توجه آیتالله خامنه ای به شعر و شعرای برجسته آشکار است. از جمله ایشان در یک سخنرانی به شکل بسیار زیبا و عمیق، به تحلیل اقبال لاهوری می پردازند. ایشان یک اقبال شناس برجسته است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حجت الاسلام والمسلمین محمدرسول محقق بلخی از روحانیون فاضل افغانستانی مقیم حوزه علمیه قم است که در حوزه علمیه نجف در دروس امام خمینی و شهید صدر و بزرگان دیگر حاضر بوده است. او سالهاست علاوه بر تدریس دروس حوزوی و تبلیغ، درباره اندیشه ها، شخصیت ها و جریانات اسلامگرای جهان اسلام تحقیق می کند. در این گفتگو به تشابهات فکری و رویکردهای علامه سید محمدحسین فضلالله (عالم مجاهد و مفسّر نواندیش لبنانی) و آیتالله سید علی خامنهای (رهبر معظم انقلاب اسلامی و فقیه نواندیش و قرآنی) می پردازیم.
ـ جنابعالی هم با اندیشهها و آثار آیت الله خامنه ای (متولد ۱۳۱۸ش) آشنا هستید و هم با آثار و آرای علامه فضلالله (۱۹۳۵ ـ ۲۰۱۰م/ ۱۳۱۴ ـ ۱۳۸۹ش). آیا مشابهتی بین رویکردها و اندیشههای علامه فضلالله و آیتالله خامنه ای وجود دارد؟
قطعاً مشابهت هایی اساسی وجود دارد. مشابهت اول، قرآنی بودن این دو عالم دینی است. هر دو تفسیر اجماعی سیاسی و جهادی از قرآن ارائه می کنند.
دوم، داشتن روحیه مدیریتی است. هر دوی ایشان رهبر هستند. علامه فضل الله واقعاً رهبر فرهنگی در لبنان بوده است.
سوم، داشتن افکار باز و عقلانی است.
چهارم، اندیشه های تقریبی و وحدت گرایانه در جهت وحدت مسلمان ها است.
پنجم هم رویکرد مبارزاتی علیه ظلم و انحرافات است. هر دو اهل جهاد و مبارزه اند.
ویژگی ششم، توان مدیریت انقلابی و احساس مسئولیت در برابر مسلمان ها در منطقه و در شرایط بسیار پُر فراز و نشیب چهار دهه و بلکه پنج دهه اخیر.
آیتالله خامنه ای در ایران نقش برجسته داشت. از دوران جوانی اش در مشهد فعال بود. با جوانان و دانشجویان انقلابی مشهد ارتباط داشت. آقای فضلالله هم از سن بسیار کم، یعنی جوانی، در فضای فرهنگی نجف به عنوان یک نخبه و مجری شناخته شده بود. ایشان ذهنیت شعری خیلی بالا داشت و همکاری های مهمی با شهید صدر و جماعت العلمای عراق در نوشتن مقالات داشت؛ در نشریه «رسالتنا» که آن زمان، طراح فکر انقلابی و روشنفکرانه در فضای حوزه نجف و لبنان و منطقه عربی هست، می نوشته است؛ یعنی سرمقاله های آن نشریه را شهید صدر و بعد آقای فضلالله می نوشته اند. این نشریه، به شکل های مختلفی در فضای عراق، اثرگذار می شود و مورد حساسیت دشمنان و از جمله حکومت چپی های عراق و بعد حکومت بعث قرار می گیرد.
ایشان با همین افکار و همین رویکردهای کاملاً انقلابی، با شخصیت های بسیار برجسته ای ارتباط داشته است، از جمله شهدای حزب الدعوه. ایشان بعد از مدتی، به لبنان برمیگردد و تدریس «من وحی القرآن» را برای دانشجویان و جوانانی ـ که یک تابلویی به نام «طلبه المسلمین» دارد ـ تدریس می کند و ارتباطاتی با فلسطینی ها و حتی اهل سنت و بعضی نیروهای تشنه علاقمند به فکر منفتح و عقلانی شیعی برقرار می کند که در میان افکار اشعری و یا فقه اهل سنت نمی توانیم پیدا کنیم.
