محمد محمدرضایی گفت: ما به دین و آموزههای اصلی آن نگاه فلسفی میکنیم و باید روشن کنیم چه دینی را باید مورد نظر قرار دهیم. اما وقتی میگوییم فلسفه دین اسلامی، یعنی میتوانیم در مورد دین اسلام و آموزههای اساسی آن فلسفهپردازی کنیم.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، نشست علمی «امکان فلسفه دین اسلامی»، از سوی قطب علمی فلسفه دین اسلامی و جمعی از موسسات علمی، با سخنرانی حجتالاسلام رضا برنجکار، حسن قنبری، محمد محمدرضایی و حجتالاسلام علیرضا قائمینیا به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان محمد محمدرضایی استاد فلسفه دین دانشگاه تهران را میخوانید؛
دانش فلسفه دین چند سالی است که در عرصههای مختلف علمی رونق گرفته است. آنچه متفکران و فلاسفه دین در این باره مطرح کردهاند، این است که فلسفه دین را تفکر فلسفی در باب دین دانستهاند یا آن را تفکر فلسفی در باب ایدههای دینی دانستهاند یا اندیشه فلسفی در مورد موضوعات اصلی دین تلقی کردهاند. یعنی یک نگاه فلسفی به اندیشهها و مبانی دین را فلسفه دین میدانند. اگر ما یک تحلیل عقلانی از دین و فلسفه و مبانی دین داشته باشیم، این عبارت از فلسفه دین است.
فلسفه دین از دو واژه فلسفه و دین تشکیل شده است و برای اینکه تصویر روشنی از آن داشته باشیم، باید معنا و تفسیر فلسفه و دین را مشخص کنیم. فلسفه تاریخ طولانی دارد؛ یعنی از زمان یونان تا زمان ما که گرایشهای مختلف فلسفی وجود داشته و به همه اینها فلسفه میگویند. تاریخ فلسفه، یک عرض عریضی از آن زمان تا حالا است. روشهای مختلفی نیز داشتهاند که از جمله تجربی، شهودی، دیالکتیکی، تمثیلی و … بوده است و فلسفه افلاطون، ارسطو، توماس آکوئیناس، دکارت و … همگی فلسفه هستند. به تعبیری، تجربیگرا، پدیدارشناس و … همه کارشان فلسفی است. اگر بخواهیم نگاه فلسفی به دین داشته باشیم، باید بگوییم این نگاههای فلسفی میتواند به دین وجود داشته باشد. لذا هر فیلسوفی یک فلسفه دین خاصی نیز دارد و در مورد هیوم، کانت و … کتابهایی در این زمینه چاپ شده است؛ یعنی نگاه فلسفی آن فیلسوف به موضوعات دینی، فلسفه دین شده است.
فلسفهپردازی در مورد آموزههای دین فلسفه دین اسلام است
اما باید مراد از دین را روشن کنیم. کسانی که در مورد فلسفه دین کتاب نوشتهاند، میگویند با اسلام آشنا نیستیم و مسیحیت مدنظر ما است. آقای «پلانتینگا» به ایران آمده بود و از ایشان پرسیدم، آیا با قرآن آشنا هستید؟ گفت خیر. هیچ مطالعهای در مورد اسلام و قرآن نداشتهام. لذا یک فیلسوف دین بزرگ اینطور میگوید. یا دیگران هم همین را میگویند. پس ما نگاه فلسفی به دین و آموزههای اصلی آن میکنیم و باید روشن کنیم چه دینی را باید مورد نظر قرار دهیم. اما وقتی میگوییم فلسفه دین اسلامی، یعنی میتوانیم در مورد دین اسلام و آموزههای اساسی آن فلسفهپردازی کنیم.
قرآن ملاک ما است و اگر هم حواشی وجود دارد، اینها تفاسیر از قرآن هستند. مثلاً اعتقاد به وجود خدا، معاد، نبوت و موضوعاتی از این قبیل که مبانی دین را تشکیل دادهاند را میتوان مطرح کرد. البته باید روشن شود نسبت اجزای دین چطور است. اما اگر بخواهیم فلسفهپردازی نسبت به دین داشته باشیم و بگوییم میخواهیم در مورد دین اسلام اظهار نظر کنیم، میشود فلسفه دین اسلامی که اسلام را مورد تفکر عقلانی قرار میدهیم. ممکن است این سوال مطرح شود که مشترکات ادیان را بحث کنیم. اما مشترکات ادیان بسیار سخت است و این عقاید متفاوت است و در ابتدای بحث باید روشن کنیم منظور ما از فلسفه چیست و با چه گرایشی قرار است فلسفهپردازی کنیم و مراد ما از دین چیست. وقتی دین اسلام را مورد تأمل عقلانی قرار دهیم، میشود گفت فلسفه دین اسلامی.
