شریعت سنگلجی و سیداحمد کسروی از شاخصترین داعیهداران جریان اصلاح دینی در دوره پهلوی اول بودند. در این متن به بررسی اجمالی اندیشههای این شخصیت پرداخته میشود.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، جریان اصلاح دینی و بازگشت به قرآن که تحت عنوان «قرآنیان» از آن یاد میشود، یکی از جریانات مهم و تأثیرگذار در جهان اسلام به خصوص ایران معاصر است که با توجه به سیاستهای ضددینی و فرهنگی حکومت در دوران پهلوی اول فرصت مناسب جهت گسترش و توسعه این جریان در ایران فراهم شد. این جریان به دنبال زدودن آلودگیها و خرافات از دین اسلام بودند که راه حل این مسئله را در بازگشت به اسلام اصیل و قرآن عنوان میکردند که البته در این زمینه دچار انحرافات و گمراهیهایی بودند.
اندیشه اصلاح دینی، بازگشت به قرآن، مبارزه با خرافات دینی و… جریانی است که درتاریخ معاصر ایران اشخاص گوناگونی نظیر سیدجمالالدین اسدآبادی، شیخ هادی نجمآبادی و سیداسدالله خرقانی از چهرههای شاخص آن به شمار میآیند. با توجه به فضای خاصی که در دوران پهلوی اول در کشور بوجود آمد و سیاستهای ضد مذهبی رضاشاه، این جریان اندیشهای (جریان قرآنیان) گسترش یافت که از جمله افراد داعیهدار در این دوران را میتوان احمد کسروی و شریعت سنگلجی دانست. باید توجه داشت که این جریان در دوران ظهور و بروز اجتماعی وهابیت اتفاق افتاده بود جریانی که اسلام را منحصر در برداشت های سطحی از قرآن میکرد و روایات و احادیث را از اولویت خارج میکرد. شاید بتوان جریان قرآنیان در ایران را امتداد و متاثر از جریان وهابیت در ایران و در مذهب شیعه دانست.
شریعت معتقد بود که دین اسلام مالامال از خرافات شده است و لازم است تا به اسلام نخستین بازگشت و به همین جهت تأکید فراوان در بازگشت به قرآن داشت اما احمد کسروی بر خلاف شریعت به این نتیجه رسید که امکان اصلاح این همه آلودگی از دین وجود ندارد فلذا خود آیین جدیدی را به نام «پاکدینی» آورد و ادعای پیامبری کرد و با این کار عملا از اسلام خارج شد. سرچشمههای فکری شریعت سنگلجی را میتوان در نهضت اصلاح و تجددطلبی اسلامی سیدجمال و محمد عبده و علمایی چون شیخ هادی نجمآبادی و سیداسدالله خرقانی، افکار و اندیشه روشنفکران ایرانی دوره مشروطه که بر ضد باورها و سنتهای دینی و فرهنگی به پا خاسته بودند و افکار اندیشمندان عصر خرد و روشنگری اروپایی و وهابیت جستوجو کرد. مقایسه فهرست کتاب «توحید عبادت» (شریعت سنگلجی) با فهرست «کتاب التوحید» (محمد بن عبدالوهاب) همسانی قابل توجهی از مطالب این دو کتاب را نشان میدهد. از حاج آقا روحالله کمالوند نقل است که سنگلجی در پاسخ به یکی از مخالفان خود که او را متهم به رونویسی از کتاب التوحید کرده گفته بود که بخشهایی از آن را از روی این کتاب نوشته است نه تمام آن را. همچنین یکی از شاگردان شریعت نیز گفته بود که وی در زمان حج با مطالعه آثار وهابیان به آموزههای ایشان گرایش پیدا کرد.[۱]
مبتنی بر این مقدمه آنچه در ادامه میخوانید نیم نگاهی به شخصیت و اندیشههای شریعت سنگلجی و سید احمد کسروی است.
