به نظر میرسد که سؤال «سکولاریسم چیست» سؤال سادهای باشد. از سوی دیگر، همچنین به نظر میرسد که پاسخ به سؤال مذکور، سادهتر باشد. همواره اینگونه گفته شده است که سکولاریسم به معنای «جدایی دین از حکومت» است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، در جریان مناظرهای که میان «عبدالوهاب المسیری» و «سید القمنی» در برنامه «الاتجاه المعاکس» برگزار شد، مجری این برنامه یعنی «فیصل القاسم» سؤالی را از «المسیری» مطرح کرد و آن، این بود: «جناب دکتر المسیری! شما بر چه اساسی سکولار هستید»؟ المسیری نیز در پاسخ به سؤال مذکور تأکید کرد: «من همواره میان سکولاریسمِ جزئی و سکولاریسمِ فراگیر تفاوت قائل شدهام. من کتابی را تحت عنوان سکولاریسم جزئی و فراگیر در دو جلد به رشته تحریر درآوردم. اگر من سکولار باشم، یک سکولارِ جزئی هستم و نه فراگیر». پس از آن، «القمنی» به پاسخ «المسیری» واکنش نشان داد و گفت: «من اعتراض دارم. راهحل در سکولاریسمِ فراگیر نهفته است. سکولاریسمِ جزئیای که دکتر المسیری درباره آن سخن میگویند، در سیاست و بخشی از اقتصاد نمود پیدا میکند، اما آیا در شریعت نیز همینطور است»؟
به نظر میرسد که سؤال «سکولاریسم چیست» سؤال سادهای باشد. از سوی دیگر، همچنین به نظر میرسد که پاسخ به سؤال مذکور، سادهتر باشد. همواره اینگونه گفته شده است که سکولاریسم به معنای «جدایی دین از حکومت» است. علیرغم این مسأله، المسیری با این رویکرد و نگرش مخالف است. او سکولاریسم را پیچیدهتر از چیزی که درباره آن سخن میگویند، توصیف میکند. در حقیقت، المسیری به عنوان یک متفکرِ دارای رویکرد تحلیلی نسبت به مسائل، همواره خطمشیِ خاص خود را دارد و از اصطلاحاتِ خاص خود بهرهبرداری میکند. او در مسأله سکولاریسم نیز به همین ترتیب عمل میکند و طبق یک خطمشی خاص حرکت میکند. او معتقد است که سکولاریسم باید بازتعریف شده و انواع و اقسام آن به درستی مشخص شوند.
ازهمینروی، بسیار سخت است که بر اساس دستهبندیهای سنّتیِ سکولاریسم، جایگاه المسیری را مشخص کنیم. لذا این سؤال به وجود میآید که به راستی المسیری در کدام جایگاه قرار گرفته است؟ آیا او یک اسلامگرا محسوب میشود؟ آیا او یک سکولار به شمار میرود؟ آیا به راستی، همانطور که او میگوید سکولاریسم دارای انواع و اشکال مختلف و متعددی است؟ درحالی که المسیری با رویکرد اسلامگرایان در قبال سکولاریسم موافق نیست، چگونه قلم خود را برای انتقاد از سکولاریسم به حرکت درمیآورد؟ از سوی دیگر، المسیری خود را به عنوان یک اسلامگرا معرفی میکند و خطاب به کسانی که او را سکولار میدانند، میگوید که به سکولاریسم جزئی گرایش دارد. بر این اساس، سؤال واضح و مشخصی که وجود دارد، این است که المسیری دقیقا در کدام جایگاهِ سکولاریسم قرار گرفته است؟ آیا او در زمره اسلامگرایان است و یا در صف سکولارها قرار گرفته است؟ آیا المسیری در میان اسلامگرایی و سکولاریسم مسیر جدید و ناشناختهای را برای خود انتخاب کرده است؟
«واقعیت آن است که سکولاریسم ممکن است در یک انسان ساده که در حال قدم زدن در خیابان است، جلوه پیدا کند. شما میتوانید سکولاریسم را در انسانی تکبُعدی که از فقدان فرهنگ نیز رنج میبرد، بیابید. سکولاریسم ممکن است در انسانهای سطحینگر که تنها به ظواهر اشیاء مینگرند و به هیچوجه به دنبال عمیق شدن در باطن و تاریخ آنها نیستند، ظهور و بروز پیدا کند. ماجراء خیلی ساده است. سکولاریسم حتی ممکن است در انسانی که با داشتن یک خودرو، همچون کودکان خوشحال میشود، تجلی یابد»
واقعیت آن است که انسان بر اساس ظواهر اجتماعیِ مرسوم به رفتارهای مردم فکر میکند و به آنها میاندیشد. این قانونی است که نظریه «عقل جمعی» مطرح میکند و آن، این است که عقل به صورت خودکار به دستهبندی ظواهری که با آن مواجه میشود، میپردازد. ما همواره به دنبال دیگرانی میگردیم که شبیهمان هستند. علت این مسأله هم آن است که بتوانیم معیارها و ویژگیهای خود را با آنها مقایسه کنیم. از این رهگذر، فرد میتواند ارزش خود و افکارش را بسنجد. فرایند دستهبندی ویژگیها و معیارهای خود تنها به این نقطه ختم نمیشود بلکه فراتر از آن میرود. زیرا ما از دیگران تنها برای ارزیابی خود استفاده نمیکنیم، بلکه از آنها به عنوان منبعی از اطلاعات جهت معرفی واقعیتها و شرایط اجتماعی بهرهبرداری میکنیم.
