بخش اول: ادعای نه چندان دست اول آقای پمپئو
خب، دوباره به اینجا رسیدیم. در سیاست خارجی آمریکا دست حمایت خداوند در کار است. در واقع این بار خداوند ظاهرا تا آنجا پیش رفته که به منظور اطمینان از انتخاب دونالد ترامپ، در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ آمریکا نیز دستکاری کرده است (آن وقت شما فکر می کردید که این کار روس هاست!) و چرا ذات مقدس باری تعالی چنین کاری کرده است؟ برای حمایت از اسرائیل در برابر آدم بدهایی که در تهران نشسته اند!
می دانم که بسیاری ازخوانندگان این سناریو را بسیار بعید می دانند، ولی ما باید آن را باور کنیم! چون مقام مهمی آن را عنوان کرده است: مایک پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا. پمپئو در اواخر ماه مارس در گفتگویی با شبکه خبر مسیحی در بیت المقدس این افشاگری را انجام داده است. وی در جواب این سئوال که «آیا ممکن است خدا دونالد ترامپ را به منظور حفاظت از اسرائیل در برابر تهدید ایران به ریاست جمهوری رسانده باشد» بی معطلی پاسخ داد: «به عنوان یک مسیحی من قطعا معتقدم که این چنین چیزی امکان پذیر است».
سپس با تبدیل کردن یک احتمال به امری قطعی در ادامه گفت: «من مطمئنم که در اینجا دست خداوند در کار است وقتی تاریخ بی نظیر مذاهب را دراین منطقه (اسرائیل) می بیند، وقتی اقداماتی را مشاهده می کند که دولت ما (آمریکا) انجام می دهد، برای اطمینان یافتن از اینکه این دمکراسی درخاورمیانه، که این کشور یهود باقی می ماند».
به تناقضی که در اینجا وجود دارد دقت کنید: منظورم آن قسمت دمکراسی و کشور یهود است. نمی توان در وسط دریایی از دیگران (فلسطینی ها) یک دمکراسی واقعی را انحصارا برای یک گروه (یهودیان) داشت. با این حال اگر پمپئو می گوید که خدای او مدافع دمکراسی است، آنگاه انسان منطقا می تواند فرض را بر این بگیرد همان خدایی که رژیم آپارتاید سفیدپوست را درآفریقای جنوبی به زیر کشید، می توان پرسید که چرا همان خدا باید به اسرائیل اجازه دهد از همان خشمی که بر آفریقای جنوبی آپارتاید زده نازل کرد جان سالم به در ببرد؟ آیا ممکن است آقای پمپئو درست همانطور که در کنگره آمریکا شاهدیم، به وجود ترکیبی از بنیادگرایان پروتستان و لابی صهیونیست ها در قلمرو خداوند معتقد باشد و این تفاوت ناشی از همین باور باشد. شرط می بندم که همین طور باشد.
بخش دوم: سیاست خارجی متبرک شده از سوی خدا و پیامدهای آن
از نظر تاریخی ایمان وزیر امور خارجه به زبانی بیان شده که ادعا دارد برخوردار شدن از هدایت الهی در امور خارجی آمریکا امری معمول است. با این حال می توان پرسید آیا این ایمانی موجه بوده است؟ یعنی آیا هدایت های خدای بنیادگرای پروتستان آقای پمپئو همان قدر خطاناپذیر و متبرک بوده که او معتقد است؟ قبل از آنکه پاسخ این سئوال را بدهیم باید معیاری را بگذاریم که بر اساس آن بتوانیم این قضاوت را انجام دهیم. در اینجا من رشته امور را از دست آقای پمپئو می گیرم و به خواننده اطلاع می دهم که من صرفا قصد دارم کم و کیف هدایت ادعایی سیاست خارجی آمریکا از سوی خداوند را با استناد به شمارش کیسه های اجساد قضاوت کنم.
