فرقهها غالبا خشن و سرکوبگرند و در پی توطئه هستند، آنها آزادی افراد عضو فرقه را محدود می کنند، حتی خصوصی ترین امور زندگی آنها باید زیرنظر سران فرقه باشد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، فرقهها، جریانهایی انحرافی و خارج از روند و مخالف جریان فکری اصیل در جامعه هستند. بهطور واقعی باید باور کنیم که فرقهها خطرناک هستند، فرقهها آتشاند و همانقدر که از آتش پرهیز میکنیم و سعی میکنیم که خود را دورنگه داریم باید از فرقهها نیز پرهیز کنیم. آنها برای فکر مردم و برای کشور، ملیت و فرهنگ ما اعم از ایرانی و اسلامی خطرناک هستند و به یک معنا به دنبال بهرهکشی از مردم، فرهنگ، ثروتها، ملیت و دین به نفع خود هستند تا جریان انحرافی خودشان را از این رهگذر قوت بدهند.
سبک زندگی فرقه ای
سبک زندگی عبارت است از الگوی همگرا یا مجموعه منظمی از رفتارهای درونی و بیرونی، وضع های اجتماعی و دارایی ها که فرد یا گروه بر مبنای پاره ای از تمایلات و ترجیح ها و در تعامل با شرایط محیطی خود ابداع یا انتخاب می کند. اجمالاً، سبک زندگی، الگو یا مجموعه نظام مند کنش های مرجح است.
فرقهها غالبا خشن و سرکوبگرند و در پی توطئه هستند. فرقه ها آزادی افراد عضو فرقه را محدود می کنند و حتی خصوصی ترین امور زندگی آنها باید زیرنظر سران فرقه باشد. اموال پیروان فرقه تحت تملک رییس فرقه است؛ به این معنی که هر زمان رییس فرقه ترجیح داد، افراد باید دارایی های خود را وقف فرقه کنند. فردیت و شخصیت انسانی اعضای فرقه به مرور از بین می رود و افراد تبدیل به اجزای ماشین فرقه می شوند.
اضلاع فرقه ها
فرقهها از سه ضلع سرکرده خود انتصابی، سیستم تشکیلاتی و فرایند مجابسازی تشکیل شدهاند. به این معنا که در رأس فرقه، افرادی خود انتصابی و مجابگر هستند که ادعا میکنند دارای مأموریت خاصی در زندگی بوده یا از دانش ویژهای برخوردارند. از آنجا که سران فرقهها انتظار دارند تمامی سرمایههای مادی و معنوی اعضا را تحت کنترل و در راستای منافع خود داشته باشند، یکسری تکنیکها را بر اعضا به کار میگیرند و آنها را به سرسپردگانی تام تبدیل میکنند. به بیان دیگر، فرقهها سبک خاصی از زندگی را به اعضا تحمیل میکنند که در راستای منافع سودجویانه خود است و در این سبک زندگی به افراد القا میکنند که چگونه فکر، زندگی و معاشرت نمایند.
۱)سر منشأ گروه؛ در بسیاری از موارد یک فرد، که عموماً بنیانگذار فرقه هم هست، در بالای ساختار تشکیلاتی فرقه قرار گرفته و تصمیم گیری در وی متمرکز می شود. (رهبران فرقه ها اغلب مرد هستند، اما در برخی موارد زنان رهبر فرقه می باشند) و این رهبران عموما دارای خصوصیات ویژه ای هستند. از جمله این که رهبران فرقه ها افرادی خود انتصابی و تحمیل گر هستند که ادعا می کنند دارای مأموریت خاصی بوده و یا دانش ویژه ای دارند. برای مثال، رهبران فرقه ها اغلب ادعا می کنند که برای هدایت مردم مأمور شده اند. برخی دیگر از رهبران ادعا می کنند که راه رسیدن به رستگاری و حل تمام معضلات بشری را می دانند. همین طور تعدادی مدعی می شوند که به اکتشافات علمی، طبیعی، یا اجتماعی که می تواند پیروان فرقه را به سطوح جدیدی از آگاهی، موفقیت، یا قدرت شخصی یا سیاسی برساند دست یافته اند.
۲)ساختار تشکیلاتی: روابط بین رهبر فرقه و پیروان؛ برای ترسیم ساده از یک فرقه، حرف T وارونه را تصور کنید یا شکل هرم وار را مدنظر قرار دهید. رهبر به تنهایی در بالا، و پیروان تماما در پایین قرار می گیرند. فرقه ها در ساختار تشکیلاتی خودکامه هستند. فرقه ها خود را نوآور و منحصر به فرد می دانند. رهبران فرقه ها ادعا می کنند که سنت شکنی کرده، چیزی بدیع ارائه نموده و تنها سیستم موفقیت آمیز برای حل مشکلات زندگی یا پاسخ به نارسایی های جهان را بوجود آورده اند. تقریبا تمامی فرقه ها ادعا می کنند که اعضای آنها «برگزیده»، «تکامل یافته» یا «خاص» هستند در حالی که غیر عضوها موجودات پائین تری به حساب آورده می شوند.