بر اساس آنچه که گفته شد، عقل همواره به دنبال ارزیابی و دستهبندی است تا از این طریق بتواند ظواهر جدید را تحلیل کند. طبیعی است که عقل نمیتواند از روی «هیچ» ظواهر را مورد ارزیابی و تحلیل قرار دهد. لذا لازم است که پیشتر مفاهیمی را درک کرده باشد که بتواند ظواهر جدید را بر اساس مفاهیم قدیمی تحلیل کند. عقل در این حد و حدود نیز محصور نمیشود، زیرا تلاش میکند تا ضمن عبور از تمامی مرزها، در نوع نگرش به عالَم و مفاهیم مختلف پیرامونی، واقعگرا باشد. در اینجا نتیجه میگیریم که عقل باید از قبل تصاویری را داشته باشد که بتواند بر مبنای این تصاویر و نمونهها، به تعریف مفاهیم جدید بپردازد. دکتر «طه جابر العلوانی» در مقدمه کتاب «اشکالیه التحیز» که عبدالوهاب المسیری آن را به رشته تحریر در آورده است، تصریح میکند: «تمامی پژوهشگران، به حقایق از زاویه نگاه خود و بر اساس تجارب شخصیشان مینگرند. آنها بر اساس تجاربِ ذاتی، دیدگاه کلی و الگوهایی که پیشتر با آن مواجه بودهاند، به حقایق مینگرند».
این فرایند درست همان چیزی است که موجب میشود تا دستهبندی متفکر مرحوم «عبدالوهاب المسیری» سخت باشد، زیرا المسیری با تأثیرپذیری از «مکتب فرانکفورت» ظواهر را از یکدیگر تفکیک و سپس آنها را مجددا تجمیع میکند و اصطلاحات جدیدی را خلق مینماید. به همیندلیل، تلاشهای برخی برای دستهبندی تفکرات او با شکست مواجه شده است. بر اساس آنچه که گفته شد، بهترین پاسخ به سؤال درباره هویت المسیری آن است که: «در بررسی نوع تفکر و اندیشه المسیری نباید به الگوهایی که پیشتر مشخص شدهاند، استناد کرد بلکه باید تمامی نگاشتههای این متفکر و نیز دیدگاههایش در قبال ظواهر مختلف، مورد بررسی دقیق قرار گیرند».
سکولاریسم و بازتعریف آن
«عبدالوهاب المسیری» معتقد است که اصطلاح «سکولاریسم» ازجمله پیچیدهترین و گستردهترین اصطلاحات معاصر به شمار میرود. او میگوید که اصطلاح سکولاریسم همچون دیگر اصطلاحات اندیشهای در طول زمان ارتقاء یافته و معانی و مفاهیم بیشتری را دربر گرفته است. او میگوید که هرچقدر که اصطلاحات ارتقاء پیدا کنند، به تبع آن، دلالتهای آنها نیز ارتقاء مییابند. بنابراین، دیگر نمیتوان سکولاریسم را بر اساس تعریفات سنتی و کلاسیک، معرفی کرد. طبق نظریه المسیری، سکولاریسم با معنا و مفهوم سنتی و کلاسیک خود که همان «جدایی دین از حکومت است» فاقد قدرتِ تفسیری در عصر مدرنیته است. از همینروی، «المسیری» به ترفند دیگری متوسل میشود تا از رهگذر آنها بتواند تعریفی را از «سکولاریسم» ارائه دهد که به کلی با تعریفات دیگر تفاوت دارد.
