گفتوگویی با حجت الاسلام محمد مسجدجامعی، رئیس مؤسسه مطالعات راهبردی اسلام معاصر پیرامون جنجال شعرخوانی رجب اردوغان به زبان ترکی!
ترکیه از چه جهت برای ما اهمیت دارد و قابل بحث است و آیا این کشور و تحولات و سیاستهایش متناسب با اهمیتش شناخته شده هست یا خیر؟
ترکیه جدیترین و مهمترین همسایه ماست. از معدود همسایگانی است که واقعیت دولت – ملت در آن شکل گرفته و دارای نهادها و مؤسسات مختلف حکومتی است. بسیاری از همسایگان ما فاقد چنین نهادهایی هستند و عملاً کشورشان توسط یک فرد و در بهترین حالت توسط یک خانواده اداره میشود. ترکیه چنین نیست. واقعاً کشور مدرن و مهمی است و رابطه سالم دوجانبه با او خیلی مهم و بلکه ضروری است. صحبت در مورد ترکیه هم مفصل است و هم لازم. متاسفانه ما در مورد همسایگانمان خیلی کم میدانیم. فقط در مواقع بحرانی است که حساس میشویم و اینکه چه شد و چه اتفاق افتاد؟
در مورد ترکیه هم به همین صورت است. کسی که روند تحولات ترکیه را در سالهای اخیر بداند، خیلی تعجب نمیکند از مسئلهای که اتفاق افتاد. این در امتداد همان به اصطلاح ذهنیتی است که بر ترکیه حاکم است. لذا غافلگیر شدن کنونی چندان مفهوم نیست. چون مدتها است که ترکیه به عنوان یک قدرت منطقهای در حال نفوذگذاری و بسط نفوذ در مناطقی است که این مناطق به لحاظ استراتژیکی و به لحاظ ژئواکونومیکی به نفعش میباشد.
این واکنش سریع که البته درست و بجا هم بود، – اگرچه بیش از اندازه بدان حساسیّت نشان داده شد – ناشی از این است که ما همسایگانمان را نمیشناسیم و مخصوصاً روند تحولی جامعه و نظام حاکمشان را نمیدانیم. اگر همسایگان را درست بشناسیم و مخصوصاً روند تحولیشان را بدانیم، دچار یکهخوردن نمیشویم.
نمونه دیگر مسئله امارات است و برقراری رابطهاش با اسرائیل که البته برقراری رابطه نیست، عملاً در خدمت اسرائیل قرار گرفتن است. اگر کسی روند تحولات را در طی سالهای اخیر در امارات بداند، تحولات موجود برایش چندان غافلگیر کننده نخواهد بود. معمولاً میانگارند صرف اطلاعات برای شناخت کشورهای دیگر کافی است، البته اطلاعات دقیق مهم است، اما مهمتر این است که این اطلاعات پردازش شود و بتواند به تجزیه و تحلیلی راهبردی تبدیل شود. بدون تحلیل علمی و بیطرفانه با مشکلات فراوانی مواجه خواهیم شد.
شما معتقدید که ایرانیها بهطور ناگهانی غافلگیر شدند. این را از کجا میفرمایید؟
این نوع واکنش نشان دهنده این است که به عنوانی غافلگیر شدهاند. یعنی توقع نداشتهاند که یک چنین مطلبی توسط همسایهشان بیان بشود. به هر حال کشوری مانند ایران با توجه به تعدد همسایگانش و با توجه به موقعیت استثنایی و حساسیت زیادی که نسبت به او هست و با توجه به ژئوپلیتیک طبیعی ایران، لازم است شناخت به مراتب بیشتری نسبت به همسایگانش داشته باشد و مخصوصاً نسبت به روند تحولی آنها. این نکته صرفاً به سیاست خارجی و سیاست امنیتی مربوط نیست، در مورد بخشهای دیگر و بویژه رسانهها هم هست. یعنی میزان توجه رسانهها به لحاظ خبری و مخصوصاً به لحاظ تحلیلهای بیطرفانه و عمیق نسبت به همسایگان خیلی کم است. کشوری مانند ایران میباید این مسائل را به مراتب بیشتر تعقیب کند، حال مسائل سیاسی و امنیتی باشد یا مسائل آب و محیط زیست و انرژی و ترابری هوایی و زمینی و دریایی و یا تحولات صنعتی و تجاری.
