عده ای تصور می کردند علت عروج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آسمان ها، وجود جسم خداوند در آسمان بوده است! و امام موسی بن جعفر علیه السلام این عقیده انحرافی را نادرست شمرده است.

همچنین وقتی امام موسی بن جعفر علیه السلام متوجه شد که عده ای معتقد به نزول خداوند به آسمان دنیا هستند، به منظور مقابله با این عقیده انحرافی فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یَنْزِلُ‏ وَ لَا یَحْتَاجُ‏ إِلَى أَنْ یَنْزِلَ إِنَّمَا مَنْظَرُهُ فِی الْقُرْبِ وَ الْبُعْدِ سَوَاءٌ…»[۳۱] خداوند فرود نمی اید و نیازی ندارد که فرود آید دور و نزدیک برای خداوند یکسان است.

علاوه بر مواردی که ذکر شد، امام موسی بن جعفر علیه السلام به منظور مقابله با عقیده انحرافی تشبیه و تجسیم، در روایتی از سخن کسانی که گمان کنند که خداوند جسم است، برائت جسته است.[۳۲] در روایتی دیگر آن حضرت با این استدلال که جسم و صورت محدود و متناهی هستند در نتیجه احتمال زیاده و نقصان در آنها هست و وقتی احتمال زیاده و نقصان در آنها باشد مخلوق خواهند بود، قول به تجسیم خداوند را رد کرد و از معتقدین به جسمیت خداوند برائت جست.[۳۳]

در این روایت امام موسی بن جعفر علیه السلام در قالب یک استدلال منطقی، محدود بودن جسم را دلیل مخلوق بودن آن دانسته است و در واقع این گونه استدلال می کند که اگر خداوند جسم باشد، طبیعتا باید مخلوق باشد(چون هر جسمی مخلوق است) و چون خداوند مخلوق نیست، پس جسم نیست.

برائت امام موسی بن جعفر علیه السلام هم در این دو روایت اخیر نشان دهنده میزان مخالفت آن حضرت با این عقیده انحرافی است چرا که برائت(بیزاری) از کسی یا چیزی معنای بسیار تندی را در بر دارد. امام علی علیه السلام به شیعیانش فرمود: در صورتی که شما را مجبور کردند به من دشنام دهید، این کار را بکنید که باعث افزوده شدن مقامات معنوی من و نجات شما می شود، اما هرگز از من «بیزاری» نجویید زیرا من بر فطرت پاک توحید تولّد یافته‏ام و در «ایمان و اسلام» و «هجرت» بر دیگران پیشى گرفته‏ ام»[۳۴] یکی از مفسران نهج البلاغه در این باره می نویسد:« سب و دشنام یک انسان، مى‏تواند اشاره به بدى او باشد، ولى مفهوم آن کفر و شرک و بى‏ایمانى نیست، اما بیزارى جستن(هر چند با زبان باشد) مفهومش بیزارى از دین و آئین اوست.»[۳۵] با توجه به مقدمه مذکور به نظر می رسد بیزاری از افراد در حقیقت بار معنایی بسیار تندی را به همراه دارد که به نوعی اشاره به خروج این افراد از جرگه مومنان و مسلمانان است.

بر اساس روایتی دیگر وقتی محمد بن حکیم قول به تجسیم را از سوی برخی از شیعیان، برای امام کاظم(ع) نقل کرد، حضرت ضمن تاکید بر عدم شباهت چیزی به خداوند، بدترین فحش و ناسزا را در مورد خداوند، قول به جسمیت و صورت داشتن و اعضا و جوارح داشتن دانست.[۳۶] در این روایت امام موسی بن جعفرعلیه السلام قول به جسمیت خداوند و مشابهت خداوندی که هیچ چیز همانند او نیست، به سایر مخلوقات را، به نوعی بی احترامی به خداوند و کوچک انگاری ذات باری تعالی دانسته است.

وقتی حمزه بن محمد از امام کاظم(ع) در خصوص جسم و صورت داشتن خداوند پرسید، حضرت در جواب او با استناد به آیه قرآن«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ»[۳۷] بر نداشتن جسم و صورت برای خداوند تاکید کرد.[۳۸]

نکته قابل توجه در این روایت این است که امام کاظم(ع) به منظور رد این عقیده انحرافی، به قرآن استدلال کرده است. قرآن به عنوان کتابی که همه گروه ها خود را در برابر آن خلع سلاح می دیدند و بر درستی آن اعتراف داشتند، می توانست معیار بسیار خوبی در رد باورهای انحرافی ای چون تشبیه و تجسیم، و … باشد. امام موسی بن جعفرعلیه السلام با استفاده این روش، و با استفاده از آیاتی که صراحتا باورهای انحرافی را نادرست شمرده اند، به مقابله با اهل تشبیه و تجسیم پرداخته اند.