علامه فضل الله یک فقیه نواندیش هست. از مصری ها، از دکتر حسنین هیکل بگیریم تا روشنفکران تونسی و بحرینی و بسیاری از متفکران فلسطینی و لبنانی با ایشان در ارتباط بوده اند و از افکار ایشان در زمینه های مختلف استفاده می کنند. رویکردهای ایشان در این شرایط، بسیار به روز است، مثل کتاب «الحوار فی القرآن» که همان دیالوگ/ گفتگو در قرآن هست و کتاب «اسلوب الدعوه فی القرآن» و کتاب «الحرکه الاسلامیه؛ هموم و قضایا» که این کتاب اخیر ایشان، به عنوان یک مانیفست برای انقلابیون منطقه شناخته می شده و در ایران هم ترجمه شده است و مقالات و گفتگوهای ایشان دائماً در نشریات مختلف لبنانی و عربی چاپ میشده اند و ایشان هم زمان پاسخ به شبهات فکری و عقیدتی را در نماز جمعه می داده اند.
ارتباط گسترده با دانشجویان و جوانان انقلابی و اهتمام در اقامه نمازجمعه هم از رویکردهای مشترک این دو شخصیت است. می خواهم بگویم هر دو تای ایشان هم یک مدیریت فکری کلان و راهبردی در سطح منطقه داشته و هم طرفداران بسیاری دارند. آیت الله خامنه ای با تجارب خوبی که دارد، تجارب فکری و تربیتی و تشکیلاتی و تجربه اجرایی در دوره ریاست جمهوری اش در دهه اول انقلاب و بعد هم دوره رهبری ایشان. آقای خامنه ای از نخبه های برجسته و تراز اول جهان اسلام است که افکار ایشان، افکار قرآنی و روزآمد است و می خواهد فکر اسلامی را به شکل زنده و انضمامی و کاربردی بنا کند. آقای فضلالله هم در کتاب «الحرکه الاسلامیه؛ هموم و قضایا» می گوید که این کتابی که من نوشته ام، فکر و طرحی که من اینجا ارائه کرده ام، «تجریدی» و «التزامی» نیست، بلکه «عملیاتی» و «کاربردی» است و برای مدیریت انقلابیون به شکل روزآمد و در سخت ترین شرایط امت اسلامی در تقابل با مسائل داخلی و بحران های فکری و نفوذپذیری هایی که از طرف دشمنان علیه مسلمانان انقلابی میشود، برای کاربردی سازیِ فکر اسلامی نوشته و تدوین یافته است.
یکی از تشابهاتی که جای کار و تحقیق دارد، اهتمامی است که این دو عالم برجسته، روی سیره اهل بیت(ع) و تفسیر قرآن دارند یا اینکه تفسیر قرآن آنها، اجتماعی و سیاسی و جهادی است.
بله. در این زمینه آیتالله فضلالله آن کار بزرگ قرآنی که انجام داده و در لبنان و منطقه خواسته فکر انقلابی اسلامی را از طریق قرآن نهادینه کند و هم زمان با آن، تدریس سیره اهل بیت(ع) را به شکل قرآنی انجام داده است. شبیه همان کار آقای شهید صدر و همان کار آقای علامه عسکری کرده اند. آقای فضل الله مباحث سیره را با مصاحبه های زیاد یا به شکل سخنرانی یا به شکل مکتوب ارائه کرده و یک سیره نوینی ارائه داده است که ما آن را یک سیره الگویی، سیره تربیتی و سیره قرآنی یا سیره مبتنی بر نقد و درونی کردن افکار انقلابی و قرآنی می نامیم.
آیتالله خامنه ای هم با کتاب هایی مثل «پیشوای صادق» که یک کتاب انقلابی است، روش انقلابی و تشکیلاتی امام صادق(ع) را تبیین می کند. کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» ایشان را هم خوانده ام که واقعاً مهم است. ایشان در مشهد تدریس سیره اهلبیت(ع) و تفسیر قرآن دارد. آنجا مباحث تشکیلاتی اسلامی را و بخصوص فکر تشکیلات حزبی را به شکل جدی تبیین می کند. دورانی که مسئول حزب جمهوری اسلامی است کتابچه ها و سخنرانی ها و جزوه های خیلی کارآمدی درباره فلسفه تبیین حزب، مدیریت حزبی، آسیب شناسی احزاب، ویژگی های حزب اسلامی یا مبانی حزب جمهوری اسلامی دارد.