بیشتر نگاههای ما به سمت آمریکا و اروپا است، مثل بحث گفتگوی دینی، همهاش به سمت مسیحیت غربی است بهجای آنکه به مسیحیت بومی خاورمیانه نگاه کنند.
بله. بخش مهمی به این علت است. اصولاً در ایران به دلایل مختلف مسائل بدینگونه شکل گرفته است. فرض کنید هماکنون بزرگترین و مهمترین طرف بازرگانی ما در حال حاضر چین است، ولی اطلاعات ما در مورد این کشور خیلی کم است. میزان اطلاعات ما، درباره چین به عنوان یک قدرت بزرگ نظامی و سیاسی، بلکه حتی به لحاظ اقتصادی و به لحاظ اجتماعی و حتی به لحاظ مسئله مسلمانهایش بسیار اندک و اولیه است. مشکل فقط این نیست که مثلاً بخشهای سیاسی یا نظامی یا اطلاعاتی ما احتمالاً درباره او کم میدانند، اساساً اطلاعات عمومی ما در سطح جامعه باید به مراتب بیش از این مقداری باشد که هست. آنها نه تنها ایران را در کلیتش میشناسند بلکه حتی مقامات و مدیران و دستاندرکاران ما را هم میشناسند و میدانند با هر یک چگونه باید صحبت و تعامل کنند. میدانید در اسرائیل بیش از هر جامعه دیگری کتاب خوانده میشود.
ترکها به هر صورت یک سابقه خلافتی را دارند. امپراطوری ترکها بیش از شش قرن و خلافتشان حدود چهار قرن طول کشید. اگرچه ممکن است این را صریحاً نگویند، ولی عملاً مایل هستند که آن خلافت و آن میراث تاریخیشان را در زمینه خلافت، احیاء کنند. البته به این معنی نیست که میخواهند مانند سلطان سلیم و یا سلیمان، کشورهای مختلفی را که در آن زمان، در قلمروشان بوده است تصرف نظامی بکنند، چه در منطقه خاورمیانه و چه در منطقه اروپا و بالکان، به دنبال این نیستند. ولی دنبال این هستند که در آن کشورها نفوذ حداکثری داشته باشند.
از چه زمانی و چرا ترکیه سیاست دخالت و تأثیرگذاری در منطقه را آغاز کرد و سیاست “تنش صفر با همسایگان“ را کنار زد؟
این از اواسط داستان انقلابهای بهار عربی است، اگرچه از همان ابتدا هم به دخالت وسوسه میشد، اما عملاً از نیمه دوم دهه دوم است که دخالتهایش آغاز شد. شاید اولین حضور نظامیاش در عراق و سوریه باشد و سپس حضور نظامی نسبتاً گستردهاش در قطر. البته این به درخواست قطر انجام شد. بعد حضور نظامیاش در لیبی و شرق مدیترانه، حتی در جایی مانند سودان عمرالبشیر هم کم و بیش شاهد این گرایش بودیم و بالاخره آخرینش که مربوط به موضوع قرهباغ میشود.
