تبلیغ و ترویج از ابتدای تاریخ همراه ادیان، فرق و حتی ایسمهای مختلف بوده است. به عبارتی تبلیغ و دعوت به باور خاصی جزء تفکیک ناپذیر روابط اجتماعی بشر محسوب میشود. بسته به شرایط زمانی، مکانی و مهمتر از همه هویتی این ادیان، فرق و تفکرات شیوههای تبلیغی آنها نیز با هم متفاوت بوده است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، برخی کشورها از جمله ایران، ترکیه و عربستان سعودی به شکل رسمی تبلیغ را در دستور کار خود قرار دادهاند و در کشورهای آفریقایی نیز تا پیش از سرنگونی قذافی، لیبی فعال بود و در حال حاضر مغرب و مراکش درصدد جایگزین شدن لیبی هستند. بنابراین در حال حاضر چهار مدل تبلیغاتی اسلامی وجود دارد: اسلام انقلابی ایران، اسلام سلفی عربستان، اسلام اجتماعی ترکیه و اسلام صوفیانه که برخی درصدد نمایندگی آن هستند مثل مراکش. این چهار گرایش در حال حاضر در سطح بینالملل در حال تبلیغ هستند.
تبلیغ و ترویج از ابتدای تاریخ همراه ادیان، فرق و حتی ایسمهای مختلف بوده است. به عبارتی تبلیغ و دعوت به باور خاصی جزء تفکیک ناپذیر روابط اجتماعی بشر محسوب میشود. بسته به شرایط زمانی، مکانی و مهمتر از همه هویتی این ادیان، فرق و تفکرات شیوههای تبلیغی آنها نیز با هم متفاوت بوده است. این اصل در بین قرائتهای مختلف اسلام نیز جاری و ساری است. شاید در نگاه میدانی و مقایسهای تاکنون کمتر به بررسی و سنخ سنجی امر تبلیغ در بین فرق اسلامی پرداخته شده باشد. از این رو در این مصاحبه با حجت الاسلام دکتر سید محمد ذوالفقاری همراه شدیم تا ما را با این سنخ سنجی آشنا نمایند. ایشان علاوه بر سالها تجربه میدانی، ۶ سال ریاست دانشگاه اسلامی کنگو و تبلیغ در آفریقا را بر عهده داشتهاند و از نزدیک شاهد ساختارهای تبلیغی ایران، ترکیه و عربستان در میدان عمل بودهاند. از این رو در این مصاحبه با مصادیق عینی به مقایسه شیوههای تبلیغی اسلام انقلابی ایران، اسلام سلفی عربستان و اسلام اجتماعی ترکیه پرداختهاند.
لطفا برای شروع بفرمایید آیا دامنه فعالیتهای – تبلیغی مذهبی محدود به دین اسلام است؟
اصلا مقوله تبلیغ مذهبی موضوعی است که اکثر ادیان و آیینها نسبت به آن توجه ویژه و جدی دارند. برخی از افراد گاهی در اثر عدم اطلاع کافی این اشکال را مطرح میکنند که چرا ما مسلمانان و یا ما شیعیان این همه توجه به دعوت و تبلیغ داریم؟ باید بدانیم این مخصوص مسلمانان نیست و همه ادیان این عمل را انجام میدهند. خوب یهودیت یک استثناست ولی همانها هم با وجود ادعای عدم تبلیغ، بارها شواهد و مصادیق تبلیغ آنها مشاهده شده است. بوداییان تبلیغ دارند. مسیحیان هم که بیش از همه و به طرق مختلف تبلیغ را در آئین خود داشته و دارند. در بین فرق و مذاهب مختلف اسلامی هم که به صورت جدی امر تبلیغ وجود دارد. اما به شکل خاص برای مسلمانان دو قالب سنتی (منبر و سخنرانی) و مدرن (تلویزیون، ماهواره و فضای مجازی) موضوع تبلیغ را مورد توجه قرار دادهاند. به صورت خاص ۴-۳ کشور هم به شکل رسمی تبلیغ را در دستور کار خود قرار دادهاند که شامل ایران، ترکیه و عربستان سعودی است؛ و در کشورهای افریقایی تا پیش از سرنگونی قذافی، لیبی بود و در حال حاضر مغرب و مراکش درصدد جایگزین شدن لیبی هستند.