کتاب «عبرت های عاشورا»ی ایشان متُد خوبی را درباره استفاده و عبرت از تاریخ گذشته دارد؛ بر داشتن حافظه تاریخی و الگوهای تاریخی خوب و احتیاط در برابر تکرار شکست های پیشینیان ما در گذشته ـ که یک مسئله تاریخی شده ـ تأکید می کند که ما عبرت بگیریم و شکست نخوریم، بلکه دشمنانمان را شکست بدهیم و این مسایل به خوبی تبیین شده است. این کتابی که از مباحث ایشان به نام «انسان ۲۵۰ ساله» منتشر شده، قابل توجه است. کتاب های دیگری هم ایشان در این زمینه دارد. شاید این تز را اولین بار شهید صدر در کتاب «الولایه» مطرح کرد. آقای شهید صدر می گوید «اهلبیت(ع) تنوع ادوار، وحدت هدف». در واقع می گوید ائمه(ع)، از پیغمبر(ص) گرفته تا امام زمان(عج) در آن ۵ سالی که غائب نیست، هدف همه اینها یکی است، منتها دوره های اینها متحول و متغیر است. به این معنا که اگر ما بیاییم زندگی پیغمبر(ص) را مطالعه کنیم زندگی اش با امام عسکری(ع) یا امام رضا(ع) فرق می کند، اما هدف یکی است. پس هدف این شخصیت های ما، نهادینه کردن قرآن است؛ نهادینه کردن فرهنگ قرآنی، تربیت قرآنی، اخلاق قرآنی. چون زمان هایش مختلف است اینها متناسب با آن زمان و شرایط خاص، موضع گرفته اند. یعنی در واقع این مجموعه، یک هدف و یک آرمان دارند و آن آرمان، تحقق حکومت اسلامی، هدایت اسلامی و تربیت اسلامی براساس برنامه قرآنی و سیره پیغمبر است. آیتالله خامنه ای هم این موضوع را می پروراند و به شکل خوبی ارائه می کند.
از ویژگی های مشترک بین این دو بزرگوار، توجه و اهتمام اینها به ادبیات فاخر و شعر است. هر دو با محفل شعری مرتبط بوده اند و این مسأله، یکی از نقاط مشترکشان است.
توجه آیتالله خامنه ای به شعر و شعرای برجسته آشکار است. از جمله ایشان در یک سخنرانی به شکل بسیار زیبا و عمیق، به تحلیل اقبال لاهوری می پردازند. ایشان یک اقبال شناس برجسته است. آقای خامنه ای درباره اقبال سخنرانی بسیار پرمحتوا و عمیقی دارد که از لحاظ فنی، هم اشعار اقبال را ایشان تحلیل و ارزیابی می کند و هم برجستگی هایش را بیان می کند.
ایشان کلاً ارتباط خیلی عمیقی با ادبا و نویسندگان و شعرای فارسی زبان در ایران و افغانستان و جاهای دیگر دارد. شعرای افغانستان و ایران از ایشان خاطرات خوبی دارند که ایشان با آن ذوق لطیف شعری و ذوق هنری شان، از ادبیات، به عنوان یک وسیله در جهت نشر فرهنگ دینی و انقلابی استفاده می کنند. ایشان آدمی برجسته ای هم از این جهت است. در ارزیابی های خودش، نگاهش به هنر و ادبیات به عنوان ادبیات و هنر نیست، بلکه ادبیات و هنر برای اهداف و آرمان ها است. نگاه تربیتی، اخلاقی و انقلابی دارد. نگاهی محتوایی و هدف گرایانه دارد.
آیتالله فضلالله هم از دوران کودکی، شاید از ده سالگی به بعد است که در محافل شعری حضور پیدا می کند و خودش هم یک شاعر برجسته است. اشعار و سروده های برجسته ای دارد که از جهت محتوای علمی و ادبی، خیلی برجسته است. من بخش زیادی از اشعار ایشان را در بعضی مجلات خوانده ام. حتی ما اشعار آقای فضلالله در مورد آقای شهید صدر را در نشریه خودمان به نام «الوحده الاسلامیه» در همین قم چاپ کرده ایم.