این روایات و روایات دیگری که مجالی برای طرح آنها در این نوشتار نیست،[۳۹] حاکی از این است که در این زمان گزارش هایی زیادی از عقیده جسمیت خداوند به آن حضرت می رسیده و امام علیه السلام تلاش کرده با تفسیر صحیح آیات قرآن(که ظاهرا به جسمیت خداوند اشاره دارند) و با استدلال های نقلی و عقلی، نادرستی چنین باورهای انحرافی را گوشزد کند. آن حضرت به منظور تاکید جدی بر نادرستی چنین باورهای انحرافی در مواردی از این عقیده و احیانا از باورمندان به آن برائت جسته است.

اندیشه قدیم بودن یا حادث بودن قرآن

هر چند اندیشه خلق یا قدم قرآن[۴۰] عمدتا در دوره امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام مطرح شده به گونه ای که این زمان به جهت سخت گیری هایی که معتزله و در راس آنان مامون و معتصم و واثق داشته اند[۴۱] در تاریخ به «عصر محنت» نام گذاری شده، اما آغاز چنین اندیشه ای به فردی به نام لبید بن اعصم یهودی که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده(که قائل به خلق تورات بوده) نسبت داده شده و بیان شده که این اندیشه از این فرد به دیگران منتقل شده است.[۴۲]

امامان شیعه علیه السلام با مطرح شدن این اندیشه در جامعه، بعضا ضمن اشاره به واقعیت امر،[۴۳] شیعیان را از ورود به چنین بحث های فتنه انگیزی منع کرده و قرآن را صرفا کلام خدا معرفی کرده اند. سلیمان بن جعفر یکی از یاران امام موسی بن جعفرعلیه السلام می گوید: به اباالحسن موسی بن جعفرعلیه السلام عرض کردم: نظر شما درباره قرآن که درباره آن اختلاف شده است، عده ای می گویند مخلوق است و عده ای آن را غیر مخلوق می دانند، چیست؟ حضرت فرمود: «… أَمَا إِنِّی لَا أَقُولُ فِی ذَلِکَ مَا یَقُولُونَ وَ لَکِنِّی أَقُولُ إِنَّهُ کَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏» من آنچه آنان در این باره می گویند را نمی گویم من می گویم قرآن کلام خداست.[۴۴] این جواب امام کاظم(ع) در واقع هشداری است به شیعیان که در چنین مباحث بیهوده ای وارد نشده و قرآن کریم را صرفا کلام الهی بدانند.

اندیشه جبر و اختیار

محققان اشاره دارند شخصی به نام جهم بن صفوان(م ۱۲۸) اولین کسی است که اندیشه جبر را مطرح کرده است. به او و پیروانش جهمیه خالصه یا جبریه خالصه اطلاق شده است.[۴۵] در منابع فرقه شناختی آمده است: جهم بن صفوان که عقیده جبر را اختیار کرده بود، پیروان بسیاری یافت او و پیروانش می گفتند: انسان مجبور است و هیچ اختیاری از خود ندارد. جز کاری را که انجام می دهد نمی تواند کار دیگری انجام دهد. خداوند یک رشته کارها را بر مردمان مقدر کرده که باید ناچارا انجام دهند و خداوند کارها و گفتارها و پندارها را در انسان خلق کرده است و ما مجازا آنها را به انسان نسبت می دهیم. همچنان که می گوییم:«اثمرت الشجره، جری الماء، طلعت الشمس» درخت میوه داد، آب جاری شد و خورشید طلوع کرد، ما هم همه کارها را به انسان نسبت می دهیم اما حقیقتا همگی را خدا آفریده است.[۴۶]

از همین زمان امامان معصوم علیه السلام در برابر این اندیشه انحرافی موضع گرفتند. امام صادق علیه السلام حدیث مشهور«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ، بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ‏ أَمْرَیْنِ».[۴۷] را در رد دیدگاه جبرگرایان و مفوضه بیان کرده است.