به نظر میرسد جای مصر در بین کشورهایی که نام بردید خالی است؟
مصر با اینکه الازهر را دارد و الازهر نماد دانشگاه و مرکز اسلامی برجسته و سرآمد اهل سنت است، تا پیش از بیداری اسلامی توافق نسبی بین مبارک و الازهر بود. مبارک هم ظاهرا ممانعتی با فعالیتهای آنها نداشت. اما چون الازهر توان مالی چندانی نداشت و دولت مصر هم نمیتوانست حمایت مالی چندانی داشته باشد، عربستان سعودی از این فرصت ضعف اقتصادی ازهر استفاده میکرد و فارغالتحصیلان آن را به کار میگرفت. پس به خاطر ضعف مالی در نهایت تربیت شدگان الازهر به عربستان و یا گروههای خیریه وابسته به کشورهای حاشیه خلیج فارس متمایل میشدند. پس با اینکه از نظر فکری تعالیم وهابی نگرفته بودند اما چون ارتزاق و وابستگی مالی آنها به عربستان بود به نوعی پیاده نظام کشورهای شبه جزیره مثل عربستان، امارات و قطر میشدند. نمونههای برجسته آن در قرضاوی قابل مشاهده است. با اینکه او فارغ التحصیل ازهر است اما مفتی قطر شده به آنجا میرود و با پشتیبانی قطر فعالیت میکند. و به صورت کلی در خدمت نظام سیاسی و جهت گیری های آنها نیز قرار گرفته است و این تشتت در موضع گیری از سوی برخی ازهری ها در واقع ریشه در وابستگی به نظامهای سیاسی دارد.
اخوان المسلمین را نمیتوان به عنوان یک گروه مبلغ دانست که اتفاقا ریشههایش هم در مصر بوده است.
اخوانیها فعالیتی فراتر از تبلیغ دارند. تشکیلاتی هستند که در جریانهای مختلف در جهان اسلام بروز و ظهور دارند. ما آنها را میتوانیم در سراسر جهان اسلام (عراق، سوریه، ترکیه، فلسطین، قطر و…) ببینیم. در برخی جاها مثل ترکیه به قدرت رسیدهاند؛ در برخی جاها مثل حماس گروههای مبارزی هستند. در بعضی جاها مثل سوریه معارض دولت هستند. در تونس در جریان النهضه ظهور کردهاند که بخشی از قدرت هستند. و در جاهای بسیاری رد پایی از آنها وجود دارد. پس تشکیلاتی فراتر از گروه تبلیغی هستند اگرچه تبلیغ بخشی از کار اخوان است که به هدف جلب حمایت گروه اخوان است و نه صرفا اسلام.
پس میتوانیم بگوییم مبلغان اخوان المسلمین در خدمت جریان اخوان و مبلغین سایر کشورها در خدمت کشورهایشان هستند؟
اخوانیها را اینگونه میتوانیم توصیف کنیم یعنی اخوانیها مبلغان اسلام اخوانی هستند و مردم را به اخوان اسلامی دعوت میکنند. در واقع در جهان اسلام، خود اسلام با رائحههای مختلفی همراه است. یعنی ما با اشکال مختلف اسلام در ترکیه، عربستان و اخوان مواجهیم. یک نوع اسلامی را هم در محور مقاومت با سردمداری جمهوری اسلامی ایران داریم. گفتمان اسلام مقاومت بر پایه انقلاب و استکبارستیزی است. اسلام ترکیه ای بیشتر اسلام اجتماعی است. اسلام عربستان مبتنی بر قرائتهای متحجرانه و سلفی از اسلام است. اینها همه قرائتها و ظهور و بروزهای مختلف از اسلام است و همه هم مدعی هستند که اسلام را ارائه میدهند لذا در امر تبلیغ هم بوضوح میتوانیم آن را مشاهده کنیم و ببینیم. از آنجایی که تجربه میدانی بنده آفریقا بوده و همه نوع تبلیغ از مسیحیان و یهودیان گرفته تا فرق مختلف اسلامی را مشاهده کردهام، میتوانم شواهد زنده و روشنی را از این نوع تبلیغها را ارائه کنم.