شریعت سنگلجی؛ سلفی گری در ایران
محمدحسن شریعت سنگلجی در سال ۱۲۶۹ش در تهران متولد شد. پدرش شیخ حسن و جدش حاج رضاقلی از علما و فقهای عصر خود بودند. وی در تهران دروس فقه را در محضر حاج شیخ عبدالنبی مجتهد تهرانی، حکمت را در محضر میرزا حسن کرمانشاهی، کلام را در محضر شیخ علی متکلم نوری و عرفان را نزد میرزا هاشم اشکوری خواند. مدتی بعد به همراه برادرش، محمد، عازم نجف شد؛ در آنجا اولین کتاب خود را نوشت که ناشناخته است و مورد توجه آیتالله سیدمحمد کاظم یزدی، بزرگترین عالم شیعه در آن زمان قرار گرفت و به عنوان «شریعت» ملقب شد.[۲] پس از بازگشت به تهران به مطالعه در کتب حکما، فلاسفه و طبیعیون غرب پرداخت. در این زمان، در مسجد پدرش شیخ حسن سنگلجی برنامه سخنرانی داشت که توانسته بود عدهای را به عنوان مرید جمع کند و روز به روز بر تعداد آنها افزوده میشد و به نقد مظاهر دینی و غربی کردن دین میپرداخت. وی در سال ۱۳۲۲ش در سن ۵۳ سالگی بعد از ۲۰ سال تبلیغ و اشاعه افکار و عقاید خود درگذشت.
از مهمترین آثار او میتوان به «کلید فهم قرآن» و «اسلام و رجعت» اشاره کرد. تفکرات اصلی سنگلجی در این دو کتاب مندرج است.
وی در مقدمه کتاب «کلید فهم قرآن» مینویسد: «دیدم در دین خرافاتی پیدا شده است و به قرآن اباطیل و موهوماتی نسبت میدهند و در جامعه ما به جای دین اسلام از ادیان باطله و خرافات امم خالیه (امتهای گذشته) اصولی و احکامی جایگزین شده است که امتیازی میان اسلام و خرافات داده نمیشود، هزارگونه شرک و بتپرستی به اسم دین توحید رونق پیدا کرده و هزار قسم بدعت و خرافه به نام سنت پیامبر(ص) رایج شده است… برخود لازم دانستم که معلومات خود را در دین بیان کنم و خرافات را از قرآن دور گردانم و دین حقیقی را بر مسلمانان معرفی کنم…»[۳]
«غرض من نشان دادن طریق فهم قرآن است چون مدعیان باطل به واسطه گناهان تاریخی راه فهم قرآن را بر مردم بسته و نمیگذارند کسی وارد این سرچشمه عذب (گوارا) توحید و بحر حقایق شود. من بحمدالله راه را روشن کردم تا مسلمانان بتوانند به این سلسبیل توحید و کوثر فضایل وارد شوند»[۴]
شریعت معتقد بود باید ببینیم که مسلمانان در صدر اول اسلام قرآن را چگونه میفهمیدند و قبل از پیدایش فلسفه، تصوف، شریعت و … چه دینی داشتند تا از این طریق گرفتار اوهام و خرافات نشویم.[۵]
او خرافات وارد شده به اسلام را تا حدی میداند که باید خون گریست! چنان اسلام تحریف شده و خرافات و اباطیل جای حقایق را گرفته که اگر کسی دین حقیقی را معرفی کند، وی را تکفیر میکنند. [۶]
در اندیشه سیاسی شریعت سنگلجی دو مفهوم و بحث از اهمیت بالایی برخوردار هستند که عبارتند از «مهدویت» و «نهضت تفسیر جدید قرآن».
در بحث مهدویت، اخبار و روایات مرتبط با ظهور حضرت ولیعصر(عج) مانند قیام به سیف و ظهور دجال را رد میکند و این موارد را برگرفته از اندیشههای پیشینیان میداند. هدف او از این کار، این بود که به قیام و نهضت حضرت حجت(ع) صورت قیام اجتماعی و ترقیخواهانه بدهد و روح جنگ و انتقامجویی را از آن بگیرد.
