به طور طبیعی ما مدرنیته را در افق تاریخی خودمان تجربه کردیم. به صورت قهری ما این اتفاق را در افق تاریخی و برحسب تجربیات خودمان به کار گرفتیم و با آن مواجهه داشتیم.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، «بیژن عبدالکریمی»، نویسنده و عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال است. از آنجا که علائق اصلی او فلسفه هایدگر، فلسفه فرهنگ و فلسفه سیاسی است، در فرصت به دست آمده در خصوص موضوعاتی از جمله خصوصیات مدرنیته ایرانی و نسبت ما با امر مدرن در آستانهی واپسین سال قرن حاضر با ایشان به گفتوگو پرداختیم.
امروز بعد از گذشت ۴۳ سال از انقلاب اساسا چه نسبتی با امر مدرن داریم یعنی وضعیت امروز ایران در نسبت با مواجهه با تفکر، فرهنگ، هنر و هر آنچه که جهان مدرن ساخته به چه شکلی است، ما امروز پس از ۱۱۵ سال از انقلاب مشروطه در جمیع شئون چه نسبتی با امر مدرن برقرار کردیم؟
این موضوع و اساسا نسبتمان با امر مدرن را باید از چند منظر مورد بررسی قرار دهیم، نکته اول اینکه مدرنیته یک رخداد بزرگ تاریخی و جهانی است و این رویداد یک امر سیارهای شده و تمام جهان را دربرگرفته و هیچ نقطهای بیرون از مدار مدرنیته وجود نداشته و ندارد و به این اعتبار جهان ایرانی را هم تحتالشعاع قرار داده اما از سوی دیگر مدرنیته در کشورهای زادگاه خودش به نحو طبیعی ظهور پیدا کرده و رشد داشته است، اما در جوامع سنتی مثل ما که از فرهنگ دیرینه هم برخوردار بودند ارزشها و جهانبینی مدرن به سهولت بسط پیدا نکرد و با مقاومتهایی هم روبرو شد، لذا تمام ارزشها و جهانبینی مدرن به دلیل فقدان نهادهای تاریخی که در غرب ظهور پیدا کرده بودند و در زیست جهان سنتی جوامعی مثل ما ظهور پیدا نکرد تمام ارزشها و جهانبینی و مبانی متافیزیکی مدرنیته در ایران به نحو کامل محقق نشد، لذا ما هم مدرنیم و هم به اعتبار وجوهی نامدرنیم یعنی در واقع تمام وجوه مدرنیته در کشور ما محقق نشد.
ما چطور میتوانیم صورتبندی از یک مدرنیته ایرانی به دست آوریم، آیا اساسا معتقد هستید که باید هر جامعهای حتی اگر اروپایی نیست ذیل آن بیندیشد یعنی تفکر مدرن یک الزام و باید است که از آن گریزی نیست؟ اگر این طور است آیا مدرنیزاسیون را امری فرآیندی و برگرفته از امر روح جمعی میدانید یا یک پروسه دیوانسالارانه که باید به شکل نهادی از بالا به پائین درست شود؟
نه، من از مدرنیته صحبت کردم از مدرنیزاسیون صحبت نکردم، بله مدرنیزاسیون یک امر توصیهای است، یعنی به کمک یک قدرت سیاسی میشود جامعه را مدرن کرد، من از این امر صحبت کردم که در واقع به این دلیل که مدرنیته یک رویداد و حادثه تاریخی عظیم بود که تمام جهان را دربرگرفته لذا همه جوامع با شدت و ضعفهای مختلف و با سرعت تاریخی متفاوت همه با این روند و با شدت و حدتهای مختلف به این روند پیوستند و این مدرنیته در هر کشور و جامعهای متناسب با شرایط تاریخی و اجتماعی آن جامعه بسط پیدا کرد، اما مدرنیته به این معنی که ما یک مدرنیته خاص داشته باشیم نداریم، چنان که مدرنیته در ایران هم جلوههای خاص خودش را پیدا کرده، ضمن اینکه مدرنیته هم یک روند بروکراتیک نیست و در واقع حاصل خود محاسبات جهانی است.