لطفا مولفههای از هر یک از قرائتهای اسلامی را بفرمایید تا در ادامه به شیوههای تبلیغی آنها برسیم؟
اسلامی که در ترکیه از آن بحث میشود همراه با تسامح و تساهل بسیار زیادی است. با وجود اینکه حزب حاکم عدالت و توسعه مدعی اسلامگرایی است، اما در عین حال نسبت به ظواهر اسلام برخلاف دیگر کشورها تسامح بسیاری وجود دارد. با وجود فراوانی مساجد اما از نظر تبلیغی قابل مقایسه با مساجد ایران و عربستان نیست. در ترکیه کمتر عالمی را با لباس عالمانه در محیط اجتماعی مشاهده میکنید. علما در مساجد لباس رسمی میپوشند و در خارج از مسجد با لباس عرفی تردد میکنند. اما در ایران و عربستان علما لباس رسمی خود را در همه جا میپوشند. در سخنرانیها، نوع ورود به مساجد و حتی معماری مساجد بوضوح تفاوتهایی بین سه کشور قابل مشاهده است. مساجد در ترکیه کاملا زیر نظر سازمان دیانت است و سازمان دیانت با تعیین هیئت امنا برای مساجد اشراف کلی و جدی بر مساجد دارد. هیچ عالم دینی حق ندارد خودش ولو با تمکن مالی خودش مسجد بسازد و باید حتما تحت اشراف سازمان دیانت باشد. در این موضوع شیعه و سنی هم ندارد. شیعیان هم میتوانند با رعایت فقه خود مسجد داشته باشند اما باید کاملا با دیانت همراه باشند. امام جماعت در مسجد مانند کارمند دیانت است و حقوق و بیمه و… از دیانت دریافت میکند. لذا نظام دینی در ترکیه کاملا تحت سیطره واقعی دولت است.
اما در ایران حوزه علمیه همواره سعی کرده و میکند مستقل از دولت باشد. در صورتی که در ترکیه سازمان دیانت جزئی از نظام سیاسی ترکیه محسوب میشود و هر کسی بخواهد فعالیت تبلیغی مذهبی داشته باشد باید در قالب دیانت دربیاید و از قوانین سازمان دیانت پیروی کند. اتکای مالی حوزه بیشتر بر کمک و مساعدت و پرداخت حقوق شرعی مانند خمس و زکات و موقوفات است و شاید از امکانات دولتی استفاده کند اما همیشه جمع زیادی از علمای حوزه قائل به استقلال حوزه بودهاند تا جایی که لازم به انتقاد از دولت بود، منتقد دولت هم باشد.
درباره استقلال حوزه از دولت، افکار عمومی جامع چندان قائل به این استقلال نیستند؛ لطفا مصادیقی بفرمایید که نمایانگر این استقلال باشد؟
چون الان بخشی از حکومت و نظام سیاسی و در راس نظام یک حوزوی قرار گرفته و بخشی از نظام سیاسی تصدی برخی از پستها مثل رهبری، رئیس قوه قضائیه و یا وزیر اطلاعات باید یک رجل دینی باشد، بسیاری این تلقی را دارند که حالا که این مناصب به حوزویان تعلق دارد پس حوزه، یک حوزه حکومتی است. در صورتی که اصلا بدنه حوزه اینگونه نیست. چند درصد از طلاب و حوزویان ما در درون حاکمیت و از قشر حاکمیتی هستند؟ شاید بیش از ۹۵ درصد از حوزویان ما دستی در حاکمیت ندارند و مشغول به شئون حوزوی و تبلیغی خود هستند. بسیاری از مراجع تبلیغ بارها تاکید کردهاند که حوزه باید مستقل از دولت باشد؛ یعنی دولت نمیتواند و نباید سیطره بر حوزه داشته باشد. که اگر چنین شد دیگر حوزه نمیتواند روشنگری نسبت به دولت و حاکمیت داشته و منتقد باشد. الان میبینید در اتفاقات مختلف بعضا انتقاد نسبت به دولت وجود دارد که نشان دهنده بعد استقلالی حوزه است، طبعا حوزه باید انقلابی بماند و دولتی هرگز و فرق بسیاری است میان حوزه انقلابی و حوزه دولتی و حکومتی. البته مباحث فراوانی در مورد شیوه رویکردها و قلمرو این استقلال است که خارج از این بحث است.