۱ . برخی از دیدگاههای شریعت سنگلجی
قرآن برای همه قابل فهم است، فهم آن مبتنی بر شناسایی اسباب نزول و نیازمند شناختن احوال عرب در آن عصر میباشد، علت بدبختی مسلمانان این است که دین را از قرآن نمیگیرند و در آیات آن تعمق نمیکنند، احکام شریعت در قرآن کلی و نیازمند سنت است، به دست کردن حلقه و انگشتر و نخ یا امثال آنها برای دفع بلا و تبرک به درخت و سنگ و امثال آنها و ذبح و قربانی برای غیر خدا و دعای توسل و استغاثه به غیر خدا از اقسام شرک است.
۲ . برخی از انتقادات وارده به جریان قرآنیان
انتقادات متعددی به جریان و طرفداران قرآنیان وجود دارد از جمله:
منحصر کردن نیاز قرآن به سنت در بخش احکام و نه در اعتقادات، درست نیست و خود قرآنیان نیز به آن عمل نکردهاند.
استفاده از سنت در بکارگیری تفسیر آیات اعتقادی قرآن توسط خود قرآنیان، نشانگر خطای دیدگاه آنها در این زمینه است.
یکی از شرایطی که قرآنیان برای پذیرش سنت قرار دادهاند، موافقت آن با قرآن و عقل است که اگرچه شرط درست و بهجایی است اما خود قرآنیان گاهی به این شرط عمل نکرده و روایاتی را که با مبانی خودشان با قرآن و عقل سازگار نیست را پذیرفته و نقل کردهاند.
گذاشتن شرط تواتر نیز نمیتواند صحیح باشد چراکه تعداد روایات بسیار محدود میشود . شاید همین محدودیت منجر به عدول قرانیان از این مبنای خود شد.
شریعت سنگلجی به بهانه تجدد در حوزه دین، به برخی باورها و مناسک مذهبی شیعه با الگوگیری از وهابیت و سلفیه به نام مبارزه با خرافات و پیراستن دین از بدعتها حمله کرد. نکته جالب همینجا است که وی از معدود روحانیونی بود که در دوره رضاخان که حملات همهجانبه و گسترده علیه دین و روحانیت آغاز شده بود، مجاز به فعالیتهای فرهنگی بود و اجازه داشت آزادانه عقاید و اندیشههای خود را بیان کند و هیچگونه مزاحمتی از سمت دستگاه حاکمه متوجه او نبود چراکه این مباحث به نفع رضاخان بود. کتابهای او آزادانه چاپ و منتشر میشد اما اجازه چاپ کتاب برای نقد کتب شریعت صادر نمیشد. امام خمینی(ره) درباره این شرایط در کتاب «کشفالاسرار» مینویسد: در دوره پهلوی اول تبلیغات روحانی ممکن نبود و مجالس آنها در حکم تریاک قاچاق یا بدتر از آن بود. اما در این میان چند تن آخوند قاچاق که از علم و تقوا یا دست کم تقوا عاری بودند به نام روحانیت ترویج کردند و با نام اصلاحات برخلاف دین، آنها را به نوشتن و گفتن وادار کردند. کتابهای این گروه به راحتی طبع و نشر میشد اما کتابهای ردیه، حق چاپ نداشت مانند کتاب «ایمان و رجعت» که در مقابل «اسلام و رجعت» سنگلجی نوشته شد.