نگاه آقای فضلالله به ادبیات، نگاهی آرمان گرایانه و انتقادی بود. منتهی برجستگی که آقای فضلالله دارد و زبانزد همه هست این است که ایشان در حوزه ادبیات عرب یک نوآوری دارد و آن اینکه فرهنگ و اصطلاحات قرآنی را وارد ادبیات جدید زبان عربی کرده است. در لبنان، در عراق و کشورهای عربی، برخی از مطبوعاتی که عمیق هستند و صرفاً ادبیات پیش پا افتاده را منتشر نمی کنند، متأثر از ادبیات قرآنی و شیوه آقای فضلالله هستند. از این منظر، هر دو شخصیت در رابطه با گرایشات شعری، آرمان گرایانه و انقلابی هستند.
یکی از عجایب روزگار، علامه اقبال لاهوری است که با اینکه در غرب تحصیل کرده، من کسی را به اندازه ایشان که غرب را به شکل بسیار روزآمد نقد کرده باشد، شاید کم دیده ام. ویژگی دیگر ایشان که تقریباً استثنا است روحیه ضد ملی گرایی و ناسیونالیسم دارد و در اشعارش دعوت به وحدت اسلامی می کند و در تمام اشعارش، ملی گرایی و قوم گرایی و میهن گرایی را در جوامع اسلامی را نقد می کند. اقبال معتقد است همه جهان، وطن ماست.
آقای فضلالله می گوید ما باید به اندازه همه جهان فکر کنیم، نه برای یک منطقه ای که این سایکس ـ پیکو طراحان تز انگلیس و فرانسه برای تقسیم منطقه تنظیم کرده اند. این مرزها، تحمیلی و اعتباری است و با واقعیت ها و فرهنگ و تمدن ما سنخیت ندارد. چرا که اسلام، فراملی و فرامنطقه ای است. آقای فضلالله هم در این زمینه حرف های جذابی دارد. امام خمینی هم می گوید میهن گرایی، خلاف اسلام است و قوم گرایی، کفر است. ایشان تعابیر اینگونه ای دارد. لذا این مسأله، هم از رویکردهای مشترک اینهاست.
از دیگر ویژگی های مشترک علامه فضلالله و آیت الله خامنه ای، بحث خرافه ستیزی و جسارت اینها در مبارزه با خرافات دینی و از جمله برخی شیوه های عزاداریهاست.
این هم ویژگی خاص و برجسته اینهاست. از این نظر، هر دو تایشان تحت فشار هم هستند. آیت الله خامنه ای بارها این مسئله را با نگاه تقریبی اعلام کرده است. کارهایی مثل قمه زنی را ایشان تحریم کرده اند. قطعاً آقای خامنه ای از نوادر اشخاصی است که فتوای صریح در این زمینه دارد و به محتوا و روح و فلسفه عزاداری و آرمانهای انقلاب کربلا و انقلاب امام حسین(ع) توجه دارد، نه به ظواهر و شعارها و جنبه های قشری که شعاری شده یا بومی شده یا از فرهنگهایی غیر از اسلام و حتی قبل از اسلام وارد شده، از سنتهایی که قبلاً در افغانستان و ایران و عراق و جاهای دیگر بوده، وارد شده است.
آقای فضل الله هم کسی است که در این زمینه بارها مواضع خودش را اعلام کرده است. کتاب سیره ای که ما از ایشان ترجمه کرده ایم، به نام «سیره اهلبیت(ع)» که اسم عربی اش «فی رحاب اهلبیت(ع)» است. ایشان آنجا موضعگیری اش را مشخص می کند و درباره بسیاری از قرائتهای تاریخی که آمیخته با افسانه ها و خرافات و یا غلو و اشتباه هست، تذکر می دهد. ایشان با این کارها مثل قمه زنی مبارزه می کند و هم با شعارهای تفرقه انگیزی که می خواهند اهل سنت را دور کند، مخالفت می کند. در حالی که ما می خواهیم اهل سنت را سوار کشتی اهلبیت(ع) کنیم و این روش عالمان برجسته و عاقل ما است.