امام کاظم(ع) نیز به منظور مقابله با این اندیشه انحرافی فرمودند: «خداوند انسان ها را آفرید و از افعال آینده آنها آگاهی داشت. آنها را امر و نهی کرد، هرجا به آنها امر کرد، راه انجام آن را برای آنها باز گذاشت و هر جا نهی کرد، راه ترک را برای آنها باز گذاشت، انجام امر خدا و اطاعت آنها از نهی خدا به اذن خداست.[۴۸] خداوند هیچ یک از مخلوقاتش را مجبور به نافرمانی نکرده است؛ بلکه آنها را با وسایلی امتحان کرده است؛ چنان که فرموده:«لِیَبْلُوَکُمْ‏ أَیُّکُمْ‏ أَحْسَنُ عَمَلًا»[۴۹] تا بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارتر است.»[۵۰] در این حدیث امام موسی بن جعفر علیه السلام صراحتا عقیده جبر را رد کرده و بر اختیار انسان در انجام اوامر و نواهی الهی تاکید کرده است.

نتیجه گیری

دوره امامت امام کاظم(ع) به جهت شرایط خاصی که بر این دوره حاکم بوده، شاهد بروز انحرافاتی در جامعه اسلامی و بعضا در میان شیعیان هستیم. در این دوره علاوه بر شیعیانی که بعضا از خط امامت شیعی منحرف می شدند، شاهد حضور نحله های انحرافی ای چون مرجئه، معتزله، قدریه، غالیان، واقفیه، معتقدان به تشبیه و تجسیم معتقدان به جبر و باورمندان به خلق و باورمندان به قدم قرآن هستیم. امام موسی بن جعفر علیه السلام به عنوان هفتمین امام شیعیان، با برخی از انحرافات همانند غالیان، مشبهه، جبریون و … به صورت مستقیم مقابله کرده و نادرستی باورهای آنان را در موارد متعددی گوشزد کرده است. و نسبت به برخی دیگر از فرقه های انحرافی به صورت غیر مستقیم، به انحراف اندیشه های آنان اشاره کرده است. به عنوان نمونه آن حضرت در جهت اثبات امامت خویش گرایش به سوی معتزله، مرجئه و قدریه را نادرست شمرده است.

پی نوشت:
[۱] أَخْبَرَنِی أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ … عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ‏ کُنَّا بِالْمَدِینَهِ بَعْدَ وَفَاهِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَا وَ مُحَمَّدُ بْنُ النُّعْمَانِ صَاحِبُ الطَّاقِ وَ النَّاسُ مُجْمِعُونَ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ أَنَّهُ صَاحِبُ الْأَمْرِ بَعْدَ أَبِیهِ …‏» مفید، الإرشاد، قم، کنگره شیخ مفید ۱۴۱۳، اول، ج‏۲، ص ۲۲۱ – ۲۲۳

[۲] «کان محمد بن بشیر من اهل الکوفه من موالی بنی اسد» طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال(رجال کشی)، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸، ص ۴۷۸ و نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، بیروت، دار الاضواء ۱۴۰۴، دوم، ص ۸۳

[۳] طوسی، اختیار معرفه الرجال(رجال کشی)، ص ۴۸۰

[۴] در این باره رک: حاجی زاده، یدالله، جریان غلو در عصر امام کاظم علیه السلام با تکیه بر عقاید غالیانه محمد بن بشیر» فصلنامه علمی- پژوهشی تاریخ اسلام، سال چهاردهم، شماره اول، بهار ۱۳۹۲، شماره مسلسل ۵۳، ص ۱۰۵- ۱۲۵

[۵] لعن الله محمد بن بشیر و اذاقه الله حرالحدید…. و ان محمد بن بشیر لعنه الله یکذب علی» طوسی، اختیار معرفه الرجال(رجال کشی)، ص ۴۸۳

[۶] بنان(بیان) بن سمعان از غالیان زمان امام باقرعلیه السلام است که عقاید غالیانه ای چون حلول، تشبیه، نبوت خویش و اعتقاد به دو خدا به او نسبت داده شده است. طوسی، اختیار معرفه الرجال(رجال کشی)، ص ۳۰۵

[۷] مغیره بن سعید از غالیان زمان امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام، خود را نائب امام باقرعلیه السلام معرفی می کرد و معتقد به الوهیت آن حضرت بود. رک: نوبختی، فرق الشیعه، ص ۶۳

[۸] «و ان محمد بن بشیر لعنه الله یکذب علی». طوسی، اختیار معرفه الرجال(رجال کشی)، ص ۴۸۳