درباره عربستان وضعیت چگونه است؟
در عربستان در ابتدای شکلگیری پادشاهی عربستان تقسیم منافعی صورت گرفته است. به این صورت که نظام سیاسی دو قسمت میشود. بخش سیاسی در اختیار خاندان سعود و بخش مذهبی در اختیار خاندان آل شیخ یعنی فرزندان محمد ابن عبدالوهاب. در نتیجه نوعی درهم تنیدگی از نهاد دین و سیاست شکل گرفته است، البته با حد و مرز مشخص. پس حکومت دو پایه دارد؛ پایه سیاسی انحصارا در اختیار آل سعود و پایه دینی انحصارا در دست آل شیخ قرار گرفته است. نهاد دینی کاملا از مواهب پایه حکومتی برای تبلیغ خود بهرهمند است. از طرفی حکومت آل سعود هم خود را وامدار و ملزم به حمایت از نگاه مذهبی است. پس نمیتوان هیچ شاهدی از استقلال پیدا کرد و نه خودشان هرگز مدعی چنین استقلالی بوده اند. ترکیه را هم که عرض کردم دین را به صورت یک سازمان درون حکومت متمرکز کرده است و به آنها با نگاه حاکمیتی فرمان میدهد. در حذف گولن دیدیم که چگونه تمامی مراکز و افراد وابسته به او را که در امر تبلیغ دین بودند با یک عمل سیاسی حذف کردند. هرچند که به صورت زیرزمینی باقی ماندند، اما بعد از آن همه امور دینی را در اختیار سازمان دیانت قرار دادند. در صورتی که بسیاری از طلبهها حوزوی ایران و مبلغین سرشناس ما به هیچ عنوان از طرف نهادهای حکومتی و حتی خود حوزه مبادرت به امر تبلیغ نمیکنند و در ایام محرم و ماه مبارک کاملا با حرکت مردمی و به دعوت مردم به مناطق مختلف میروند و تبلیغ میکنند. حتی معیشت آنها را هم مردم تامین میکنند.
در ترکیه قبل از اینکه حزب و عدالت و توسعه بر سرکار بیاید وضعیت چگونه بود؟
همیشه دولت در ترکیه تلاش کرده سیستم تبلیغی، مدارس و مراکز آموزش اسلام را کاملا در درون دولت قرار بدهد. درواقع در طول تاریخ اسلام شیعه همیشه از حکومت به دور بوده و در نتیجه تجربه سازماندهی امر دین را هم نداشته است. اما از زمانی که حاکمیت به دست آورده تلاش کرده این کار را انجام بدهد اما بنا به سنت گذشته حوزه علمیه در قیدوبند حکومت نبوده است و سعی کرده استقلال خود را حفظ کند. اما اهل سنت به اندازه تاریخ اسلام سابقه حکومتی دارند لذا از ابتدا فرض مسلم این بوده که حکومت است که امر تبلیغ دین را هم تدبیر میکند. در همه ادوار تاریخ اهل سنت و دوره عثمانی هم دیده میشود.
چون در دورهای حکومت لائیک را در ترکیه داریم این به دور از ذهن مینماید که حکومت لائیک بخواهد مبلغ دیانت بوده باشد؟
همین الان هم لائیتیسه در ترکیه وجود دارد. اگرچه در آنجا جدایی دین از مذهب مطرح است اما جامعه بی دین و لامذهب که نبودند و دین ستیز هم نبودند. اما اجازه ورود دین به سیاست را نمیدهد. شاید در برههای مثل ایران که رضاخان برخی از مظاهر دینی مثل حجاب و روضهخوانی را تعطیل کرد؛ آنها هم چنین سابقهای در زمان آتاتورک داشتهاند اما محو اسلام و عدم اجازه به تبلیغ اسلام هرگز وجود نداشته است. و مسلمانی و اسلام دوستی جزء ماهوی ارکان جامعه ترکیه بوده است. و اصلا دلایل بسیاری از جنگهای آنها با دیگران ریشه در مسائل مذهبی داشته است.
پس تا اینجا مولفه مشترک هر سه کشور در حال حاضر این است که امر تبلیغ در دست حکومت است؟
اجمالا میتوان این را گفت که دولتها همیشه تلاش داشتند که موضوع تبلیغ دینی را مدیریت کنند و اجازه ندهند تبلیغ دینی راهی را برود که آنها تمایل به آن ندارند.