در کنار مواضع حمایتگونه حکومت نسبت به شریعت، رضاشاه نیز شخصا او را عالم میدانست و به او علاقه داشت. هنگامی که در سال ۱۳۱۱ش قرار بود تا فیلسوف هندی، تاگور، برای مناظره به ایران بیاید رضاشاه گفته بود: «فقط بچه محل ما، شریعت میتواند با او گفتوگو کند». [۷]
۳. جایگاه عقل در اندیشه شریعت
به اعتقاد شریعت، عقل جایگاه بالایی در قرآن و اسلام داشت. قرآن چنانچه نفس بشر را از قید راهزنان و شیادان آزادی داده، عقل را نیز آزادی مطلق اعطا نموده است. به نظر شریعت عقل، عامل برتری انسان بر سایر موجودات شده است و در صورت عدم بکارگیری آن، انسان مدارج ترقی را نمیپیمود. در عین حال شریعت یکسری از موانع موجود بر سر راه تعقل را چنین برمیشمرد: ۱.تقلید: وی ضمن بیان اینکه قرآن تقلید کورکورانه را مذمت کرده است علاج حتمی آن را در دانش و حکمت میداند. از اینرو وی بعضی از متصوفه را که معتقد به «العلم هو حجاب الاکبر» بودند را عامل رواج بیتوجهی به علم و دانش در جوامع اسلامی معرفی میکند. ۲. اطاعت بزرگان و پیروی احبار و رهبان ۳. پیروی از هوا که همانا میل به شهوانیت است که انسان را از خیر باز میدارد و با عقل ضدیت مینماید.
۳. مناقشه بر سر رجعت
انکار مسئله رجعت توسط شریعت سنگلجی که نظریات وی توسط شاگردش فرید تنکابنی در کتابی تحت عنوان «اسلام و رجعت» تدوین شد سروصدای زیادی برپا کرد. روحانیونی که تا آن زمان در برابر نظریات و نوشتهها و اظهارات او سکوت کرده بودند درصدد جوابدهی برآمدند. تعدادی از علما به تألیف کتاب در مقابل وی پرداختند که از جمله میتوان به «الایقاظ الامه من الضجعه فی اثبات الرجعه» نوشته آیتالله سیدمحمدمهدی اصفهانی کاظمینی و همچنین کتاب آیتالله شاهآبادی و غلامعلی عقیقی کرمانشاهی در اثبات مسئله رجعت اشاره کرد. کار به حدی بالا گرفت که از آیتالله شیخ عبدالکریم حائری در زمینه رجعت استفتا کردند و ایشان با فراست خواستی به این پرسش پاسخ گفتند و فرمود: «… احقر بواسطه کثرت اخبار اعتقاد به رجعت دارم به نحو اجمال، ولی این مطلب نه از اصول دین و مذهب است که اگر فرضا کسی معتقد به آن نباشد خارج از دین یا مذهب شمرده میشود و نه از مسائل عملیه است که بر افراد مکلفین لازم باشد اجتهادا یا تقلیدا به دست آورند و در مثل این زمان باید به نحوی که حفظ دیانت مردم نمود و گفتوگوی این نحو از مطالب به جز تفرقه کلمه مسلمین و ایجاد یک عداوت مضره بین آنها فائده ندارد»[۸].
کسروی؛ رهنمای چرک دینی
۱. انتقادات کسروی به شریعت
همزمان با شریعت که در تهران به مبارزه با خرافات دست زده بود احمد کسروی نیز در تبریز فعالیت خود را شروع کرده بود. وی معتقد بود که بازگرداندن دین به اصلش دستاویزی برای فریب مردم است که توسط افرادی نظیر شریعت سنگلجی مطرح میشود. «بازگردانیدن دین به گوهرش نه کاری است که هرکسی بتواند، باید از آنان پرسید: دین را که از گوهرش بیرون برده که شما بازگردانید؟… چنین گستاخانه میگویند: دین را به اصلش بازگردانیم که تو گویی سخن از آب خوردن میرانند…» [۹]
وی شریعت را به دورویی و دغلکاری متهم میکند که زمانی امام غائب را انکار و زمانی دیگر در جمع افرادی دیگر، آن حرف را گردن نمیگیرد و میگوید که چنان سخنی نگفتهام و من شیعه هستم.