تلاش ایشان این بوده که سیره اهلبیت(ع) را عقلانی و کاربردی تبیین کند. قرآنی زندگی کنیم، نه اینکه با هر چیزی آمیخته کنیم. لذا روایات تاریخی ما مبتنی بر درایت است. یعنی صرفاً مبتنی بر نقل نیست، مبتنی بر عقل است. این روشها هم در فقه کاربرد دارد، هم در کلام و عقاید و هم در تاریخ. آقای فضل الله همه اینها را جمع کرده است و یک روایت مبتنی بر درایت را نهادینه می کند که در نگاه آیت الله خامنه ای هم این مسائل، در انتقادات و بیانات و موضعگیریهای ایشان هست. ایشان کار خوبی کرد که وقتی به کردستان رفت اذان اهل سنت را آنجا علنی اعلام کرد و سنیها خیلی به ایشان علاقمند شدند و ما هم در بین افغانیها می گوییم که به آیت الله خامنه ای نگاه کنید که به چقدر به فقه و مذهب و عقاید شما در کشور مسلمین احترام می گذارد.
یا در ماجرای حرمت توهین به همسران پیامبر(ص)
بله، ایشان توهین به زنان پیامبر(ص) را نقد کرد و تحریم کرد و توهین به مقدسات اهل سنت را تحریم کرد. آقای فضل الله عین همین کار را کرد و این که بیاییم دشمن اصلی را فراموش نکنیم. اختلافاتی که در حوزهها و مراکز علمی داریم جریانی اجتماعی و مردمی می کنیم و به اصطلاح به خورد دشمن خودمان می دهیم ولی دودش به چشم ما می رود.
لذا آقای فضل الله در سیره نگاری یکی از چهار شخصیتی است که ـ در مقدمه کتاب فقه اهلبیت(ع) هم آمده ـ شیعه را قرآنی کرده و با قرآن، تنقیح کرده و خرافه زدایی کرده است. ما این چهار نفر را نام می بریم: یکی علامه عسکری است که ایشان از مفاخر است و آثارش مشتری خیلی زیادی دارد. حتی متفکران زیادی از اهل سنت بر اساس توجه به آثار ایشان، گرایش به شیعه پیدا کرده اند. آیت الله فضل الله و شهید مطهری هم هستند. آیت الله خامنه ای هم در این زمینه نقش بسیار برجسته دارد.
ما امثال آقای خامنه ای و آقای فضل الله که به فرهنگ اهل سنت احترام می گذارند، را با عزّت و برای تقریب، به رخ برادران اهل سنت منصف می کشیم. آیت الله خامنه ای و علامه فضل الله افرادی هستند که صداقت واقعی درباره تقریب و احترام به اهل سنت دارند و مورد احترام شخصیت های منصف کشورهای اسلامی هستند. من خودم در افغانستان جلسه ای داشتم و در صحبتم از آقای مطهری نقل قول کردم و آنها (اهل سنت) گفتند ما مطهری را قبول داریم، ایشان به خانم پیغمبر(ص) احترام قائل است و ما کتابهایش را می خوانیم. یکی از آنها در کتابخانه آقای بلخی آمده بود و اسمش مولوی ایثارالله است. او می گفت ما این آقای مطهری را قبول داریم. آقای فضل الله را هم برخی اهل سنت منطقه قبول دارند. باید گفت ایشان واقعاً تقریبی است. حتی فلسطینی ها را شنیدیم که می گفتند ما از ایشان تقلید می کنیم ولی خیلی ها در مسلک اهلبیت(ع)، ایشان را قبول ندارند. فلسطینی ها می گویند ما ایشان را مجتهد می دانیم، نه آنهایی که قبلاً از دنیا رفته اند. ما می خواهیم بجنگیم و عملیات انجام دهیم، می خواهیم استقامت کنیم. در شرایط اضطراری (و برای زنده ماندن) مجبوریم از نجاسات یا حرامها بخوریم و علامه فضل الله اجازه داده که بخوریم. ما که مجتهد نداریم. اینها از اثرات روشهای انقلابی و روزآمد و تقریبی و احترام به اهل سنت است. مثلاً آیت الله آصف محسنی در افغانستان، وقتی به مذهب اهل سنت و مقدسات آنها، از جمله به عایشه ام المومنین، احترام می گذارد آنها می آیند مذهب شیعه را بالاجماع به رسمیت می شناسند. این روش خوب است یا یک روشی که از آنجا دشنام صادر می کند و به مقدسات آنها هتّاکی می کند. ما معتقدیم روش امثال آیت الله خامنه ای و آقای محسنی و آقای فضل الله جواب می دهد و ما باید خدا را شکر کنیم که چنین عالمان برجسته ای داریم که در جهت وحدت اسلامی و در جهت خنثی سازی توطئه دشمن عمل می کنند؛ دشمنانی که به دنبال اختلافات و نقطه های سیاه و دنبال آلودگی ها می گردند و نیمه خالی لیوان را می بینند.