بیایید از اول شروع کنیم، از زمانی که سیاست خارجی در توسعه طلبی استعماری جهان از سوی مشتی ماجراجوی اروپایی اساسا چیز جدیدی به شمار می رفت. مقاله ای عالی و تفکربرانگیز وجود دارد که می توانید آن را در ایندین کانتری تودی (شماره ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۴) با عنوان «سرنوشت روشن سرخ پوستان آمریکایی» مطالعه کنید که در آن به استدلال های مذهبی پرداخته شده که همراه با تصاحب اراضی سرخپوستان حتی قبل از تاسیس ایالات متحده مطرح می شده است.
کسانی که قرار بود هدایت ایالات متحده را در دست بگیرند، این باور به داشتن ماموریتی الهی را با شور و حرارت اتخاذ کردند. آنگونه که مالکوم مگی نویسنده دایره المعارف تحقیقی آکسفورد می نویسد: «ایالات متحده به طور بی مانندی در میان کشورهای غربی خدامحور است و این شامل سیاست خارجی آن نیز می شود. از جرج واشنگتن تا زمان حال، تمام روسای جمهوری و سیاست سازان آمریکایی به درجات مختلف خدا را یا برای مخاطبان داخلی شان در نظر داشته اند یا به شکلی از ماموریت الهی در جهان معتقد بوده اند. تا جایی که موجودیت ایالات متحده چنان با نوعی حضور الهی در هم تنیده است که مذهب حتی بر سکولارترین اعمال سیاست سازان نیز سیطره داشته است.»
از این «ماموریت الهی» در هدایت سیاسی نمونه های بدنامی نیز وجود دارد. برای مثال گفته می شود در سال ۱۸۹۹ پرزیدنت ویلیام مک کینلی که یک متدیست بود، تمام شب را برای دعا و نیایش به درگاه خدا بیدار ماند تا به او الهام کند که در فیلیپین چه باید کند، کشوری که در طول جنگ اسپانیا – آمریکا به تصرف آمریکا در آمده بود. به نظر می رسید که خداوند به او گفته است: «هیچ راه دیگری برای ما باقی نمانده است جز تصرف تمام این سرزمین و تربیت فیلیپینی ها و رشد دادن و متمدن کردن و مسیحی کردن آنها و به لطف خدا برای آنها به عنوان هم دینان ما که مسیح به خاطر آنها جان باخت هر چه را که در توان دارید انجام دهید.»
دو نکته در اینجا وجود دارد: «اول اینکه بیشتر فیلیپینی ها قبلا به لطف ۳۵۰ سال حاکمیت امپریالیستی اسپانیایی ها مسیحی شده بودند و دوم اینکه تصمیم مک کینلی برای تبعیت از هدایت خطاناپذیر و متبرک الهی در «هر آنچه که درتوان دارید» به بهای جان ۲۰۰ هزار غیرنظامی فیلیپینی، ۲۰ هزار جنگجوی بومی مقاومت و ۴۲ سرباز آمریکایی تمام شد.
روز دوم آوریل ۱۹۱۷ پرزیدنت وودرو ویلسون طی نطقی در کنگره به فکر اعلان جنگ بود که پای آمریکا را به جنگ جهانی اول باز می کرد. او بیانیه اش را با جمله ای به آخر رساند که یادآور آخرین سطر «رژیم غذایی کرم ها»ی مارتین لوتر اصلاح طلب پروتستان آلمانی بود: «خداوند به او (آمریکا) کمک کند. جز این هیچ کار دیگری از دست او ساخته نیست.» این ادعا که هیچ انتخاب دیگری جز تبعیت از هدایت الهی وجود ندارد، به قیمت جان بیش از ۱۱۶ هزار سرباز آمریکایی در این جنگ تمام شد.