درباره سنگلجی میگوید که او در تهران هر چیزی را از هرکسی که میشنید در اسلام برای آن، جا باز میکرد؛ به عنوان مثال روزنامهها از فوائد ورزش مینوشتند و او نیز بالای منبر نماز را نوعی ورزش عنوان میکرد. کسروی همچنین شریعت را عامل رواج نادانی در بین مردم میداند : «آن شریعت سنگلجی که تیفوس گرفت و مرد خودش خودش را کشته و هزارها کسان دیگر را نیز کشته زیرا او نیز همین نادانیها را به مردم یاد میداد» «معنی این سخن آن است که آن گرسنگی و کمیابی که در سال ۱۳۲۱ پدید آمد، هزاران کسان را بهویژه در جنوب به زیر خاک فرستاد نتیجه جوراب به پا نکردن و هر شب سینما رفتن زنهای تهران بود. خدا از این کار به خشم آمده و آن گرسنگی را فرستاده، خدا کینه جوراب به پا نکردن زنهای خوشگذران تهران را از بچههای بی گناه بندرعباس و بندر ریگ کشیده، این است معنی آن سخن»[۱۰]
۲. اما خود کسروی چگونه شخصیتی بود؟
او خود اذعان میکند که یکی از عوامل مؤثر در شکلگیری شخصیت و افکارش، پدرش بود که با مراسم عمرکشان و یا مصرف اندوختههای شیعیان در راه عتبات مخالف بود، نه روضه میخواند و نه روضهخوانی را به منزلش راه میداد و میگفت که بهتر است آن پول را به نیازمندان داد.[۱۱] عامل تأثیرگذار دیگر در شکلگیری اندیشههای کسروی تدریس او در مدرسه آمریکاییها و مناظره و گفتوگو با مبلغان مسیحی بود که در بدو جوانی ذهن او را درگیر اختلاف بین مذاهب ساخت. عامل سوم در شکلگیری شخصیت کسروی مقوله تفکر عصر روشنگری اروپا بود و در این راستا به سمت خردگرایی تمایل پیدا کرده بود. کسروی میگوید: «داستان دین و خرد شگفت است. دین با خردها برپا است و خردها با دین پایدار میباشد. دین را باید با خرد دریافت و خرد را باید با دین نگهداشت. دین باید هرباره خرد پذیر باشد و کمتر چیزی که با خرد نمیسازد در آن نباشد، دین در معنای والاترش این است» [۱۲]. وی در کتاب «پیرامون خرد به محضر امام باقر(ع) و امام صادق(ع) اسائه ادب میکند که کلام آنها برمبنای خرد نیست».
وی در راستای اندیشه ترقی، اصل جاودانگی و خاتمیت را زیر سوال میبرد. «به باور او دین باید همگام با زندگی، در پیشرفت دائمی باشد تا با زندگی آدمی همساز شود؛ زیرا مسئولیت بخش بزرگی از پیشرفت زندگی، برعهده دین است»[۱۳]
از جمله موارد شگفتانگیز احمد کسروی ادعای پیامبری اوست که در اینباره میگوید: «من در این کوشش بر خواست خدا برخاستم و این یک شاهراه خدایی است که به روی جهانیان گشاده گردیده و اینک داستان را برایتان بازمیگویم و این تاریخچه تا امروز گفته نشده ولی امروز باید گفته شود. در سال ۱۳۰۷ یک دگرگونی در حال خود مییافتم. از مردم میرمیدم، تنهایی را بهتر میشماردم، سخن کمتر گفته، دوست داشتم همیشه به اندیشه پردازم، چهار روز راه پیاده پیمودم (مسیر از گیلان به مازندران و فیروزکوه) به بهار مازندران تماشای جنگل از همان زمان