علاقهمندان به روشنفکری آنقدر مشغول تعریف آن شدهاند و پُزش را میدهند که یادشان میرود روشنفکر باشند.
ردنا (ادیان نیوز) – بالاخره بعد از تبلیغات گسترده، لایو اینستاگرامی دو استاد نامدار فلسفه در روزگار ما، یعنی دکتر عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیانِ نازنین در بارهی روشنفکری و حقیقت برگزار شد و از همان ابتدا با یورش علاقهمندان مواجه گردید. جوری که در صفحهی اینستاگرام منسوب به استاد ملکیان بیش از سه هزار نفر حضور داشتند. با این که میشد حدس زد حرف تازهای گفت و شنود نخواهد شد، ولی برای این که از قافلهی علاقهمندان به این بحث جا نمانم و بعدها بتوانم بگویم من هم آدمِ باکلاسی هستم و در این جلسهها شرکت میکنم، نزدیک به دو ساعت سخنان این دو استاد را گوش دادم. انصافاً، آنگونه که هر دو بزرگوار فرمودند، هیچکدام حرف تازهای نزدند و سخنی غیر از آنچه پیشتر نوشتهبودند، نگفتند.
از محتوای این سخنان که بگذریم، این همه اشتیاق مخاطبان برای جا دادن خود در فهرست نواندیشان و علاقهمندان به روشنفکری تأمل برانگیز بود. آدمهایی که از همان ابتدای جلسه میخواستند خود را به یاد دو استاد محترم بیاورند که فلانجا با هم فالودهای خوردهاند. برای گروه وسیعی از کسانی که در این جلسه و نیز جلسههای مشابه شرکت میکنند، این کار چیزی شبیه یک “کلاس” است؛ آنها به دنبال شنیدن یک ایدهی جدید نیستند و یا اساساً مهم نیست که آنچه میشنوند چه نسبتی با جهان آنها دارد؛ مهم این است که بعدها بتوانند بگویند ما هم در این جلسه شرکت کردیم و شاید هم مثل داریوش ارجمند که با مناسبت و بیمناسبت، خود را شاگرد شریعتی میداند، اینها هم بتوانند بگویند ما شاگرد سروش و ملکیان هستیم و بودیم.
در حالی که هر دوی استاد بزرگوار، دغدغهی انسان را اصلِ زیرین روشنفکری میدانند، هیچ کس از خودش و یا سخنرانهای محترم نپرسید که خودِ این بحث چه دردی را از انسانِ ایرانی امروز دوا میکند؟! مدتی پیش یکی از دوستان اندیشمندم میگفت: ” این فیلسوفان اخلاق، آنقدر خود را مشغول تعریف خوبی و امر اخلاقی کردهاند که دیگر وقت نمیکنند اخلاقی زندگی کنند و خوب باشند.” حالا این علاقهمندان به روشنفکری هم آنقدر مشغول تعریف آن شدهاند و پُزش را میدهند که یادشان میرود روشنفکر باشند.
یادداشتی از مهراب صادقنیا