با توجه به اینکه فرمودید تجربیات میدانی در این زمینه دارید اگر اجازه بفرمایید در ادامه از تجربیات شما در این زمینه استفاده کنیم برای بررسی بیشتر نقاط اشتراک و افتراق کشورهایی که رسما در حال حاضر در حال تبلیغ اسلام هستند؟
اگر ما بخواهیم مبتنی بر آنچه در میدان اتفاق میافتد این بحث را ادامه بدهیم باید قلمرویی را در نظر بگیریم که این سه یا چهار بازیگر همگی حضور داشته باشند. یعنی اسلام انقلابی ایران، اسلام سلفی عربستان، اسلام اجتماعی ترکیه و اسلام صوفیانه که برخی درصدد نمایندگی آن هستند مثل مراکش. این سه چهار گرایش الان در حال تبلیغ هستند. یکی یکی تبلیغ اینها را باید بررسی کنیم تا به نقاط مشترک و تمایز آنها درشیوه تبلیغ، رویکردها و در مراکزشان پی ببریم. با این تاکید که منظور ما تبلیغ در حوزه بینالملل و خارج از مرزهای کشورهای مدنظر است.
پس اگر اجازه بفرمایید از شیوههای تبلیغ اسلام انقلابی ایران شروع کنیم؟
تبلیغ ما ایرانیها مبتنی بر نهادهایی است که برخی از آنها نهادهای حاکمیتی و برخی غیرحاکمیتی هستند. یعنی در حوزه عمومی قرار میگیرند. از طرفی چند نوع تبلیغ را میتوانیم برای اسلام انقلابی ایران مشاهده کنیم.
اول؛ مبلغین مستقری در سراسر دنیا هستند که عموما از سوی مراجع تقلید اعزام شدهاند و در نتیجه حاکمیتی نیستند. به این معنی که حقوق این مبلغین از طرف دولت تعیین و پرداخت نمیشود بلکه معیشت او را مردم متدینی که در منطقه استقرار حضور دارند تامین میکنند که از طریق وجوهات شرعی است. و یا این مبلغ ممکن است خودش در آنجا فعالیتهای اقتصادی انجام بدهد. این مورد در دوره قبل از انقلاب به وفور مشاهده میشد. مثل مبلغینی که از طرف مرحوم بروجردی و یا سید ابوالحسن اصفهانی به سراسر دنیا اعزام میشدند. مثل دکتر مهدی حائری که از طرف آیت الله بروجردی به تبلیغ در امریکا و اروپا مبادرت میکنند. و یا شهید بهشتی که باز هم از طرف آیت الله بروجردی در آلمان مستقر میشوند. بعد از انقلاب هم مراجع این مسیر را ادامه دادهاند.
دوم؛ یکی دیگر از مراکز، مجمع جهانی اهل بیت است که شیوه کارش به این صورت است که از افراد در جاهای مختلف که قائل به دیدگاه اسلام انقلابی هستند، کمک میگیرد. یعنی افراد مختلفی که قائل به گفتمان اسلام انقلابی هستند میتوانند در این قالب تبلیغ کنند. پس ممکن است از هر ملیتی باشند.
سوم؛ جامعه المصطفی نهاد تبلیغی دیگری است که متکی بر دانشآموختگان خودش است؛ زمانی که این افراد به کشورهای خود بازمیگردند مراکزی را تاسیس و اقدام به امر تبلیغ میکنند. اینها در دانشگاه فقط آموزش میبینند و در امر تبلیغ از دانشگاه پولی دریافت نمیکنند.
چهارم؛ مورد دیگر مراکز تبلیغی مستقر است که از سوی ایران ایجاد شدهاند. مثل مراکز اسلامی که در سراسر دنیا وجود دارند و کاملا شناسنامه دار و رسمی هستند و سالیان سال است که فعالیت میکنند و متکی بر کمکهای مردمی هستند. معمولا این مراکز توسط حوزویانی تاسیس میشود که برای امر تبلیغ اقدام به مهاجرت میکنند. این مراکز معمولا در قالب دانشگاه، حوزه یا مدرسه است که در اصل بومیها آن را اداره میکنند اما یک شخص حوزوی ایرانی آن را تاسیس کرده و مشرف بر کار است.