او با این ترفند در صدد است تا به یک الگوی ادراکی جامع دست پیدا کند؛ الگویی که قادر است سکولاریسم را فراتر از تعریفات مرسوم، معرفی نماید. وی مسیری را که سکولاریسم از همان ابتداء طی کرده است، مورد بررسی قرار داد. او در نهایت به این نتیجه رسید که سکولاریسم ابتداءا با «جدایی دین از حکومت» آغاز شده است و سپس دامنه این جدایی بخشهای دیگر را نیز دربر گرفته است؛ به گونهای که حتی برخی مفاهیم و تعریفات، سکولاریسم را از دیگر بخشهای زندگی عمومی جدا میسازند. ازهمینروی، او تعریف سکولاریسم را با بررسی گام به گام معانی و مفاهیم آن در طول زمان مورد بررسی قرار داد. المسیری تأکید میکند: «سکولاریسم یک پدیده اجتماعی و یا سیاسی معین با نشانههای آشکار نیست که از طریق سازوکارهای روشنی به وجود آمده باشد و بتوان آن را به سادگی و با دقت تمام مشخص کرد. برخلاف آنچه که برخی تصور میکنند، سکولاریسم یک ایدئولوژی و یا مجموعهای از افکار نیست که یکی از متفکران و اندیشمندان سکولار غربی آن را ایجاد کرده باشد».
«معمولا انتقال از سکولاریسمِ جزئی به سکولاریسمِ فراگیر در چارچوب یک فرایند تاریخی طولانیمدت اتفاق میافتد. این فرایند تاریخی ممکن است اَشکال متفاوتی داشته باشد. به همین دلیل، بخشی از این اشکال واضح و شفاف هستند و در عینِ حال، فهم و درک بخشی دیگر، سخت است»
سکولاریسم؛ از جزئی تا فراگیر
در خصوص مسأله سکولاریسم، عبدالوهاب المسیری تلاش میکند تا این پدیده [سکولاریسم] را به دو بخش تقسیم نماید؛ بخش اول که بخش کوچکی محسوب میشود در دایره سکولاریسم جزئی قرار دارد و بخش دوم که دامنه گستردهتری را دربر میگیرد، سکولاریسم فراگیر است. المسیری معتقد است که «جدایی دین از سیاست» و نیز «جدایی دین از اقتصاد» و مفاهیم مشابه آن، جملگی در دایره سکولاریسم نوع اول یا همان سکولاریسم جزئی میگنجند. او تأکید میکند که محدود و محصور شدن به سکولاریسم جزئی، نشاندهنده برخورد سطحی با سکولاریسم است. او میگوید که سکولاریسم یک مفهوم کلی و فراگیر است و در معانی و مفاهیم کوچک، سطحی و جزئی، محدود و محصور نمیشود.
به گفته وی، سکولاریسمِ فراگیر در ماهیت خود چیزی فراتر از «جدایی دین از حکومت» محسوب میشود. در واقع، سکولاریسم فراگیر، نگرش همهجانبهای است که دیانت را نهتنها از حکومت بلکه از تمام جنبههای عمومی و خصوصی زندگی انسان جدا میسازد و در نهایت انسان را به مادهای مصرفی تبدیل میکند. به عبارت دیگر، المسیری معتقد است که از «سکولاریسم جزئی» میتوان به عنوان «سکولاریسم اخلاقی» و یا «سکولاریسم انسانی» نیز یاد کرد که همان «جدایی دین از حکومت» است. او در بیان تفاوت سکولاریسم جزئی و تصریح میکند: «سکولاریسم فراگیر در حقیقت نوعی نگرش همهجانبه نسبت به هستی در تمامی سطوح و جنبههای آن دارد. سکولاریسم فراگیر نهتنها دین را از حکومت و تمامی جنبههای عمومی زندگی جدا میکند، بلکه تمام ارزشهای انسانی، اخلاقی و دینی را از تمام جنبههای عمومی زندگی و در نهایت دین و ارزشها را از تمام جنبههای خصوصی زندگی، جدا میسازد».