واقعیت این است که در موضوع قرهباغ از ابتدایی که این برخورد آغاز شد و تا زمانی که آتشبس برقرار گردید، ترکیه نقش اول را داشت. یعنی آذربایجان علیرغم تسلیحات مختلفی که از جاهای مختلف گرفته بود، به ویژه از اسرائیل، ولی به تنهایی قادر نبود که این کار را انجام بدهد و جرأت آن را هم نداشت. عملاً پشتیبانی تمام عیار ترکیه است که او را به این کار تشویق کرد. داستان اخیر ادامه داستان قرهباغ است. در اینکه شرایط قبل از جنگ اخیر پایدار و عادلانه نبود، حرفی نیست، اما نباید این مسئله به این کیفیت پایان مییافت. در چنین درگیریهایی نباید یک طرف مطلقاً احساس پیروزی کند و دیگری احساس شکست. این نه به نفع طرفین است و نه به نفع ثبات منطقهای که در آن قرار دارند. احساس پیروزی مطلق موجب میشود که برنده خود را گم کند و بازنده دچار انشقاقهای داخلی شود و این همه بر مشکلات میافزاید.
یکی از مقامهای عالیرتبه آذربایجان در هنگامه جنگ و در زمانی که معلوم شد آنان برنده هستند گفت ما سگهای ارمنی را بیرون راندیم. این سخن گذشته از آنکه اخلاقی و دیپلماتیک نیست و نباید توسط یک مقام رسمی بیان شود و نشان دهنده ظرفیت ناکافی طرفی است که احساس پیروزی میکند و این مشکل آفرین است. ایران میتوانست و میبایست وضعیت را تعدیل میکرد. البته احساس پیروزی ترکیه در این جریان کمتر از آذربایجان نیست. آذربایجان زمینی بدست آورد و ترکیه اعتبار منطقهای و بین المللی و مضافاً به دریای خزر دست یافت و این مقدمه توسعه او در آسیای مرکزی و حتی آسیای دور است.
آیا ترکیه برنده اصلی جریان قرهباغ بود؟
بله دقیقاً و ظاهراً ما نقش قابل قبولی در فرآیند آتشبس و صلح آن نداشتیم. برخی از مطبوعات ترکیه به اینکه ترکیه در برابر ایران دست برتر را در جریان قرهباغ داشت، اشاره کردند و حتی میگفتند واکنش تند ایران در قبال سخنان اردوغان به دلیل همین پیروزی است. ما با طرفین درگیر و با نخجوان همسایه بودیم و اصولاً این بخش تا قبل از جنگهای ایران و روس متعلق به ما بود. آثار تاریخی و معماری و هنری آن کلاً ایرانی است. در ایران نام فامیلی «قرهباغی» فراوان یافت میشود و یا نام فامیلیهای دیگری که متعلق به شهرها و روستاهای قرهباغ است و بعید است این اسامی در این دو کشور و یا در ترکیه و با این وفور یافت شود.
عجیب اینجا است که بعضی پیروزی آذربایجان را تبریک گفتند. چنانکه گفتم آنچه وجود داشت غیرعادلانه و برخلاف قطعنامههای سازمان ملل بود، در این حرفی نیست. هیچ کشوری جز ارمنستان جمهوری آرتساخ را به رسمیت نشناخت و قلمرو این جمهوری همان قرهباغ بود. این غیرقابل قبول بود. مسئله بر سر چگونگی حلّ مسئله است و نه اصل آن و حق و یا باطل بودن آن. ما به دلائل مختلف میباید حضور فعالتری میداشتیم و مطمئناً تمامی اطراف آن را میپذیرفتند. براساس صرف حق و باطل بودن نمیتوان سیاست خارجی را تعیین کرد، میباید نکات فراوان دیگری نیز لحاظ شود. خصوصاً در دنیای پیچیده و پر شر و شور امروزه اگر به چگونگی و کیفیت راهحل فکر نکنید، بازنده خواهید شد.