ویژگی مشترک دیگر، «دشمن شناسی» اینهاست که اینها دشمن اصلی را آمریکا و صهیونیستها می دانند، نه وهابیت و تکفیریها. آنها را آلت دست می دانند. آیت الله خامنه ای در صحبتها و سخنرانیهایش خیلی زیاد روی نقش و نقشه های آمریکا و جریان سلطه استعماری تأکید دارد. در مورد دیدگاههای علامه فضل الله در این زمینه، اگر توضیحی در دارید بفرمایید.
علامه فضل الله بزرگترین دشمن صهیونیسم و آمریکا و انگلیس هست که مبارزه علمی و عملی با آنها دارد و با رویکرد تقریبی و مبارزه با شعارهای افراط گرایانه و اختلافی، در درسها و سخنرانیها و نمازجمعه اش، آنها را برای میلیونها لبنانی نهادینه و جریان سازی کرده است. البته صرفاً صحبت و سخنرانی نکرده است و لذاست که ایشان چهار بار مورد سوءقصد و ترور قرار می گیرد. در یک مورد شاهزاده بندر بن سلطان و سازمان سیا، ایشان را در بین العهد می خواستند ترور کنند. ایشان وقتی برای حرکت بعد از نماز آماده می شود، یک خانمی می آید که سوال بپرسد. بعد در مسیر راه، در بین العهد، انفجاری صورت می گیرد که تقریباً ۸۰ نفر کشته می شوند. البته خانواده سعودی هزینه آن کشته ها را پرداخت کرد و سازمان سیا هم اصلاً این ماجرا را در کتابی نوشت. مصاحبه هم شد.
مبارزاتی که علامه فضل الله علیه دشمنان ما دارد بر اساس یک معرفت و یک مبانی فطری آزادیبخش انسانی است؛ یعنی در واقع دینی انسانی است که بر اساس مبارزه با پرچمداران کفر مبتنی شده. آن شیوه ما هم بر سیره اهل بیت(ع) مبتنی است. لذا آقای فضل الله با مردم عادی، حالا یهودی یا مسیحی، کاری ندارد و حتی این انسانهایی که به مسائل ضدشیعه دامن می زنند را افرادی ساده لوح و تحت تأثیر تلاشهای استخباراتی می داند و همیشه خطر اصلی را صهیونیسم و آمریکا قلمداد می کند. در لبنان یک مثل هست که می گوید «فتشان مرأه، فتشان آمریکا»؛ برای هر مشکلی به دنبال زنها باشید که زنها مشکل آفرینی می کنند، مثل این ماجرا، در هر مشکلی دنبال آمریکایی ها باشید. مبارزات و موضع گیریهای آقای فضل الله در قبال دشمنان، یک موضع منطقی و عقلانی و برخاسته از روحیه آزادیخواهانه و ضداستکباری و ضد ظلم و ضداستعمار است. استعمار غربی در چند دهه اخیر توطئه هایی علیه وحدت اسلامی و سرمایه های ما انجام دادند و به جریان سازی های ضداسلامی و تفرقه انگیزانه از قبیل وهابیت و بهاییت دامن زدند و این مَثَل معروف است که «آمریکا نه تنها بحران را مدیریت می کند، بلکه بحران جدیدی را می سازد تا آن بحران را مدیریت کند». یعنی بحران سازی و مدیریت بحران، سیستم همین سازمانهای استخباراتی اینهاست. اینها با یک آگاهی کامل و مستند برخورد می کنند و برخوردهایشان احساساتی و شخصی و مزاجی و سلیقه ای و افراطی نیست. توطئه واقعیت دارد و تمام آنها زیر سر استخبارات غرب و انگلیسیهاست. انگلیسیها در فلسطین، وقتی سرزمین ما را اشغال می کنند، این غده چرکین (اسرائیل) را می کارند. وقتی هند را اشغال می کنند یک محل دعوایی بین هند و پاکستان می گذارند، بعد خودشان می روند و گورشان را گم می کنند. در آفریقا بین سودان و مصر، یک زخم خونی می کارند و… بعد هم در کردستان، بین ترکیه و ایران و عراق یک منطقه مورد دعوا ایجاد می کنند. بنابراین مظهر توطئه، انگلیسیها هستند، بعد شاگردان آنها هستند که آمریکاییهایند و استاد هردویشان که یهودیها هستند. این واقعیت دارد و ما مسلمانان باید بیدار شویم.