در جنگ جهانی دوم هری ترومن رئیس جمهور بود. در همین مقطع بود که ایالات متحده راه همکاری در تبدیل کردن فلسطین به اسرائیل را در پیش گرفت. به زودی رهبران آمریکایی به این باور رسیدند که خدای بنیادگرای پروتستان، جان و گنجینه های آمریکایی را مطالبه کرده تا در جهت حمایت از یک ایدئولوژی صهیونیستی مورد استفاده قرار گیرد که در عمل به معنای پاکسازی نژادی فلسطین از جمعیت بومی خود بود. پمپئو در اینجا درست می گوید. تا این تاریخ که هدایت الهی! مبنای استدلال کمک های آمریکا به اسرائیل را شکل داده، این کار به بهای ۱۳۰ میلیارد دلار پول آمریکا بعلاوه تسلیحات مدرن کافی برای کمک به کشتن و معلول کردن ده ها هزار تن از فلسطینیان، سوری ها، مصری ها، اردنی ها و لبنانی ها تمام شده است.
می توان این داستان را ادامه داد و آن را به این انگاره جنگ سرد رساند که در آن آمریکا یک کشور مسیحی در جنگ با «کمونیسم بی خدا» بود. همین گزاره خیر در برابر شر بود که راهبرد نابودی حتمی دو جانبه را برای جهان به ارمغان آورد (آیا الهام بخش آن خداوند بود؟) و بعد می رسیم به جرج دبلیو بوش که مدعی شد خداوند به او گفته به عراق حمله کند، الهامی ادعایی که در نتیجه آن جمعیتی ۴۰۰ هزار نفری از عراقی ها جان خود را از دست دادند.
بخش سوم: نتیجه گیری
صراحتا بگویم که با قضاوت بر اساس رفتار رهبرانی که – چه تاریخی و چه معاصر – ادعای عمل کردن بر اساس هدایت الهی را داشته اند، انسان به این نتیجه می رسد که یا آنها پیامی را که از آسمان ها دریافت کرده اند به شدت بد تفسیر کرده اند یا خدایان آنها مبتلا به جنون خونریزی بی پایان هستند.
سرانجام باید اشاره کرد که منحصرا مایک پمپئو نیست که مشکل خدای پروتستان را دارد. بله ما می دانیم که یک مسیحی بودن، آنگونه که مایک پمپئو آنها را نمایندگی می کند اخلاقا به چه معناست. از جمله معانی آن افتخار کردن به نابودی جمعیت فلسطینی آنگونه که خدا مقدر کرده است. اما این را نیز می دانیم که یک یهودی بودن آنگونه که بنجامین نتانیاهو آنها را نمایندگی می کند اخلاقا به چه معناست. و به همین ترتیب می دانیم که یک مسلمان بودن آنگونه که شاهزاده محمد بن سلمان آنها را نمایندگی می کند اخلاقا به چه معناست. اگر زمان و فضای کافی بود می توانستیم مشاهده کنیم که یک بودایی بودن، آنگونه که رهبری سریلانکا آنها را نمایندگی می کند اخلاقا به چه معناست یا یک هندو بودن آنگونه که رهبری بنیادگرای هند آنها را نمایندگی می کند اخلاقا چه معنایی دارد. مشکلی که در اینجا به آن پرداخته شد مشکلی شایع است.
در واقع ما با یک مشکل توهم همگانی مواجه ایم. چه پای خدای درمیان باشد چه نباشد، فکر کردن به اینکه کشتار جمعی راهی است برای رسیدن به هر گونه رستگاری، توهمی بیش نیست. البته بسیاری از رهبران و دولت های کاملا سکولار بی آنکه به خدا نیازی داشته باشند، صرفا از روی انزجار، نژادپرستی و توهم خود بزرگ بینی به شکل گسترده ای از شمار جمعیت جهان کاسته اند. اما به نظر می آید که در اینجا یعنی در ایالات متحده، ما برای انجام اکثر کارهای اشتباهی که در خارج از کشور انجام می دهیم به تبرک و تقدس یک خدا نیاز داریم. این یعنی احتمالا همچنان به شکلی پایان ناپذیر گرفتار رهبرانی خواهیم بود که ادعای آگاهی یافتن از خواست خدا و از این رو حق رهبری کردن ما را به سمت مسیرهایی را دارند که به رنج ها و کشتارهای بزرگ می انجامند.