تا چه میزان این تمایل به تأثیرگذاری در منطقه ناشی از تمایل به بازگشت به میراث تاریخیشان است؟ آیا ترکها بهواقع به دنبال احیاء خلافت هستند؟
ترکها به هر صورت یک سابقه خلافتی را دارند. امپراطوری ترکها بیش از شش قرن و خلافتشان حدود چهار قرن طول کشید. اگرچه ممکن است این را صریحاً نگویند، ولی عملاً مایل هستند که آن خلافت و آن میراث تاریخیشان را در زمینه خلافت، احیاء کنند. البته به این معنی نیست که میخواهند مانند سلطان سلیم و یا سلیمان، کشورهای مختلفی را که در آن زمان، در قلمروشان بوده است تصرف نظامی بکنند، چه در منطقه خاورمیانه و چه در منطقه اروپا و بالکان، به دنبال این نیستند. ولی دنبال این هستند که در آن کشورها نفوذ حداکثری داشته باشند.
شامل کدام کشورها؟
شامل خاورمیانه عربی، شمال افریقا و منطقه بالکان. در منطقه بالکان چون اکثر کشورهایشان به اتحادیه اروپا پیوستهاند و یا عضو ناتو شدهاند، این چندان ممکن نیست، اگرچه نفوذ اقتصادی ممکن است، آنچنانکه در روسیه و اوکراین و بلاروس و مولداوی اتفاق افتاد. ولی نقاط دیگری که بیشتر به آن توجه دارند، جمهوریهای ترکنشین آسیای مرکزی است. به اعتباری یک رویکرد قومی – دینی دارند. رویکرد قومیشان در آنجایی است که به اصطلاح ترکها و نژاد ترک هستند. و رویکرد دینیشان در آنجایی است که به خاورمیانه عربی و شمال افریقا مربوط میشود.
یعنی اهل سنت؟
بله. البته داستان آذربایجان و جمهوری آذربایجان یک مسئله مستقلی است با اینکه شیعه است و اکثریتشان شیعه هستند.
مگر به دلیل قومیتشان نیست؟
بله. برای قومیتش هست و بهتر است بگوییم در مورد آذربایجان به دلیل زبانش است نه به دلیل قومیتش. در آذربایجان بدانگونه که در آسیای مرکزی ترک هستند، مثلاً در قرقیزستان، به آن معنی اینها ترک نیستند. اگرچه نظریههای دیگری هم در این مورد وجود دارد. بعضاً میگویند آنها آغوز هستند.
یعنی ایرانی هستند در واقع؟
بهتر است بگوییم عموماً آریایی هستند که تحت تأثیر زبان ترکی قرار گرفتهاند. واقعیت این است که ترکهای ترکیه هم ترکیبی هستند از ترکهای سلجوقی و بومیان آناتولی که عموماً یونانینژاد و آرامینژاد بودهاند، اگرچه آرامیها، سامی هستند و نه آریایی. فراموش نکنید که سلاجقه هم اقلیتی بودند که بر آناتولی مسلط شدند. جالب اینجا است که هم سلاجقه و هم سایر قبایل ترک از ایران گذشتند و به آناتولی رفتند. بدین علت فرهنگ و تمدن و ادبیات ایران بخشی جداییناپذیر از میراث ترکیه است، اگرچه در دوران جدید این نقش کمرنگ شده است.
در مورد آذربایجان به دلیل رقابتی که اینها با ارمنیها دارند و رقابتی که ارمنیها با ترکیه دارند از زمان عثمانیها، این عامل یک عامل مهمی بود در نزدیک کردن ترکها و آذریهای جمهوری آذربایجان. این نزدیک شدن هم بیشتر از جانب آذربایجان بود. اگرچه در حال حاضر از جانب ترکیه هم هست. ولی در اوایل استقلال بیشتر از جانب آذربایجان بود که میخواست خودش را به ترکیه متصل کند برای آنکه بتواند در مقابل ارامنه بایستد. ولی در حال حاضر گویا داستان عکس شده است.
بنابراین میتوان خلافت را فاکتور مهمی در سیاست خارجی ترکیه دانست؟ این اندیشه (تئوری خلافت) از چه زمانی در بین مسلمانان شکل گرفت؟
بله. این عامل مهمی در تعیین به اعتباری ایدهآلهای سیاسی و آیندهنگرایانه، نسبت به سیاست خارجی ترکیه است. البته اینکه میگویم خلافت در مفهوم اهل سنت آن است.