اینها انواع مراکز تبلیغی اسلام انقلابی ایرانی است که عمدتا هم حکومتی نیست. مثلا مساجدی در اروپا و آمریکا و افریقا مردمی بنا شده و چون نیازمند یک امام یا روحانی است تا محتوای دینی را برای مردم تامین و رتق و فتق امور دینی آنها را انجام بدهد؛ این بخش نرمافزاری توسط جمهوری اسلامی ایران تامین میشود. یکی از خلطهایی که اتفاق میافتد این است که عموما فکر میکنند وقتی جایی تبلیغ گفتمان اسلام انقلابی صورت میگیرد این شخص را حوزه اعزام کرده است، در حالی که شاید ۹۰ درصد اینها از جهت اعزام ارتباطی با حوزه نداشته است. این شخص یا خودش مهاجرت کرده و یا دعوت شده از طرف مردم آنجاست. جمعیتی که حوزه خودش برای تبلیغ میفرستد در مقایسه با این حرکتهای خودجوش انقدر عدد پایینی است که اصلا به حساب نمیآید که حتی بخواهیم جزء آمار بیاوریم.
پس در این گفتمان جریان اصلی تبلیغ همچنان بر دوش خود مردم و گروههای عمومی است. حتی در سالهای اخیر با توجه به شرایط اقتصادی بخش حاکمیتی تبلیغ گفتمان اسلام انقلابی ضعیف هم شده اما میبینیم که از حجم تبلیغ این گفتمان در سطح دنیا کم که نشده بیشتر هم شده است و همین ادعای ما را در مردمی بودن تبلیغ این گفتمان ثابت میکند.
درباره ترکیه و عربستان تبلیغ بینالمللی با چه شیوه و راهکارهایی بوده؟
ترکیه در دنیا مساجدی را میسازد تحت عنوان «کلیه» که مشابه مساجد خود ترکیه از نظر داشتن امکانات مختلف است. یعنی مسجد، سالن آمفیتئاتر، سالن برگزاری جشن و عزا، کتابخانه، کافیشاپ، رستوران و… را در خود دارد. یعنی مرکزی با انواع و اقسام خدمات است برای همین هم نام آن را کلیه گذاشتهاند تا نمایانگر جامعیت آن باشد. ترکیه این مساجد را میسازد و یک تیم ترکیهای را در آنجا مستقر میکند برخلاف ایران که ممکن است مدرسهای را راه بیاندازد و فقط یک نفر ایرانی در آنجا حضور دارد و سعی میکند همه امور را به دست بومیها بسپارد. اما ترکیه کل کادر کلیه را از ترکیه میفرستد. و کاملا برخلاف عربستان سعودی که به ندرت دیده شده که کسی از عربستان در مراکز اسلامیاش حضور داشته باشد و صرفا با حمایت مالی در آنجا حضور دارد که اگر این حمایت مالی نباشد آن بومیها اصلا نمیتوانند این مراکز را اداره کنند. سایه عربستان سعودی به سبب حمایت مالی بسیار پررنگ است.
نکته دیگر درباره ترکیه این است که همیشه کاملا رسمی و هماهنگ با جریان سیاسی حاکم بر محل ورود عمل میکند. به این ترتیب جریان سیاسی حاکم در کشور مقصد، پشتیبان امور تبلیغی ترکیه باشد. برای همین هم همیشه در افتتاحیه مراکز تبلیغی ترکیه یک وزیر از ترکیه و یا حتی بعضا نخست وزیر شرکت میکنند چون کاملا حاکمیتی است. اما عربستان سعودی مراکزی با هزینههای مالی بسیار سنگین تاسیس میکند اما در هیچ مرحلهای حضور ندارد. یعنی کاملا واسپاری شده به بومیهاست. برای همین هم مدیریت در مراکز اسلامی عربستان به شدت ضعیف است. عموما هم در مدیریت دچار مشکل است.