بود که از گوشت پرهیز جستم که نه تنها نمیتوانستم خوردن، نمیتوانستم بویش شنیدن. سرانجام به این هوده رسیدم که نیرویی را برمیانگیزد که در راه جهان و کوششهایی پردازم. از این سو میدیدم پرده از جلو بینش من برداشته شده و اکنون چیزهایی درمییابم که در پیشتر نتوانستمی دریافت. این بود که از آن که میگویم من به این راه با خواست خدا برخاستم و با راهنماییهای او پیش آمدم» [۱۴]
«این آیین خداست که هر زمان را بخواهد و هرکه را بخواهد بدینسان برانگیزد و تا جهان هست این آیین دیگر نخواهد شد و این در بسته نخواهد گردید» «پروردگار، با گمراهیها خواهم رزمید، بتخانهها خواهم برانداخت، نامت بلند باد آفریننده خورشید و ماه» [۱۵]
«این راه را گام به گام میپیماییم، مرا نیز آموزگاری هست، ما در این یازده سال پیاپی پیش آمدیم، یکی از رازهای ما است که کم کم پیش آمده برای سخنانی که گفتنش بسیار دشوار میبود زمینه آماده گردانیدیم»[۱۶]
کسروی درباره اینکه از اسلام چیزی نمانده است و راهحل مسئله چیست میگوید: «کدام اسلام، آن اسلام که بوده اکنون نیست، باید آشکار گفت از آن اسلام چیزی نمانده است، هرچه بر ضد علوم طبیعی است ولو به دستاویز دین باید او را انداخت»
درباره پیامبری میگوید: «من از نام پیامبر بیزارم و اگر نامی میباید کلمه «راهنما» را که یاران مینویسند برمیگزینم. بدانید در این کوششها خواست خدا در میان است»[۱۷]
«باید در سراسر جهان برای زندگانی آیین خردمندانه باشد که بهترین آن پاکدینی است» «اینکه قرآن آسمانی است به معنای آن نیست که بدون ایراد است» [۱۸] «با بودن قرآن بوده که این همه گمراهیها و نادانیها پدید آمد اگر قرآن توانستی جلوی گمراهیها را گیرد تاکنون گرفته بودی»[۱۹]
۳. حمایت احمد کسروی از رضاخان
کسروی اقدامات رضاخان را موجب فراهم شدن وحدت ظاهری در ایران میدانست اما وحدت حقیقی را نیازمند اتحاد عقیدتی میدید که تحت عنوان «پاکدینی» تبلیغ میکرد. وی کثرت و تعدد زبانی رایج در ایران را از موانع یکپارچگی کشور میدانست و شعار «یک درفش، یک دین، یک زبان» را سرداد و با میهنپرستی افراطی به مخالفت برخاست و خواهان برچیده شدن فرقههای دینی و زبانهای محلی و طرد تعصبات قومی همه ایرانیان شد. از آنجایی که اقدامات رضاشاه مبارزه با همان چیزهایی بود که احمد کسروی از آنها تحت عنوان آلودگی نام میبرد وی به دفاع از او میپرداخت. بر این باور بود که رضاشاه بسیاری از آرمانهای نیکخواهان ایران را از بنیاد گزاردن بانک ملی، برانداختن کاپیتولاسیون، کشیدن راه آهن و مانند اینها را به انجام رسانید و یکی از اینها روباز شدن زنها بود. اگرچه رضاشاه بدیهایی هم داشت اما کارهای سودمند بزرگی را نیز انجام داده است نظیر تشکیل سپاه بسامان، برافتادن خان خانی، برافتادن ایلهای بیابانگرد تاراجگر، از نیرو افتادن ملاها و بیرون آمدن زنها از چادر و روبند.