آقای فضل الله سی چهل سال پیش در کنفرانسی که در الجزایر، تحت عنوان «کنفرانس اندیشه اسلامی» برگزار می شد، گفت من به وهابی ها می گویم مسلمانان وهابی بیایید دین تان را تبلیغ کنید، اسلام را تبلیغ کنید، چه کار به شیعه دارید که شیعه را تکفیر می کنید. شیعه هم قدرت دارد و هم می تواند از شما دفاع کند. لذا این تکفیرکردنها همیشه به نفع دشمن تمام میشود. شما این کار را کنید، شیعه هم اسلام را تبلیغ می کند. این تز آقای فضلالله است. متأسفانه سازمان های استخباراتی غرب برای اختلاف بین مسلمانان و برای بدبین کردن اسلام و مسلمانان به خشونت و تروریزم و راه اندازی امثال داعش می پردازند و از ضعف های فکری ما و حکومت های وابسته ای که ما در منطقه داریم استفاده کرده و ما را گرفتار بحران های داخلی کرده اند. ما باید هشیار باشیم و دشمن اصلی را که استکبار است فراموش نکنیم.
یک نکته که در مورد مشترکات علامه فضلالله و رهبر معظم انقلاب گفتید و کمتر به آن پرداختید، مدیریت تشکیلاتی این دو بوده است. رویکرد تشیکلاتی آیت الله خامنه ای در تفسیر قرآن و سیره اهلبیت(ع) و ارتباط با جوانان انقلابی و مسئولیت در حزب جمهوری اسلامی مشخص است، در مورد رویکرد تشکیلاتی علامه فضل الله چه نکته ای دارید.
بله. آقای فضل الله با شهید صدر و جریان انقلابی و عقلانی حوزه علمیه نجف و حزب الدعوه همکاری داشت. حسنین هیکل درباره علامه فضل الله می گوید مغزی بالاتر از لنین دارد. در دنیا یک سوال جدی این است که چطور شد که در روسیه و چین حزب کمونیست پیروز شد ولی در آمریکا، انگلیس یا فرانسه، با اینکه حزب کمونیست آنها قبلتر تشکیل شده بود، شکست خورد و موفق نشد. گفتند جوابش این است که در روسیه و در چین دو نخبه و مغز تشکیلاتی مسلط بودند: یکی لنین در روسیه و یکی مائو در چین. این دو تا این دو کشور را مدیریت می کردند. افرادی مانند مارکس یا انگلس متفکر هستند، فیلسوفند، کتاب دارند، اما اینها مدیریت حزبی نمی دانستند. در چین و روسیه این دو مغز فوق العاده مسلط شد و فضای آنجا به هم ریخت. آقای هیکل می گوید مغز فضلالله در مدیریت تشکیلاتی (نمیگوید حزبی) بالاتر از لنین است. این حرف مهمی است.
من یک مثال دیگر هم از فضلالله بگویم. فضلالله یک تعبیر جالبی دارد. ایشان می گوید آیا «حزبِ امت» درست است یا «امتِ حزب». حزبِ امت یعنی در درون یک جامعه، یک تشکیلاتی باشد. حزبی که از یک جامعه بیرون بیاید یک نظر است و امتِ حزب یعنی خود امت یک حزب است، هم یک نظر است. در ایران تز دوم رایج است. می گوید مسلمانان یکی هستند، امت واحده هستند، خودشان حزب هستند و حزب نمی خواهند. اشکالی که فضلالله دارد می گوید در این امت مسلمان، صدام هم هست، رجوی هم هست. ما می خواهیم از درون اینها حزب امت داشته باشیم؟! یعنی لازم است بعضی از این امت، یک حزب شود، کادری تشکیل شود و این امت را مدیریت کند. ایشان در این قسمت بسیار نوآوری دارد. نظریات تازه دارد و روی کار تشکیلاتی نظر مثبتی دارد.