خلافت و نظریه خلافت عمدتاً در زمان بنیعباس است که شکل میگیرد و تبدیل به یک نظریه میشود. نه تنها نظریه، بلکه تبدیل به یک رکن اعتقادی میشود.
ما ایرانیها و بطور کلی شیعیان مشکل میتوانیم دریابیم. در بین ما و در تاریخ ما حداکثر حساسیت نسبت به “عدالت” بوده است و نه “قدرت”. مطلوب، حاکم عادل است و نه حاکم نیرومند. به همین علت پتانسیل طبیعی حرکتهای اسلامی در دوران جدید در بین ما «عدالتخواهانه» است و در بین اهل سنت «قدرت طلبانه». مطلوب ما عدالت است و مطلوب آنان قدرت. حال این حاکم نیرومند ممکن است ظالم و ستم پیشه باشد، این چندان مهم نیست…
پیش از عباسیان به چه صورت بوده است؟
این داستان مفصلی دارد و دو مقطع بزرگ تاریخی دیگر هم دارد. مقطع اول به ایام خلفای راشدین مربوط میشود و مقطع دوم به دوران بنیامیه که از آن میگذریم. آنچه به بحث ما مربوط میشود نظریه خلافتی است که در زمان بنیعباس شکل گرفت و همین نظریه تا حال حاضر ادامه یافته است. در این نظریه یک اصل مهم وجود دارد. و آن «قدرتمند» بودن خلیفه است. او باید «قدرت» و «شوکت» و «شکوه» داشته باشد. با این قدرت مخالفان و معارضان داخلی را برجای خود مینشاند و اینکه ایجاد هرج و مرج و ناامنی نکنند و هم اینکه از سرزمینهای اسلامی و افراد مسلمان در برابر دشمنان غیر مسلمان دفاع کند. عملاً قدرت مهمترین رکن در نظریه خلافت است که دارای نتایج مختلف سیاسی است.
در حال حاضر همچنان نگاه اهل سنت به خلافت و مطلوب آنها نیز همانگونه است؟
واقعیت این است که در دوران جدید حساسیت عموم اهل سنت به این اصل همچون گذشته است. آنها خواهان حاکم قدرتمندی هستند که از حیثیت و کیان مسلمانان دفاع کند و در برابر زیادهخواهی و تحقیر و توهین خصوصاً فرنگیان بایستد. نمونه آن محبوبیت بینظیر صدام حسین پس از اشغال کویت در ۱۹۹۱ بود. عموم شخصیتها و احزاب و گروههای اسلامی از وی حمایت میکردند و حتی گروههایی که توسط سعودیان و با هزینه آنان ایجاد شده بودند. این نشاندهنده تشنگی آنان به حاکم نیرومند است و البته در آن زمان صدام در نزد آنها حاکمی نیرومند بود.
مقبولیت حکم ظالم ولو قدرتمند و شوکتمند چطور قابل توجیه است؟
بله این نکتهای است که ما ایرانیها و بطور کلی شیعیان مشکل میتوانیم دریابیم. در بین ما و در تاریخ ما حداکثر حساسیت نسبت به “عدالت” بوده است و نه “قدرت”. مطلوب، حاکم عادل است و نه حاکم نیرومند. به همین علت پتانسیل طبیعی حرکتهای اسلامی در دوران جدید در بین ما «عدالتخواهانه» است و در بین اهل سنت «قدرت طلبانه». مطلوب ما عدالت است و مطلوب آنان قدرت. حال این حاکم نیرومند ممکن است ظالم و ستم پیشه باشد، این چندان مهم نیست، مهم این است که بتواند در برابر قدرتهای غربی بایستد و به آنها “نه” بگوید. کسانی که از صدام در آن ایام حمایت میکردند عموماً از ظلم وی مطلع بودند اما به دلائلی که گفته شد برای آنها مطلوب و بلکه محبوب بود. مهمترین ظلم او تجاوزش به کشور همسایه و اشغال کامل آن بود. به هرحال اردوغان به دلائلی که اجمالاً گفته شد، میتواند برای توده اهل سنت یک رهبر ایدهآل باشد و زیر چتر او درآیند، چراکه واجد ویژگیهایی است که بیان شد.