[۹] طوسی، اختیار معرفه الرجال(رجال کشی)، ص ۴۸۱

[۱۰] «سابعکم قائمکم، ألّا و هو سمی‏ صاحب‏ التوراه.» شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، قم، الشریف الرضی، ۱۳۶۴، سوم، ج۱، ص ۳۹»

[۱۱] «و روت الموسویه عن الصادق رضی اللّه عنه أنه قال لبعض أصحابه: عدّ الأیام فعدّها من الأحد حتى بلغ السبت، فقال له: کم عددت؟ فقال: سبعه، فقال:جعفر سبت السبوت، و شمس الدهور، و نور الشهور. من لا یلهو و لا یلعب، و هو سابعکم‏ قائمکم‏ هذا. و أشار إلى ولده موسى‏ الکاظم»‏ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص ۱۹۸

[۱۲] «… مَا مِنْ إِمَامٍ یَکُونُ قَائِماً فِی أُمَّهٍ إِلَّا وَ هُوَ قَائِمُهُمْ فَإِذَا مَضَى عَنْهُمْ فَالَّذِی یَلِیهِ هُوَ الْقَائِمُ وَ الْحُجَّهُ حَتَّى یَغِیبَ عَنْهُمْ فَکُلُّنَا قَائِمٌ‏ فَاصْرِفْ جَمِیعَ مَا کُنْتَ تُعَامِلُنِی بِهِ إِلَى ابْنِی‏ عَلِی»‏ طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبه، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۲۵، سوم، ص ۴۱

[۱۳] «هذان یشکان فیّ» طوسی، کتاب الغیبه، ص ۶۸

[۱۴] علی بن اسباط می گوید این حدیث را برای حسن بن محبوب گفتم وی گفت آنها ادامه حدیث را نگفته اند.« قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَسْبَاطٍ فَحَدَّثْتُ بِهَذَا الْحَدِیثِ الْحَسَنَ بْنَ مَحْبُوبٍ فَقَالَ بَتَرَ الْحَدِیث»‏ طوسی، کتاب الغیبه، ص ۶۸

[۱۵] «إِنْ جَحَدْتُمَاهُ حَقَّهُ أَوْ خُنْتُمَاهُ فَعَلَیْکُمَا لَعْنَهُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ یَا زِیَادُ وَ لَا تَنْجُبُ أَنْتَ وَ أَصْحَابُکَ أَبَدا» طوسی، کتاب الغیبه، ص ۶۸

[۱۶] «یَا زِیَادُ هَذَا ابْنِی فُلَانٌ کِتَابُهُ کِتَابِی وَ کَلَامُهُ کَلَامِی وَ رَسُولُهُ رَسُولِی وَ مَا قَالَ فَالْقَوْلُ قَوْلِی»‏ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص ۲۵۰ و طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۰، سوم، ص ۳۱۶ و شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، تهران،‌ جهان، ۱۳۷۸، ج۱، ص ۳۱

[۱۷] «یشبهون‏ الخالق جلّ و علا بصفات مخلوقاته» مکارم شیرازی، ناصر، الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، قم، مدرسه امام علی علیه السلام، ۱۳۷۹ ش، چ اول، ج‏۱۵، ص ۴۷۶

[۱۸] جوزی، ابن قیم، شرح القصیده النونیه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق، چ دوم، ج۱، ص ۷۷ و شهرستانی، همان، ج۱، ص ۲۷

[۱۹] شیخ مفید معتقد است قول به تشبیه اتهامی است که به هشام بن حکم زده شده است. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الحکایات، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق، ص ۷۷ و ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۳ ش، ج ۳، ص ۲۸۸ و ۲۹۱ و صفری فروشانی، نعمت الله، غالیان کاوشی در جریان ها و برآیندها، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی ۱۳۸۸ش، چ دوم ، ص ۲۲۳ و گرامی، سید محمد هادی، نخستین مناسبات فکری تشیع، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام، ۱۳۹۱ ش، ص ۷۹ – ۸۰ و نیز رک: اسعدی، علیرضا، هشام بن حکم، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۸ ش، چ اول، ص ۱۳۰

[۲۰] این حدیث با عباراتی مشابه در بسیاری از منابع اهل سنت نقل شده است. رک: احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دار صادر، بی تا، ج۲، ص ۴۱۹ و دارمی، عبدالله بن بهرام، سنن دارمی، دمشق، مطبعه الاعتدال، ۱۳۴۹ ق ج۱، ص ۳۴۶ و نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دار الفکر، بی تا، ج۲، ص ۱۷۵