چرا با وجود این همه هزینه باز هم عملکرد عربستان در مدیریت ضعیف است؟
بنده گزارشی از میدان عمل را خدمتتان عرض میکنم. عربستان سعودی معمولا افرادی را که به عنوان مبلغ اعزام میکند تابعیت سعودی ندارند و فارغ التحصیلان مدارس عربستان در آن کشورها هستند و عربستان به آنها اعتماد میکند و پول هم در اختیارشان میگذارد. این پولها فقط هم دولتی نیستند بلکه از سوی بسیاری از متمولین و خیریهها نیز این مراکز حمایت مالی میشوند. اینکه چرا خودشان، یعنی مبلغانی که تابعیت عربستانی دارند در میدان حضور پیدا نمیکنند برای خود بنده هم سوال است. عموما مدیریت این مراکز به عهده بومیها و یا مصریهای فارغ التحصیل الازهر است که به عنوان کار به عربستان مراجعه میکنند و به عنوان مبلغ اعزام میشوند. معمولا در این مراکز خلاء مدیریتی با پول و هزینه های بالا پر میشود. من به جرات میتوانم ادعا و پیش بینی کنم که درصورتی که روزی یک نیمچه تحریمی یا مانعی برای عربستان رخ بدهد که نتواند از مراکزش حمایت مالی کند تمام این مراکز از هم میپاشد.
از نظر اقتصادی اگر بخواهیم این مراکز را با هم مقایسه کنیم چه وضعیتی دارند؟
ایران را عرض کردم که حمایت مالی دولتی از مراکز تبلیغی و مبلغان در گذر زمان به نزدیک صفر رسیده است. یعنی در گذشته حمایت مالی دولتی بوده است اما با شیب ملایمی این حمایت کم شده است به طوری که الان بیشتر مراکز شیعی در سرتاسر جهان به سوی خود اتکایی پیش میروند. اما در مراکز سعودی اصلا این اتفاق نیفتاده و وابستگی شدیدی به عربستان دارند. علت این امر هم از یک طرف مشکلات اقتصادی است که ایران با آن مواجه بوده و در نتیجه به این نتیجه رسیده که برای حمایت از مراکز اسلامی پیرو گفتمان انقلابی نمیتواند برای همیشه حمایت کند. به این ترتیب این سیاست را پیش گرفت تا این مراکز خودشان روی پای خودشان بایستند. نتیجه این شده است که ما به سوی «جوامع خودبنیاد شیعی» پیش میرویم. پس این جوامع باید روی پای خود بایستند که اگر روزی هم ما نتوانستیم از آنها حمایت کنیم ضربه نخورند. اما عربستان هیچگاه با موضوع تحریم مواجه نبوده است که از نظر مالی در تنگنا قرار بگیرد و مجبور به تغییر عمیق استراتژیهای خود شود. از طرفی اهل سنت در اکثریت هستند و در نتیجه کمکهایی غیر از عربستان هم دریافت کردهاند و همین امر موجب شده رشد بیشتری داشته باشند.
ترکیه از نظر مباحث اقتصادی و تامین هزینههای مراکز اسلامی در چه وضعیتی است؟
حقیقت این است که ترکیه با یک نگاه اقتصادی هم وارد شده است و اینگونه نیست که در امر تبلیغ فقط هزینه کند. از مراکز خود درآمدزایی هم دارد. مثلا ترکیه از مدارسی که در کشورهای دیگر راهاندازی میکند شهریههای بالایی هم دریافت میکند و مثل ایران و عربستان سعودی به افرادی که تمکن مالی ضعیفی دارند خدمات آنچنانی ارائه نمیکند؛ بلکه عموما به افرادی از جامعه خدمات ارائه میکند که تمکن مالی بالایی دارند. مثلا در مدارس شفق که ترکیه در کشورهای آفریقایی تاسیس کرده است، فقط متمولین آن جامعه میتوانند در آنجا ثبت نام کرده و از خدماتش بهرهمند شوند. البته ترکیه برای کسانی که تمکن مالی ندارند خدمات عمومی ارائه میدهد. مثلا در یک دانشگاه ده هزار نفره برای دانشجویان با تمکن مالی پایین خوابگاه تاسیس میکند. که مدیریت آن با یک فرد ترک است. در واقع وظیفه این مدیر ترک این است که در بین دانشجویان رشتههای مختلف افراد با قابلیتها و علاقهمندی به امور دینی را شناسایی کند. این افراد بورسیه شده و به ترکیه فرستاده میشوند تا در آنجا آموزشهای اسلامی ببینند و به کشور خود بازگردند تا مبلغ اسلام اجتماعی ترکیهای شوند.