آیا این تئوری با تمرکز بر مسئله قدرت در اذهان عمومی به همان کیفیتی است که در ساختار اصلیاش پرداخته شده است؟
بلی در این مورد افکار و اعتقادات عمومی مسلمانان کم و بیش همانند افکار نظریهپردازان تئوری خلافت است و اتفاقاً این کمتر اتفاق میافتد، اما به دلیل مورد ابتلا بودن، این دو بر یکدیگر منطبق شدهاند. میدانید که عموم اهل سنت نماز جمعه را واجب میدانند و در خطبههای این نماز میباید برای خلیفه وقت دعا شود، اگرچه برای سلطان حاکم هم دعا میشود. حتی در دوران آل بویه که شیعه بودند، هم نام پادشاه در خطبهها میآمد هم نام خلیفه، بهجز این نام خلیفه و سلطان نیز بر سکهها ضرب میشد. این نشان دهنده جایگاه بسیار مهم خلافت است.
جایگاه اردوغان در نزد مسلمانان چگونه است؟
واقعیت این است که صرف نیرومند بودن ترکیه کنونی عموم مسلمانان با گرایش سیاسی – اسلامی را به زیر چتر او میآورد و نه تنها اخوان المسلمین را. چراکه او واجد بسیاری از خصوصیاتی است که برای آنان ایدهآل است. به عنوان یک “حاکم فرامرزی” که عملاً همان خلیفه است. چهره او برای آنان تداعی کننده همان خلیفهای است که بدان اعتقاد دارند. از این دیدگاه بیش از آنکه او به دنبال آنها برود، آنها به سویش میشتابند.
دیگر مناطق اسلامی نیز این چنین است؟
البته آماری وجود ندارد. ولی شما از طریق کامنتهایی که نوشته میشود و به نوعی در مورد ترکیه و اردوغان است، میتوانید به نوعی افکار سنجی کنید.
میتوان گفت اکثریت قریب به اتفاق اعراب با گرایش دینی – سیاسی، سمپات ترکیه و اردوغان هستند.
اتفاقاً بر اساس کامنتهایی که مخالفان گروههای اسلامی – سیاسی مینویسند، میتوانید افکار سنجیتان را دقیقتر کنید. اینان این گروهها را مزدور اردوغان مینامند و متهمشان میکنند.
این بیشتر در میان مردمشان هست و یا رژیمهایشان؟
نه بین مردم است. ولی رژیمها، براساس مشکلات و منافع سیاسیشان است که به طرف ترکیه میآیند. فرض کنید در حال حاضر به دلایل مختلف رژیم الجزایر به سمت ترکیه تمایل زیادی دارد.
ترکیه خیلی خوب مانور میکند. به اصطلاح خوب موجسواری میکند. یک نمونهاش را بگویم. لحن اردوغان نسبت به ماکرون، لحن خیلی تندی بود. یعنی لحنی نیست که رهبران کشورها یکدیگر را این چنین خطاب کنند. او بعد از دفاع تلویحی ماکرون از داستان کاریکاتورها گفت او باید به روانپزشک مراجعه کند. این خیلی تند بود، امّا سودش را برد. سودش را برد به این معنی که بسیاری از مسلمانها در حال حاضر چنین سخنان و مواضعی را دوست دارند.