[۲۱] امرد به جوانی گفته می شود که موهای پشت لبش بیرون آمده ولی هنوز ریش ندارد. بستانی، فواد افرم، فرهنگ ابجدی، تهران، اسلامی، ۱۳۷۵ ش، دوم، ص۱۳۱

[۲۲] بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷، اول، ج۱۱، ص۲۱۴ و جرجانی، عبدالله بن عدی، الکامل فی الضعفاء، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق، چ سوم، ج۲، ص ۲۶۱

[۲۳] «سُبْحَانَ‏ مَنْ لَا یُحَدُّ وَ لَا یُوصَفُ‏- لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ‏ أَوْ قَالَ‏ الْبَصِیر» صدوق، محمد بن علی بن بابویه، توحید، تحقیق سید هاشم حسینی طهرانی، قم، بی نا، بی تا، ص ۱۰۰

[۲۴] تا آنکه فاصله او(با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود.» (النجم، ۸-۹)

[۲۵] «و فرمان پروردگارت فرا رسد.» (فجر، ۲۲)

[۲۶] «همان بخشنده‏اى که بر عرش مسلّط است.» (طه، ۵)

[۲۷] پیشوایی، مهدی و خراسانی، نورالله علیدوست، پیشوای آزاده، قم، نشر معارف، ۱۳۹۲، ص ۱۴۴

[۲۸] طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، نجف، دار النعمان، ۱۳۸۶ ق، ج۲، ص ۱۵۷

[۲۹] طبرسی، الإحتجاج، ج‏۲، ص۳۸۷

[۳۰] «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یُوصَفُ بِمَکَانٍ وَ لَا یَجْرِی‏ عَلَیْهِ زَمَانٌ وَ لَکِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَرَادَ أَنْ یُشَرِّفَ بِهِ مَلَائِکَتَهُ وَ سُکَّانَ‏ سَمَاوَاتِهِ وَ یُکْرِمَهُمْ بِمُشَاهَدَتِهِ وَ یُرِیَهُ مِنْ عَجَائِبِ عَظَمَتِهِ مَا یُخْبِرُ بِهِ بَعْدَ هُبُوطِهِ وَ لَیْسَ ذَلِکَ عَلَى مَا یَقُولُ الْمُشَبِّهُونَ- سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُون». صدوق، التوحید، ص ۱۷۵

[۳۱] صدوق، التوحید ص۱۷۵

[۳۲] «… وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ مِنْ هَذَا الْقَوْل‏» احمد بن علی طبرسی، احتجاج، ج۲، ص ۳۸۵

[۳۳] أَنَّ الْجِسْمَ مَحْدُودٌ وَ الْکَلَامَ غَیْرُ الْمُتَکَلِّمِ مَعَاذَ اللَّهِ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ مِنْ هَذَا الْقَوْلِ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَهٌ وَ لَا تَحْدِیدٌ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ سِوَاهُ مَخْلُوقٌ إِنَّمَا تُکَوَّنُ الْأَشْیَاءُ بِإِرَادَتِهِ وَ مَشِیئَتِهِ مِنْ غَیْرِ کَلَامٍ وَ لَا تَرَدُّدٍ فِی نَفَسٍ وَ لَا نُطْقٍ بِلِسَانٍ. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۲ ش، ج‏،۱، ص ۱۰۶ و شیخ صدوق، توحید، ص ۱۰۰

[۳۴] «…وَ أَمَّا الْبَرَاءَهُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّی- فَإِنِّی وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَهِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِیمَانِ وَ الْهِجْرَه» نهج البلاغه (صبحی صالح)، قم، موسسه دار الهجره، بی تا، ص ۹۲

[۳۵] مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش، ج۲، ص ۶۴۵

[۳۶] … فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا یُشْبِهُهُ شَیْ‏ءٌ أَیُّ فُحْشٍ أَوْ خَناً أَعْظَمُ مِنْ قَوْلِ مَنْ یَصِفُ خَالِقَ الْأَشْیَاءِ بِجِسْمٍ أَوْ صُورَهٍ أَوْ بِخِلْقَهٍ أَوْ بِتَحْدِیدٍ وَ أَعْضَاءٍ تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً. کلینی،کافى، ج‏،۱، ص ۱۰۵ و شیخ صدوق، توحید، ص ۹۹