در مدارسی که ترکیه برای افراد متمول تاسیس کرده است اولا این افراد چگونه جذب میشوند تا در یک مدرسه با چنین هزینههای سنگینی آموزشهای دینی ببینند؟
اولا این مدرسه در یک مکان بسیار خوبی تاسیس میشود و ثانیا امکانات بسیار خوبی در آنها تعبیه شده است. ثالثا اصلا در مدارسی از این دست که بنده از نزدیک دیدهام اصلا چیزی به نام آموزش اسلام به معنای مستقیم آن وجود ندارد. حتی آموزش زبان ترکی هم به صورت مستقیم وجود ندارد. اما در قالب یک نظام آموزشی غیرمستقیم آنها را در مسیری که خود میخواهد قرار میدهد و البته افرادی که علاقهمند و متقاضی باشند را تحت آموزش دینی هم قرار میدهد. پس اگر بنای یک مدرسه در موقعیت جغرافیایی خوب، با امکانات عالی، اساتید برتر، متد آموزشی خوب گذاشته شود، خود تبلیغی است برای جذب افراد با تمکن مالی بالا؛ از طرفی قرار دادن مشوقهایی مثل بورسیه خود مزید علتی است برای جذب مخاطب. مثلا مدرسهای را دیدم که فقط سه سال اول را شهریه میگرفت و مابقی سالهای آموزشی در دوره مدنظر رایگان بود.
آیا میتوان صحبتهای شما را اینگونه جمعبندی کرد که عربستان و ایران به شکل مستقیم و ترکیه غیر مستقیم وارد امور تبلیغی شدهاند؟
تعبیر شما را کامل نمیپذیرم؛ ولی تا حدودی همینطور است.
آیا در این کارزار رقابتی این سه کشور اسلام صوفی هم حرفی برای گفتن دارد؟
بله این رقیب جدی را نباید فراموش کنیم. اسلام صوفی یک سری برجستگیها و نقاط خاصی را دارد. در ایران نگاه به صوفی اینگونه است که آنها را خیلی اهل شریعت نمیدانیم بلکه بیشتر اهل طریقت هستند. اما در جاهایی مثل افریقا صوفیان به شدت شریعتی و اهل مراعات حرام و حلال و واجبات و محرمات هستند. جمعیتهای زیادی مثل تیجانیه، مریدیه هستند که در شرق و غرب و شمال افریقا پیروان کثیری دارند. الان شاهدیم که مراکش درصدد است با دعوت از علمای سرشناس صوفی از سراسر دنیا بخصوص افریقا، زعامت آنها را به دست گرفته و درمسیری هدایت کند که خود میخواهد. البته مراکش خیلی خودش کارهای نیست و طراحی و برنامهریزی از خودش نیست و توانش را هم ندارد. نه به لحاظ مالی و نه فکری این توان را ندارد؛ از تتبعات و مشاهدات میدانی در بین صوفیان به این نتیجه رسیدم که این برنامه و طرح از سوی فرانسویان است و از مراکش برای این قضیه استفاده میکنند تا بتوانند جریانات صوفی را گسترش بدهند تا اسلامی رشد کند که به امور اجتماعی بی توجه یا کم توجه است. بیشتر در پی خلوت و انزوا و گوشهنشینی باشد و ورودی به امور اجتماعی نداشته باشد.
آیا تونس هم میتواند بازیگر مهمی در این زمینه مطرح باشد؟
تونس دانشگاه و مرکز علمی اسلامی معتبری به نام الزیتونه دارد اما با این حال نتوانسته نقشی را که از او انتظار میرفته ایفا کند. سالهای بسیاری را درگیر استعمار و بعد از آن دولتهای اسلام ستیز بوده است. اگرچه بعد از بیداری اسلامی فضا باز شد اما حرکتهای افراطی و جذبی که داعش از تونس انجام داد بدنامی برای اسلامگرایان تونس به بار آورد که جایی برای تونس برای هدایت جمعیتهای مسلمان دیگر باقی نگذاشت. در خاطرات بسیاری از پیوستگان و جداشدگان از داعش آمده است که چه جمعیت زیادی از تونس به داعش پیوسته بود. مثلا در کتاب «من در رقه بودم» آمده است داعش برای عملیات خاص از گروههای تونسی استفاده میکرد چون آنها را از بقیه بر عقاید داعش ثابت قدمتر میدانست. در نتیجه با وجود الزیتونه و به صورت کلان اسلامگرایان این کشور نتوانستند به جایگاه تبلیغی در خور خود دست پیدا کند.