دشمن دشمن تو دوست توست؟
نه این سخنی قدیمی است. در حال حاضر دیگر مصداق ندارد، چرا که همه به یکدیگر وابسته و پیوسته شدهاند. این سخن عمدتاً در جهان و موقعیتی تکبعدی معنا داشت و نه در جهان پیچیده و بههم پیوسته امروز.
برای کشوری همچون الجزایر که یک دعوای قدیمی سنتی با فرانسه دارد، خوب ترکیه برایش یک فرصت بزرگی است. یا در مشکلش با مراکش که همیشه روی به سوی غرب داشته، باز برای او ترکیه یک پشتوانه مهم است. یا برای قطر در مقابل کشورهایی که او را تحریم کردند، واقعاً اگر ترکها نبودند، بعید نبود که علیرغم وجود پایگاه امریکاییها در قطر، بدان دستاندازی نظامی بکنند. لذا به هر صورت یک ترکیه نیرومند برای تعدادی از کشورها مهم است و به کمک او نیاز دارند.
این روندی که هماکنون ترکیه پیش گرفته چه چالشهایی پیشرویش است؟ مثلاً اینکه یک پایگاه نظامی در اختیار امریکا قرار میدهد درون خاک خودش و بعد از یک طرف تهدید به تحریم میشود، از یک طرف مثلاً عضو پیمان آتلانتیک شمالی میشود که برای مقابله با روسیه است و از یک طرف خرید و فروش با روسیه سلاح دارد. این مسائلی که به نظر تضاد در سیاستگذاری و روابطش با کشورهای دیگر دارد آیا نشان از عدم برنامه ریزی صحیح سیاسی است و یا نشان از چالشهایی است که دچار آن است؟
خیر، چنین نیست. فقط به برخی از نکات اشاره میکنم. تمایل به تأثیرگذاری سیاسی و حضور نظامی ترکیه، عمدتاً در طی دوران ترامپ است که اتفاق میافتد. هیچ کشوری به اندازه ترکیه از سیاستهای منطقهای ترامپ سود نبرد و البته این آمادگی را داشت که از شرایط ایجاد شده و بهتر است بگوییم از هرج و مرج ایجاد شده توسط او، به خوبی بهرهبرداری کند.
نکته دوم این است که ترکیه خیلی خوب مانور میکند. به اصطلاح خوب موجسواری میکند. یک نمونهاش را بگویم. لحن اردوغان نسبت به ماکرون، لحن خیلی تندی بود. یعنی لحنی نیست که رهبران کشورها یکدیگر را این چنین خطاب کنند. او بعد از دفاع تلویحی ماکرون از داستان کاریکاتورها گفت او باید به روانپزشک مراجعه کند. این خیلی تند بود، امّا سودش را برد. سودش را برد به این معنی که بسیاری از مسلمانها در حال حاضر چنین سخنان و مواضعی را دوست دارند. کسی که در مقابل غرب و یک قدرت غربی بایستد و او را تحقیر بکند، از نظر آنها مطلوب است. این بالاخره امتیازی بود که در افکار عمومی مسلمانها، لااقل گروههایی از مسلمانها، به دست آورد. به دنبال این جریان فرانسه سفیرش را فراخواند و اعتراض کرد. تا آنکه آن داستان جوان تونسی که سه تن را در نزدیکی یک کلیسا کشت و کمی بعد از داستان آن معلم فرانسوی، اتفاق افتاد که ترکیه آن را محکوم کرد. فرانسه گفت به دلیل اینکه ترکیه این جریان را محکوم کرد، ما سفیرمان را میفرستیم به آنکارا.
چند روز پیشتر گفت که فرانسویها میباید از شر ماکرون که بار سنگینی است برای آنها، خودشان را نجات دهند. این را گفت، ولی کمی بعد یکی از همکلاسیها و همدانشکدهای های ماکرون را به عنوان سفیر در پاریس معرفی کرد و عکسهای ایام دانشجویی این دو را که دست در گردن یکدیگر دارند، منتشر کرد. میدانید کاملاً مانور میکند. اول یک چیز سنگینی میگوید، بعداً به نوعی به صورت غیر مستقیم آن را جبران میکند.
