اقبال لاهوری را با شریعتی شناختم در زمانی که شریعتی او را نه چونان شاعر که متفکری تمامعیار و معمار تجدید بنای فکر اسلامی به جامعه علمی ما معرفی کرد، مخالفان شریعتی بر آن شدند تا…
ردنا (ادیان نیوز) – اقبال لاهوری را با شریعتی شناختم. در زمانی که شریعتی او را نه چونان شاعر که متفکری تمامعیار و معمار تجدید بنای فکر اسلامی به جامعه علمی ما معرفی کرد، مخالفان شریعتی بر آن شدند تا در کار اقبال نقصی بیابند و نه تنها سنی بودنش را که مخالفتش را با اهل بیت عیان کنند. زین رو در آثارش گشتند و یافتند و نقل کردند که اقبال در اشعارش به امام صادق (ع) «توهین» کرده است. شریعتی شگفتزده میگفت که اقبال شیفته اهلبیت (ع) بوده است، چگونه ممکن است به امام صادق (ع) توهین کرده باشد. به منبع مورد استناد مخالفانش مراجعه میکند و این بیت را پیدا میکند:
جعفر از بنگال و صادق از دکن / ننگ آدم، ننگ دین، ننگ وطن
اقبال هنگام گزارش تهاجم نیروهای بیگانه به هندوستان از دو وطنفروش نام میبرد، یکی به نام جعفر که اهل بنگال بوده و دیگری به نام صادق که اهل دکن بوده. اما در جامعهای که علمورزی و دقت در آن کمیاب و گاه نایاب میشود، کسی اهل جستوجو و کاوش و آشکار کردن حقیقت نیست. با این همه، این مخالفان فراموش شدند و اقبال بر جای ماند و میتوان از او درسها آموخت.
یکی از نشانههای اعتبار و اصالت اقبال آن بود که متفکران مختلف با تفاوت مشرب فراوان نیز او را جدی میگرفتند. با آنکه مرحوم مطهری با شریعتی چالشهای فکری جدی داشت و با آنکه در برخی آثارش به سطحی بودن برخی اندیشههای اقبال، از جمله ایده ختم نبوت، اعتراض میکرد و فهم او را از فلسفه اسلامی چندان دقیق نمیدید، در اعتبار و اهمیت این شخصیت کلیدی اسلام معاصر تردیدی نداشت. برای مثال، در یادداشتهای خود اقبال را کتاب مقدسی میداند که به شکلهای مختلفی تفسیر و گاه تحریف شده است. به نوشته او: «متاسفانه باید اقرار کنم که اقبال یک کتاب مقدس است، ولی کتاب مقدسی که کم و بیش تحریف شده است یا سعی میشود تحریف شود، توجهی به هدفها و ایدهآلها و هستههای اصلی افکار او نمیشود، از صورت یک فرد محرک و بیدارکننده، خارج و به صورت یک انسان لالاییگو در میآید.» (یادداشتهای استاد مطهری، تهران، صدرا، ۱۳۷۸، ج۱، ص۲۳۱.) از نظر مطهری، اقبال متفکری برای همه بشریت است نه شاعری منطقهای. او کسی است که اروپا را خوب شناخت، اما «در دنیای اروپا غرق نشد.» (همان، ص ۲۳۲)
یکی از ویژگیهای اقبال در جامعه تعصبزده هندی، تلاش برای گذر از منازعات فرقهای و دینی بوده است. به نوشته او: «ما نمیتوانیم همدل و همزبان باشیم. دیگر در میان ما بوی محبت و خوی اخوت و مروت نمانده است. در حال حاضر چنین تصور میکنیم که مسلمان راسخ العقیده آن است که تشنه خون برادر هندی خود باشد و هندوی پاکدینْ کسی است که حول آزار جان مسلمین بگردد.» (نامههای علامه اقبال لاهوری، گزینش و ترجمه محمد یونس جعفری و فرهاد پالیزدار، تهران، نشر همراه، ۱۳۷۹، جلد اول ص۱۸-۱۹)
در این فضا، با آنکه تعلق خاطر عمیقی به تصوف و فرقههای صوفیانه داشت و خود اهل سلوک بود، به نقد تفکر رایج عرفانی پرداخت و اظهار داشت که آنچه در اندیشه وحدت وجودی کسانی چون ابن عربی است، از روح قرآن فاصلهها دارد. در کنار این نگرش انتقادی کوشید طرحی برای بازسازی تفکر دینی پی ریزد و روح اسلام را با جهان مدرن پیوند بزند.
او شیفته زبان فارسی بود و بخش قابلتوجهی از اشعار خود را به زبان فارسی سرود. اما شعر برای او ابزاری برای تربیت بود و «شاعری هم وارث پیغمبری» به شمار میرفت. با الهام از منابع دینی، کوشید «فلسفه خودی» را پی ریزد و گسترش دهد و زمینهای برای تفکر اصیل دینی فراهم سازد. اقبال همزمان توجه خاصی به اهل بیت، به ویژه سیدالشهدا (ع) داشت تا جایی که میگفت: «رمز قرآن از حسین آموختیم/ زآتش او شعلهها اندوختیم» او خود را وامدار آل علی میدانست و میگفت: «از ولای دودمانش زندهام/ در جهان مثل گهر تابندهام» در اشعار مختلف به پیام عاشورا اشاره میکرد تا جایی که میگفت: «ریگ عراق منتظر، کشت حجاز تشنه کام/ خون حسین باز ده کوفه و شام خویش را» نسبت اقبال و اهلبیت(ع) را جداگانه در مقالهای بازگفتهام (اقبال گاهی زود میآید، کتاب ماه دین، شماره ۱۹۵، دی ماه ۱۳۹۲) و اینجا مجال بیشتری نیست. میتوانیم برای آموختن بیشتر از اقبال دعوتش را قبول و در مجلسش شرکت کنیم:
بیا به مجلس اقبال و یک دو ساغرکش/ اگرچه سر نتراشد، قلندری داند