داشتههای فرهنگی ما در مواجهه با تفکر و فرهنگ مدرن باید دچار چه تحولاتی شوند؟ آیا ما نیاز داریم که مدرنیته را از چارچوب فرهنگی خودمان بخوانیم و بعد نسبتمان را با آن تعریف کنیم یا اینکه باید این آثار را از مجرای فرهنگی مدرن بازخوانی کنیم به نظر شما کدام پاسخگوی ماست؟
به طور طبیعی ما مدرنیته را در افق تاریخی خودمان تجربه کردیم، همچنین به صورت قهری ما این اتفاق را در افق تاریخی و برحسب تجربیات خودمان به کار گرفتیم و با آن مواجهه داشتیم، نه اینها امور تکنیکی نیست مثلا در نظر بگیرید مدرنیته چیزی مثل پهباد نیست که ما با آن مهندسی معکوس کنیم، محاسبات اجتماعی و تاریخی چیزی از سنخ علمالاشیاء نیست یعنی ما با تاریخ با جامعه با فرهنگ نمیتوانیم درست مثل اشیاء برخورد کنیم، مدرنیته یک شیء نیست که ما مهندسی معکوس کنیم و آن را در این جا پیاده کنیم، مدرنیته در افق تاریخی و فرهنگی ما تجربه شد و ما زیست جهان آن را در تاریخ فرهنگی خودمان فهمیدیم.
یک قرن رو به پایان است، ایران قرن اخیر در نسبت با تاریخ پیش از آن دچار چه تحولاتی شده آیا امروز ایران در قرن جدید میتواند نسبتی با گذشته خود برقرار کند یا خیر؟
من فکر میکنم به دلیل تحولاتی که در جهان صورت گرفته به خصوص در حوزه تکنولوژی و فناوری که در عرصه رسانهها و همچنین شبکهها صورت گرفته جهان و زندگی ما به شدت تغییر کرده و تغییر هم خواهد کرد، به شدت مبانی فرهنگی گذشته ما متزلزل و بر سرمان آوار شده، ما به شدت دچار گسست تاریخی شدیم، به شدت دچار گسست فرهنگی شدیم و به همین دلیل با بحرانهای جدی روبرو شده و در آینده با بحرانهای خیلی جدیتری هم مواجه خواهیم شد، چراکه هنوز اندیشهای وجود نداشته که به ما کمک کند که به کمک مقولات این اندیشه تازه خودمان را برای زندگی در زیست جهان جدید آماده کنیم، به تعبیر دیگر ما در حال مواجهه با دومین شکاف تمدنیمان هستیم، یعنی اگر اولین گسست، گسست بین جامعه سنتی ما با جامعه مدرن بود، الان دومین گسست این است که خود دنیای مدرن هم به زیر آب رفته و به بخشی از دنیای کهن تبدیل شده و شرایط پست مدرن ظهور پیدا کرده، این به آن معناست که شکافها و گسستهای ما هم بیشتر شده، البته در هر جامعهای به طور طبیعی یک نوع اتصال تاریخی دارد اما ما در حوزه اندیشه و در حوزه تفکر دچار حفرهها و یا به یک معنا سیاهچالههایی شدیم و این سیاهچالهها خودشان را در زندگی و اجتماع ما هم خودش را آشکار کرده و باز هم میکند.
آیا قرن پیش رو برای شما واجد یک افق روشن و طلیعه بازگشت به برخی از ارزشهای مقتدر و مسلط که باعث تداوم و قوام فرهنگ و جامعه ایرانی بودند هست یا خیر؟
با آنچه که امروز دیده میشود یعنی با این گفتمانها و اندیشههایی که امروز دیده میشود نه خیر، من چشمانداز خوب و روشنی نمیبینم مگر اینکه ما در حوزه آگاهی و تفکر بتوانیم تحولات بزرگی را شکل دهیم.