احد کسروی دینداری دوران رضاشاه را چنین عنوان میکند: «پیروی کردن از ملایان، روضهخوانی برپا گردانیدن، در ماههای محرم و صفر دستههای زنجیرزن و قمهزن راه انداختن، به زیارت کربلا و مشهد رفتن، لاشههای گندیده مردگان را بار کردن و به قم و نجف فرستادن، و اگر یک گام بالاتر بگذاریم دولت را غاصب شناختن، مالیات را حرام دانستن، از نظام وظیفه گریختن وبه قانونها نافرمانی نمودن است»[۲۰]
فرجام سخن
در مجموع در دوره پس از مشروطه و به ویژه در دوران حکومت رضاخان، فعالیت بر ضد دین با انتقاد از دین، تحت عنوان «خرافهزدایی» از فرهنگ عامه آغاز شد و فضای فرهنگی حاکم بر کشور در این دوران امکان فعالیت را برای مدعیان اندیشه اصلاح دینی فراهم کرد. در این دوران شاخصترین شخصیتها در این زمینه، شریعت سنگلجی و سید احمد کسروی بودند که با وجود تفاوتهایی در اندیشه و عمل، هر دو از داعیهداران اصلاح دینی در این دوره محسوب میشوند که فعالیتهای آنان تأثیر خود را بر جوانان گذاشت و به قول جلال آلاحمد افرادی که در حزب باهماد آزادگان احمد کسروی شرکت میکردند نیروهای مستعد جذب برای حزب توده در سالهای آینده شدند.
[۱] جعفریان، رسول (۱۳۹۰)، جریانها و سازمان های مذهبی – سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی) سال های ۱۳۲۰ – ۱۳۵۷، نشر علم، ص ۸۸۲
[۲] دهقانی، رضا و علیپور سیلاب، جواد، مقاله اصلاح دینی دوره پهلوی اول با تکیه بر آراء شریعت سنگلجی، دوفصلنامه علمی – پژوهشی تاریخ نامه ایران بعد ازاسلام، سال چهارم، شماره ۷، پاییز و زمستان ۱۳۹۲، ص ۳۲
[۳] سنگلجی، شریعت؛ کلید فهم قرآن، بانضمام براهین القرآن، موسسه انتشارات دانش، ۱۳۴۵، چاپ سوم، ص ۶
[۴] همان، ص ۸
[۵] همان، ص ۶-۵
[۶] سنگلجی، شریعت، توحید، عبادت یکتاپرستی، بیجا، موسسه انتشارات دانش، ۱۳۴۵، چاپ سوم، ص ۶
[۷] به نقل از سیدمقداد نبوی رضوی
[۸] دهقانی، رضا و علیپور سیلاب، جواد، همان، ص ۴۲
[۹] کسروی، احمد (۱۳۲۲)، در پیرامون اسلام، چاپ دفتر پرچم، ص ۲۸
[۱۰] کسروی، احمد، (۱۳۲۳) گفت و شنید، چاپخانه پعیمان، ص ۳۰-۲۹
[۱۱] کسروی، احمد، (۱۳۲۳) زندگانی من با ده سال در عدلیه و چرا از عدلیه بیرون آمدم، تهران، باهماد آزادگان، ص ۱۹-۱۷
[۱۲] کسروی، احمد، (۱۳۸۷) در پیرامون خرد، به کوشش عزیزالله علیزاده، تهران: فردوس، ص ۱۷-۱۶
[۱۳] ملائی توانی، علیرضا (۱۳۹۳) کسروی از نقد دینها تا داعیه پیامبری، مطالعات تاریخ فرهنگی، پژوهش نامه ی انجمن ایرانی تاریخ، سال پنجم، شماره ۱۹، ص ۱۰۰
[۱۴] گزارش نشست پاک دینان ص ۱۱
[۱۵] پیشین، ص ۷۲
[۱۶] پاسخ بدخواهان، ص ۷۲
[۱۷] گزارش نشست پاک دینان، ص ۱۷
[۱۸] پاسخ به بدخواهان، ص ۳۱
[۱۹] پیرامون اسلام، ص ۵۳
[۲۰] ملائی توانایی، همان، ص ۱۰۳-۱۰۲