عبدالوهاب المسیری معتقد است که هم سکولارها و هم اسلامگرایان از این نوع نگرش به سکولاریسم غفلت میکنند. او میگویند که اسلامگرایان و سکولارها هر دو یک نگرش به سکولاریسم دارند و مفاهیم آن را محدود میدانند. درحالی که اسلامگرایان معتقدند که سکولاریسم در حقیقت ارتداد از اسلام محسوب میشود، سکولارها بر این باورند که این پدیده [سکولاریسم] راهی به سمت دموکراسی، پیشرفت و رفاه است. با تمامی اینها، المسیری دیدگاه و نگرش متفاوتی دارد. او تأکید میکند هرآنکس که پدیده سکولاریسم را به عنوان مجموعهای از افکار معین و اقدامات آشکار مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد، در حقیقت بسیاری از جوانب و ابعاد آن را نادیده انگاشته است و در نهایت در تحلیل دقیق و درست این پدیده با شکست مواجه خواهد شد.
سکولاریزه شدن رفتار انسانها
عبدالوهاب المسیری بر این باور است که سکولاریسم را تنها نباید در حوزههای سیاسی و اقتصادی مورد بررسی قرار داد، بلکه باید فراتر از آن گام نهاد، زیرا سکولاریسم در جزئیترین و ابتداییترین سطوح زندگی تجلی پیدا میکند. در همینارتباط، این متفکر میگوید: «شما افرادی را میبینید که تیشرت بر تَن دارند و کارها و فعالیتهای زیادی را انجام میدهند. آنها به دیدن فیلمهای آمریکایی مبادرت میورزند، به اخبار گوش میدهند و رسواییهای ستارگان در عرصههای مختلف را پیگیری میکنند، تبلیغات مختلف را دنبال میکنند، با خودروهای خود به رستورانهای گوناگون میروند، به بازار میروند و خرید میکنند و به طور کلی، یک خطمشیِ سکولاریسمِ فراگیر را در پیش میگیرند. این درحالی است که آنها خود نمیدانند که رفتارهایشان به خوبی نمایانگر گرایش آنها به سکولاریسم فراگیر است. شاید برخی از آنها هنوز حتی نماز هم بخواند و زکات پرداخت کند. ما در اینجا از سازوکارهای پنهان سکولاریسم سخن میگوییم که البته همگان آن را درک نمیکنند».
نتیجهای که میخواهم به آن اشاره کنم این است که سازوکارهای پنهان سکولاریسم که در رفتارهای انسان جلوه پیدا میکند درواقع، همان خطر حقیقی است و در این زمینه تنها نباید در عرصههای سیاسی و اقتصادی محدود و محصور شد. درحال حاضر، مسلمانان و سکولارها در عرصه پرداختن به مفاهیم سکولاریسم تنها به حوزههای سیاسی و اقتصادی اکتفاء میکنند. همین مسأله موجب شده است تا هم سکولارها و هم اسلامگرایان از سازوکارهای پنهان سکولاریسم غفلت کرده و به راحتی قادر به تشخیص این سازوکارها نباشند. بدون تردید، چنین چیزی موجب میشود تا انسان در مشخص کردن انواع و اقسام سکولاریسمِ حقیقی در جامعه عاجز بماند. او علم جامعهشناسی را به عنوان یکی از مقصران اصلی پنهان ماندن معانی و مفاهیم فراگیر سکولاریسم معرفی میکند و میگوید: «جامعهشناسان، سکولاریسم را تنها اندیشهای در چارچوب افکار روشنگرایانه قلمداد میکنند و این درحالی است که افکار روشنگرایانه در حقیقت از سکولاریسم سرچشمه میگیرند».