اما یک نکته دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه، فلاسفه دین میگویند فلسفه دین آیا نگاه درجه دوم است، یا درجه اول؟ آیا فلیسوف دین به دین نگاه تماشاگرانه دارد، یا میتواند نگاه بازیگرانه داشته باشد؟ اینجا بحث است که واقعاً نگاه فلسفی با نگاه کلامی چه تفاوتی دارند. میگوییم روش عقلی یعنی استدلالهای عقلی که از مقدمات عقلی صفر شروع شده باشد و یک آموزه را تحلیل کند که میگوییم فلسفه دین است. میتوانید در مورد اسلام آموزههای اساسی آن را تحلیل کنید که اسم آن «فلسفه دین اسلام» میشود و این کار تفکر عقلانی در باب دین است.
تفکر اسلامی با تفکر فلسفی؛ دو تعبیر از یک واقعیت
«جان هیک» میگوید فلسفه دین مستقل است، چون در مسیحیت اندیشههای اساسی رازوار است. اما اگر دین اسلام عقلانیت را در بطن داشته باشد، فهمی که از آموزههای دین به دست میآورید، دارای عقلایت باشد و مبنا و توضیح دین براساس عقلانیت باشد، اینجا چه محاسبهای میکنید؟ به تعبیر علامه طباطبایی، تفکر اسلامی با تفکر فلسفی دو تعبیر از یک واقعیت هستند. در متون ما و روایات ما و قرآن میتوانیم یک آیه را صغری و آیه دیگر را کبری و دیگری را نتیجه قرار دهیم که این تأمل عقلانی است. مگر فلسفه و تأمل عقلانی چه مشکلی دارد؟ این کار استدلال عقلی است و ما در حوزه اسلام نیز میتوانیم بگوییم این تأمل عقلانی است.
اگر بتوانید یک تبیین عقلانی از دین اسلام ارائه دهید، میشود فلسفه دین و اشکالی هم ندارد. اگر با نگاه فلسفه آمدیم و یک آموزه دینی را تحلیل کردیم، فلسفه دین است و اگر دین، خودش یک نگاه عقلانی داشت و قیاس عقلانی هم آورد نیز میشود تفکر عقلانی و فلسفه دین. پس دین اسلام که در بطن و اساسش تعقل و خردورزی نهفته است را اگر تبیین کنید، میشود فلسفه دین؛ چون فلسفه دین چیزی جز تفکر عقلانی و فلسفی نیست و این نیز تفکر عقلانی است. بنابراین، تبیین آموزههای اسلام، فلسفی است. فلسفه دین را به اندیشه فلسفی در باب موضوعات اصلی دین تعریف کردهاند و نمیشود گفت با فلسفه دکارت میخواهیم دین را مورد تأمل عقلانی قرار دهیم. همچنان که کانت در حوزه عقل نظری «لا ادری» است و میگوید نمیتوان در مورد وجود یا عدمش اظهار نظر کرد. یک فلیسوف دیگر میآید و تأمل عقلانی میکند و یک کسی مانند ملاصدرا میگوید اینها لازم و ملزوم هستند و فرقی ندارند که این میشود تفکر فلسفی.
پس فلسفه دین یعنی تفکر فلسفی و عقلانی. حال میخواهید با نگاه فلسفی به دین نگاه کنید، در این صورت میشود فلسفه دین. نگاه فلسفی فقط این نیست که انکار کنیم یا ساکت باشیم و یا نگاه «لا ادریگرایانه» داشته باشیم، بلکه میشود نگاه اثباتی یا سلبی داشت. هرچه عنوان تفکر عقلانی و فلسفی در باب دین است، فلسفه دین است، چون دین اسلام دین عقلانیت است. خود دین نیز فلسفه دین است. فلسفه عقلگرایانه و فلسفهای که از مبانی و انسجام درونی برخوردار است نیز تفکر عقلانی است و میشود جزو زیرمجموعه فلسفه دین. پس به این معانی میتوانیم فلسفه دین اسلامی داشته باشیم. یک اینکه آموزههای اسلامی را مورد تأمل عقلانی قرار بدهیم و دو اینکه آموزههای عقلانی اسلام نیز اگر تبیین عقلانی شوند، میشود فلسفه دین. اگر بخواهیم در مورد خدا، معاد، وحی و … تأمل عقلانی داشته باشیم، اسمش فلسفه دین است.