بالاخره نمونه دیگرش در مورد عربستان است. مطبوعات ترکیه پس از تحریم اقتصادی عربستان، نه تنها مطبوعات بلکه یکی از مشاوران خود اردوغان مقاله خیلی تندی را علیه سعودیها نوشتند. بعد از اینکه سعودی در جریان زلزله اخیر کمکهای انسانی فرستاد بهنظرم همان مشاور بود که مقالهای نوشت و این که ما علیرغم همه مسائل برادریم و همخانواده هستیم. به هر صورت خیلی سریع و به موقع مانور میکنند. البته قابل انکار نیست که غربیها به دلائل مختلف به ترکیه نیاز دارند. ترکیه موقعیتی استثنائی و در حال حاضر غیرقابل جایگزین دارد و ترکها از آن بهخوبی آگاه هستند. و نباید فراموش کرد که ترکیه زیرساختهای لازم برای مقاومت و توسعه نفوذ را دارد. از زیرساختهای صنعتی تا تجاری و اقتصادی و نظامیاش گرفته تا نسلی که تربیت کرده و میداند چگونه میّباید با دنیا تعامل کند؛ از تجّارش گرفته تا دیگرانی که به ارائه خدمات فنی – مهندسی اشتغال دارند.
نکته دیگر این که به نظر میآید، آنها روند تحولات را بخوبی میشناسد و در مسیر آن حرکت میکنند و خود را گروگان حرفها و مواضعشان نمیکنند.
با این توصیفات آیا ممکن است در آینده تکفیریها حتی با اردوغان بیعت کنند؟
با توجه به نکاتی که درباره اهمیت “قدرت” در تئوری خلافت گفته شد، بلی این امکان وجود دارد و با عنایت به اینکه ایدهآل بسیاری از تکفیریها خلافت است، این امکان به مراتب بیشتر میشود. و بعید نیست اتفاق افتاده باشد. اما چنانچه گفتم مسئله فراتر از تکفیریهاست، همه کسانی را در بر میگیرد که طرفدار اسلام سیاسی در قلمرو اهل سنت هستند.
آیا در بین اهل سنت هم این مسئله استثناء دارد و یا همه مانند هم فکر میکنند؟
استثناء در مورد سلفیان اهل حدیث است که حنبلی مسلک هستند. برای آنها آنچه مهم است اطاعت از اولی الامر نزدیک است. یعنی اولی الامر نزدیک به معنی آن کسی که حاکم کشورش است. اطاعت از او برایش واجب است. اینان عمدتاً در عربستان و برخی مناطق شیخنشینها هستند. به لحاظ اعتقادی آنها میباید همین بنسلمان را علیرغم تمامی اقدامات غیر اسلامیاش، بپذیرند. یکی از اینان اخیراً گفته بود اگر او در جلوی تلویزیون مشروب بخورد و فسق و فجور مرتکب شود، باز هم او واجب الاطاعه است. این تا مقدار زیادی نشأت میگیرد از آن مبانی فقهی و کلامی حنبلی و سلفی.
نکته دیگر اینکه آنان به «اولیالامر» ی فراتر از حاکم سرزمین خود قائل نیستند، این یعنی عدم پذیرش «خلیفه» ای فرامرزی. حال آنکه بسیاری از اهل سنت این موضوع را میپذیرند. یکی از مهمترین دلائل آنان برای طرد اخوان المسلمین و خصومت با آنها این بود و هست که آنان مسلمانان را به رهبر و تشکیلاتی “فرامرزی” دعوت میکنند. اینکه واقعاً اخوان چنین میکنند و یا نمیکنند مسئله دیگری است. سعودیان و اماراتیها براساس چنین ادعایی برعلیه آنان اقدام کرده و آنان را راندهاند.