«اگر سکولاریسم دارای ارزش است، پس این ارزش خارج از آن است و یا جزئی جداییناپذیر از آن؟ اگر ارزش چیزی است که باید به سکولاریسم اضافه گردد، از کجا باید آن را بیابیم؟»
سکولاریسم میان اسلامگرایان و سکولارها
عبدالوهاب المسیری بر این باور است که در کشورهای جهان عرب، از معانی و مفاهیم فراگیر سکولاریسم غفلت شده است. او معتقد است که در سایه این غفلت، ارزشگذاری بر روی سکولاریسم و مشخص کردن انواع و اقسام آن سخت گشته است. او با انتقاد از نوع رویکرد و نگرش رایج در قبال سکولاریسم، میگوید: «آنچه که ما اکنون شاهد آن هستیم، این است که در خصوص سکولاریسم همگان تنها به مناقشات تئوری روی میآورند و سؤالات کلیشهای را مطرح میکنند. به عنوان نمونه، سکولاریسم چه زمانی و در کجا شکل گرفت؟ آیا این پدیده یک پدیده داخلی است یا وارداتی؟ در گیرودار این مناقشات نظریِ کمعمق است که فهم حقیقی مفاهیم فراگیر سکولاریسم مغفول مانده است». او در ادامه میافزاید: «از یک قرن پیش تاکنون درگیریها و مناقشات میان حامیان سکولاریسم و دشمنان آن به اوج خود رسیده است. برخی میگویند که سکولاریسم، کفر مطلق بوده و یک شبیخون فرهنگی محسوب میشود. در نقطه مقابل، دیگرانی نیز وجود دارند که سکولاریسم به معنای دفاع از تفکر و آزادی است و هرآنکس که در برابر این پدیده میایستد، گمراه است. این بحث و جدلهای سطحی، همگان را از شناخت معنای و مفاهیم واقعی سکولاریسم عاجز ساخته است».
در واقع، المسیری بر این باور است که چنین «بینشِ تقلیلگرایانهای» انسان را از دستهبندی درستِ ابعاد مختلف سکولاریسم عاجز میسازد. او معتقد است که اسلامگرایان خطر سکولاریسم را تنها در حوزه شریعت و دین محدود میکنند و از ظواهر پنهان آن در جامعه غفلت میکنند. این متفکر مرحوم همچنین عنوان میکند که سکولاریسم در سطحیترین ظواهر اجتماعی قابل مشاهده است و به صورت پنهان در افراد مختلف وجود دارد، اما با اینحال، اسلامگرایان خطر آن را تنها علیه شریعت میدانند. ریشه دواندن سکولاریسم در ظواهر اجتماعی همان چیزی است که هم اسلامگرایان و هم طرفدارانِ سکولاریسم از آن غفلت میکنند. هرگاه که سخن از سکولاریسم به میان میآید، اسلامگرایان و طرفدارانِ این پدیده به ناگاه سخن از دین و شریعت را به میان میآورند. این درحالی است که فراتر از مفاهیم جزئی و سطحی سکولاریسم، باید پلهای میان سکولاریسم و متغیرات اجتماعی را شناسایی کرد. المسیری دیدگاه و نگرش مسلمانان در قبال سکولاریسم را به شدت مورد انتقاد قرار میدهد و تأکید میکند: «نگرش مسلمانان به سکولاریسم نشأتگرفته از بررسی متغیرات اجتماعی نیست. تصور آنها از سکولاریسم کاملا سادهانگارانه و همراه با سطحینگری است». او در عینِحال، از طرفدارانِ سکولاریسم نیز به شدت انتقاد کرده و میگوید: «حامیانِ سکولاریسم نیز درک درستی از معانی و مفاهیم فراگیر این پدیده ندارند و تنها به مفاهیم جزئی اکتفاء میکنند».
المسیری در جریان تحقیقات و پژوهشهای خود و نیز در جریان نگاشتهها و آثارش در مسیر بازتعریف سکولاریسم حرکت کرده است. او همواره در صدد بوده است تا تصویری پختهتر از سکولاریسم ارائه دهد؛ تصویری که در آن معانی و مفاهیم مختلفی وجود دارد. سکولاریسم در اندیشه المسیری تنها به معنای مشخص کردن اسلامی بودن یا نبودن حکومت در قانون اساسی نیست. او اعتقاد دارد که ممکن است طبق قانون اساسی، یک کشور و یک سرزمین، اسلامی تلقی شود و شریعت اسلامی در آن پیادهسازی گردد، اما در عینِ حال، این امکان وجود دارد که رشد سکولاریسم در همان کشور و سرزمین بیش از کشوری باشد که لزوما اسلامی نیست.