[۳۷] «هیچ چیز همانند او نیست‏.» (الشورى، ۱۱)

[۳۸] حَمْزَهَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ ع أَسْأَلُهُ‏ عَنِ‏ الْجِسْمِ‏ وَ الصُّورَهِ فَکَتَبَ سُبْحَانَ مَنْ‏ «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ» لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَهٌ. کلینی، کافى، ج‏،۱، ص ۱۰۴ و شیخ صدوق، توحید، ص ۹۷ – ۹۸

[۳۹] جهت آگاهی از سایر روایات در این باره رک: پیشوایی و خراسانی، پیشین، ص ۱۴۴-۱۴۶

[۴۰] بحث در این بوده که قرآن به عنوان کلام خداوند، آیا همانند خداوند قدیم است و یا همانند سایر مخلوقات خداوند، حادث است و بعدا پدید آمده است.

[۴۱] معتزله در برابر اهل حدیث، طرفدار سرسخت اندیشه خلق قرآن بوده اند و به همین جهت تفتیش عقاید در این دوره موجب محنت و سختی شده است.

[۴۲] «لبید بن الأعصم الیهودیّ الّذی سحر النبیّ، صلّى الله علیه و سلّم، و کان لبید یقول بخلق التوراه» ابن اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق ، ج۷، ص ۷۵

[۴۳] نامه‏اى از امام هادى علیه السّلام در دست است که طى آن به یکى از شیعیان خود دستور مى‏دهد در این زمینه اظهار نظر نکرده و جانب هیچ یک از دو نظر؛ حدوث یا قدم قرآن را نگیرد. آن حضرت در نامه خود چنین نوشته‏اند:… عصمنا الله و ایّاک من الفتنه، … نحن نرى أنّ الجدال فى القرآن بدعه، و لیس الخالق إلّا اللّه عزّ و جلّ، و ما سواه مخلوق، و القرآن کلام الله، لا تجعل له اسما من عندک فتکون من الظالمین، …» خداوند ما و تو را از ابتلاى در فتنه بر حذر دارد! … ما جدال و گفتگو درباره قرآن بدعت می دانیم … آفریننده‏اى جز خدا نیست و غیر او، همه آفریدگان او هستند؛ قرآن کلام خدا است؛ از پیش خود اسمى بر آن نپذیر که در این صورت از ستم گران خواهى بود. » صدوق، محمد بن علی بن بابویه، امالی، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۰، پنجم، ص ۵۴۶ و صدوق، توحید، ص ۲۲۴

[۴۴] صدوق، امالی، ص ۵۵۲ و صدوق، توحید، ص ۲۲۴

[۴۵] «فالجهم بن صفوان رأس الجبر و أساسه، و یطلق علیه و على أتباعه الجبریّه الخالصه» سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، قم، موسسه النشر الاسلامی، بی تا، ج‏۳، ص ۱۹۲

[۴۶] شهرستانی، الملل و لنحل، ج۱، ص ۹۷- ۹۸ و آمدی، سیف، ابکار الافکار، قاهره، دارالکتب، ۱۴۲۳ق، ج۵، ص ۹۱- ۹۲

[۴۷] صدوق، توحید، ص ۲۰۶ و صدوق، اعتقادات الإمامیه، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۴، دوم، ص ۲۹

[۴۸] تا این بخش از روایت را کلینی در الکافی نقل کرده است. إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ- فَعَلِمَ مَا هُمْ صَائِرُونَ إِلَیْهِ- وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَى تَرْکِهِ وَ لَا یَکُونُونَ‏ آخِذِینَ‏ وَ لَا تَارِکِینَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ. کلینی، کافى، ج‏۱، ص ۱۵۸

[۴۹] هود، ۷

[۵۰] «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا هُمْ إِلَیْهِ صَائِرُونَ فَأَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَى الْأَخْذِ بِهِ وَ مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَى تَرْکِهِ وَ لَا یَکُونُونَ‏ آخِذِینَ‏ وَ لَا تَارِکِینَ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ مَا جَبَرَ اللَّهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ عَلَى مَعْصِیَتِهِ بَلِ اخْتَبَرَهُمْ بِالْبَلْوَى وَ کَمَا قَالَ‏ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» طبرسی، إحتجاج، ج‏۲ ، ص۳۸۷

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی نشست دوره‌ای اساتید سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم

گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.