فرقه ها تمایل دارند تا اعضایشان سیستم اخلاقی دوگانه ای داشته باشند. از اعضا خواسته می شود که در درون گروه باز و راستگو بوده و جزئی ترین و خصوصی ترین مسائل را در برابر رهبر اعتراف نمایند، و در همان حال، تشویق می شوند تا غیرعضو ها را گول زده و از آنها سوء استفاده کنند. در مقابل، مذاهب برحق و گروه های پایبند اخلاق، به اعضا آموزش می دهند تا در برابر همه راستگو و درستکار باشند و نسبت به یک مجموعه واحد از اخلاقیات در همه حال پایبند بمانند. بهر حال فلسفه مسلط بر فرقه ها این است که هدف وسیله را توجیه می کند.
۳)برنامه هماهنگ شده مجاب سازی؛ فنون خاص مجاب سازی استثماری، یعنی پروسه های متعدد بازسازی فکری، مورد استفاده رهبران فرقه ها و سازمان های شبه فرقه ای برای وادار کردن افراد به پیوستن، ماندن و اطاعت کردن قرار می گیرد. خصوصیات عمومی این فاکتور فوق العاده مهم در تعریف فرقه ها به صورت زیر می باشد؛ فرقه ها تمایل به خودکامگی، تمامیت خواهی، کنترل رفتار اعضا، همچنین خودکامگی، بروز علنی تعصبات و افراطی گری در جهان بینی دارند. اغلب فرقه ها در نهایت و البته در زودترین زمان ممکن، از اعضایشان انتظار صرف فزاینده وقت، انرژی، پول، یا سایر منابع خود برای برآورده کردن اهداف معین شده گروه را داشته، این چنین عنوان یا القا می کنند که پیروان به تعهد کامل و فدای حداکثر برای رسیدن به درجه ای از رستگاری و سعادت نیاز دارند. بسیاری از فرقه ها فشار زیادی بر روی اعضای جدید برای ترک خانواده، دوستان، و مشاغل خود برای حل شدن در اهداف اساسی گروه می آورند. این تاکتیک ایزوله کردن فرد، یکی از سازوکارهای عام اغلب فرقه ها برای کنترل و ایجاد وابستگی اجباری در اعضا است.
تحول در سبک زندگی فرقه ها
تحول در سبک زندگی افرادی که وارد فرقه می شوند هفت مرحله را در بر می گیرد؛ مرحله اول قطع یا محدودسازی روابط بیرون از فرقه، مرحله دوم محدودسازی دریافت اطلاعات از خارج از فرقه، مرحله سوم تقسیم دنیا به «ما» و «آنها»، مرحله چهارم تشخص فرقه ای، مرحله پنجم تمامیت خواهی و جزم در برابر تعالیم فرقه، مرحله ششم تغییر در جهان بینی اعضای فرقه و مرحله هفتم تغییر در ارزش های اخلاقی اعضای فرقه است. در واقع طی این مراحل فرد به طور کامل وابسته به فرقه شده و سبک زندگی فرقه ای را دنبال می کند.
بازگشت از فرقه، خط قرمز فرقه ها
فرقه ها با ایجاد وابستگی برای فرد، ارتباط او را با دنیای خارج قطع می کنند و همچنین به دلیل اعتقادات القا شده به فرد از جانب فرقه مبنی بر این که فردی که فرقه را ترک کند، زندگی واقعی را در بیرون درک نخواهد کرد، مانع خروج افراد از فرقه ها می شوند.
از آنجایی که بیشتر فرقه ها سعی می کنند افراد عضو فرقه را از واقعیت های بیرونی دورساخته و آنها را در پیله های تنیده به دورشان محصورسازند، بر این اساس اجازه خارج شدن افراد از این دایره منجر به هوشیاری و آگاهی سایر اعضا فرقه می شود و ریزش ها را در فرقه افزایش می دهد. بنابر این حفظ سبک زندگی فرقه ای اولویت بالایی برای فرقه ها دارد و ضعف و خلل در زیست فرقه ای منجر به نابودی و اضمحلال فرقه ها می شود. از این رو فرقهها اجازه خروج داوطلبانه را به اعضا نمیدهند و اگر این امر صورت گیرد موجب طرد فرد و بعضاَ با خشونت با وی برخورد میکنند و حتی منجر به مرگ خواهد شد. چرا که خروج فرد ممکن است به خارج شدن سایر اعضا بیانجامد.
منبع: فرهنگ سدید